1- بنده به شدت با دستورالعمل مذکور مخالفم. بالاخره بنده حق دارم بدانم که قرار است با چه هواپیمایی سقوط کنم. مردم حق دارند نوع مرگشان را بدانند. بالاخص وقتی که دارند پولش را هم میپردازند.
2- این عمل سازمان هواپیمایی کشور مصداق غش در معامله است که کافة علما آن را حرام میدانند. برای روشنتر شدن موضوع مجبورم مثال بزنم. شما کلی پول، وقت و هزینه و احساسات صرف میکنید تا همسر محترمهتان را با توپولف بفرستید مشهد (در واقع آن دنیا) اما میبینید او را با بوئینگ صحیح و سالم در مشهد پیاده کردهاند و همهچیز بر باد رفته.
3- تازه اخیراً توپولفها هم درست و دقیق عمل نمیکنند. نمونهاش همین توپولف آخری که عوض آتش گرفتن بالای ابرها و سقوط افتخارآمیز، در مشهد به زمین نشست و آنجا آتش گرفت و کلی امید و آرزو را بر باد داد. به قول «ه.. ا. سایه»:
یکدم نگاه کن که چه بر باد میدهی
چندین هزار امید بنیآدم است این
4- البته جور سازمان هواپیمایی کشور در کشتن مسافران را راهآهن جمهوری اسلامی ایران کشید و قطار «تهران- مشهد» به شکل موفقیتبار و افتخارآمیزی از خط خارج شد و جماعتی را به کشتن داد.
5- خواهشمندم اگر تغییری در وظایف سازمانهای زیرمجموعة وزارت راه صورت گرفته، جهت شفافسازی و روشنایی اذهان عموم، هرچه سریعتر به اطلاع مردم قهرمان برسانید تا مردم برای یک مردن ساده، سفیل و سرگردان نمانند بین انتخاب سفر با هواپیما و قطار.
6- نکتة خوشمزة ماجرای آتش گرفتن توپولف این بود که فردای روز حادثه همة روزنامهها صدایشان درآمده بود، ولی تنها «وطنامروز» بود که با دیدی کاملاً ماوراءالطبیعی به ماجرا نگریست و تیتر زد: «معجزه در فرودگاه مشهد» و نمردن مردم را در توپولف معجزه (!) دانست. بدین وسیله از ایشان بسیار ممنونیم و از قوةقضائیه میخواهیم که به طور کلی و با جدیتی خاص با همهچیز برخورد قاطع نماید.
7- با توجه به اینکه در شرایط کنونی هواپیما و قطار به گونهای وسیلة کشتارجمعی به حساب میآید، تقاضا میکنم نام «وزارت راه و ترابری» به وزارت «راه و ترابری و کشتارجمعی» تغییر یابد.
منبع : خبر آن لاین
اثر تهمینه میلانی
تهیهکننده: آقامون اینا
روز- داخلی- صحنه قتل
یک جنازه به طرزی عجیب روی زمین افتاده و از سینهاش دود بلند میشود. به اندازه یک دایره با شعاع cm10 روی سینه مرد سوراخ است و دود از سوراخ ناشی از سوختگی بیرون میزند. بوی کباب همهجا را فراگرفته است. تیم تحقیقات کارآگاهی مشغول کارند. دور جنازه مرد را با گچ خط میکشند. جنازه را که برمیدارند، نقش یک گاو میبینیم که با گچ درست شده و این اشارهای است به اینکه مردها حتی مردهشان هم آدم نیست.
در حین بلند کردن جنازه چشم کارآگاه «تیزبین» که تنها مرد خوب جهان است به دست مشت کرده مرد میافتد که یک دسته موی بلند مش کرده در مشتش دیده میشود.
کارآگاه تیزبین: اسمش چی بوده مقتول؟
یکی از همکاران: هیبت دریانی.
کارآگاه تیزبین: اون موها رو از توی مشتش در بیارین بفرستین آزمایشگاه. یه لیوانم آب بریزین توی سوراخ سینهاش حالمون به هم خورد بس که دود کرد این یارو!
دستی یک لیوان آب روی سوراخ سینه مقتول میریزد. سینه سوخته مرد جِزّی صدا میکند و خاموش میشود.
روز- داخلی- دفتر کارآگاه تیزبین
کارآگاه پشت میز کارش نشسته و مشغول بافتن یک شالگردن با کاموای موهر نارنجی و بنفش است و ترانهای را زیر لب زمزمه میکند.
کارآگاه تیزبین: هوس، تو دلم داره میکشه نفس...
صدای در میآید.
کارآگاه تیزبین: کیهکیه در میزنه من دلم میلرزه آه! بیا تو.
منشی وارد میشود. یک نامه جلوی کارآگاه میگذارد و یک کیسه نایلون که تارهای مو در آن است. کارآگاه کاغذ را میخواند.
کارآگاه تیزبین: به نام خدا. نتیجه آزمایشات نشان میدهد که رشته موهای مذکوره با رنگ موی اورآل (Loreal) N.7/1 رنگ شده سپس به شکل سوزنی از زیر کلاه مش درآمده، ابتدا دکلره شده، آن گاه با استفاده از رنگ موی ایگورا رویال (Igora royal) N.6 مش گردیده است.
کارآگاه سری به تأسف تکان میدهد.
کارآگاه تیزبین: اینا دیگه کیین؟! این مو تابلوئه که رنگ مشش ایگورا رویال N.3 است. این مو کاملاً کاهیه!
