متن کامل سخنرانی آیتالله هاشمی رفسنجانی در جمع دانشجویان مشهد منتشر شد.
دفتر رئیس مجلس خبرگان رهبری توضیحاتی را در خصوص سخنان اخیر آیت الله اکبر هاشمی رفسجانی در جمع دانشجویان مشهد ارائه کرد که به شرح ذیل است:
پس از سخنرانی آیتالله هاشمی رفسنجانی با سه گروه از دانشجویان که در تاریخ 14/9/1388 و به صورت پرسش و پاسخ در تالار آیینه آستان قدس رضوی انجام شد، بعضی از خبرگزاریها، سایتهای اینترنتی و روزنامههای وابسته به یک جریان خاص در کشور و به تبع آن تقریباً همه رسانههای معاند نظام اسلامی، با جعل و تحریف، اقدام به انتشار گزینشی آن کردند.
در این میان اقدام یک خبرگزاری و بالاتر از آن سخنرانی عالیترین مسؤول امنیتی کشور تأملبرانگیزتر است. این خبرگزاری به نقل از یکی از شرکتکنندگان در آن جلسه که گویا ترتیبات مصاحبه با او را نیز فراهم کرده است، با همه تلاشی که در این روزها در جهت انتشار صادقانه اخبار دارد!! در هر دو بخش، یعنی هم سؤالات و هم پاسخها علاوه بر حذف برخی جملات و از آن رندانهتر، برخی کلمات، مصداق بارز سانسور شده و از طرف دیگر به جای جملاتی که به مذاقش خوش نمیآمد، جملاتی را اضافه کرد که اگر نپذیرند دروغ گفتهاند، باید بپذیرند که راست نگفتهاند!!
مثلاً آیتالله هاشمی رفسنجانی درخصوص نقش مردم در جبههها میگوید: «اگر داوطلبهای مردمی به میدان نمیآمدند، شک نکنید که ارتش و سپاه نمیتوانستند با آن همه دشمن بجنگند.» اما نحوه اطلاعرسانی این خبرگزاری را ببینید که مینویسد: اگر مردم نبودند، ارتش شکست میخورد.»
در این جمله کلمه «سپاه» عامدانه حذف شده تا نوعی کمتوجهی به نقش سپاه از طرف فرماندهی جنگ القا شود که میتواند کینهبرانگیز باشد و از طرف دیگر کلمه «شکست» را آوردند تا نوعی ناکارآمدی ارتش نیز القا شود. یا درخصوص آقای توکلیان جملهای را به نقل از ایشان به متن اضافه میکنند و میگویند «در دانشگاه فردوسی مشهد 55 درصد به آقای احمدی نژاد رأی دادند» در حالی که با چندین بار باز شنوایی نوار حتّی یکی از کلمات این جمله در سخنان ایشان نیست که حمل بر اشتباه شود!!
البته اختصار، شیوهای مرسوم در خبر رسانی است، امّا اضافه کردن جملات به متنی که قرار است، موجز باشد، از نوادر اطلاعرسانی و در زمره خبرسازی است که طبیعتاً عواقب بدی در جامعه دارد و فوریترین و مخرّب ترین دستاورد این نوع خبررسانی، متأسفانه موضعگیریهای وزیر اطلاعات در سخنرانی اخیرشان در جمع طلاب حوزه علمیه قم بود که خواسته یا نخواسته مروّج اخبار دروغ شدهاند و طرفه اینکه ایشان نیز با شرح و تفسیر اضافاتی به آن افزودند.
به عنوان مثال در سراسر این سخنرانی حتّی یک بار هم سخن از ولایت فقیه به میان نیامده است، معلوم نیست وزیر محترم این عبارت را چگونه «کشف!!» و در متن سخنرانی «نصب» کردهاند!! از نکات حایز اهمیت موضعگیری ایشان، انتساب این سخنان به نوع اندیشه معاندان نظام است که خوب است مشخص نمایند.
وگرنه بیان حدیث نبوی از قول سیدابن طاووس، بیان نقش مردم در مبارزه، پیروزی، تثبیت و تداوم انقلاب اسلامی، تبیین نقش مردم در دفاع مقدس، بیان جنایات انقلابهای سرخ یا کمونیستی، بیان لزوم پذیرش منطق و استدلال توسط همه جناحها و بالاتر از آن بیان روحیات مردمداری رهبری معظم انقلاب چه سنخیتی با تلاشهای دشمنان انقلاب اسلامی از یک طرف و چه ضدیتی با تلاشهای دوستان و دوستداران انقلاب اسلامی دارد که عالیترین مقام اجرایی امنیت کشور در مراسمی که «امنیت» محور برگزاری آن است، شرح و تفسیر سخنان رئیس مجلس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را محور بحثهای خویش به عنوان موانع ثبات امنیت در کشور!! قرار میدهد.
با همه این تفاسیر و تفاصیل متن کامل آن دیدار در ذیل میآید تا کسانی که امروز و آینده میخواهند به سخنان آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان گوشهای از تاریخ معاصر ایران اسلامی استناد نمایند، متنی مستند و متقن داشته باشند و از تحریف آن در نزد افراد خردمند و آزاداندیش وغیرمغرض خودداری شود.
*دیدار با دانشجویان دانشگاههای مشهد زمان: 14/9/1388
آیتالله هاشمی رفسنجانی در سفر به مشهد مقدس، در تالار آیینه آستان قدس رضوی، با سه گروه از دانشجویان دانشگاههای دولتی و غیردولتی مرکز استان خراسان رضوی دیدار و گفتوگو کردند و به پرسشهای آنان پاسخ دادند که این روزها به صورت گزینشی در رسانهها پخش میشود و مورد نقد قرار میگیرد لذا برای ماندگاری در تاریخ، شرح کامل آن در ذیل میآید:
حجتالاسلام والمسلمین تیمور عسگری، نماینده دور هفتم مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی: عید با سعادت غدیرخم را به عنوان عیدولایت و امامت خدمت حضار محترم و میهمان گرانقدر، حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی، ریاست محترم مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت تبریک عرض میکنیم. امروز چاپخانه بزرگ قرآن مشهد و امام رضا(ع) به دست مبارک حضرتعالی افتتاح شد و برای چاپ قرآن مورد نیاز جمعیت یک میلیارد و پانصدمیلیون مسلمان دنیا میباشد که قدم مبارک و بزرگی بود.
آیتالله جوادی آملی، قرآن را قرآن نازل و حضرتعلی(ع) را قرآن عینی میفرمودند. پیوند قرآن علمی و چاپ و نشر آن با غدیر ولایت به عنوان قرآن عینی میفرمودند. پیوند قرآن علمی و چاپ و نشر آن با غدیر ولایت به عنوان قرآن عینی، مناسبت با میمنتی است که به این اعتبار، دیدار ما با حضرتعالی برگزار شد. علی(ع) در تعبیری میفرمایند: «اللهم انکّ تعلموانه لم یکن الذی کان منا منافستاً فی سلطان و التماس شیئاً من فضول الحطام ولکن لنردّ معالم من دینک و نظهر اصلاح فی بلادک و یأمن مظلومون من عبادک؛ برای رسیدن به قدرت و برای رسیدن به دنیا و مظاهر مادیت تلاش نکردیم، بلکه تلاش شبانهروزی علی(ع) و یارانش – به فرموده خود آن بزرگوار – برای تعیین نظام ارزشی، اصلاح در بلاد و شهرهاست که در سایه نظام ارزشی و اصلاح، بندگان مظلوم خدا از قید ظالمین رهانیده شوند.» سؤالم از حضرتعالی در ارتباط با امنیت ملی، امنیت عمومی و امنیت اجتماعی است. اگر ارزیابی حضرت عالی در این رابطه بازگو شود، استفاده خواهیم کرد.
