او سلحشور عملیات بیت المقدس بود
یادنامه شهید کیومرث صفدریان
علی منتظری
اکنون شانزده روز است که کیومرث صفدریان از میان ما رفته است . او یکی از یادگاران سلحشور عملیات بیت المقدس بود که در جریان آن دو چشم خود را تقدیم آزادی وطن نمود و بیست و هفت سال با چشم دل و امید به روز وصال حق ، دنیایی جدید برای خود گشود و هم چون دهه شصت و روزهای جهاد و پایمردی ، پراستقامت باقی ماند تا آن که جبرییل امین به بهانه آثار و بقایای جراحات باقی مانده در پیشانی او از دوران مقاومت و شهادت ، او را جانباز شهید از این دنیا می برد. او در صبحگاه بیست و ششم ماه مبارک رمضان و در آستانه اذان صبح در بیمارستان بقیة الله الاعظم و در دامن یار و همراه خستگی ناپذیرش « همسر وفادارش » به خیل عظیم شهدای انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس می پیوندد و در روز عید سعید فطر برای همیشه در کنج خاک آرام می گیرد .
او که انسانی خودساخته و فرهیخته بود ، پس از خاموشی دو چشمش هرگز در کنج خلوت و انزوا ننشست و ره به سوی جهان بینی دیگری گشود و راه تحصیل و کسب علم را پیشه خود نمود و با کسب درجات علمی تا مرحله فوق لیسانس نیز پیش آمد و اگر چند صباحی بیشتر در این دنیای فانی طاقت می آورد در آستانه ورود به مدارج علمی بالاتری نیز گام برمیداشت . و البته این همه میسر نمی شد جز به فداکاری و ایثارگری مثال زدنی که یار باوفا و همسر مهربانش برای او مهیا کرده بود . او که شش سال پس جانبازی کیومرث ، با او ازدواج کرده بود ، بیش از بیست سال در مقاومت و استقامت کیومرث صفدریان شریک شد و نقشی انکار ناپذیر در کسب موفقیت های علمی همسرش ایفاء نمود به گونه ایی که کتاب به کتاب و کلاس به کلاس در گرما و سرما و در کنار مسئولیت سنگین اداره منزل ، همسرش کیومرث را همراهی نمود تا به این ترتیب به عهدی که با خدای خویش بسته بود ، عمل کند .
صلاحیت های فردی ، هوش و دقت شهید صفدریان و نیز صفت عالم بودن از او مردی پرکار و حرفه ایی در عرصه رسانه های ویژه نابینایان ساخت تا در همین مسیر مسئولیت سردبیری « ایران سپید » را اخذ کند . تا ماه ها ویژه نامه « ایران سپید » را در صندوق امانات درب ورودی ملاحظه می کردم و آن را در ورودی منزل این شهید بزرگوار می گذاردم و تصور می کردم که او یکی از خوانندگان آن است و او از سر بزرگواری و متانت و بزرگی روحش حتی یکبار به من نگفت که او خود سردبیری این روزنامه ویژه نابینایان را به عهده دارد . دختر بزرگش « زینب » در وصف پدر خویش چنین گفته است که مرگ عادی برای پدرم بسیار کوچک بود ، چگونه مردی که در جوانی هستی اش را تقدیم انقلاب و کشور نموده امروز در بستر به مرگ عادی بمیرد و به وصال آنچه که سال ها انتظارش را می کشیده است ، نایل نشود ؟ و هنگامی که پزشکان متخصص اعلام کردند که کیومرث صفدریان « بابای زینب و زهرا » در نتیجه جراحات باقی مانده از دوران جنگ در پیشانی و اطراف چشم هایش ، جهان فانی را بدرود گفته است گویی که نامه روحانی آرامش بخشی به زینب داده شده است تا رنج و فراغ بابای عزیزش را راحت تر تحمل کند . با آن که در رسالت بابا برای انجام کاری حسینی بیست و هفت سال فاصله افتاد و او « عباس وار » بالاخره کاری حسینی کرد و از میان ما رفت اما امروز « زینب و زهراء » باید کاری زینبی کنند تا رسالت او را برای همیشه زنده نگهدارند .
منبع : تابناک