دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1765058
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
روایت زیبای مجیدی از ساخت یک فیلم
مجید مجیدی کار گردان مطرح سینمای ایران که هم اکنون برای حضور در مراسم بزرگداشت خود در فرانسه به این کشور سفر کرده ، فیلم مستندی باعنوان رضای رضوان موضوع خادمین حرم حضرت امام رضا( ع )تولید کرد.
شفاف: فیلم مستند رضای رضوان ساخته مجید مجیدی یکی از فیلمهای مطرحی است که در بخش جنبی پنجمین جشنواره فیلم رضوی به نمایش در می آید .در این جشنواره علاوه برنمایش فیلمی از مجیدی ،فیلمهای مطرحی از پرویز کیمیاوی ،خسرو سینایی ،حسین ترابی ،فرشاد فداییان و.... به نمایش در خواهد آمد.

مجید مجیدی کار گردان مطرح سینمای ایران که هم اکنون برای حضور در مراسم بزرگداشت خود در فرانسه به این کشور سفر کرده ، فیلم مستندی باعنوان رضای رضوان موضوع خادمین حرم حضرت امام رضا( ع )تولید کرد.

پنجمین جشنواره فیلم رضوی طی روزهای 30 مهر الی 3 آبان‌ماه 1388 در سینما فلسطین شهر تهران برگزار خواهد گردید.

آدم‌های مختلفی از استاد دانشگاه گرفته تا افرادی دیگر در میان خادمان حرم امام رضا(ع) وجود دارند که این برای مجیدی بسیار جالب بوده است. مجید مجیدی»در سالهای اخیر فیلمهای مستند قابل توجهی با موضوعات مذهبی تولید کرده است .همین سال گذشته بود که در آستانه ماه محرم فیلمبرداری مستندی با عنوان «نجوای عاشورایی» را با موضوع عزاداری عاشورایی به پایان رساند
نجوای عاشورایی» را مجیدی در حسینه‌ کربلائی‌ها با حضور با «نزار قطری» فیلمبرداری کرد و در شش قسمت از شبکه‌های مختلف تلویزیون پخش شد.

عوامل اصلی فیلم رضای رضوان عبارتند از :

«رضای رضوان»
کارگردان: مجید مجیدی
دستیار کارگردان و برنامه ریز: رامیار رسوخ
تصویربردار: سیروس عبدلی
تدوین‌گر: سهراب خسروی
امور صدا: محمدرضا دلپاک
مدیر تولید: جواد قلی زاده
مجری طرح: جواد نوروزبیگی
تیتراژ: سالار خسروجردی
تهیه کننده: محمود عاطفی (تهیه شده در گروه تلویزیونی بسیج)

رضای رضوان" روایت مردانی است که بی مُزد و منت در حرم امام رضا (ع) مشغول امر کفشداری زائران هستند. این روایت در نهایت به جایگاه این امام بزرگ در دل و جان ایرانیان می پردازد.

مجیدی درزمان نمایش این فیلم یادداشتی درباره این فیلم نوشته بود که درزیر می آید:

این یک قاعده است، معشوق همیشه خودش را پنهان می کند تا عاشق، تشنه و تشنه تر دنبال‌اش بگردد، و در یک حالت متعالی به او برسد. اولین قدم در طریق عشق،‌ از دست دادن همة آن چیزهایی است که عاشق به دست آورده؛ باید به صفر برسد و با خاک برابر شود تا ...

/روایتی دیگر از مجیدی/

مجید مجیدی همچنین پیش از این مطلبی را درباره این فیلم نوشته است که در ادامه می آید:
تا چشم کار می‌‌کرد بیابان بود. در جاده خاکی به دنبال یافتن توتستان به راه افتادیم. دقایقی بعد از دور درخت‌های توتستان را یافتیم. که در آن دل کویر زیبایی خاصی به آنجا داده بود، نسیم در میان شاخه‌های درختان می‌‌وزید. در باغ باز بود. بوی نعنا کنار جویبار فضا را عطرآگین کرده بود.

درخت‌های سیب و گیلاس و آلبالو و همچنین تاکستان انگور در باغ خودنمایی می‌‌کرد. نگاهی به اطراف انداختم تا کسی را ببینم، نوشته‌ای بر روی دیوار دو اطاق کنار باغ توجهم را جلب کرد.

بر روی دیوار نوشته شده بود: دزد محترم به خودتان زحمت ندهید داخل اتاق چیزی برای بردن پیدا نمی‌شود اگر واقعاً محتاج هستید با شماره تلفن زیر تماس بگیرید، بنده در خدمتتان هستم هر کمکی که از دستم بر بیاید برایتان انجام خواهم داد. لبخندی زدیم و به راه ادامه دادیم. صدای زمزمه دعایی از دور توجه ما را جلب کرد.

جلوتر رفتیم و صدا لحظه به لحظه وضوح بیشتری پیدا می‌‌کرد. سه نفر در کنار جویبار ایستاده و مشغول خواندن زیارت «امین الله» بودند، زیارت که تمام شد صلوات فرستادند، ما هم با آنها صلوات فرستادیم.

از صدای صلوات ما متوجه حضور ما شدند، برگشتند و به ما خوشامد گفتند. دو کارگر در کنار بوته های سیر مشغول کار شدند و پیرمرد با لبی خندان به استقبال ما آمد، ما را به چای دعوت کرد، در کنار جویبار نشستیم سینی چای را به گروه تعارف کرد. من استکان چای را که برداشتم بدون معطلی سئوال کردم: «... آقای حسینی کفش شما را یاد چی می‌‌اندازه؟»

لبخندی زد و گفت: «خب کفش برای پیاده روی خیلی خوبه، کفش برای کار، برای اینکه پا راحت باشد خیلی خوبه» و مرتب لبخندی می‌‌زد.