پس از آن آقای جمشید خاتمی، از جامعه اسلامی دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاه آزاد اسلامی در سخنانی گفت: «باعرض خیرمقدم و تبریک عید غدیر، دو سؤال را خدمت حضرتعالی خواهیم داشت. باتوجه به مسایلی که اتفاق افتاد و در جامعه گریبانگیر آن هستیم، از حضرتعالی خواهش میکنیم با اشراف به اطلاعاتی که دارید و اشراف به کلیت نظام و انقلاب. ما به عنوان تشکیلات سیاسی، حضرتعالی را به عنوان یکی از استوانههای اصلی نظام میشناسیم، دلیل اصلی این مسایل چیست؟ حضرتعالی لطف فرمودید که پس از مدتها سکوت در مشهد مقدس صحبت کردید.
آیا ما که نسل دوّم این انقلاب هستیم، پاسخی برای نسل بعدی خواهیم داشت؟ اگر به همین شکل حرکت کند، آیا دچار خودکامگی نخواهیم شد که در تاریخ ما به کرات اتفاق افتاد؟ دلیل اصلی این مسایل چیست و چه راهبردی برای خروج از این مسئله پیشنهاد میکنید تا انشاءالله ما هم به عنوان بخشی از جامعه سرلوحه قرار دهیم تا انشاءالله به اهداف انقلاب برسیم؟ سؤال بعدی من این است که آیا واقعاً در اجتماع ما، در جامعه اسلامی براساس قوانین ما، هیچ راهکار و بحثی برای تمکین به قانون نیست؟
تا چه اندازه باید قانونگریزی وجود داشته باشد؟ متأسفانه کسانی که سینه چاک انقلاب هستند، در چند ماه اخیر قانونگریزی داشتند. واقعاً چرا چنین شده است؟ آیا در قوانین جامعه ما به عنوان جامعه اسلامی، پیشبینی نشده است که چگونه عمل کنیم تا کسی قانونگریزی نکند؟ آیا حضرتعالی راهکار و پیشنهادی دارید که مطرح کنید؟ چون وظیفه بزرگان است که خطمشی بدهند و وظیفه ما پیگیری آن خطمشیهاست.
نمونههای این قانونگریزیها را ذکر نمیکنم. از توهین به استوانهها و بزرگان نظام گرفته که عمر خود را در راه نظام و انقلاب گذاشتند و به کرات مورد تقدیر امام و مقام معظم رهبری قرار گرفتهاند تا برخورد با دانشجو و جوانی که میخواهد اعتراض خود را به راحتترین وجه ممکن بیان کند. آیا قوانین ما برای حل این مسئله نقص دارد یا قوانین درست است و باید فعالیتها و راهکارها را عوض کنیم. آخرین مطلبم این است که به رئیس جمهور ما میگویند چرا در فلان جا حضور پیدا نمیکند، پاسخی داده نمیشود. قطعاً حضور رئیس جمهور در مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس شورای اسلامی و حضور سایر بزرگان در جاهایی که میتوانند محل وحدت قرار بگیرند، انجام نمیشود و به همین خاطر مسایلی اتفاق میافتد که قابل جمعکردن نیست. از شما خواهش میکنم با رعایت همه جوانبی که مدنظر دارید، حتیالمقدور صریح پاسخ دهید.»
در ادامه این دیدار آقای مهدی بادپا، دبیر جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد در سخنانی با خیرمقدم و تبریک غدیر، گفت: «باتوجه به چندسال سابقه کارهای مبارزاتی و سیاسی حتماً از دانشجویان انتظار دارید که بدون مصلحتسنجی و بدون وابستگی به احزاب، تشکلّها و جریانات سیاسی داخل کشور صحبت کنند. صحبتهای امروز ما برخاسته از همین مسئله است. پس از نشستهای متوالی با دوستان سه سؤال را درنظر گرفتیم که امیدواریم جواب دهید.
اول اینکه خوشحال شدیم که چند روز پیش طی مصاحبهای درخصوص وحدت گفتید که وحدت باید حول مقام معظم رهبری باشد و فرمودید شما هم در این زمینه کمک میکنید. سؤال این است که شما در این زمینه چه نقشی میتوانید داشته باشید؟چون در ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری و پس از آن، شبهات زیادی از سوی معاندین، موافقین و مخالفین در رسانههای کشور شنیده میشد که مربوط به بعد از نامه شما به مقام معظم رهبری است.
انتظار جنبش دانشجویی این است که شما به عنوان رئیس خبرگان رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان دو بال رهبری وظیفه خطیر و سنگینی دارید. اگر بتوانید در این زمینه توضیح دهید، خوشحال میشویم. دوّم اینکه اطرافیان بر ذهنیت مردم نسبت به افراد و انسانها خیلی تأثیر دارند. متأسفانه در این انتخابات اطرافیانی به شما نزدیک شدند که ما خاطره تلخی از آنها داریم.
حتماً کتاب عالیجناب سرخپوش را خواندید که چه توهینهایی به شما کردند. دو سه صفحه از آن کتاب را انتخاب کرده بودم که بخوانم، ولی شرمم آمد که در این جلسه آن مطالب را بخوانم. چگونه این افراد حول شما جمع شدند؟ فکر میکنم بایدها و نبایدهای مواضع اطرافیان مشخص شود. ما از جریانی که در کشور علیه شما به راه افتاده بود، ناراحت بودیم، امّا دیدیم در مقابل کسانی زیرعلم حمایت از شما سینهزنی کردند که سابقه آنها به عنوان منافق و اپوزیسیون معلوم است. توضیحات شما برای همه ما مفید خواهد بود. سوّمین موضوع بحث طرح تحول اقتصادی است.
با همه اختلافاتی که شما به شیوه اقتصادی و مدیریتی کشور دارید، فعلاً شاهدیم که از مسایل اقتصادی کنارهگیری کردهاید یا به کنار کشیده شدید. امّا وزن آقای هاشمی خیلی بزرگتر از مسایل حزبی و گروهی است که پرچمدار یک جریان یا جنبش سیاسی در کشور باشد. هر کاری کنند، نمیتوانند این کار را بکنند. چون آقای هاشمی متعلق به یک حزب یا جریان خاص نیست. یکی از واقعیتهای طرح تحول اقتصادی مشخص شدن نقش آقای هاشمی در آن است. توصیههای شما چیست؟
میدانیم که ارتباطات فراوانی با کشورهای ترکمنستان، پاکستان، عربستان و کشورهای مختلف بینالمللی دارید و این دیکته میکند که باید نقش شما در این زمینه پررنگتر باشد. اگر در این طرح به شما میدان نمیدهند، آیا امکان ندارد راهکاری اندیشیده شود که از آسیبهای این طرح کاسته شود؟ بحث دیگری که دوستان اصرار داشتند، مطرح شود، بحث تخلّف اطرافیان و منتسبان به شماست. الان وضعیتی در کشور به وجود آمده که منتظر عکسالعمل جنابعالی هستند.
تا الان بحث سکوت مطرح بود که شاید در یک محور جواب دهد، ولی وقتی ببینند سفر لندن آقازاده شما طولانی شده و هنوز برنگشته، هر روز، هر هفته به شایعات بیشتری دامن زده میشود. برگشت ایشان کی خواهد بود؟ دفتر ایشان نامهای نوشت که به خاطر افتتاح یکی از واحدهای دانشگاه آزاد به لندن سفر کردند؟ ولی وقتی ببینند پس از دو سه ماه برنگشتند، شایعات و شبهات دیگر نمود بیشتری پیدا میکند. اگر در این زمینه هم توضیح بدهید، خوشحال میشویم.»
در ادامه آقای موسوی، از مجمع اسلامی دانشآموختگان ایران، یکی از تشکّلهای سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی در سخنانی گفت: «دو مطلب را در نظر گرفتم که بگویم. یکی در مورد سکوت سیاستمداران و دوّم درباره عقیده مخالفان است. درباره سکوت هم میگویند گاهی اوقات در مقام رضایت، گاهی در مقام مخالفت و گاهی در مقام بیطرفی است، البته اگر احیاناً بحث حق و باطل باشد، سکوت نشان مخالفت است، امّا سخنی در موافقت هم گفته نمیشود.