غروب- داخلی- دفتر رئیس
رئیس مردی 55 ساله و بسیار خشن است.
رئیس: ببین تیزبین! این پرونده برای ما خیلی اساسیه. عوض اینکه توی ساعت اداری واسه زنت بافتنی ببافی، باید تا 4 ساعت دیگه نتیجه کامل این تحقیقات رو بذاری روی میز من. وگرنه مجبوری بعد از اخراجت دائم توی خونه واسه زنت بافتنی ببافی.
کارآگاه تیزبین: البته باعث افتخاره. ولی چشم.
شب- داخلی- منزل تیزبین
- تیزبین در حال جارو کشیدن.
- گذر زمان.
- تیزبین در حال شستن ظرفها.
- گذر زمان.
- تیزبین در حال پهن کردن رختهای شسته شده.
- گذر زمان.
- تیزبین در حال تعویض پوشک بچه.
- گذر زمان.
- تیزبین در حال پختن غذای فردا.
- گذر زمان.
- تیزبین خسته و کوفته و خرد و خراب در حالی که پرونده قتل هیبت دریانی را زیر بغل دارد به هال خانه وارد میشود. همسر تیزبین که یک کاسه پاپ کورن (پففیل) و یک دلستر خانواده و یک کاسه تخمه آفتابگردان روی میز کنار دستش دارد، روی کاناپه لم داده و مشغول دیدن قسمت هفتم از فصل هشتم سریال «ویکتوریا» است. تیزبین چراغ هال را روشن میکند.
زن: خاموش کن اون صاب مرده رو. مگه نمیبینی دارم سریال میبینم. اَه! از دست این بیملاحظهگیای تو!
تیزبین: خب آخه میخوام پرونده رو بخونم.
زن: دیگه چی شده. باز کدوم مرد ذلیل مردهای به زن معصوم و بدبختش شک کرده و به خاطر خیالپردازی ذهن بیمار ومعلولش زن بیگناهرو با چاقو تیکهتیکه کرده؟!
تیزبین: نه قضیه این یکی فرق میکنه.
زن عصبانی تلویزیون را خاموش میکند.
زن: اه! نمیذاری یه سریال ببینم که. این زن بدبخت...
تیزبین: ویکتوریا؟
زن:... نه بابا دوستش. از دست شوهرش سرطان گرفته میخوان عملش کنن. حالا باشه فردا و پسفردا و پس اون فردا هر سه تا تکرارشو میبینم. اون جوری واینستا منو نیگا کن. پاشو برو یه چایی نبات با عرق نعنا بیار، نفخ کردم.
بعدم بگو ببینم قصه چیه.
تیزبین با چای نعنا و نبات برمیگردد.
تیزبین: میدونی چی عجیبه؟ وقتی دور جنازه با گچ خط کشیدیم شکل یه گاو دراومد.
زن: خب اینکه طبیعه. چیز غیرطبیعی چی دیدی؟
تیزبین: آهان! سینه جنازه سوراخ بود و سوخته. دود میکرد. توی دست جنازه یه مشت هم مو بود خرمایی N.7.1 با مش سوزنیه N.3
زن: N.3؟! عمراً. الان N.6 مده.
تیزبین: نه جون تو رنگش به کاهی می زد. N.3 بود.
زن: نه حتمآً دکلرهش زیاد مونده بوده رو سرش.
یادت نیس پارسال عید پروین عمه اقدس اینا چه گندی زد به موهای سهیلا جون؟ از بس که دکلره رو دیر ورداشت.
تیزبین:
آره! گندش بزنن. این پروین عمه اقدس اینا فقط بند و ابروش خوبه. ولی من دس به قیچی و رنگشو اصلاً قبول ندارم.
زن: خب. گفتی یارو سینهاش سوخته بوده؟
تیزبین: آره.
زن: طرف جز جیگر زده بوده. لابد زنشو کتک زده، اونم نفرینش کرده و گفته جز جیگر بزنی. اونم جز جیگر زده. طرف به مرگ طبیعی مرده. خوبم شد که مرد.
روز- داخلی - دفتر تیزبین
تیزبین بافتن شالگردن موهر صورتی و بنفش همسرش را تمام کرده و آخرین دانه بافتنیاش را هم کور میکند و همزمان میگوید:
تیزبین: کور بشه چشم حسود و بخیل و هر کی چشم نداره ببینه.
پایان
نقد فیلم
کور بشه چشم حسود!
(نقدی بر فیلم مرگ بر مرد...)
نوشته: شیلا ویتاکر
ترجمه: پروین عمه اقدس اینا
«مرگ بر مرد» در ظاهر فیلمی ساده است، اما معانی پیچیدهای دارد و یک اثر متافوریک کامل است. گنجینهای است که یک کلید کوچک دارد. کلیدی طلایی که در این صندوقچه پرجواهر را میگشاید. این کلید برای بیننده با شعور در همان سکانس اول جاسازی شده: نقش گاوی که بعد از برداشتن جنازه مرد بر زمین مانده. این یعنی همه چیز . میلانی در همان ابتدا به ما میگوید که «مرد» در واقع حیوانی است که هیچ بویی از لطافت نبرده. گاوها با شاخهای مهیبشان در چمنزارها راه میروند و به جای بو کردن گلها، آنها را نشخوار میکنند و تاپاله میاندازند. گاوها کارخانههای زنده، متحرک و شاخدار تبدیل گل به تاپاله هستند.
