الگوی مردان سیاست
شهید آیتاللّه سیدحسن مدرس، برجستهترین نمایندهای است که در دوران مشروطه و پس از آن در دورههای مختلف مجلس شورای ملی در مجلس حضور یافت. در میان شخصیتهای معاصر، هیچ کس را مانند شهید مدرس سراغ نداریم که آن همه مورد توجه و تکریم حضرت امام خمینی رحمت الله علیهقرار گرفته و الگوی مردان سیاست معرفی شده باشد. بدون تردید شخصیت آن فقیه توانا، سخنور چیرهدست و سیاستمدار آگاه، فراتر از اوصاف نماینده مجلس بود، ولی بخش عمدهای از بروز شخصیت سیاسی وی، در سایه حضور در مجلس پدیدار شده بود که با اندیشه، بیان و رفتار خویش، سطح توقع جامعه را از نمایندگی مجلس دو چندان ساخت و الگویی بر جا گذاشت که برای سالهای سال، ملاک و معیاری روشن در سنجش شخصیت نمایندگان ملت به شمار خواهد رفت.
طلوع ستاره مجلس
در آن هنگامهای که استبداد دستگاه قاجاریه، در باتلاق جهل و جور خویش دست و پا میزد، شهید مدرس از افق علم و ایمان طلوع کرد. در همین دوران که آن فقیه فرزانه و مجاهد نستوه مشغول پرتو افشانی بود، مرداب نفرتانگیز و یأسآور رضاخان، رشد سرطانی یافت و انسانهای پارسا و دین داری چون شهید مدرس را در محاق ستم خویش قرار داد. در این برهه حساس، شهید مدرس در عرصههای گوناگون از ارزشهای دینی حمایت و چهرههای نفاق را افشا میکرد.
ویژگیهای آیتاللّه مدرس
شهید سیدحسن مدرس، دوران کودکی و نوجوانی خود را تحت نظر پدری آراسته به مکارم اخلاقی، و دوران جوانی را در محضر استادان بزرگ دینی که هر یک در عرصه علم و فضایل انسانی و الهی زبانزد خاص و عام بودند، سپری کرد. او تمام لحظات آن دوره را به خوشهچینی از کمالات اخلاقی آنها پرداخت و توانست به سجایای انسانی و فضیلتهای اخلاقی والایی برسد.
اسوه شجاعت و شهامت
مردان خدا در سایه ایمان قوی و یقین به حقانیت اهدافی که در پیش دارند، هرگز از چیزی هراس به دل راه نمیدهند و جز در برابر معبود سر تعظیم فرود نمیآورند. یکی از ویژگیهای والای شهید مدرس، شجاعت و شهامت است. او در طول عمر خود که همواره به مبارزه با ظلم و بیداد میپرداخت، از هیچ قدرتی نترسید. دشمنانش چندین بار به جان او سوء قصد کردند، ولی مدرس ذرهای از مواضع خود عقب نشینی نکرد. وی بارها میگفت: «اگر تمام دُوَل دنیا بر خلاف من باشد،... به تنهایی مقاومت میکنم».
وارستگی و آزادگی
مرحوم مدرس به دلیل قناعت و ساده زیستی که داشت، از تعلقات وارسته بود. در نتیجه، بدون نگرانی از به خطر افتادن موقعیت و مال و جانش، حرف حق را میزد. روزی مرحوم مدرس به تعدادی از علمای اصفهان گفت: «اگر میبینید من نسبت به بسیاری از اسرار آزادانه اظهار عقیده میکنم و هر حرف حقی را بیپروا میزنم، برای این است که چیزی ندارم و از کسی هم چیزی نمیخواهم. اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقع خود را کم نمایید، آزاد میشوید».
بصیرت و تیزهوشی
شهید مدرس، مصداق کاملی برای حدیث «مؤمن زیرک و تیزهوش است»، به شمار میآید. او در جریان تغییر سلطنت، وقتی به مخالفت با آن برخاست، با تیزهوشی و بصیرتی کم نظیر، وضعیت آینده ایران را به گونهای درست پیشبینی کرد. شهید مدرس با روی کار آمدن خاندان پهلوی، اوضاع آینده را چنین توصیف نمود: «در رژیم نوعی که نقش آن را برای ایران بینوا طرح کردهاند، نوعی تجدد به ما داده میشود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه، تقدیم نسلهای آینده خواهد نمود».