مثل کسی که درباره قاتل صحبتی نمیکند و از طرف دیگر از حق هم دفاع نمیکند. در واقع میتوان گفت این مصداق همان موضع سکوتی است که حضرت امیرالمومنین(ع) در برابر آن میگوید: «الساکت اخ الراضی و من لم یکن معنا کان عدوّنا» این سکوتهاست که باعث میشوند تا به فتنهها بیشتر دامن زده شود. میتوان گفت که الان در دوران فتنه هستیم که یکی از خصوصیات این دوره امتزاج حق و باطل است و مهمتر اینکه این امتزاج باعث گمراهی میشود و در این گمراهی علما و روحانیون دینی، روشنفکران و کسانی که رسالت تاریخی دارند، باید پردهبرداری کنند.
اگر قرار باشد علمای دینی هم در زمان فتنه سکوت کنند، اگر قرار باشد اندیشمندان هم در دوران فتنه سکوت کنند، پس کی میخواهند صحبت کنند؟ الان زمانی است که احتیاج به موضعگیری علمای قوم داریم تا راه را به مردم بشناسانند. ما به عنوان جوانانی که اوضاع سیاسی کشور را رصد میکنیم و حرفهای متناقض و بعضاًَ متنافری میشنویم، باید بدانیم راه کجاست. در فضایی که به شایعات دامن زده میشود، نقش علما و صحبت و مواضع آنهاست که نقشه راه را نشان میدهد.
بحث دوّم من درباره عقیده مخالفان است. خوب است از دوران جنگ جهانی اوّل مثال بزنیم که بعد از جنگ، قرارداد چهارگانه ورسای به آلمان تحمیل شد که باعث تحقیر آلمانیها شد. آن زمان یکی از جامعهشناسان سیاسی در یک سخنرانی گفت: «مردم آلمان شکست را میپذیرند، امّا تحقیر را نمیپذیرند.» من هم میخواستم در زمینه تحقیر مخالفان صحبت کنم که هر نظام سیاسی یک عده مخالف، یک عده منتقد و یک عده موافق دارد. هنر یک نظام سیاسی این است که منتقدین را به موافقین و مخالفین و کسانی را که ضدش هستند، به منتقدین تبدیل کند. متأسفانه بعد از انتخابات در فضای غلبه احساسات بر جامعه شاهد بودیم که عدهای نتایج انتخابات را نپذیرفتند.
بحثها و ادعاهایی داشتند که بحث دیگری است و نمیخواهم مطرح کنم. ولی به عنوان کسانی که منتقد نظام بودند و انتقادی داشتند، موردتحقیر قرار گرفتند و تبدیل به مخالفین نظام شدند. در صحبتهایی که رجال مختلف سیاسی ارایه کردند، این گروه تحقیر شدند و این برای نظامی که میخواهد برای 200 سال برنامهریزی کند، خوب نیست.
باید همه سعی نظام این باشد که منتقدین را تبدیل به موافقین کند. بعد از انتخابات شاهد تحقیرهایی بودیم و افرادی را که به عنوان منتقد در بعضی از مراسم شرکت کردند، با منافقین و کسانی که مثلاً مهرههای خارجی بودند، قیاس میشد. در حالی که آنها در انقلاب حضور داشتند و اهل عبادتند. به هر حال میخواستم در مورد این دغدغهها با شما درد دل داشته باشم و انشاءالله نظرات شما را هم در این زمینه بشنویم.»
حُسن ختام این دیدار سخنان آیتالله هاشمی رفسنجانی بود:
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدالله و السّلام علی رسولالله و آله خدمت دانشجویان و دانشآموختگان گرانقدر از خانمها و آقایان خوشآمد عرض میکنم و از اینکه مسایل مورد نظرشان را مطرح کردند، تشکر میکنم. اوّلین حرفی که جناب آقای عسگری مطرح کردند، این بود که تعریف ما از امنیت و شاخههای آن چیست؟ باید ظرف 20 دقیقه به گونهای حرف بزنم که مطالبی در مورد همه مسایلی که مطرح شد، بگویم.
در صورتی که 20 دقیقه برای این مباحث کافی نیست، ولی چارهای نداریم، چون به اذان مغرب میرسیم. با تبریک عید غدیر بسیار با عظمت، به صورت مختصر به دو سه محور اشاره میکنم که نظرم و راهحل آنها چیست و به بعضی از سؤالات جزئی جواب میدهم. البته از جریاناتی که در کشور میگذرد، راضی نیستم و هیچ مناسب نبود جامعه ما در شرایطی که از طرف دشمنان کاملاً تحت فشار است، شاهد این مسایل باشد.
به خصوص که فاصله گرفتن بخشی از قشر آگاه، دانشجو، استاد، مدیر و جریانهای فکرساز و انسانساز جامعه مصیبتی برای نظام اسلامی نوپاست که بخواهند جدا باشند یا دو تفسیر باشد که با هم نخواند. یک جمله در مورد امنیت عرض کنم. «الذین آمنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن» این تعریف قرآن است که: جامعه مومن آلوده به ظلم نشده باشد.» اگر این دو صفت را داشته باشند، میتوانند امنیت جامع داشته باشند.
این دو از خواستههای اصلی انقلاب بود که واقعاً مومن باشیم. با ایمان در مقابل ظلم مبارزه کردیم، کشور را تحویل گرفتیم و ساختار کشور را تنظیم کردیم. هدف این بود که ظلم در کشور نباشد. البته ظلم میتواند صور مختلفی داشته باشد. ولی به هر حال هرگونه ظلمی با راهی که انتخاب کردهایم و راه خدا، قرآن و اسلام است، سازگار نیست.
امّا اینکه سؤال میکنید، چرا ساکتم و موضع من چیست؟ باید بگویم که موضع من از اوّل انقلاب و حتّی پیش از انقلاب و در مبارزه روشن بود. همیشه با افراط و تفریط مخالف بودم راه عقلانی، معتدل و عرفی مقبول را راه درست تشخیص میدادم که مستند به آیات قرآن وادلّه بود. در تمام این دوران هم در هر شرایطی نوعی افراط در مقابل من بود. البته انسان نمیتواند توقع داشته باشد که همه سلیقهها در همه جا او را میپذیرند.
فکر میکنم اگر اعتدال در جامعه و کشور ما حاکم باشد، بسیاری از مسایل قابل حل است. همیشه یک جریان افراطی گاهی در جناح راست، گاهی در جناح چپ بوده و هنوز هم اینگونه است. الان تندرویهایی را از دو طرف میبینیم که متکی به تندروهاست که یا افراطی یا تفریطی و یا هر دو است. این هم مسئله روشنی است و میتواند جواب آن دانشجویی باشد که گفت آن تندرو که آن موقع آن کتاب را نوشت، الان چه میگوید.
شاید مصلحت آنان این است که اشارهای به من بکنند. آنها هم مثل اینها هستند. من فرقی نمیبینم. تندروهای این طرف که به اصطلاح اصولگرا و محافظهکار امروز هستند هم هیچ وقت با فکر اعتدال موافق نبودند و هرگونه که دلشان میخواست، عمل میکردند. ولی اکثریت جامعه، به خصوص تحصیلکردههای اصیل، اعتدال را میخواهند. امّا درباره اینکه گفتید چرا ساکتم؟ باید بگویم به آن معنا ساکت نیستم.
شرایط کشور به گونهای نیست که من در سخنرانیهای عمومی مسایل را به صورت صریح مطرح کنم. میدانید که همیشه با صراحت حرف میزدم، امّا الان شرایطی است که هر حرفی را که در جهت خودشان نباشد، تحمل نمیکنند. عکسالعملها هم به گونهای است که مفسده دارد. گاهی خود انسان دچار زحمت میشود که اهمیتی ندارد. ولی گاهی از حرفها مفسدهای برای جامعه بیرون میآید.