در چنین احوالی مردی مثل تیزبین واقعاً نعمت است. مردی که وقتی دانه آخر بافتنی را کور میکند میگوید: «کور بشه چشم حسود...» و این هم استعارهای زیباست. کور کردن بافتنی و جمله فوق.
به نظر من زن تیزبین باید قدر شوهرش را بداند و همیشه برای بند و ابرو برود پیش پروین عمه اقدس اینا که بند و ابروش حرف ندارد. برای مش هم باید همانجا برود. آن یک دفعه هم پروین حواسش پرت شده بود که موهای او را خراب کرد. ضمناً آدرس آرایشگاه پروین هم تهران- بلوار فردوس - ... طبقه دوم میباشد. لطفاً قبلاً وقت بگیرید. ساعت کار 14 تا 22. ضمناً روزهای دوشنبه مدل مجانی میباشد.
منبع : خبر آن لاین
یک ویژگی خاص هم دارد هیأتهای مذهبی. اینکه آدم در عین حال محبت به اهل بیت سلامالله اجمعین (تولی) دلش میخواهد دشمنان اهل بیت را هم لعنت کند (تبری). اما مدتی است این ویژگی یکطور دیگری شده. بعضیها به محض اینکه پا میگذارند توی هیأت، عوض رقیقالقلب شدن، عصبانی میشوند و با هرکس و هرچیز که مشکل دارند، به شدت مطرح میکنند.
تا جایی که ما یادمان میآید، معمولاً وعاظ جماعتی از این دست را لعن و نفرین میکردند: سنان بن انس، حکیم بن طفیل سنبسی، زیدبن ورقاء، ابوعبیده جراح، حرمله بن کاهل اسدی، ازرق شامی، اسحق بن حویهحزرمی، اخنث بن مرثد، عمروبن صبیح صیداوی، رجاء بن منقذعبدی، سالم بن خیثمه جعفی، واحظ بن ناعم، صالح بن وهب جعفی، هانیبن ثبیت حزرمی، اسیدبنمالک، عمربن سعد، شمربنذیالجوشن، خولی بنیزید اصبحی، عبدالله بن عروهخثعمی، محمدبن اشعث قیس کندی، اسماءبنخارجه، شبث بن ربعی، شخصی ملعون موسوم به ساربان، موکلین آب فرات و غیره...
خلاصه همه جورش را دیده بودیم، الا فحش و فضیحت به صداوسیما و مسئولان آن. آن هم از جانب چه کسی؟ مشاور رئیسجمهور در امور روحانیت! آن هم چرا؟ به خاطر برگزاری مناظرههای تلویزیونی!
خبر ماجرا در همین «خبرآنلاین» به نقل از ایرنا آمده بود که حجتالاسلام والمسلمین ناصر سقای بیریا در یکی از هیآت مذهبی قم مباحثی مطرح کردهاند که چکیده برخی از رئوس آنها را معروض میدارم و ارتجالاً یک شرح مختصری هم قلمی خواهم کرد.
مشاور رئیسجمهور در امور روحانیت: «مدیران صداوسیما به افرادی که به روی انقلاب و نظام شمشیر کشیدهاند و همچنان بر طبل ابطال انتخابات میکوبند، اجازه میدهند با استفاده از آنتن صداوسیما، از کارشان دفاع کنند.» «مدیران صداوسیما و رسانهها از خدا بترسند و از ازخدابیخبران اطاعت نکنند.»
1- یک اختلافی در مملکت پیش آمده و بنابراین است که مخالفان و موافقان نظرشان را بگویند تا ابهامات برطرف شود. تاجایی هم که بنده مناظرهها را دیدهام، کسی با گرز و شمشیر و خنجر و نیزه نیامده بوده، این کجایش اشکال دارد؟
2- چکار کند صداوسیما؟ خوب است مثل پنجشنبه دو نفر موافق را بیاورد با هم مناظره کنند که تازه با مجری بشوند سه نفر موافق؟
3- آیا ایشان میداند که اساساً «مناظره» مصدر باب مفاعله است از ریشه «نظر» به معنای گفتن نظر هر دو طرف؟ باور کنید این را در «امثله و صرف میر» که از رسالات ابتدایی «جامعالمقدمات» است درس میدهند.
4- مناظره که هیچ، دادگاه هم که باشد یک فرصت دفاع آخر به متهم میدهند، حالا چه از خدا باخبر باشد، چه از خدا بیخبر.
5- مدیران صداوسیما از ازخدابیخبران اطاعت نمیکنند. آنها از مدیر شبکهها و مدیر شبکهها از رئیس صداوسیما اطاعت میکنند. شما میدانید رئیس صداوسیما منصوب چه کسی است یا این را هم مثل «امثله و صرف میر» بگویم؟
6- نمیدانم چه اوضاع و احوالی شده که آدم مجبور است برای بعضیها از بدیهیات بگوید. درست مثل اینکه مجبور باشی برای رئیس یک کارخانه خودروسازی از اختراع چرخ توضیح بدهی تا به صنعت خودرو در عصر حاضر برسی.
ناصر سقای بیریا: «نمیدانم چه کسانی در صداوسیما به برخی افراد اجازه میدهند تا چهره زشت خود را بازسازی کنند.»
1- من نمیدانم چرا اینقدر ندانستن عزیز شده این روزها.
2- اما چیزی که میدانم این است که اگر چیزی را نمیدانم، دربارهاش اظهارنظر نکنم.