صراحت کلام
یکی از ویژگیهای مرحوم مدرس، صراحت ایشان است. او بدون تعارف سخن حق خود را با صدای بلند بیان میکرد؛ به ویژه اگر طرف مقابل میخواست ظاهر سازی و مردمفریبی کند. فرزند مرحوم مدرس میگوید: «رضاخان در اول خیابان سپه، محوطه بزرگی را که به نام باغ ملی بود تعمیر و بازسازی کرده، مراسم نظامی را در آن برگزار میکرد. او در بالای سردر بزرگ آن، مجسمه نیم تنهای از خود نصب نمود که مانند دو مجسمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون شمایل تمام صورت او را داشت و هم از درون. روزی برای مراسمی مدرس را دعوت کردند، من هم همراه ایشان بودم... . وقتی رسیدیم، رضاخان از شهید مدرس پرسید: حضرت آقا! درب ورودی را هم ملاحظه فرمودید. آیتاللّه مدرس گفت: بله مجسمه شما را هم دیدم، درست مثل صاحبش دو رو دارد. رضاخان از شرم و ناراحتی تا پایان مجلس دیگر سخنی به زبان نیاورد».
نفوذناپذیری
شهید مدرس در مقابل زورگویان و باطل پرستان، با تمام وجود میایستاد؛ بهگونهای که دشمنان هیچ گاه نمیتوانستند او را از ادامه راه حقی که برگزیده بود، باز دارند. این انعطاف ناپذیری مدرس در مقابل زمامداران، موجب سردرگمی و تعجب آنان شده بود. یکی از تاریخ نویسان معاصر میگوید: به خاطر دارم که یکی از زمامداران سابق به من گفت: «با مدرس چه میتوانم بکنم، نه پول میگیرد که به او پول بدهم، نه والی و وزیر میشود که او را تطمیع نمایم؛ ناگزیرم با او راه بیایم و نظریات صحیح او را قبول کنم».
مخالفت با امتیاز طلبی
مدرس منادی عدالت بود و با هرگونه تبعیض و امتیازطلبی مخالفت میکرد. او هرگز راضی نمیشد کسی یا ارگانی از امتیاز بیشتری در مقایسه با دیگران برخوردار شود. روزی آخرین فرزند او که بسیار به وی علاقه داشت بیمار شد. پزشک اصرار کرد که باید این فرزند به منطقهای که آب و هوای خوشی دارد برود، شاید معالجه مؤثر واقع شود. شهید مدرس در جواب فرمود: «همه فرزندان این مملکت، فرزندان من هستند. نمیپسندم که فرزند من به جای خوش آب و هوایی منتقل شود و دیگران در محیط گرم تهران یا جاهای دیگر در شرایط سخت به سر برند، مگر اینکه برای همه آنان چنین شرایطی فراهم شود».
پایداری و پارسایی
شهید مدرس با آن همه تلاشها و نقشهای ارزندهای که در مقطعی حساس و مهم عهدهدار شده بود، در تاریخ معاصر بسیار غریب بود و تاریخ نگاران وابسته به دستگاه استبداد، در تلاش بودند نام و خاطرهاش به بوته فراموشی سپرده شود. کسی که این شهید و شیوه فکریاش را به طور جدی مطرح کرد، امام خمینی رحمت الله علیهبود که در سخنان و پیامهای خویش، از ایشان فراوان یاد میکرد. هنگامی که طرح نخستین اسکناس جمهوری اسلامی را خدمت امام بردند، ذیل تصویر آن مجتهد مبارز نوشت: «سزاوار است اولین اسکناس که در ایران به طبع میرسد، عکس اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی باشد». توجه ویژه حضرت امام به آیت اللّه مدرس، به جنبههای سیاسی آن روحانی والا مقام منحصر نمیشود، بلکه تربیتهای الهی، انگیزههای خالصانه، اخلاق و رفتار مدرس، و تهذیب و تزکیه درونی وی، مورد توجه آن روح قدسی قرار داشته است؛ چنانکه خودشان تصریح کردند: «مدرس یک چنین مرد قدرتمندی بود، برای اینکه الهی بود؛ برای خدا میخواست کار کند، نمیترسید».
