یا ابا صالح ...
گذشت مردی از اینجا که رنگ دریا بود
شبیه سرو و صنوبر بلندبالا بود
ز هرم گرم نفسهاش عشق میبارید
و عاشقانهترین شعر دفتر ما بود
شبیه صاعقه بر خصم شعله میبارید
و یکهتازترین مرد در خطرها بود
خدای شعر غزلگونههای عرفانی
خدای صلح، هنر، عشق، چون مسیحا بود
قدم به باغ اساطیری زمان میزد
ورای قصه و افسانه و معما بود
به سحر عشق قرار از دل جهان میبرد
به حکم عقل به آیینه حکمفرما بود
گدازهوار دلش را به جوش میآورد
غمی که در صدف چشم شاپرکها بود
پرندهوار به آفاق شعر پر میزد
غزال دشت غزلهاش سخت زیبا بود
آسیه رحمانی