3- تا جایی که میدانم این وظیفه گریمورهاست. برای آن که آقای سقای بیریا هم بهتر بدانند عرض میکنم که گریمور به کسانی میگویند که دیگران را گریم میکنند. یعنی یک چیزهای رنگیای به صورت دیگران میمالند که خوشگل به نظر بیایند.
4- آیا آقای سقای بیریا میدانند که اساساً صداوسیما قبل از انتخابات و در ایام تبلیغات انتخاباتی هم وجود داشته و چگونه عمل میکرده یا فکر میکنند صداوسیما یک چیزی است که از غرب آمده تا ارزشها را از بین ببرد و دولت را تضعیف کند؟
مشاور رئیسجمهور در امور روحانیت: «اکبر گنجی خود را ایدئولوگ جنبش سبز معرفی کرده و در رسانههای دشمنان، خدا را زیر سؤال میبرد و سپس منکر وجود امام زمان (عج) میشود.»
1- اکبر گنجی هرچه بگوید، شما باور میکنید؟ حالا او بگوید ایدئولوگ است، شنونده باید عاقل باشد.
2- بنده و شما حتماً تا به حال کلی آدم شیرینعقل دیدهایم که خودشان را دکتر و مهندس خطاب میکنند. مگر حرفشان را باور میکنیم؟ مگر خانهمان را میدهیم آنها بسازند یا قلبمان را میدهیم آنها عمل کنند؟
3- مگر وقتی اسلامشناس برجسته، اسفندیار رحیممشایی که محمود احمدینژاد اظهار امیدواری کرد که او رئیسجمهور یازدهم بشود و احمدینژاد بشود معاون اولش، عملکرد حضرت نوح (ع) را در ایجاد عدل زیر سؤال برد، کسی حرفش را قبول کرد؟
منبع : خبر آن لاین
1- آیا فدراسیون فوتبال باید مطابق قانون اساسی باشد یا قانون اساسی مطابق فدراسیون فوتبال؟
2 - آیا فدراسیون فوتبال به حقوق شخصی اعتقاد دارد؟
3- آیا فدراسیون فوتبال به حق و حقوق اعتقاد دارد؟
4- آیا فدراسیون فوتبال به شخص اعتقاد دارد؟
5- آیا بهتر نیست در راستای تنشزدایی از جامعه و ایضاً تنشزدایی از فوتبال، سیدمحمد خاتمی بشود رئیس فدراسیون فوتبال؟
جالب است بدانید که فدراسیون فوتبال میتواند یکباره مثلاً هزاران نفر تماشاچی را از تماشای یک بازی و آمدن به استادیوم محروم کند. حالا فرض کنید 70 هزار تماشاچی هوادار تراکتورسازی تبریز محروم شوند و آنها هم بخواهند برای پیگیری پروندهشان به فدراسیون فوتبال مراجعه کنند.
اگر همینطور پیش برویم، احتمالاً فدراسیون فوتبال تکمله و ضمیمههای دیگری هم به آئیننامه انضباطی اضافه میکند، مانند:
1- اگر بازیکنی معاذالله به سمت داور مشت یا لگد پرتاب کند، بین دو نیمه یا در ابتدای بازی بعد تیمش، یک دست و یک پای وی به صورت ضربدری (مثلاً دست چپ و پای راست) در وسط استادیوم در انظار عمومی اره خواهد شد.
2- اگر خدای ناکرده بازیکنی به داور حرف نامربوط یا ناسزایی گفت، فیالمجلس روند بازی متوقف گردیده یا زبان بازیکن مربوطه را با انبردست بیرون آورده، با قیچی باغبانی ریزریز میکنیم یا زبانش را به شیوه قدما از پس کلهاش بیرون میکشیم.
3- اگر شخصی به شخص دیگری فحشی داد که فحوای آن تهدید به انجام عملی غیرورزشی با خانواده شخص دیگر (اعم از درجه اول یا درجه دوم، الی آخر...) بود، فدراسیون موظف میشود که شخصی کاربلد و خبره را به سراغ افراد مذکوره در فحش البته از خانواده فحاش بفرستد، تا تهدید مذبور را به احسنوجه در مورد خانواده شخص فحاش عملی کند.
تذکر 1: لازم به توضیح است که اگر ابزار و ادوات اضافی در فحش موجود باشد، نماینده فدراسیون ملزم به استفاده از همان ابزارآلات و ادوات در انجام مأموریت محوله است. برای نمونه ابزاری چون توپ، تانک، فشفشه، شیر سماور، اگزوز خاور، شاخ صنوبر، درخت خیس، درخت کاج و قسعلیهذا...
تذکر 2: فدراسیون موظف است برای اجرای بندهای 1 و 2، دو تا سه میرغضب آموزشدیده با کلیه ابزار و ادوات لازم در هر بازی حاضر داشته باشد.
4- در صورتی که جمعیتی بیش از 10 هزار نفر یکصدا شعار «توپ، تانک، فشفشه الی آخر...» را تکرار کنند، فدراسیون میتواند با هماهنگی لازم از نیروی هوایی کمک گرفته و استادیوم را بمباران کند.
***
طبیعتاً بعد از اجرای دقیق آئیننامه مذبور وضعیت مناسب میشود و بازیها در کمال آرامش و سکوت برگزار خواهد شد و فقط گاهی به تناسب موقعیت برخی شعارها با هماهنگی کامل و رعایت اصول اخلاقی به گوش میرسد.