مدرس در آیینه کلام امام خمینی رحمت الله علیه
دولت قناعت
سیره راستین مدرس، نکات ارزنده و آموزندهای را در برابر چشم ما مینهد که هر کدام میتواند درسی هدایتگر برای جامعه اسلامی باشد. حضرت امام خمینی رحمت الله علیه، علاقهمندان را به شیوه زندگی مدرس توجه میداد که سادهزیستی، قناعت و دوری از دنیا بخشی از آنهاست. ایشان میفرماید: «منزلش یک منزل منحصر از حیث ساختمان و زندگی[اش]، یک زندگی مادون عادی [بود]. در آن وقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود؛ کرباسی که باید از خود ایران باشد میپوشید». مدرس از همان دوران کودکی و نوجوانی، زندگی ساده و بیتکلف را بر راحتطلبی و رفاه ترجیح داد و چون در عرصههای فکری، فرهنگی و سیاسی هم گام نهاد، ضرورت استمرار این شیوه را بیشتر احساس کرد تا بتواند بدون تعلق به مادیات، رسالتی را که احساس میکرد به انجام برساند.
مدرس و مجلس
حضرت امام خمینی رحمت الله علیه، حضور شهید مدرس را در مجلس این گونه بیان میکند: «وقتی مدرس در مجلس نبود، انگار مجلس هم نبود و گویا همه منتظر صحبت کردن او بودند». حضور شهید مدرس در مجلس شورای ملی، برههای از زندگانی آن بزرگمرد به شمار میآید که وی با شجاعت و صراحت در کنار همفکران خود، همواره به روشن فکریها ادامه میدهد و اسیر جوسازیهای اکثریت طرفدار دولت دیکتاتور نمیشود.
مرد ایمان
در پیام امام خمینی رحمت الله علیهکه به مناسبت بازسازی مرقد شهید مدرس در تاریخ 28 شهریور 1363 صادر شده، آن شهید به عنوان مجتهدی عظیمالشأن، متعهدی برومند و عالمی بزرگوار معرفی شده که از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمیورزید. در بخشی از این پیام آمده است: «این عالم... با جسمی نحیف، روحی بزرگ و شاداب از ایمان، صفای حقیقت و زبانی چون حیدر کرّار، رویارویشان ایستاد، فریاد کشید، حق را گفت، جنایت آشکار کرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستمشاهی، در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست».
بیاعتنایی به جاه و مقام
امام خمینی رحمت الله علیهدر بخشی از سخنان خود درباره زهد و وارستگی شهید مدرس میفرماید: «... برای اینکه [مدرس ] یک آدمی بود که نه به مقام اعتنا میکرد و نه به دارایی و امثال ذلک... . وارسته بود. برای مقام، برای جاه و برای وضعیت کذا نمیرفت عمل بکند. او برای خدا عمل میکرد. کسی که برای خدا عمل میکند، وضع زندگی اش هم آن است... . [مدرس] از هیچ کس نمیترسید».
مدرس از نگاه دیگران
توانایی سیاسی
ملک الشعراء بهار میگوید: «در یکی از مجالس عمومی که دولت و نایب السلطنه تشکیل داده بود، سیدحسن مدرس نطقی کرد که مجلس به آن بزرگی به هم خورد و نطق به هواداری قانون اساسی و بر ضد خیال ناصر الملک شد». این توانایی سیاسی و اقتدار، ارمغان دیانت، قناعت و وارستگی مدرس است و از شیوهای خاص از زهد و بیاعتنایی به مظاهر دنیوی خبر میدهد.
زندگی ساده
دکتر میلیسپو، مستشار آمریکایی ضمن اعتراف به ویژگیهای والای مدرس از نظر وارستگی، زهد و تقوا میگوید: «پیشوای شهید علمای شیعه، مدرس است. این صفت مدرس زبانزد خاص و عام است که به پول اعتنایی ندارد و در یک خانه ساده که اثاثیه آن عبارت از حصیر، کتاب و نیمکت است زندگی کرده و دارای لباس سبک قدیم ایران است. شخصی خارجی که مدرس را ملاقات میکند، بیاختیار از سادگی و وارستگی و قریحه حساس او متأثر میشود».