در مورد اینکه موضع من چیست هم، موضع خود را به صورت صریح در نمازجمعهای که بعد از این حوادث داشتم، گفتم. مبنای خودم را در جامعه و اسلام گفتم. البته صراحت قرآن است و من هم فقط براساس آیات قرآن حرف زدم. راهکارها را هم گفتم و الان هم که حدود سه ماه از آن خطبه میگذرد، هنوز غیر از همان راهکاری که آن روز رسیده بودم، نمیبینم. گفتم انقلاب ما براساس اسلام و قرآن است. قرآن جامعه مومن را معرفی کرده است.
اصل قرآنی برای اداره جامعه براساس مقبولیت است. اگر کسانی عقیده و ایمان نداشته باشند، حتی با پیامبر(ص) هم کار نمیکنند و حتی اگر کاری هم کردند، پیامبر (ص) به کارشان اهمیت نمیداد. وقتی مردم قبول داشته باشند، با آن جامعه کار میکنند. وقتی این حرف را میزنم، بعضی از تندروهای جناح به اصطلاح اصولگرا نمیپسندند و میگویند: «این چه حرفی است که میزنید؟ خداوند کسی را تعیین کرده که بر مردم حاکم باشد و رأی مردم هم زینتی است و باید بپذیرند.»
خلاصه مطلب این است و تفاوت از اینجا معلوم میشود. توجه داشته باشید که صحبت از مقبولیت و کارایی حاکم است و نه مشروعیت. غیر از روایات و آیات فراوانی که در آن خطبه خواندم، روایتی را خواندم و گفتم: ولایتی روشنتر، حقیقیتر، مشروعتر و الهیتر از ولایت حضرت علی(ع) نداشتیم. حضرت علی(ع) منصوب بود. یعنی خداوند به پیامبر(ص) دستور داد که اعلان کند. پیامبر (ص) میدانست که سخت است.
پیامبر(ص) در غدیرخم که مناسبت امروز ماست، با آن شرایط و آن زمینهها در مقابل همه جمعیت علی(ع) را معرفی کردند، اما چندماه نگذشت که دیدیم مردم چکار کردند!! پیامبر(ص) خصوصی به حضرت علی(ع) مطالبی را فرمودند و صدور روایتی را که آن روز در خطبه خواندم، خیلی اهمیت دارد که میگویم چگونه صادر شد پیامبر(ص) به حضرت علی(ع) گفتند: از طرف خداوند حق ولایتداری، ولی اگر مردم قبول کردند، اداره کن و اگر قبول نکردند، خود را تحمیل نکن و بگذار هرگونه که میخواهند، جامعه خود را اداره کنند.
شأن نزول این جمله از پیامبر(ص) و اینکه حضرت امیر(ع) کی این مطلب را گفتند، مهم است. بعد از جنگ جمل، صفین و نهروان که عمدتاً مسلمانان در آن جنگها، آن هم در زمان حضرت علی(ع) کشته میشدند، انتقاد خیلی زیاد شد. از در و دیوار به حضرت علی(ع) انتقاد میکردند که امروز چه وضعی است که مرتباً جنگ میکنیم و آدم میکشیم یا کشته میدهیم.
دیروز چه وضعی بود که سکوت کردید و دیگران حکومت کردند و حتی شما به آنها کمک و همکاری کردید و مشورت دادید؟ این مطالب را مخلصین میگفتند که چرا حق خود را ندیده میگرفتید که شرایط به گونهای شد که مردم برای نجات به شما روی آوردند؟ حالا که پذیرفتید، اوضاع ما این است که الان 5 سال است که داریم همدیگر را میکشیم. در تمام این 5 سال جنگ و آدم کشی بود. واقعاً از در و دیوار انتقاد میبارید.
حضرت علی(ع) در یک جلسه 10 نفر از خصیصین اصلی و حواریون مورد اعتمادشان را جمع کردند و برایشان داستان طولانی از زمان پیامبر(ص) تا آن روز را توضیح دادند که پیامبر چه گفتند؟ دعوتشان چگونه شکل گرفت؟ سقیفه چگونه انجام شد؟ در زمان خلفای اول، دوم و سوم چه مواضعی گرفتم. در آخر وقتی مردم از همه جا مأیوس شدند، اطراف من آمدند و وقتی بدیلی برای من نبود، پذیرفتم. آمدم، ولی با شرایطی که درست شده بود، زمینه جنگ فراهم بود و اتفاق افتاد.
در این مسئله، داستانی که خیلی مهم است این است که حضرت علی(ع) گفتند: «شما 10 نفر در نماز جمعههای منطقههای کشور شرکت کنید.» یکی از این ده نفر که شما دعای کمیلش را میخوانید، کمیل ابن زیاد و دیگری اصبغ بن نباته بود. حضرت امیر(ع) گفتند: «اصبغ که سخنران زبردستی بود، حرفهای مرا به گونهای که گفتم، برای مردم در نمازجمعه توضیح بدهد و شما ده نفر هم شهادت بدهید.»
مثل الان نبود که مطلبی را بگویند و ظرف مدت کوتاهی همه بفهمند. حضرت در آن جلسه به مجموع سئوالاتی که مطرح بود، جواب دادند و یکی از آن جوابها، همین جملهای بود که خواندم. سید بن طاووس همه این داستان را از اول تا آخر آورد که واقعاً خواندنی است: «روى السید ابن طاووس عن رسائل الکلینی، عن علی بن إبراهیم، بإسناده قال: کتب أمیرالمؤمنین(ع) کتابا بعد منصرفه من النهروان وأمر أن یقرأ على الناس، وذکر الکتاب وهوطویل، وفیه: ان رسولالله(ص) عهد إلیَّ عهداً فقال: یا ابن أبیطالب لک ولاء أمتی فإن ولوک فی عافیة وأجمعوا علیک بالرضا فقم بأمرهم ، وإن اختلفوا علیک فدعهم وما هم فیه ، فإن الله سیجعل لک مخرجاً. فنظرت فإذا لیس لی رافد ولا معی مساعد إلا أهل بیتی فضننت بهم عن الهلاک ...»
بحث ما همین بود که حکومت و انقلاب ما با مردم شروع شد. در روزهای اول جمعی از طلبهها جمع شدیم و از امام خواهش کردیم که رساله بنویسند. واقعاً رساله نمینوشتند. وقتی وارد میدان مبارزه شدند، طلبههایی اطراف ایشان بودند که ما هم از آنها بودیم. ایشان همیشه روی مردم تکیه میکردند تا آخر هم روی این نکته تأکید داشتند. میگفتند: اگر مردم جمع شوند، میتوانیم کاری کنیم و اگر جمع نشوند، خودتان را اذیت نکنید، چون نمیتوانیم کاری بکنیم. بعد از 15 خرداد که آن کشتار شد، خیلیها به فکر مبارزه مسلحانه بودند.
چون سرخورده شده بودند و رژیم پهلوی هم خیلی خشونت کرد و مردم را آن گونه قتل عام کرد. معلوم شد که رژیم حرفهای مردم را نمیپذیرد. تا آن روز مردم حرفهای خود را در تظاهرات میگفتند. هم در جریان تصویبنامه دولت و هم در جریان به اصطلاح اصول انقلاب سفید شاه، با تظاهرات مردم علیه رژیم مواجه بودیم و فقط بیانیه میدادیم و مردم جمع میشدند.
در مساجد و حسینیهها اعتراض بود. پس از برخوردی که در 15 خرداد با مردم شد، کسانی که در مبارزه جدی بودند، گفتند: این درست نیست که ما به عنوان اعتراض جمع شویم و آنها ما را بکشند، ما هم باید بکشیم. ولی امام(ره) نمیپذیرفتند و میگفتند: باید مردم را داشته باشیم که اگر داشته باشیم، بقیه مسایل در جای خود حل میشود. امام(ره) تبعید شدند و مبارزات مسلحانه شروع شد. البته چند سالی در کمون و خفی بود و از سال 48 و 49 خیلی علنی شد.
