هیاهوى قیامت
کیست این توفان که آسایش ندارد خنجرش
جز هیاهوى قیامت نیست نام دیگرش
بال اگر بگشاید آنى آسمان گم مىشود
جبرئیلى سر برون مىآورد از هر پرش
آفرینش وامدار اوست عرش و فرش نیز
واى اگر خورشید را روزى براند از درش
او مىآید، آسمان از شوق، آتش مىشود
دانههاى کهکشان اسپندهاى مجمرش
علیرضا قزوه
آغاز سبز زمین
مىبارد از دستش اعجاز، مردى که بالانشین است
تا عاشقى را بفهمید، هان! فرصت آخرین است!
سحرى بکن با عصایت، تا نیل چشمم بخشکد
چشمان من رود رود است، دستان من گندمین است
ماییم و گاهى تغزّل، در کوچه باغ مزامیر
شعرى بخوان از زبورت؛ تصنیفِ گل، دلنشین است!
ارزانیت باد قلبم، ارزانیت باد شعرم؛
این است دار و ندارم؛ دار و ندارم همین است!
مىروید امواج دریا در پهنه داغ و آتش
آن روز آغاز عشق است، آغاز سبز زمین است.
صالح محمدى امین
پنجره ها بازند
ماه اما
داخل نمی شود
این خانه بی تو
همیشه تاریک است.
تنهایی
معبدی است
که زانو می زنم در آن
و دعا می خوانم
که دوست بیاید.
رحمت حقی پور
به گزارش همشهری عقربههای ساعت، 8 صبح دومین روز مهرماه را نشان میداد که مرد میانسال با شنیدن صدایی از خواب پرید. او با دیدن در و پنجرههای خانهاش که کاملا باز بودند، از تختخواب بیرون آمد و متوجه شد زمانی که او در خواب بوده، سارق ناشناسی قدم به خانهاش گذاشته و کیف سامسونت وی را که حاوی مقداری پول نقد، مدارک شناسایی و اسناد خودروی سواری و وانتش بود، به سرقت برده است.
مالباخته که حسابی شوکه شده بود، وقتی دید از گوشی تلفن همراهش نیز خبری نیست، بلافاصله با آن تماس گرفت و لحظاتی بعد صدای مرد جوانی را از آن سوی خط شنید.
این مرد که بهنظر میرسید همان سارق ناشناس باشد به مالباخته گفت: «من دزد خانه شما هستم و همه مدارک و اسنادتان پیش من است. اگر میخواهی گوشی تلفن همراه و دیگر مدارکت را پس بگیری باید هرچه سریعتر 200 هزار تومان به شماره حسابی که میگویم واریز کنی.»
مرد جوان بعد از گفتن این جملات، گوشی را قطع کرد. مالباخته که سردرگم شده بود، از خانه خارج شد تا با واریزکردن پول به حساب سارق، مدارک شناسایی و اسناد خودرواش را پس بگیرد.
او بعد از تماس دوباره با سارق ناشناس، شماره حساب وی را گرفت و مبلغ مورد نظر را به حسابش واریز کرد اما این بار دزد ناشناس از وی خواست مبلغ دیگری هم به حسابش بریزد.
مالباخته که حسابی عصبانی شده بود، این بار به اداره پلیس رفت و از سارق ناشناس شکایت کرد. بعد از اظهارات این مرد، ماموران با دریافت دستور قضایی از سوی بازپرس شعبه هفتم دادسرای بعثت، عازم بانکی شدند که دزد ناشناس در آنجا حساب داشت اما بررسی مدارکی که او برای بازکردن حساب به بانک ارائه کرده بود نشان میداد که تمامی این مدارک جعلی هستند.
گرچه نخستین مرحله از تحقیقات پلیسی با بن بست روبهرو شده بود اما ماموران به بررسی فیلمهای ضبط شده توسط دوربین مداربسته بانک پرداختند و از این طریق توانستند به تصویری از سارق تحت تعقیب که برای برداشت پول از حسابش به بانک رفته بود، دست پیدا کنند.
درحالیکه تحقیقات پلیسی برای شناسایی سارق پررو ادامه داشت، ماموران متوجه شدند مرد جوانی به تازگی به اتهام جعل و سرقت از سوی کلانتری 152 خانی آباد دستگیر شده که شباهت زیادی به سارق پررو دارد. بنابراین، این مرد به پایگاه پنجم پلیس آگاهی تهران انتقال یافت و در جریان تحقیقات انجام شده مشخص شد که وی همان کسی است که بعد از سرقت از خانه مالباخته با او وارد معامله شده و 200 هزار تومان از وی اخاذی کرده بود.