حاکمیت ملت
اعتقاد نظری و پایبندی عملی شهید مدرس به حاکمیت مردم در سرنوشت خود، از مهمترین بخشهای اندیشه وی است. جمهوریت در اندیشه مدرس چنان جایگاهی دارد که برای تحقق واقعی آن در جامعه، در برابر جمهوریخواهی پوشالی و ضد ملی رضاخان میایستد. مدرس در بخشهایی از نطق تاریخی خود در مجلس چنین میگوید: «استبداد طول کشید تا بیست سال قبل که اشخاص منورالفکر از داخله مملکت به خیال افتادند که امورات اجتماعی این مملکت از راه شخص خارج شود و اراده اجتماعی شود... . استبداد و مشروطه هم اصلاً با هم مناسبت ندارد که بگویند این بهتر است یا آن؛ این تباین است».
خاطراتی از مدرس
کلاه رضاخان
در یکی از جلسات مجلس، صحبت نمایندگان از بره، بز و میش بود و پوست کندن آنها. نمایندهای گفت: پوست بره یک منبع عایدی است، ولی باید برهکُشی ممنوع و منع گردد؛ بره را برای چه بکشند؟ مدرس با خونسردی گفت: برای کلاه رضاخان. آن روزها رضاخان که هنوز شاه نشده بود، کلاه پوستی به سر میگذاشت. خنده وکلا، نظم مجلس را به هم زد.
دُم شاهزاده فرمانفرم
شاهزاده فرمانفرما به وسیله یکی از محارم خود پیغام میدهد که به آقای مدرس بگویند این قدر پا روی دُم من نگذارد. وقتی این پیغام به مدرس میرسد میگوید: «به شاهزاده بگویید، مدرس گفت من هر جا پا بگذارم، دُم حضرت والاست؛ مرا در این میان تقصیری نیست».
از تبار مصلحان
مدرس پس از اتمام دروس مقدماتی خود در حوزه علمیه اصفهان برای تکمیل تحصیلات عازم نجف اشرف میشود و در جرگه شاگردان مراجع روشن اندیشی چون آیتاللّه آخوند خراسانی و سیدکاظم یزدی در میآید؛ عالمانی که با شجاعت تمام به حمایت از انقلاب مشروطیت پرداختند و سهم بزرگی در پیروزی این انقلاب مردمی ایفا کردند. تحت تأثیر این عالمان است که مدرس پس از بازگشت به زادگاه، عهدهدار مسئولیتهای اجرایی میشود. شهید مدرس از تبار نواندیشان حوزوی به شمار میآید که تأثیر انکارناپذیری بر جامعه ایران گذاشت.
نایب مردم
مدرس همان طور که در عرصه بینش به حاکمیت ملت اعتقاد داشت، در عرصه منش و زندگی عملی نیز به آن پایبند بود. روزی یکی از پیروان و دوستداران مدرس که مردی محترم بود، در مجالس و محافل گفته بود که من خواب دیدم و اعتقاد دارم مدرس نایب امام زمان(عج) است. سخنان او به گوش مدرس رسید. دستور داد او را احضار کردند و بدون مقدمه به او گفت: «چرا حرفی میزنی که اثبات آن مشکل است. به جای این که بگویی مدرس نایب امام زمان است، بگو مدرس نایب مردم است که هم دلایل کافی برای اثبات آن داشته باشی و هم سخنی به جا و درست باشد».
مجلس، خانه ملت
مدرس در استیضاحی که قرار بود از سوی نمایندگان اقلیت از رضاخان صورت گیرد، در اعتراض به مبهم گویی و کلیگوییهای نمایندگان که احتمالاً از ترس آنان از رضاخان سرچشمه میگرفت، گفت: «مگر شما ضعف نفس دارید. این حرفها را میزنید و در پرده سخن میگویید. ما بر هر کسی قدرت داریم. از رضاخان هم هیچ ترسی نداریم. ما قدرت داریم پادشاه عزل کنیم، سؤال کنیم، استیضاح کنیم».
کمال انسانیت
سیری در زندگی سیاسی مدرس، از توجه و شناخت عمیق او از تاریخ گذشته و تمدن جدید خبر میدهد. او شیفته حقایقی بود که هر روز در عرصه علم، فرهنگ، سیاست و پیشرفت انسان ظهور میکرد و ناگزیر به اتخاذ مواضعی حکیمانه و اصولی بود. از این رو گفتار و سخنان نغز و حکیمانهای از خود به یادگار گذاشته است. از جمله آن سخنان چنین است: «تلاش و حرکت جامعه برای رسیدن به کمال انسانیت و آزادگی، زمانی بهترین نتیجه را به بار میآورد که با عقل و تدبیر آغاز و به آزادی ختم شود».