البته قبل از آن مؤتلفه با ترور منصور اقدام کرد که همان اقدام باعث سرکوب شدید موتلفه شد و بعد از آن حزب ملل اسلامی با مشی مبارزه مسلحانه شکل گرفت و آقایان کاظم بجنوردی و حجتی کرمانی جزو آن گروه بودند که لو رفتند. گروههایی هم بودند که لو نرفتند. از سال 49 مبارزه مسلحانه علنی شد. امام(ره) در آن موقع کارشان را نه تأیید و نه محکوم میکردند. میپرسیدیم، میگفتند: اینها کار خودشان را میکنند، ولی راه ما مردمی است.
باید با مردم سر و کار داشته باشیم. سرانجام هم این گونه شد. ده، پانزده سال افشاگری به جایی رسید که مردم به خیابانها آمدند و انقلاب پیروز شد. واقعاً مردم بودند که انقلاب را پیروز کردند. ما در زندان بودیم، اصلاً مأیوس بودیم که روزی ما را آزاد کنند. دوره زندانی افراد تمام میشد، ولی میگفتند: باید آن قدر بمانید که زیر پاهایتان علف سبز شود یا موهای سرتان مثل دندانهایتان سفید شود. این تعبیرات را ساواکیها خیلی بکار میبردند و دوران محکومیت خیلیها تمام شده بود، ولی سالها در زندان مانده بودند.
به هر حال مردم آمدند و ما را از زندانها بیرون آوردند. البته مبارزه ادامه داشت. کار با مردم به سرانجام رسید. در دوران جنگ که بدترین مرحله پس از پیروزی انقلاب بود، حقیقتاً اگر داوطلبهای مردمی به میدان نمیآمدند، شک نکنید که ارتش و سپاه نمیتوانستند با آن همه دشمن بجنگند. مردم در قالب بسیج به سوی جبههها هجوم آوردند. مردم در جبهه و موقع عملیات داوطلبانه و عاشقانه سد دفاعی دشمن را میشکستند.
ما به عنوان مسئولان جنگ، ظرفیت پذیرش بیشتر مردم را نداشتیم و امکانات پذیرش و آموزش و لجستیک محدود بود. اگر میتوانستیم بپذیریم، همیشه سراسر جبههها پُر از رزمندگان داوطلب از جوانان پانزده، شانزده ساله به بالا بود. لذا من در آن خطبه گفتم که براساس آن روایت معتبر که سیدبن طاووس آورده و با تبعیت از مشی امام علی(ع) و امام حسن(ع)، باید با مردم سرو کار داشته باشیم. اگر مردم ما را قبول دارند، بمانیم و اگر قبول ندارند، هرکسی را که قبول دارند، برای حکومت به سرکار میآورند.
مردم ما مسلمان و معتقدند و نمیخواهند به طرف کفر بروند و کار خودشان را میکنند و اصولاً مقتضای انتخابات همین است که در قانون اساسی و قوانین عادی ما آمده. خطبه اول کاملاً به این موضوع اختصاص داشت و در خطبه دوم این اصل را به راه خودمان تطبیق کردم و گفتم از همان ماههای اول پیروزی، همة کارهای خود را مردمی و انتخاباتی کردیم. در تاریخ انقلابهای دنیا هیچ انقلابی را مثل انقلاب اسلامی نمیشناسیم که مبارزه، پیروزی، تثبیت و تداوم آن با تکیه بر مردم باشد.
زمانی که مبارزه میکردیم، هر سال چند انقلاب سرخ در دنیا اتفاق میافتاد که مردم را هرگونه که میخواستند، تهجیر میکردند و به این طرف و آن طرف میفرستادند تا انقلابشان را تثبیت کنند و خیلیها را میکشتند و یا در اردوگاههای کارهای اجباری نگه میداشتند. بعضی از شما جوان هستید و شاید تاکنون فرصت مطالعات تاریخی پیدا نکردهاید که انقلابهای سرخ با مردمی که بودند، چه میکردند! حکومتها را ساقط میکردند، ولی پس از سقوط حکومتهایی که نوعاً استبدادی بودند، با مردم ناسازگار میشدند. انقلاب اسلامی به هیچ وجه چنین کارهایی نکرد.
از همان روزهای اول با برگزاری انتخابات، کشور را دمکراسی کردیم. اصل ماهیت نظام را با رأی مردم برگزیدم و سپس قانون اساسی را به رفراندوم مردم گذاشتیم. الجزایریها 20 سال پس از انقلابشان قانون اساسی نوشتند و ما ظرف دو سال اول نوشتیم. البته همین عجله کردنها و خامی، نواقصی را متوجه کار ما میکردند، اما امام(ره) میخواستند که در همه امور نظر مردم را داشته باشیم.
فقط یک دولت موقت تشکیل دادند و در حکم دولت چند مسئولیت را یادآوری کردند که قانون اساسی را بنویسد، انتخابات مجلس را برگزار کند و تا شروع کار مجلس، کشور را اداره کند. باز هم همه چیز با مردم بود. همین الان براساس قانون اساسی، رهبری به صورت دو مرحلهای از سوی مردم انتخاب میشود. رئیسجمهور و نمایندگان مجلس انتخاباتی هستند. شوراها را تا سطح کارخانهها و روستاها بردیم تا همه تحرکات جامعه براساس رأیگیری مردم باشد. البته آن موقع در حاکمیت شورایی افراط کردیم و تند شدیم.
منتها تفکر آن روز این گونه بود که انجام میدادیم. به هر دلیل در آن خطبه هیچ نظری دربارة انتخابات ریاست جمهوری ندادم و همین الان در بین شما هم قضاوت نمیکنم، چون تحمّل نمیکنند. در آن خطبه نگفتم که انتخابات درست بود یا باطل بود، گفتم: به هر دلیل برای بخش مهمی از جامعه تردید پیدا شد. این حالت که منکر ندارد. بعضیها گفتند: چرا در خطبه سخن از بذر تردید کردید؟! مطمئناً چند میلیون جمعیت که به خیابانها میآمدند و تظاهرات میکردند، یقین داشتند و من سخن از تردید کرده بودم.
گفتم: گروهی از مردم با تردیدی که پیدا کردند، معترض شدند. راه درست این بود که تردید مردم را برطرف کنیم و جواب قانعکننده بدهیم. راه آن هم روشن است که چگونه میتوان عمل کرد. لذا راهحل دادم. از آن تاریخ که درگیریها شدید و خونین و بازداشتها زیاد شده بود، باتجربه 50 سالهام در مبارزه و اداره کشور گفتم: اولاً زندانیها را آزاد کنید. ثانیاً از کسانی که آسیب دیدند، دلجویی کنیم. ثالثاً همه تعهد کنند که تابع قانون باشند.
اینکه الان یکی از آقایان گفت که آیا قانون داریم یانه؟ بله، الان برای همه چیز قانون داریم. نمیگویم همه قوانین ما درست و به روز است. هنوز بعضی از قوانین مربوط به زمان قدیم و قبل از انقلاب است. خیلی از قوانینی هم که نوشته بودیم، آزمایشی بودند. عمدتاً دستگاه قضایی با قوانین آزمایشی کار میکند. تعزیرات قانونی است که در اوضاع فوقالعاده مشکلات تورم و جنگ به وجود آمد و الان بسیاری از قوانین نیاز به اصلاح دارند.