شعارهایی نظیر: «توپ، تانک، فشفشه، ای کاش جناب داور دقتنظر بیشتری به خرج میداد» یا «شیر سماور، کاملاً دلالت دارد بر عدم دقت کافی داور مربوطه، اگزوز خاور نیز به شرح ایضاً.»
منبع : خبر آن لاین
وی در اینباره به خبرگزاری «فارس» گفته است: «یکی از اهداف بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر نقد نادرستیها و خلافگوییها پیرامون تاریخ سیاسی معاصر و انقلاب اسلامی است. لذا تصمیم دارم بهزودی به نقد و بررسی کتاب خاطرات آقای هاشمیرفسنجانی بپردازم. معتقدم که در کتاب خاطرات آقای هاشمی اشتباهات زیادی وجود دارد. امیدوارم این اشتباهات غیرعمدی و از روی خطا و سهو باشد.»
اساساً تاریخ خیلی چیز جالبی است. برخی میگویند تاریخ تکرار میشود و برخی دیگر میگویند تکرار نمیشود. به طور کلی جماعت مورخ خیلی حرف میزنند و همهچیز را میگویند، جز یک چیز. آن هم چیزی که هم مردم و هم خود مورخان به آن اعتقاد دارند ولی کسی آن را نمیگوید: اینکه واقعاً معلوم نیست تاریخ تکرار میشود یا نه، ولی آنچه قطعی است، این است که تاریخ تغییر میکند و این تنها موردی است که «حال» بر «گذشته» تأثیر میگذارد.
برای نمونه یادداشت روز یکشنبه 19 مهر 1360 هاشمیرفسنجانی را بخوانید تا بعد اشتباهاتش را درآوریم و اصلش را برایتان روایت کنم.
...شب به خانه نیامدم و به دفتر کارم رفتم. شام، کوکوی سیبزمینی داشتیم و تلفنی با خانه صحبت کردم. معلوم شد، عفت هم برگشته و از پیامهای آقای منتظری برایم گفت. امروز طومار 50 متری در سالن مجلس آوردهاند که مردم به دنبال سخنان مهدی بازرگان، خواستار اخراج لیبرالها از مجلس شدهاند و اینها خیلی ناراحتند و از من گله دارند که چرا کاملاً از آنها حمایت نمیکنم.
آقای محمد محمدی گلپایگانی هم، ضمن اظهار ناراحتی از وضع خودش و فشار حزباللهیهای گرگان، پیام دکتر پیمان را آورد که «امت» را به خاطر فشار حزبالله، تعطیل کند و میخواهد من را ببیند.
کارمان با این آقایان مشکل شده، دوستان و همرزمان دوران مبارزهاند و خود را ذیحق میدانند، من هم تحت تأثیر عواطف هستم و از طرفی در این جریانهای اخیر، بد عمل کردند و اوج آن، که کار را مشکلتر کرده، وضع روابطشان با ضدانقلاب محارب است که این همه انسانهای بزرگوار انقلابی را شهید کردهاند و در جنگ با عنوان ستون پنجم دشمن عمل میکنند. در عین حال از نصیحت و خیرخواهی نسبت به آنها دریغ نمیکنم. آخر شب، مقداری از گزارشها را خواندم. حادثه مهمی نداشتیم. ص323 «کتاب عبور از بحران»
حالا با هم روایت درست و دقیق و بدون اشتباه و مناسب با اوضاع واحوال را میخوانیم.
یکشنبه 19 مهر 1360
...ظهر که از خواب پا شدم، رفتم به دفتر کارم. ناهار کباب تیهو و بوقلمون و خاویار و آلورا و آناناس و سوپ لابستر داشتم. تلفنی با خانه صحبت کردم. معلوم شد، عفت هم برگشته. خیلی اصرار داشت که تا شب جامعه را با شدت هرچه تمامتر به آشوب بکشیم و زودتر انقلاب را به باد بدهیم. هرقدر اصرار کردم نپذیرفت. نگرانم. الان وقتش نیست. فائزه و فاطمه هم مثل ایشان به شدت مصرند به این ماجرا.
داشتم دسر میخوردم که آقای علیاکبر ناطقنوری آمد. ناراحت بود. گفت: «اکبر کارها عقب است. چرا نمیآیی زودتر همه ثروتهای ملی را چپاول کنیم و مملکت را به یغما ببریم.» هرچه گفتم من الان درگیر خیانت به رزمندگان اسلام هستم و گرفتار پیروز کردن باطل بر حق هستم، چون به صدامیزد کافر قول دادهام به خرجش نرفت. دست آخر رضایت دادم که او هم بیاید با حسن روحانی خیانت کند به اساس انقلاب و در عوض پروژه چپاول ثروتهای مملکت را هم بسپاریم به بچههای دو خانواده. اندکی دلچرکین شد ولی بههرحال پذیرفت و رفت.
بعد از ظهر داشتم نقشه رابطه با آمریکا را میکشیدم که آقای خاتمی آمد. بچههای دفتر گفتند آقای خاتمی آمده. آمد توی دفتر، خشکم زد. امان از دست گیجبازیهای بچههای دفتر. فکر کردم سیدمحمد خاتمی آمده، نگو سیداحمد خاتمی آمده بود. پنج دقیقه بیشتر نماند. دعوایمان شد، ناسزا گفتیم به هم. چایی نخورده رفت. در دفتر را خیلی محکم به هم زد.