شاگردان شهید مدرس
شید مدرس سالهای طولانی در حوزههای نجف، اصفهان و مدرسه سپهسالار تهران در سطوح بالای حوزوی تدریس میکرد. مواد درسی او نیز به طور عمده فقه، اصول، منطق، فلسفه، اخلاق و نهج البلاغه بود. برخی از شاگردان ایشان عبارت اند از: آیت اللّه مهدی الهی قمشهای، عالم پرهیزکار و مترجم قرآن و مفاتیح الجنان؛ بدیع الزمان فروزانفر، از نویسندگان، محققان و ادیبان معاصر؛ آیتاللّه سید مرتضی پسندیده، برادر بزرگ امام خمینی رحمت الله علیه؛ شیخ الاسلام ملایری، از شخصیتهای سیاسی و مذهبی برجسته؛ سید رضی لاهیجانی؛ شیخ محمد علی لواسانی و مرحوم جلالالدین همایی. شاگردان فراوانی از محضر این استاد بزرگ خوشه چینی کرده و از کمالات وی بهره بردهاند، ولی به دلایل مختلف مانند اوضاع سیاسی حاکم بر آن زمان، تاکنون به طور دقیق شناسایی نشدهاند.
مقام علمی و فقهی شهید مدرس
شهید بزرگوار سید حسن مدرس در دوران جوانی به مقام والای اجتهاد رسید و سپس از اصفهان، رهسپار حوزه علمیه نجف شد. مدرس از لحاظ علمی و حوزوی شخصیتی نمونه و ممتاز بوده، مجتهد و فقیهی جامع الشرایط و صاحب فتوا بود که خود حاضر نشد برای مردم رساله منتشر کند. وی پیش از آنکه مردی سیاسی باشد ، عالمی اصولی و فقیه حوزوی بود. مرحوم مدرس در نجف اشرف، هم مباحثه و همردیف حضرت آیتاللّه سید ابوالحسن اصفهانی بود که بعدها به مرجعیت رسید. مبانی و بینش سیاسی مدرس، از توان و مهارت شگفت فقهی و آگاهیهای فلسفی و سیاسیاش سرچشمه میگرفت. مدرس، شعلهای از نور الهی در زمین و آیت عظمای خداوند در میان بندگان بود.
در جرگه آزادمردان
شهید مدرس، مسلمان آزادهای است که به انسانها آزادی، به پاک مردان تقوا، به رهبران از خود گذشتگی و فداکاری و به همه مردم چگونه زیستن و چگونه مردن را میآموزد. او عالم بزرگوار و مجاهدی بزرگ است که همواره جز فکر رهایی ملتها از زنجیرهای استبداد داخلی و استعمار خارجی، اندیشه دیگری ندارد و با تقوای اسلامی و انقلابی و نبوغ خدادادی خویش، پایههای کاخ بیداد را به لرزه در میآورد. مدرس از آن یک ملت و یک کشور نیست، او متعلق به همه جهانیان و آزادگان و مجموعه انسانهایی است که در هر سرزمینی، دنبال فضیلت، تقوا و انسانیت هستند.
شهادت
شهادت آیت الله مدرس(رحمت الله علیه)، پایان زندگی افتخار آفرین او نیست؛ سرآغاز طلوع چهره تابناک اوست تا در راهی گام نهد که تا بینهایت ادامه دارد؛ راهی که باید همه انسانها را به مقام خلیفة اللهی برساند. مدرس در بستر تاریخ، رهگذر راهی است که همه انسانهای آزاده در پهنه گیتی باید در آن گام نهند و به دنیای نور و آزادگی برسند. مدرس، فرزند همه انسانها و ملتهای دربند است که چون خورشیدی فروزان، در شبهای سیاه و ظلمت زده زندگی آنان میتابد و به ایشان حیات و امید میبخشد.
