دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1765054
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

قصه گوهای مصنوعی

 هر کلمه‌ای که از دهان قصه‌گو در می‌آید عیناً تیری است که رها می‌شود و خیلی زود به دل مخاطب می‌نشیند

یادداشت امروز را می‌خواهم کاملاً به پیروی از یک خواهش کودکانه بنویسم. خواهشی که مرا وادار می‌کند تا در این روزهای پرالتهاب و پرمسئله، چشم بر روی همه ناملایمات زندگی و مشکلات عدیده سیاسی و اجتماعی ببندم و به جای حرف‌های همیشگی، چند سطری در باره قصه‌های کودکانه بنویسم. غریبه‌ای اگر یادداشت امروز را بخواند، بی‌تردید در جوابم خواهد گفت: «دل خوش سیری چند؟» آن که ادیب‌تر باشد نیز پوزخندی خواهد زد و زیر لب خواهد گفت: «. . . خواجه در بند نقش ایوان است».

اما تو خواننده خوب و آشنا، با من همراه می‌شوی و در میان این همه اخبار و تحلیلی که مثل آوار روی سرمان ریخته، به من حق می‌دهی که یک این بار، دل به خواهش کودکانه‌ بسپارم و برای شنیدن یک قصه خوب و ساده، ابراز دلتنگی کنم. قصه؟ حق داری اگر بپرسی که «چه شد که یک باره فیلت یاد هندوستان کرد؟ و در این قحطی سوژه و آشفته‌بازار یاد قصه و عاطفه افتادی؟» لابد فکر می‌کنی که کودک مرده درونم یک‌باره جان گرفته و طالب شنیدن قصه‌ای شده که قصه‌گویی شیرین سخن، بنشیند و از سیر تا پیازش را تعریف کند؟ کودک درون کجا بود؟ کودکان بیرونش، دیگر مدتهاست که از عالم کودکی جدا افتاده‌اند و وارد مناسبات حوصله سربر بزرگ‌ترها شده‌اند، درونی‌ها که زیر خروارها تمنای مادی دفن شده‌اند. پس یک باره سر و کله قصه از کجا پیدایش شد؟ کمی صبور باشید تا بگویم.
کانال دوی تلویزیون را دیدم که هر شب یکی از این خاله‌های رنگ و وارنگ را با لباسی پر زرق و برق می‌آورد تا برای بچه‌ها قصه بگوید و «کوچولوهای عزیز» را آماده خواب کند. مخاطب برنامه بی‌تردید من نبودم، اما ذوق شنیدن قصه چنان در دلم خانه کرده که نشستم و دقایقی چند، این برنامه غیر جذاب را دیدم.

قصد جسارت ندارم؛ این خاله‌ها شاید مجری‌های خوبی باشند و در بر قراری رابطه عاطفی با بچه‌ها به توفیقات خوبی رسیده باشند، اما بی‌تردید قصه‌گوی خوبی نیستند و آداب قصه‌گویی را نیاموخته‌اند. آیا واقعاً بچه‌ها می‌نشینند و این -با عرض معذرت- لوس بازی را در این حجم کثیر قربان صدقه رفتنِ‌های بی‌حاصل می‌شنوند؟ اگر این طور باشد، باید نگران شویم و به خود آییم که با ذوق سلیم بچه‌ها چه کرده‌ایم که بیچاره‌ها مشتاق این «دختران شاه‌پریان مصنوعی» شده‌اند؟ یاد زمان بچگی خودم افتادم؛ یادم هست اول توی رادیو، بعدش هم توی تلویزیون، یک خانمی می‌آمد به اسم. . . - از سردبیر و دبیر صفحه و ممیز روزنامه تقاضا می‌کنم که زود قضاوت نکنند و این سطور را به قلم قهر نراند. به خدا حواسم هست که چه می‌گویم- بله، خانم عاطفی، قصه گوی شیرین دوره کودکی من و هم‌نسلان من، متأسفانه دچار خطای سیاسی شد و یک باره بعد از انقلاب سر از رادیوهای معاند درآورد. 

اشتباهات سیاسی او دلیل نمی‌شود تا فضل او را در قصه‌گویی منکر شویم. لابد شنیده‌اید شما هم که از حضرت امیر (ع) پرسیدند که «شاعر برتر عرب کدام است؟» حضرت فرمودند: «فلانی بود، به شرطی که جزو کفار نمی‌بود». یعنی حتی کفر هم موجب نشد تا مولا، فضل او را در مقام شاعری نادیده بگیرند. اینجا هم بحث همین است، خانم عاطفی قصه گوی خوبی بود، اما متأسفانه راهی رفت که کاش نمی‌رفت. چیزی که باعث می‌شود که حتی پس از قریب به چهل سال صدا و قصه‌های او را از یاد نبرم، این بود که پیرزن یک گوشه‌ای سنگین و رنگین می‌نشست و قصه‌اش را با صدای گرم -بدون ادا بازی و لوس حرف زدن- تعریف می‌کرد. اصلاً قصه را باید بدهید به کسی که اگر مادربزرگ نیست، لااقل سرد و گرم چشیده روزگار باشد و سنی از او گذشته باشد و مخاطب، باور کند که اینها را همه، قصه‌گو خود به چشم خود دیده و تجربه کرده. از سن و سال مهم‌تر آداب قصه‌گویی و شیرین سخنی است.

بعضی‌ها مثل من دهانشان گرم نیست و نمی‌توانند دیگران را حتی برای دقیقه‌ای پای صحبتشان بنشانند. متأسفانه این خاله‌های بزرگوار از این جنسند. شاید مجری باشند، اما با هیچ معیاری قصه‌گو نیستند. هر کلمه‌ای که از دهان قصه‌گو در می‌آید عیناً تیری است که رها می‌شود و خیلی زود به دل مخاطب می‌نشیند. چنان می‌نشیند که من حتی پس از سی و چند سال هم، نقش آن قصه‌ها از لوح دلم پاک نشده است. درست است که بچه‌ها با قصه می‌خوابند، اما قصه که برای خواباندن نیست. قصه برای آدم شدن و تربیت شدن و آموختن است. برای همین است که نباید سرسری گرفت و مثل برنامه‌های شبانه بزرگسالان که همین‌طوری الکی برای پرکردن آنتن ساخته می‌شوند، قصه‌ها را هم بسازند و کوچولوها را بخوابانند که مزاحم آسایش بزرگ‌ترها نباشند.

منبع : خبر آن لاین


دسته ها : علمی - مقالات - فرهنگی
شنبه دوم 8 1388
X