آقای محسن رضایی از قرارگاه زنگ زد برای کسب تکلیف، گفتم همین روند خیانت خوب است، آن را پیبگیرید.
بعد اخوی محمد آمد. بحمدالله دستش در خیانت و چپاول خوب راه افتاده، مهدی و محسن را به او سپردم تا آموزششان بدهد.
با برادران لاریجانی قرار داشتم. رفته بودند اسکی نیامدند.
...نزدیک غروب خیلی درگیری داشتم. برادران مؤمن و مسلمان و مبارزان واقعی و صاحبان اصلی انقلاب آمدند. برادر سیدمجتبی هاشمیثمره، برادر صادق محصولی، برادر محمد علیآبادی، برادر مهدی کلهر و برادر حمید روحانی.
یک اسلامشناس برجسته هم همراهشان بود به نام اسفندیار رحیممشایی که انصافاً هم وارد بود. به نمایندگی از برادر دیگری آمده بودند.
فقط همین جمع هستند که فهمیدهاند من مسائلی را به امام تحمیل کردهام و دارم جام زهر دست ایشان میدهم. از طرفی چون همه بار انقلاب بر دوش این جماعت است، نمیتوانم هیچ چیزی به آنها بگویم. نمیدانم کی از همه اسناد یک کپی هم داده به این برادران.
خلاصه حسابی سرم دادوبیداد کردند و گفتند که همه مدارک را هم دارند. حتی فهمیدهاند که میخواهم جامعه را به آشوب بکشانم و انقلاب را به باد بدهم. از طرفی همه بار جنگ هم بر دوش این برادران است و همه هم این را میدانند. لذا نمیتوانم هیچ کاری بکنم.
شب آنقدر از دستشان گریه کردم که نماز صبحم قضا شد. خدا مرا ببخشد. اکبر
ص 323 (کتاب عبور از بحران، چاپ جدید با ویرایش خیلی جدید)
منبع : خبر آلاین
اولین واکنش از جانب بنده بود (اشاره به مطلب دیروز بنده با عنوان نقد مشایی بر عملکرد...) و واکنش بعدی از جانب جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
آیتالله حسن ممدوحی عضو جامعه مدرسین گفته است: «سخنان وی [رحیممشایی] بیش از حد احمدینژاد را اذیت میکند که ما راضی نیستیم.»
1- خود احمدینژاد باید ناراضی باشد که نیست و تازه ایشان را اسلامشناس برجسته هم میداند.
2- رئیس دفتر ریاست جمهوری باید خلقیاتش به مذاق رئیسجمهور خوش بیاید که میآید (یا بالعکس).
آیتالله ممدوحی: «اگر مشایی چنین سخنانی را گفته باشد، رئیسجمهور باید در مورد وی تجدیدنظر بکند.»
1- اتفاقاً رئیسجمهور هر بار که در دفترش را باز میکند و این اسلامشناس برجسته را پشت میز کارش میبیند، فیالمجلس تجدیدنظر میکند و هربار نظرش مثبتتر میشود.
2- به قول سعدی علیهالرحمه:
گفتم ببینمت مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم
آیتالله ممدوحی: «این عمل مانند کار فردی است که جراح قلب نباشد و قلب بیماران را معاینه کند و در حقیقت سخن گفتن در مورد موضوعات مذهبی تخصص میخواهد و تحصیلات حوزوی 30 سال طول میکشد.»
1- حاجآقا خدمت شما عرض کنم که کار ایشان از معاینه گذشته و فیالواقع جراحی هم میکنند. میبرّند، بخیه میزنند، پیوند میزنند، اکو و آنژیوگرافی میکنند. خلاصه به طور کلی همیشه یک جوری سرشان توی قلب ماست.
2- بهتر است شما یک سؤالی هم از آقای احمدینژاد کنید که مدعی هستند ایشان از اسلامشناسان برجسته است. الادله علی المدعی و الیمین علی من انکر.
3- فعلاً که جماعت وقت ندارند. هیأت دولتی که در 24 ساعت، 24 ساعت با سرعت 150 کیلومتر کار میکنند که نمیتوانند بروند 30 سال تحصیلات حوزوی بکنند. لذا الان حرف میزنند، بعد انشاءالله اگر وقت شد، میروند درسش را هم میخوانند. اساساً مدتی است که بعضی امورات مملکت این جوری شده که کارشان را شروع میکنند و حرفش را میزنند، بعد میروند کارشناسی میکنند که آیا میشود مشکل را حل کرد یا نه و آیا اساساً باید سنگ در چاه میافتاد یا خیر؟
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم: «اگر حوزههای علمیه از سخنان رئیس دفتر رئیسجمهور اطلاع یابند، با واکنش شدید مواجه خواهد شد.»
1- خب، بحمدلله الان اطلاع یافتند. حالا این ما هستیم که مینشینیم و نظاره میکنیم شدت و حدت این واکنش و نتایج منتجه را.
2- به نظر شما چه کسی پیروز میشود؟ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم یا اسلامشناس برجسته و برنده نهایی در همه موارد؟
منبع : خبر آن لاین
خوبی این اسلامشناس برجسته این است که هر جا دعوتش میکنند میرود و درباره دین و قد بوعلی سینا نظرات صادر میکند. ای کاش دوستان در «خبرآنلاین» یکبار از ایشان دعوت کنند تا به دفترمان بیاید و کمی نظرات صادر کند. دلمان پوسید بس که آدم تکراری دیدیم توی این دفتر. مگر ما حق زندگی و نشاط و شادی و دیدار با اسلامشناسان برجسته را نداریم؟!