منبع: ماهنامه گلبرگ
خاتمی به روایت خاتمی و میر حسین موسوی | ||||
| ||||
|
به مناسبت سالگرد درگذشت آیتالله سیدروحالله خاتمی
در ابتدای دهه 40، «تحولخواهان در نهاد روحانیت» در قالب کتابی به نام «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» مانیفست اعتقادی خود را درباره چگونگی و چیستی حوزه نگاشتند و برابر چشمان همگان با خیال راحت انتقاد کردند و پایشان را فراتر از چارچوب مرسوم حوزه قرار دادند. پس از آن بود که نظامهای جدید آموزشی در حوزه علمیه قم در قالب چند مدرسه و موسسه برپاشد. در دی 1341، آن هنگام که بزرگان تحولگرایی در حوزه؛ آقایان علامه طباطبایی، سید ابوالفضل زنجانی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان، سیدمحمد بهشتی، سیدمحمود طالقانی و مرتضی جزایری در کنار یکدیگر این مانیفست را نوشتند، نمیدانستند که شخصیتی در شهر کوچکی به نام «اردکان» حضور دارد که سالها پیش در قالب یادداشتی همینگونه سخن گفته بود.
آیتالله سیدروحالله خاتمی، نهتنها پیش از آنان، بلکه پیش از اینکه بزرگان حوزه قم به درخواست آیتالله بروجردی اصول اصلاحات حوزوی را بنویسند که البته اجرایی هم نشد، در دفتر یادبودی که از آن «حجتالاسلام وزیری» بود، از تحولگرایی در حوزه و آسیبشناسی آن نوشت؛ در دفتر یادبودی که بزرگانی همچون امام خمینی هم در آن مطالبی نوشتند. آیتالله خاتمی در 30 مهر 1326 همان گونه نوشته بود که 15 سال بعد دیگران به آن رسیدند و امروز هم همچنان بزرگان حوزه از آن میگویند و مینالند؛ او مواردی را به عنوان نقاط ضعف حوزه بازگو کرد: «تشتت افکار، بینظمی دستگاه روحانیت، تربیت نکردن مبلغ و خطباء و اهالی منبر پاک و زبردست، تجمع همه فضلا و دانشمندان در مراکز علمی و خالی گذاردن شهرهای کوچک و قصبهها و دهها از اشخاص شایسته برای هدایت و تربیت مردم، تربیت نکردن برنامه صحیح و متناسب تحصیلی یرای محصلین و هزاران دردهای دیگر، پیکر جامعه مسلمانان بهخصوص روحانیت را بسیار ضعیف ساخته و تهدید به نیستی میکند... » او آنچنان از این وضعیت ناخرسند بود که در ادامه با مزاحی تلخگونه میگوید: « هروقت به این مسائل به مناسبتی توجه میکنم، از شدت تاثر پریشان (میشوم، از این رو) از مغز پریشان جز فکر پریشان تراوش نخواهد کرد. »
آیتالله آنچنان به این وادی توجه داشت که در ایام تبعید امام خمینی در نجف؛ همان زمانی که همه این عالم دینی را در قامت یک رهبر سیاسی میدیدند و حتی در حلقه درسیاش چارچوب حکومت اسلامی تئوریزه میشد، در نامهای از تشتت در راس هرم سازمان روحانیت گلایه کرد و آسیبشناسیاش را از نهاد روحانیت محور نامه قرار داد. اینگونه بود که امام هم در 21 اسفند 44، در پاسخ به آن نامه فقط از حوزه گفت و خودش را همدرد با آیتالله دانست: « مطالبی که مرقوم شده بود، صحیح. غفلت از آن نداشتم... اینجانب در رجوع از حبس سابق در نظر گرفتم که کاری که مقدمه این نحو امور و طلیعه تفاهم بین حضرات است، انجام دهم. بعضی اصلا در شور هم حاضر نشدند و بعضی که در ظاهر صلاح دیدند، عمل نکردند. و کسانی هم به اعذار مختلفه متشبث شدند... والی الله المشتکی و علیه التوکل فی الشده و الرخاء... »
او در بیان انتقادات خود از ساختار حوزه، فقط با معممین سخن نمیگفت، بلکه مکلاها هم بیپرده گلایههای او را میشنیدند؛ همانگونه که استادمحمدرضا حکیمی از آن یاد کرده است.