ولی به هر حال قانون هستند و باهمین قانون بپذیرند که در چارچوب قوانین عمل شود. در همین مسایل اخیر، دو طرف که باهم مبارزه میکردند، قوانین کشور را قبول دارند. اگر حرکتها در چارچوب قوانین باشد، نه معترضین کارهای خلاف قانون میکنند و نه کسانی که جلوی اعتراضها را میگیرند، کارهای خلاف قانون میکنند. پس در این بین چکار باید کرد؟ راهکاری که قبلاً دادم و هنوز هم محکم روی آن عقیدهام هستم، این است که باید درگیریهای میدانی در خیابانها و دانشگاهها را تمام کنیم.
این روزها میبینیم که هر وقت مسؤولی وارد دانشگاهی میشود، دانشجویان این طرف و آن طرف نمیگذارند، آن مسؤول صحبت کند و حرفش را بزند، باهم دعوا میکنند و علیه هم شعار میدهند. این حالت که مسئله را حل نمیکند. چند شعار علیه همدیگر میدهند که کینهها را بیشتر و دلها را از هم دور میکند. در این شرایط مسئله به هیچ وجه حل نمیشود.
یا در خیابانها جمع شوند و این طرفیها شعار بدهند و آن طرفیها بزنند و به همدیگر اهانت کنند. واقعاً چگونه و کی حل میشود؟ در این شرایط باید یک طرف از پا در بیاید که معلوم است هیچ طرف از پا در نمیآید. حکومت همه چیز را در دست دارد، پول، نیرو و رسانه دارد و بالاخره کسانی را دارد که در مواقع لزوم در خیابانها جمع شوند. بسیج و سپاه را هم دارد که خودشان از متن مردم برخواستهاند. در آن طرف هم عده زیادی از مردم هستند.
دانشجو، دانشآموز، استاد، معلم، مدیر، کارگر، کاسب، زن و مرد و ... که بعضیها ساکت و بعضیها فعال هستند. این گونه که به جایی نمیرسیم. تنها راهکاری که به منطق برسیم، این است که درگیریهای خیابانی و زد و خوردهای داخل دانشگاهها را کم کنیم. میترسم به تدریج این مسایل به نوجوانان ما در مدارس یا به کارگران در کارخانه و واحدهای تولیدی برسد. باید رسانهها و احزاب را طبق قانون آزاد کنیم. رسانه ملی را که از اسمش پیداست، متعلق به همه است آزاد بگذاریم و اجازه بدهیم صاحبنظران بحث کنند.
البته قبول دارم که همه مسایل ظرف یک روز، دو روز یا یک هفته، دو هفته حل نمیشود؛ ولی اگر این مناظرهها، مباحثههاو مسایل مورد اختلاف در بحثهای کارشناسی و قانونی را برای مردم پخش کنیم، گوش میدهند. در آن صورت کسانی که منتظرند تا سروصداها و حرفها را از خیابانها بشنوند،از صدا و سیما میشنوند و یا در روزنامهها میخوانند.
نباید دعوا باشد و باید براساس منطق باشد. الحمدلله الان به اندازه کافی انسانهای فرهیخته در دوطرف داریم که میتوانند بحث کنند. در آن صورت به مردم آگاهی میدهیم و اگر عدهای از هردوطرف فریب خوردند، متوجه میشوند. میتوانیم حرفها را با استدلال بزنیم و چند بار تکرار کنیم و ظرف چند ماه جامعه را روشن کنیم. واقعاً الان نمیتوان جامعه را با سرکوب اداره کرد. جامعهای که سه تا چهار میلیون دانشجو و میلیونها فارغالتحصیل دارد.
خانمها که تا به حال در منازل بودند و میدان مبارزه نداشتند، امروز دارند اکثریت دانشگاهها را میگیرند. اینها که به دانشگاه آمدند، خیلی راحتر و آزادتر مبارزه میکنند. چون مسؤولیتهایی را که آقایان دارند، در زندگی خود کمتر دارند. مراعات آنها هم از طرف نیروهای امنیتی بیشتر است. چون هیچ کس جز عدهای خیلی افراطی – در جامعه ما حاضر نیست با خانمها با خشونت رفتار کند. اگر مبارزه میدانی، خیابانی و شعاری شود و خانمها هم حضور داشته باشند، میدانیم که وضع چگونه میشود. ولی اگر نظام بپذیرد و باز بگذارد که همه بحث کنند، خیلی از مسایل حل میشود.
حضرت علی (ع) در زمانی که حاکم بودند و انتقاد زیاد شده بود، در مسجد موعظه میکردند که یک نفر عصبانی برخاست تا سؤال و انتقاد کند که بدگویی کرد. دوستان حضرت علی (ع) نتوانستند تحمل کنند و دست او را گرفتند، کشیدند و اهانت کردند و میخواستند کتکش بزنند که حضرت فرمودند: «رهایش کنید چرا کتکش میزنید؟» «انّما هو سبُّ بسببٍ او عفو عن ذنب؛ اگر بدگویی کرد، جوابش بدگویی – و نه کتک – است و یا ببخشیم.» حضرت علی(ع) با مخالفین و منتقدین خود، آن هم نهروانیها که همه چیز را به هم میریختند، این گونه رفتار میکرد. لذا ما نباید با نوجوان و جوان با دانشجویان و استادان خود رفتاری کنیم که خودمان هم نمیتوانیم قبول کنیم.
وقتی انسانی ببیند که یک استاد، یک دانشجو و یا خانم در ابراز عقیده خود احساس بیپناهی کند، دلش خون میشود. این قابل تحمل نیست و به جایی هم نمیرسد. یا رسانهها را ببندیم که کسی خبری نداند. مثلاً صدا و سیما یک طرفه حرف بزند. حرفهای یک طرف را کاملاً خوب نمایش بدهد و حرفهای یک طرف را اصلاً نگوید یا تغییر بدهد. روزنامههای منتقد آزاد نباشند و خیال روزنامههای طرفدار حکومت کاملاً راحت باشد. این وضع قابل دوام نیست. شرایط امروز هم مثل 30 - 40 سال پیش نیست، در گذشته وقتی اعلامیهای پخش میکردیم، تنها خودمان میدانستیم و چند نفری که اعلامیه به دست آنها میرسید.
به تعداد اعلامیهای که بین مردم پخش میکردیم، زندانی میدادیم، مردم خبر نداشتند که چه میگذرد. ما به روستاها و شهر میرفتیم و دو سه روز سخنرانی میکردیم و ما را میگرفتند و به قم یا زندان میفرستادند. الان این گونه نیست. اگر کسی حرف کوچکی بزند یا در خیابان حرکت کوچکی بکند، کسی آن طرفتر فیلمبرداری میکند و همه سایتها و تلویزیونهای دنیا میگذارند. اگر ما رسانههای خود را ببندیم و مردم خبرهایشان را از رادیو بی بی سی یا آمریکا بگیرند، خوب است؟ آنها که این گونه خبررسانی نمیکنند.
یک تصویر خیابانی از زد و خوردها را نشان میدهند و میگویند انقلاب اسلامی همیشه این گونه بود!! امام (ره) هم این گونه بود!! اصلاً اسلام این گونه است!! پیامبر (ص) هم این گونه بود!! همیشه این کار را میکردند !! همیشه مردم را میکشتند. متأسفانه اسنادی میسازند که نشان بدهند و یک موضوع مسلّم و روشن را دلیلی برای آلوده کردن انقلاب میکنند. شاید الان خبرها از طریق رسانههای خارجی، اجنبی و دشمن زودتر از رسانههای خودمان میرسد.
هرکس وقت داشته باشد، میتواند در تمام 24 ساعت رادیو یا تلویزیونی پیدا کند و حرفهای دشمنپسند بشنود. هیچ کس نمیتواند در این شرایط فکر کند که سانسور و محدود کردن جواب میدهد. ولی اگر فضا برای بحث آزاد باشد، خیلی خوب است. شاید بخشی از جامعه قانع نشوند، ولی اکثریت جامعه که منصف هستند، قانع میشوند. در آن صورت یک جوان به هیچ وجه کلاس درسش را تعطیل نمیکند که در خیابان دعوا کند.