اسفندیار رحیممشایی، اسلامشناس برجسته: «شاید بوعلی سینا در عصر خود قامتی برجسته داشته، اما قرار نیست افتخار هزار سال بعد آدمیان نیز باشد و این نشانه فقر انسانها در دهههای بعدی است ... اگر قرار باشد طی چند هزار سال فقط چند بوعلی سینا به وجود آید افتخارآمیز نیست.»
1ـ بالاخره ما باید به بوعلی سینا افتخار بکنیم یا نه؟ زودتر بگویید که افتخارمان همین جوری معلق بینالارض و السما مانده.
2ـ بالاخره دههها یا هزارها سال؟ لطفاً تکلیف سیستم سنجش زمان در بررسی افتخارات را روشن کنید.
3ـ امکانات هم مسئله است. دولت امکاناتش را فراهم کند، خود من حاضرم اقلاً به وجود آوردن 20 بوعلی سینا را تا آخر عمرم تضمین کنم. سایر دوستان نیز به شرح ایضاً.
4ـ تورو خدا این قدر فروتنی نکنید. پس شما چی هستین؟ ما دیگه بوعلی سینا میخوایم چیکار؟
اسفندیار رحیممشایی، اسلامشناس برجسته: «حضرت نوح با 950 سال عمر نتوانست مدیریت جامع کند. چرا که عدالت را ایجاد نکرده است. آمدن پیامبران در طول تاریخ برای تمام شدن دورههای قبلی پیامبری بوده است. اگر هر پیامبر مدیریت درستی میکرد، عدالت برقرار میشد. این را من از خودم نمیگویم قرآن میگوید.»
1ـ خب بنده خدا حضرت نوح (ع) با آن سن و سال نمیتوانسته 150 کیلومتر سرعت داشته باشد. این طبیعی است. شما باید با خدا صحبت میکردید یک پیامبر تازه نفس و جوان میفرستاد.
2ـ ای کاش خداوند متعال برای هر کدام از پیامبران یک رئیس دفتر خوب هم میفرستاد تا بتوانند مدیریت جامع بکنند.
3ـ ایکاش این اسلامشناس برجسته میگفت که چرا خداوند که «علیم» است، با توجه به این که میدانست پیامبرانش نمیتوانند مدیریت جامع کنند باز هم آنها را مبعوث میکرد تا در برقراری عدالت شکست بخورند.
4ـ ایکاش هرکس هر چه به دهنش میآمد، نمیگفت. ایکاش ...
منبع : خبر آن لاین
علت اصلی آن هم دقت نظر خاصی است که در تعیین مدیریت این سازمان به کار بسته میشود. مثلاً همین آقای حمید بقایی که جای اسلامشناس برجسته اسفندیار رحیم مشایی به این سازمان آمده، در همایش بینالمللی راه ابریشم یک دقت نظرهایی در سخنانش به خرج داده که من حیث المجموع بینظیر است.
رئیس سازمان میراث فرهنگی: «سفر مارکوپولو جنبه سیاسی داشته و هدف او این بوده که غرب را در برابر شرق مطرح کند و شاید بتوان گفت سفر مارکوپولو جنبه جاسوسی داشته و هدف او جمعآوری اطلاعات برای غربیها بوده است.»
1ـ مرگ بر مارکوپولوی جاسوس.
2ـ مارکوپولوی جاسوس اعدام باید گردد.
3ـ مارکوپولو، BBC پیوندتان مبارک.
4ـ حالا که دستمان به خود مارکوپولو نمیرسد، از جانب همه ملت قهرمان و غیور از قوه قضاییه میخواهیم که با جدیت تمام شخص موسوم به «بهرام زند» را که صدایش مثل صدای «نیکولوپولو» بابای جاسوس مذکور است دستگیر کنند و به اشد مجازات برسانند.
5ـ حالا که دست این جاسوس غربی با دقت نظر حمید بقایی این سرباز نامدار ایرانی رو شد، بد نیست یک کمیته ویژه هم برای بررسی نقش مارکوپولو در اغتشاشات اخیر تشکیل شود.
6ـ اگر مرحمت کنند و دست «یاقوت حموی»، «تاورنیه»، «دلاواله»، «ادوارد براون»، «نیک براون»، «نمایندگی محصولات براون» و بقیه را هم رو کنند ممنونیم.
7ـ کی فکر میکرد مارکوپولو جاسوس از آب در بیاید؟ با این وضع حتماً الباقی جماعت خارجی کلبی مسلک و بینماز هم تویشان جاسوس زیاد است. لذا پیشنهاد میکنم سازمان میراث فرهنگی و بالاخص گردشگری در کلیه مبادی ورودی کشور نمایندگان غیوری را مستقر کند تا قلم پای هر خارجی را با دسته بیلهای نصف شده متحدالشکل به شدت خرد نمایند و برگ زرین دیگری بر سایر برگهای زرین موجود بیفزایند.
منبع: خبر آن لاین ادمه دارد ...
یکم ـ در باب اهمیت سرعت عمل در میان ملل.
دویم ـ در باب دقت نظر و خاک گهر پرور.
سیم ـ در باب عجائب المخلوقات فی سایت و المطبوعات.