تفاوت آیتالله خاتمی با دیگر تحولخواهان، فقط در زمان بازگویی که به دهه 20 باز میگشت و پیش از سایرین بود، مختص نمیشود، بلکه او این نظرات را هم اجرایی کرد. او پس از تحصیل در اصفهان به اردکان بازگشت و حوزه علمیه این شهر را به همراه دیگر روحانیون بازسازی کرد و روش تحولخواهانه خویش را پیاده کرد. این برنامه درسی که از آن یاد میشود، به دورانی باز میگردد که حوزه، نه تنها حوزه امروز نبود، بلکه هنوز زعامت آن برعهده آیتالله بروجردی هم قرار نگرفته بود. حجتالاسلام «سیدمحمد موسوی زاده» یکی از شاگردان آن دوره حاجآقا روحالله، اینگونه در این باره میگوید:« ایشان نظم خوبی در مدرسه اردکان ایجاد کردند؛ امتحان می گرفت. فقط هم از دروس حوزوی امتحان نمیگرفت؛ مثلا ادبیات فارسی هم درس میداد و امتحان میگرفت. » حجتالاسلام « علی جدیدی » دیگر شاگردش هم به گونه دیگر روش آموزشی ایشان را بیان میکند: « برنامه ایشان این بود که هفتهای یکبار یا 15 روز یکبار درسها را می پرسیدند و امتحان میگرفتند. اگر کسی در درس حاضر نمیشد، ناراحت می شدند و تذکر میدادند. همچنین آقای خاتمی گاهی اوقات برای رسیدگی به وضع طلاب بهطور غیرمنتظره سری به طلاب میزد تا ببیند آنها چکار می کنند. » این روش، روشی است که حدود 15 سال بعد، مرحوم قدوسی در مدرسه حقانی به کار گرفت. همچنین «میرزا احمد پیشوایی» هم از استادش میگوید و درباره روش او به یاد میآورد که « آقای خاتمی گذشته از اینکه استاد همه ما بود، پدر ما نیز بود. ایشان هر سه ماه یکبار از طلاب امتحان کتبی و شفاهی میگرفت. » پیشوایی در پاسخ به این سوال که آن زمان در حوزهها رسم بر امتحان گرفتن نبود؛ چه برسد به حوزه کوچک و غیرمشهوری همچون اردکان؟، میگوید: « اما در اردکان این رسم بود.» از سوی دیگر، آیتالله خاتمی در کنار متون اصلی حوزه، برخی دروس دیگر را که به فهم آن متون کمک میکرد، را آموزش میداد و در حوزه تحت زعامتش، مجالس گفت و شنود برگزار میکرد.
آیتالله در آن دوره روزنامه میخواند؛ اقدامی که در خاطرات روحانیون از آن به عنوان رفتاری ممنوعه در قم یاد میشود. رادیو گوش میکرد؛ رادیویی که از نگاه برخی در آن دوره حرام بود. او حتی در ایام طلبگی در اصفهان در مسابقات مقالهنویسی شرکت کرد و جایزه گرفت.
البته دیگر تفاوت او با سایر تحولخواهان این است که در حین بیان این انتقادات و حتی اجرایی کردن نظراتش، نماینده و وکیل چندین مرجع بزرگ تقلید در منطقه بود و هر از چندگاهی به قم میرفت و با آنان دیدار میکرد. در حالی که اغلب تحولخواهان در گذشته و امروز، نهتنها در حوزه به اجرایی کردن نظراتشان نمیپردازند، بلکه از فضای حوزه هم دور میشوند و دورادور انتقاد میکنند.
***
آیتالله خاتمی درباره حوزههای علمیه معتقد بود که « حوزههای علمیه وابسته به هیچ شخصی نیست » و « باید تحت نظم کامل اداره شود و طلاب جوان باید در تحصیل خود نظم را سرلوحه قرار دهند. » همچنین او درباره عالمان دینی گفته بود: « اگر عالم دین خودش حب دنیا داشته باشد، چگونه میتواند راهنما و الگوی مردم باشد؟... عالم دینی اگر اگر تهذیب نفس نداشته باشد، مخزن تولید فساد است و علمش تاریکی محض است.»
از سوی دیگر، ویژگی «روحانیت» و اسلوب رفتاری آنان از منظر آیتالله اینگونه دیده شده بود: « اگر عمل یک شخص روحانی منطبق بر گفتههایش نباشد، در آخرت از همه مردم پستتر و بیچارهتر خواهد بود... اگر مردم به اندازه سر سوزنی احساس کنند که یک روحانی گرایش به مادیات دارد، او دیگر به درد روحانیت نمیخورد و قول و فعلش هیچ اثری بر مردم ندارد... » او همچنین درباره ارزش روحانیت گفته بود: « اگر یک نفر روحانی میخواهد ارزش خودش را بفهمد، باید ببیند که چقدر به درد مردم میخورد و چه اندازه وجودش برای مردم مفید... » و به آنان توصیه کرده بود: « روحانیت حقیقی باید روحانینماها را به مردم بشناسانند... روحانیت باید پیش از هر چیز انگشت انتقاد را متوجه خودش کند... روحانیون دنیادوست از همان زمان معاویه دین خود را به بهایی اندک میفروختند... مفاسد زیادی روحانیت را تهدید میکند که از بزرگترین آنها حب جاه و گرایش به مادیات است... »
آیتالله اینگونه میاندیشید و اینگونه باور داشت، اما حضورش در اردکان کمتر مجال داد که این آراء در قم و سایر حوزههای بزرگ علمیه شنیده و در مجالس و محافل نقل شود.