چون احساس میکند که میتواند حرفش را بزند. شاید در راهپیمایی خیابانی جلوی 100 نفر حرف بزند، ولی اگر فضا باز باشد، میتواند در صدا و سیما جلوی میلیونها نفر بگوید. راههای پیشنهادی من که پنج شش مورد، روشن هستند و در نماز جمعه هم گفتم. اولاً همه در چارچوب قانون حرکت کنند. ثانیاً، آتش بس دادن با آزادی زندانیان و دلجویی از آسیبدیدگان که رهبری بعداً بیش از آن مقداری که من گفتم، فرمودند. ثالثاً آزاد کردن رسانهها در چارچوب قانون.
اگر کسی بخواهد خلاف قانون عمل کند، خیلی صریح به مردم میگوییم، این رسانه که آزاد بود و میتوانست حرف بزند، این گونه عمل کند. یا اگر کسی در تلویزیون حرفهایی برخلاف قانون بزند، میتوانیم بگوییم با اینکه یک ساعت وقت داشت، نتوانست در چارچوب قانون استفاده کند. باید کسی بیاید که حرفهای قانونی بزند. این طرف هم این گونه باشد. اگر زور گفت و برخورد شد، میتوان استدلال کرد. امروز اکثریت جامعه ما استدلال را میفهمد. کمکم بچههای هفت هشت ساله دختر و پسر سیاسی میشوند.
مشکل دیگری که من غصه میخورم این است که آنچه که امروز دولت و بعضی از نیروهای امنیتی میکنند و بعضی از مبلّغین خام حرفهای نابجایی میزنند، همه را به حساب رهبری میگذارند. الان کار به جایی رسیده که رئیس دولت آن هم در خارج از کشور و به خبرنگاران خارجی میگوید: «هیچ کس در ایران به خاطر من زندانی نیست!» سپاه میگوید: «ما که از خود ایدهای نداریم، فقط فرمان میبریم!» پس این وسط چه کسی است؟ زندانی برای چه کسی در زندان است؟ دولت که میگوید من نیستم.
حتّی میگوید: من نامه مینویسم که زندانیان را آزاد کنید. سپاه که میگوید: ما فقط فرمان میبریم. راست هم میگوید. چون نظامیهای ما فرمانبرند. منتها فرمان را به گونهای که خودشان میخواهند، میبرند و نه آن گونه که رهبری و فرمانده میخواهند. فکر میکنم یکی از ضررهای عمدهای که در شرایط فعلی میکنیم، این است که بسیاری از مسائلی که رهبری از آنها بیزار است، به اسم ایشان نوشته میشود. من که ایشان را بهتر و بیشتر از دیگران میشناسم.
هروقت که باهم نشسته بودیم و خبر میرسید که فلانی را زندانی کردند، میگفتند: اگر مأمورین ما یک روز در زندان بودند، این گونه افراد را زندانی نمیکردند. منتها ایشان که نمیتوانند در هر موضوعی دخالت کنند. مأمورین کارها و وظایف ذاتی خودشان را میکنند. من با دو طرف حرف دارم و نمیخواهم بگویم فقط یک طرف این گونه است. در مجموع بحث این است که باید فضای گفت و گو را جدّی بگیریم تا مردم باور کنند که میتوانند استدلال کنند. روزنامهها مینویسند و صدا و سیما نقل میکند.
احزاب هم بتوانند افکار خود را به مردم بگویند. اگر سه چهار ماه این گونه کار کنیم، به انتخابات میرسیم. انتخابات هم باید آزاد باشد تا هر کس که با شرایط قانونی صلاحیت دارد، وارد میدان شود. شورای نگهبان بیطرفانه عمل کند. وزارت کشور به عنوان مجری انتخابات نمیتواند طرفدار یک جناح باشد. مجری و ناظر باید کاملاً بیطرف باشند و بیطرف عمل کنند. در آن صورت مردم به رأی خود اهمیت میدهند. اگر یک انتخاب درست برگزار شود، هرگروه و جریانی که پیروز شد، کار میکند و رهبری هم به عنوان پدر جامعه، بالای سر همه هستند.
حقیقتاً روحیه رهبری این گونه است. من پیش شما شهادت میدهم. 60 سال است که همدیگر را میشناسیم. دلیلی ندارد که به شما خلاف بگویم. ایشان این گونه است. منتها شرایط به گونه ای میشود که ایشان خطر را میبیند و احساس ناامنی میکند، سخنی میگوید و همان حرف مستمسک انسانهای تندرو میشود که به گونهای دیگر عمل میکنند. پس اینکه از من میپرسید، راهکار چیست؛ من این چهار پنج مورد را راهکار میدانم و مورد بیشتری به ذهنم نرسید، مگر اینکه کسی اثبات کند که این راهکارها جواب نمیدهد که یا قانع میشوم و یا جواب میدهم.
یکی از آقایان درباره سفر خارج مهدی پرسید که چرا نمیآید؟ خیال مهدی از پروندههایش راحت راحت است. بارها در این مسایل به مراکز مسؤول جواب داد. در جریان استات اویل مجلس وارد شد و پس از تحقیق و تفحص اعلام کرد که ایشان مبرّاست. وزارت اطلاعات دو سال کارکرد و گزارش داد که مبرّاست. وزارت نفت یک تیم را مشخص کرد و من از رهبری خواهش کردم برادر ایشان هم عضو آن تیم باشد تا همه شرایط را به ایشان بگوید که آن تیم گزارش داد ما دلیلی برای این اتهام ندیدیم.
در داخل شرکت نروژی استات اویل خلافی اتفاق افتاد و پولی بین چند نفر ردّ و بدل شد و آنها با سیاسی کاری مسایل خودشان را حل کردند و مسئله را داخل ایران انداختند که اسرائیل پشت قضیه بود. حتّی بسیج دانشجویی - به اعتراف روزنامه جوان که با ضدیت هم عمل میکند - در این مورد به دادستان کل کشور شکایت کرد و دادستان به محکمه کارکنان دولت ارجاع داد که پس از بررسی اسناد گفتند: «هیچ دلیلی نمیبینیم و حکم تبرئه دادند.» ولی گروهی رها نمیکنند و همیشه این مسئله را مطرح میکنند.
من مطمئنم مهدی در این انتخابات در هیچ بخشی دخالت نداشت، جز در مسئله کمیته صیانت از آرا آنها نگران بودند و او در مجلس خبرگان در این زمینه کار کرده بود، تجربه خود را در اختیار آنان گذاشت. نه پولی دارد و نه به کسی پول داد. گفتند: او پول داده تا افرادی در اغتشاشات شرکت کنند، در حالی که از این کارها بیزار است. درباره سفر خارجیاش پرسیدید. ما در دانشگاه آزاد اسلامی شش واحد در خارج از کشور داریم که همه آنها مشکل دارند. میبایست کسی میرفت و رسیدگی میکرد.
از لندن شروع کردیم و به لبنان رفتیم که باید توسعه پیدا کند. واحد دوبی مشکلات خاصی دارد. در زنگبار زمین دادند که هنوز نتوانستیم شروع کنیم. در ارمنستان و تاجیکستان هم واحد داریم. باید رسیدگی میکرد که رفت. دلش میخواهد بیاید و من میگویم اول کارهایت را تمام کن و انجام بده و بعد بیا. از این طرف هم مرتب تهمت میزنند که او هم همیشه جواب میدهد. جالب این است که هیچ کسی از هیچ دادگاهی او را احضار نکرده است.او به دادستان نوشت که نه احضاریه دادید و نه از من خواستید که به دادگاه بیایم.
تا به حال هیچ مقام امنیتی یا قضایی احضار نکرده است. از روزی که رفت، این حرفها را میزنند و هر وقت لازم باشد، کارش را ناتمام میگذارد و میآید. البته در شرایطی که در آنجا بود، گفتم: الان که کار اجرایی آنچنانی نداری و وقت تو ضایع میشود، چون در حال تحصیل در مقطع دکتراست، بناست رسالهاش را در یکی از دانشگاههای خارج بگذارند. البته لازم نیست دائم بماند و میتواند رفت و آمد کند.