***
یکم ـ محمود احمدینژاد در مراسم افتتاح کارخانه آلومینیوم. هرمزال خطاب به متخصصان و مدیران گفت: «اگر در دولت نهم با 120 کیلومتر سرعت کار میکردید، در دولت دهم این باید 150 کیلومتر سرعت بشود. آنها میدانند که ایران کشوری با 73 میلیون جمعیت، ثروتهای عظیم خدادادی و موقعیت جغرافیایی، ایران یعنی چه؟ ایران 5 سال دیگر، 10 سال دیگر قدرت بلامنازع در جهان است. فکر میکنند این را عقب بیندازند، سرعتش، انرژی و نفس آن را میگیرند. اما اشتباه میکنند.»
1ـ 150کیلومتر در ساعت یا 150 کیلومتر در دقیقه، لطفاً دقیقتر مشخص کنید، میخواهیم باد لاستیکها را تنظیم کنیم، لازم است بدانیم.
2ـ این سخنرانی رئیسجمهور در مراسم افتتاح کارخانه آلومینیوم بوده یا فدراسیون اتومبیلرانی؟
3ـ خب ما 73 میلیون جمعیت داریم. این چه چیز مهمی است؟ چند میلیون از این جمعیت شغل مفید دارند و چند میلیون شغل کاذب و چند میلیون اساساً بیکارند؟ آیا «آنها» اینها را هم میدانند یا فقط ما میدانیم؟
4ـ ما 73 میلیون جمعیت داریم. این که چیزی نیست! کشور دوست و برادر و کمونیست، چین، یک میلیارد و خردهای جمعیت دارد. که همان خردهاش میشود هفت برابر ما، یعنی حدود 350 میلیون.
5ـ رئیسجمهور گفتهاند ما دارای «ثروتهای عظیم خدادادی و موقعیت جغرافیایی» هستیم. کدام کشور است که ثروت خدادادی نداشته باشد؟ حالا ثروتش به کنار. این که یک کشوری «موقعیت جغرافیایی» دارد، مهم است؟ کدام کشور فاقد موقعیت جغرافیایی است؟ موقعیت جغرافیایی یعنی جای هر کشور روی زمین. خب اگر کشوری روی زمین نباشد که اصلاً نیست.
6ـ چرا 5 سال دیگر؟ فقط 4 سال از دوره ریاست جمهوری ایشان مانده اگر ممکن است یک کمی سرعت را بیشتر کنید که به همین 4 سال قد بدهد «قدرت بلامنازع» شدنمان. لذا محاسبه کردیم دیدیم با سرعت حدود 165 کیلومتر ماجرا سر 4 سال فیصله مییابد.
7ـ دشمنان میخواهند ما را عقب بیندازند. درست هم هست. کار دشمن دشمنی کردن است. حالا که آنها برای عقب انداختن ما دارند اشتباه میکنند، چکار داریم که اشتباهشان را گوشزد کنیم؟! بگذارید آنها «اشتباه» کنند و ما هم پیشرفت. دشمن را که نباید راهنمایی کرد. مثل این است که یک کسی میخواهد به ما تیراندازی کند و ما هی بگوییم «اشتباه نشانه گرفتهای، درست نشانه بگیر!»
منبع : خبر آن لاین ادامه دارد...
ضمن تشکر ویژه از دستاندرکاران این روزنامه میلیونی که به راستی به «رسالت» خود در قبال «وطن امروز» عمل کردهاند، خبری را از این روزنامه نقل و بررسی میکنیم.
به نوشته روزنامه «جوان» یکی از عوامل اغتشاشات تهران که ضمن میدانداری در قضایای اخیر حضور پررنگی نیز در حواشی ماجراهای تشییع جنازه آیتالله منتظری در قم داشته است دستگیر شده. فرد یاد شده که «م. ش» نام دارد، از خوانندگان رپ و دانشجوی دانشگاه آزاد است.
1- هر طور نگاه میکنم و هرچه به ذهنم فشار میآورم! از «م. ش» نام خواننده دیگری جز محمدرضا شجریان به ذهنم متبادر نمیشود.
2- با توجه به اینکه این محمدرضا شجریان را دوستان روزنامه «جوان» فقط با تصنیف «ایرانای سرای امید» میشناسند که در ایام انتخابات هر 10 دقیقه یک بار از تلویزیون پخش میشد و با توجه به اینکه این تصنیف ریتم تندی دارد، بعید نیست که دوستان، شجریان را با خواننده رپ اشتباه گرفته باشند.
3- اصولاً در مملکتی که سالها پیش کامیونهای طلا به کامیونهای آهن قراضه تبدیل شد، بعد از این همه سال و این همه پیشرفت که مدارکش هم موجود است، تبدیل «شجریان» به خواننده رپ، بالاخص در حوادث اخیر، به هیچ وجه چیز عجیبی به حساب نمیآید.
4- طرف شب که خوابید استاد بیبدیل آواز بود، صبح که از خواب بیدار شد، شده بود خائن همهجانبه، پس تبدیل اخیرش هم چندان غیرمنتظره نیست.
5- برای توضیح بیشتر در هر موردی که سؤال داشتید و توضیحی پیدا نکردید به طور کلی مراجعه کنید به این غزل «مولوی» که به شدت وصف حال همه است و جواب میدهد!
چه دانستم که این سودا مرا این سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتیام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تختهتخته بشکافد
که هر تخته فرو ریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چونان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحر فرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهانبندی در آن دریا کفی افیون
منبع : خبر آن لاین