انگار منظور مرا فهمیده بود ولی نمی‌خواست به صراحت بگوید: گفتم: «خب اینا که خیلی معمولیه، دیگه شما رو یاد چی می‌‌اندازه؟» کمی به فکر فرو رفت سرش را پایین انداخت و انگشت دستش را به روی زمین به حرکت در آورد قطره‌ای اشک از گونه‌اش سرازیر شد و با لهجه شیرین مشهدی گفت: «کفش مورو یاد زیارت می‌‌اندازه یاد زائر آقا امام رضا(ع) یاد کفشداری حرم آقا می‌‌اندازه».

گفتم «برای چی؟» گفت: «خب مو کفشدار زائر آقا هستم.» پرسیدم چند ساله؟ گفت ۱۴ ساله که آقا به من این توفیق رو داده که خادم زائرش باشم. پیرمرد حال خوبی داشت. گفتم برای ما تعریف کن کار اصلی شما چیه و هفته ای چند روز برای کفشداری حرم میری؟ گفت، کارمو که معلومه کشاورزم، هفته ای یکبار ۱۲ ساعت برای کفشداری میرم.

اصلا به عشق کفشداری آقا، هفته‌ها و ماه‌ها و سال‌هارو می‌‌گذرونم به عشق آقا کشاورزی می‌‌کنم، این باغ رو که می‌‌بینی همش به عشق آقا امام رضا(ع) است مخصوصا این بوته های انگور، آخه آقا انگور خیلی دوست داشتند، موقع محصول انگور بخش زیادی از آنها رو برای زائرین آقا می‌‌برم. توتستان تو جاده رو که به طول سه کیلومتر همه رو خودم کاشتم وقف آقا امام رضا(ع) کردم.

اصلا من زندگی می‌‌کنم به عشق آقا و بعد سرش را دوباره پائین انداخت. در همان دقایق اولیه که کنار او قرار گرفتیم کاملا این عشق در چهره و کلام او موج می‌‌زد، همه وجود او عشق امام رضا بود.به سختی حرف می‌‌زد مدام باید از او سئوال می‌‌کردم تا کلمه ای حرف از او بیرون بیاید. گفتم از کفشداری برایم بگو، از زائرین، از اینکه کفش‌های زائر را می‌‌گیری چه احساسی داری، اگر کفش تمیز یا کثیف و غبارگرفته و مندرس باشد تا کفشی که تمیز است، چه رابطه ای با آنها داری آیا در طول سال برایت این کار عادی نشده؟

نفس عمیقی کشید و گفت. هر بار که به کفشداری میرم انگار که بار اول اومدم مثل همه زائرهای آقا که از راه دور اومدن برای زیارت آقا ما برای گرفتن کفش زائر در کفشداری حرم با دوستان رقابت می‌‌کنیم. هر چقدر که کفش بیشتر می‌‌گیریم خوشحال تر و راضی تر هستیم
/کفش غبار گرفته تر عزیز تر است/.

هر چقدر هم که کفش مندرس تر و غبارگرفته تر باشد نزد ما عزیزتره. البته کفش‌های نو و تمیز هم برای ما عزیزه ، ولی کفش‌های غبارگرفته برای ما لذت بیشتری داره. آخه اون کفش‌ها از راه دور اومدن .بیشتر هم کشاورزها هستن. سنتی هم بین اهل دل هست که چند کیلومتر به مشهد مقدس مانده از اتوبوس پیاده میشن و مسیر ۵ تا ۱۰ کیلومتر ،بعضی وقتها اگر هوا مناسب باشد تا ۳۰ کیلومتر زائر به احترام آقا پیاده طی مسیر می‌‌کند تا به حرم برسد، اونوقت اون کفش‌ها برای ما از ارزش و منزلت خاصی برخورداره، با لبخندی توأم با حس غریبی می‌‌گفت: کفش این زائر پیاده کشاورز رو با دستمال پاک کنی خیلی قیمت داره، بعد غبار اون کفش و جمع می‌‌کنیم آخه اون غبار خیلی مقدسه.

می‌‌گفت: حاصل همه عمر من و سرمایه زندگی من ۲ کیلو خاک غبار کفش زائر آقا امام رضا(ع) است. با تعجب گفتم خب این خاک رو می‌‌خوای چیکار کنی؟ لبخندی زد و گفت اون خاک رو توی پلاستیک در صندوقچه خونه گذاشتم و وصیت کردم که روزی که سفر به جهان اصلی کردم اون خاک رو داخل قبر من پهن کننده و بدن مرا بر روی آن خاک قرار بدن. می‌‌گفت. فصل زمستان رو خیلی دوست دارم چون عمدتا کفش زائر خیس و گفلیه. رونق کار کفشداری تو زمستونه.

بعضی وقتها دلم می‌‌خواد فرصت داشته باشیم تا بتونم همه کفش‌ها رو قشنگ خشک و تمیز کنم، وقتی زائر از زیارت آقا برمی گرده کفش خوب و مرتب تحویلش بدم، وقتی رضایت رو تو چهره زائر آقا می‌‌بینم. همه وجودم پر از عشق میشه، البته در یک کلام کار کفشداری حرم آقا کار عشق و همه آرزوی من اینه که در طی این سال‌ها یه روزی کفش آقا امام زمان(عج) بدست من رسیده باشد. دوباره چشمانش از اشک پر می‌‌شود، بغض گلویش را می‌‌گیرد و دیگر قادر به ادامه سخن نیست.
منبع : تابناک

دسته ها : خاطرات - فرهنگی
شنبه دوم 8 1388
X