این راه امشب مرد کم دارد
این چاه امشب درد کم دارد
این کوچه های ساکت و تاریک
یک خیّر شبگرد کم دارد
لبخند و نان گرم هر شب را
این خانه های سرد کم دارد
مرغ سحر دیگر نمی خواند
انگار یک همدرد کم دارد
بعد از تو، ای تنهاترین عاشق!
این شهر، آری، مرد کم دارد.
حمیدرضا شکارسری
ساده است اگر بهار
جنگلی سترگ را
برگ و بر دهد
یا پرنده را
ز شاخه ای به شاخه ای دگر سفر دهد
من در انتظار آن بهار گرم و بیقرار و آفتابی ام،
می رسد
مرا عبور می دهد ز روزهای سرد سخت
خاک را پرنده می کند؛
سنگ را درخت...
مصطفی علی پور
علیالظاهر اگر دختر دانشآموزی ازدواج کند مدیر مدرسه موظف است او را اخراج کند.
1- حالا اگر دختری درسش خوب نبود اما بروروی قابلتوجهی داشت (ماشاالله) تکلیف چیست؟ آمدیم و هی رد شد و توی مدرسه درجا زد. باید بترشد؟
2- درس بهتر است یا شوهر؟ مسئله این است.
3- آیا واقعآً دختران دبیرستانی ازدواج کرده اینقدر موجودات خطرناکی به حساب میآیند؟
4- اگر یک دختری ازدواج کرد ولی با خواهر دانشآموزش در یک خانه زندگی میکرد تکلیف چیست؟ آنجا هم بدآموزی دارد یا نه؟
5- چه چیزی ممکن است دانشآموز متأهل به دانشآموز مجرد یاد بدهد که خودش نداند؟
6- آیا مسئولان آموزش و پرورش در ایران زندگی میکنند؟
در خبر آنلاین خواندم که دکتر زکریا یا زرلو رئیس آموزش و پرورش استان تهران ضمن این سنتشکنی گفته است: «ازدواج دختران دانشآموز را توصیه میکنم.»
خوب است که سازمان ملی جوانان به فکر ازدواج جوانها افتاده ولی علیالظاهر الباقی مسئولان محترم هم برای اینکه عقب نیفتند بدجوری جوگیر شدهاند. عنقریب است که شاهد موارد زیر باشیم:
مورد اول
عاقد: عروس خانوم وکیلم؟
خواهر عروس: عروس رفته عروسکشو بخوابونه.
عاقد: برای بار دوم، عروس خانوم وکیلم؟
خواهر عروس: عروس رفته پلیاستیشن بازی کنه.
عاقد: برای بار سوم، عروس خانوم وکیلم؟
خواهر عروس: اوا خاکبرسرم! به خدا آبجیم راضیه فقط یک کم صبر کنید مادرم پوشکشو عوض کنه، الان میاد.
مورد دوم
پدر داماد: خب دخترم بالاخره عروس گلم میشی یا نه؟
عروس گل: اگر پسرتون قول بده مشقامو برام بنویسه، شبام جاشو خیس نکنه، با اجازه خانوم قلیپور معلم مهربون کلاس دوم ب دبستان «گلهای شادی»، بعله.
منبع : خبر آن لاین
کی میرسی از راه...؟
از چشمهایت میروم آهو بچینم
یا نه چراغستانی از جادو بچینم
باید پی تکرار تو تا بینهایت
آیینهها را با تو رو در رو بچینم
فانوسهای روشن دلتنگیام را
تا کی در این دالان تو در تو بچینم؟
یا کوزههای تشنه کامم را شبانه
پُر مِی کنم پنهان و در پستو بچینم
کی میرسی از راه ای خورشید ای پیر
کز دست تو کشکولها یاهو بچینم
کی میرسی تا من هزاران گوشه آواز
از مسجد آدینه تا خواجو بچینم
لبهای شور من به هم میچسبد آرام
گر بوسهای شیرین از آن کندو بچینم
یک شب در این دالان قدم بگذار تا من
یک عمر نرگس بو کنم شببو بچینم
امشب مهیا کن شراب و شعر حافظ
تا سفرهای رنگی برای او بچینم
سعید بیابانکی