در این قسمت از جلسه آقای ایوب توکلیان، دبیر سابق جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مشهد و عضو شورای مرکزی این تشکّل دست خود را برای پرسیدن سوال بلند کرد و آیتالله هاشمی رفسنجانی با کلمه «بفرمایید» به ایشان اجازه صحبت دادند و ایشان در حالی که بین جمعیت نشسته بود، گفت: «در مورد بحث آخر، مسایل زیادی مطرح شد و هیچ وقت دلیل مستدلی برای ما مطرح نشد، ولی بالاخره امر را به یوم تبلی السرایر واگذار میکنیم و انشاءالله از خطراتی که از ما به عنوان نسلی که دسترسی به اسناد متقن نداریم، ایجاد شد، به آن روز خواهیم رسید.
چند مسئله است، یکی اینکه در لابلای سخنان شما احساس کردم که شاید برداشت شما از فضای دانشگاه این است که دانشجویان کاملاً مخالف هستند. چون در سخنان خود دانشجویان و استادان را جزو صف اوّل مخالفین و منتقدین مطرح میکردید، من که در فضای دانشگاه هستم، زیاد با این تحلیل موافق نیستم که فضای دانشگاه را به کلی یک فضای معترض یا مخالف بدانیم. بحث دیگر شما درباره آزادی رسانهها بود. سؤال شخصی من این است که آیا در زمان ریاست جمهوری حضرتعالی هم رسانهها مثل زمان آقای احمدینژاد و سالهای اخیر و حتی قبل از ایشان اجازه انتقاد داشتند، واقعاً چقدر آزادی بود؟ در مورد صدا و سیما اگر بحث توضیح به صدا و سیما را داشته باشید و در
جایگاهی باشید که به آقای ضرغامی بگویید که باید این عملکرد اجرا شود، آیا اجازه میدهید در حالی که آقایان و منتسبین به آنها با رسانههای بیگانه علیه نظام صحبت کردند، از رسانه ملی مطلبی را بگویند؟ واقعاً خیلی از بحثهای آنها شایسته بود. آیا به نظر شما این شایسته است؟ چون ما دیدیم و همه مردم شاهد بودند. مصاحبههایی که با رسانههای بیگانه کردند، به هیچ وجه شایسته نبود که از رسانه ملی پخش شود.
مطلب دیگر اینکه امام(ره) فرمودند: حفظ نظام از اوجب واجبات است. در جایی تعبیری از امام شنیدم که نتوانستم سند آن را پیدا کنم که فرمودند: «ولو اینکه به ترک نماز بینجامد» در مسیر مسایل اخیر اسناد و شواهدی هست که حتّی مقام معظم رهبری واضحانه گفتند که بحث انقلاب مخملی بود. تا چه حد میتوانیم روی وحدت تأکید کنیم؟ البته وحدت از مسایل حتمی ماست، ولی آیا میتوان با کسی که به هیچ وجه مبانی نظام را قبول ندارد، به وحدت رسید؟
آیتالله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به ایشان گفتند: اگرچه اذان را گفتند و باید نماز بخوانیم، ولی بگذارید به این مسایل بپردازم. در مورد دانشگاهیان من نگفتم همه آنها مخالفند. شما خودتان دیدید که نماینده رهبری در دانشگاهها اخیراً گفتهاند؛ هفتاد درصد دانشگاهیان به کسانی که امروز زمام امور را در دست دارند رأی ندادهاند. در مورد اینکه معترضین در رسانه ملی حرف بزنند، من نمیگویم هر مطلبی را در رادیو و تلویزیون بگویند.
گفتم باید در چارچوب قانون باشد. اگر قانون اجازه میدهد، حرفی زده شود، بگویند. بالاخره وقتی میخواهد بحث شود، یک گروه ناظر میگذارند. اگر از قانون خارج شوند، اجازه ندارند و مسئولین هم نباید وقت بدهند. حرفهایی که شما درباره مطالب این افراد گفتید، مربوط به زمانی است که دعوا شد. یعنی پس از آن حوادث آن حرفها را زدند. من میگویم به هر دلیلی دعوا شد، بیاییم بنا را بر این بگذاریم که از این پس دو طرف قانونی حرفی بزنند.
در مورد بستن رسانهها، اینکه الان را با آن موقع مقایسه کردید، باید بگویم که من الان بحث دولت آقای احمدینژاد و یا دولت دیگری را ندارم. بحث من مربوط به شرایط فعلی است. در زمان ما این قدر لازم نبود با رسانهها برخورد شود. مگر چند روزنامه در طول 8 سال ریاست جمهوری من بسته شد؟ اگر یادتان باشد در زمان دولت من روزنامه سلام تقریباً هر روز همه چیز را زیر سؤال میبرد. امّا من حتی یک ذره هم به آنها تعرض نکردم.
کاری به آنها نداشتم. آن زمان همین جناح به اصلاح چپ در مجلس چقدر حرف میزدند؟ مطالب زیادی میگفتند که به آنها تعرض نمیکردیم. اگر گاهی به جاهایی تعرض میکردند که نمیبایست میکردند، جواب آنها را میدادند. من اصلاً عقیده ندارم که بتوان از راه سرکوب به جایی رسید. این مسایلی را که مطرح کردید، اگر در حد قانون باشد، این اشکالات نخواهد بود. من دارم از وضع فعلی میگویم. یعنی الان که این گونه صفبندی شد، این صفبندی به مصلحت نیست و روز به روز مشکل درست میکند. آقایان راهحل پرسیدند و من هم با نظر خودم راهحلها را گفتم.
اینکه میگویید در داخل دانشگاه اینگونه است یا نیست، چون خودم نیستم، قضاوت آنچنانی ندارم. ولی آنچه که از دانشگاهها خبر میرسد، میگویند اکثریت دانشجویان معترض هستند. ممکن است اینگونه نباشد. در مورد اهمیت حفظ نظام هم با شما موافقم، اما راه حفظ، این کارهایی که این روز انجام میشود نیست، بنظرم راهکار همان است که گفتم. البته مدعی نیستم حرف و راه کار من بیاشکال است، بلکه معتقدم با مشورت باید تکمیل شود.
در مورد طرح هدفمند کردن یارانهها اگر آنگونه که مجمع تشخیص مصلحت و مجلس تنظیم کردهاند و به تأیید رهیری هم رسیده و توسط ایشان برای اجرا ابلاغ شد، عمل شود، بسیار خوب است. امّا اگر ناقص و غلط اجرا شود، مشکلزا خواهد بود. در مورد اطرافیان هم بارها بطور مبسوط توضیح دادهام، ولی مشاهده میشود که مغرضان دستبردار نیستند و تکرار آن را مفید نمیدانم. میتوانید به مصاحبهها و خطبههای من مراجعه کنید.
در این لحظه دانشجویان به شکل موافق و مخالف سخن میگویند و در ادامه آیتالله هاشمی رفسنجانی میگویند: البته من نظرسنجی نکردم. از دانشگاه آزاد که کمی به ما گزارش میدهند، از دانشگاههای دولتی آرامتر است. بالاخره ما این مقدار میبینیم که یک وزیر نمیتواند در دانشگاه صحبت کند. من این را میگویم که چرا فضای دانشگاه که فضای منطق است، این گونه باشد که وزیر نتواند برای دانشجویان صحبت کند. هر وقت اینگونه بود، بد بود. میگویم فضای دانشگاه باید به گونهای باشد که دو طرف حرفهای خود را بزنند.
به هر حال دلم میخواست بیشتر با شما حرف بزنیم، امّا هم وقت نماز است و هم بعد از نماز جلسه دیگری با گروهی دیگر داریم که ظاهراً آمدهاند و منتظرند.
منبع :فرارو