منابع:
گفت و گوی نگارنده با برخی شاگردان آیتالله خاتمی
یادنامه خاتمی، محمدتقی فاضل میبدی، انتشارات موسسه معارف اسلامی امام رضا(ع)
روح باران، خانه فرهنگ خاتمی
تندیس دینداری و فرزانگی، محمدرسول دریایی
صحیفه امام خمینی
بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، شرکت سهامی انتشار
منبع : آینده
سلسله صفویه حکومتی ایرانی و شیعه بودند که در سالهای ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵-۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲-۱۵۰۱ میلادی) بر ایران فرمانروایی کردند. بنیانگذار سلسله پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۸۸۰ خورشیدی در تبریز تاجگذاری کرد و اوج اقتدار آن هم در دوران زمامداری شاه عباس اول بود و آخرین پادشاه حقیقی صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۰۱ خورشیدی از افغانها شکست خورد.
اما آنچه تا به حال در مورد این خاندان کمتر شنیده شده نام دختری است به نام پریخان خانم. او دختر شاه طهماسب اول و از زنان قدرتمند دربار این سلسله بود که توانست با اقتدار خود دو نفر از شاهزادگان صفوی را به سلطنت بنشاند.
مادر او از قوم چرکسی بود و در حوالی اهر یا ابهر پای به دنیا گذاشت. وی علاوه بر کشورداری و سیاست، زنی علم پرور و شاعره بود و تخلص «حقیقی» را برای خود برگزیده بود. حتی نقل است که مدرسهای در اصفهان ساخت که سالها مورد استفاده طلاب دینی بود.
پریخان خانم پس از مرگ پدر در تلاش بود که بردارش اسماعیل میرزا را به تخت سلطنت بنشاند اما برادر ناتی اش حیدر میرزا شبانه تاج سلطنت بر سر نهاد و او را در قصر محبوس کرد او با زیرکی از چنگ شاه حیدر میرزا فرار کرد و کلید درگاه را به سلیمان میرزا و شمخال سلطان، دایی خود داد و آنها به کمک 300 نفر چرکس در حمله به حرمسرای حیدر میرزا او را کشتند.
سپس برادرش میرزا اسماعیل را به کمک امیران قزلباش به پایتخت (قزوین) آورد و به قدرت نشاند ولی شاه اسماعیل پس از رسیدن به قزوین از قدرت پریخان خانم کاست و دست به کشتار و خشونت زد و برادرش سلیمان میرزا را نیز کشت. اما این زن تحمل این برخوردها را نیاورد و تصمیم به انتقام گرفت و به کمک ندیم شاه اسماعیل ، شاه را مسموم کرد.
پس از کشته شدن شاه اسماعیل شاه سلطان محمد خدابنده به سلطنت رسید که در این میان پریخان خانم در رسیدن برادر به سلطنت نقش پرنگی داشت و از ضعف نابینایی شاه استفاده کرد زیرا که میخواست او را به سلطنت برساند و در پس پرده، خود تمامی امور در دست گیرد. در حالی که از وجود همسر محمد میرزا، خیرالنساء بیگم، غافل بود. میرزا سلمان جابری اصفهانی ، وزیر شاه اسماعیل ، شاه و همسرش را از قدرت پریخان خانم مطلع ساخت و چنین بود که نقشهای برای برداشتن پریخان خانم از سر راه شاه نابینا کشیده شد.
پریخان خانم در روز 9 ذی الحجه 985 کشته شد و جسدش در امامزاده حسین، در کنار سلیمان میرزا و شاه اسماعیل به خاک سپرده شد.
متن کامل این مطلب در هفته نامه ایراندخت شماره71 به چاپ رسیده است.
منبع : خبر آن لاین