دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1812048
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
لاله اسکندری با سریال ابراهیم حاتمی‌کیا کارش را شروع کرد. شروع موفقی داشت و توانست در آن نقش، بسیار خوب بدرخشد. کارنامه کاری اسکندری تغییر و تحول زیادی دارد، اما «در چشم باد»، سریالی است که او پنج سال درگیر آن بود و یکی از نقش‌های اصلی آن را برعهده دارد. کم‌کم حضور او را بیشتر حس خواهید کرد، به همین بهانه با او درباره سریال و قسمت‌های آمریکا به گفت‌و‌گو نشستیم.

از «در چشم باد» بگویید و اینکه اینقدر طولانی شد. حتی بخش‌های آمریکای این سریال هم طولانی‌مدت شد. چرا؟!
زمانی که من سال 84 برای این سریال قرارداد بستم، بخش آمریکا در فیلمنامه بود و مثل همه فیلمنامه‌ها که می‌خواندم، نوشته بود: «فخرالسادات/ لس‌آنجلس/ خارجی». با خودم فکر می‌کردم به لواسان می‌آیند یا شمال می‌روند! یا در نهایت اگر بخواهند خیلی به فیلمنامه وفادار باشند به کشوری در همسایگی و مرز می‌روند. واقعیتش را بخواهید فکر نمی‌کردم با این شرایط کنونی به آمریکا برویم و تولید مشترک کشورها به‌نظرم امر عجیبی بود. 

به آقای جوزانی گفتم واقعا به آمریکا می‌رویم؟! ایشان گفتند اگر این کار را نکنیم من سریال را تحویل نمی‌دهم! در واقعیت این کار بسیار سخت است چون ما 11 نفر از ایران بودیم و بقیه آمریکایی بودند. از بازیگران اصلی هم من، کامبیز دیرباز و پارسا پیروزفر بودیم اما اینکه چرا اقامت ما در آمریکا طولانی شد هم امری طبیعی است، چون به‌هرحال هر کاری پیش‌تولید می‌خواهد. برای ساخت یک تله‌فیلم نزدیک به دو ماه پیش تولیدش وقت می‌برد، یکی از مشکلات ما هم این بود که رسیدن ما به آمریکا همزمان شد با مشکلات بعد از انتخابات و طبعا این فاصله‌ها و شرایط ناآرام کشور سیر تولید ما را کند کرد اما چون به تاریخ پایان اعتبار ویزایمان نزدیک شده بودیم باید وارد خاک این کشور می‌شدیم و نزدیک به 60 روز هم آنجا پیش‌تولید طول کشید.
 
چون ما گریمورمان را نتوانستیم با خودمان ببریم، آقای ملکان نتوانستند بیایند و آنجا هم مجبور شدیم از گریمور دیگری استفاده کنیم. چند نفر تست دادند تا بالاخره آقای دین‌جونز نهایی شد اما از لحاظ زمان فیلمبرداری همان زمانی را که تخمین زده بودند (یعنی یک ماه) کار را به‌پایان رساندند. 

چرا گریمور نتوانست بیاید؟
تولید این پروژه پنج، شش ساله با 340، 350 بازیگر ادامه پیدا کرد و بالاخره انجام شد. کل این پروژه نزدیک به 12 میلیارد هزینه داشته است

یکی از دلایلش این بود که ویزای ایشان دیر درست شد اما بعد از اینکه ویزایشان درست شد هم به‌علت اینکه سر کار دیگری رفته بودند نتوانستند به‌خاطر تعهد کاری‌شان همراه گروه شوند. هم ایشان و هم آقای رمضانزاده که دستیار ایشان بودند. 

طرح گریم پیری شما در ایران زده شده بود؟
نه. قرار بود که این اتفاق بیفتد و ما سکانس‌های پیری را در ایران هم داشته باشیم اما فقط پارسا پیروزفر با این گریم جلوی دوربین رفت. پس دست طراح گریم در آمریکا برای پیری من و کامبیز دیرباز بازتر بود. به‌خاطر همین هم برای نزدیک شدن به گریم پارسا پیروزفر، طراح چندین بار تست زد تا به آن شکل برسد. 

طولانی شدن مدت فیلمبرداری باعث بیشتر شدن هزینه هم شد؟
تولید این پروژه پنج، شش ساله با 340، 350 بازیگر ادامه پیدا کرد و بالاخره انجام شد. کل این پروژه نزدیک به 12 میلیارد هزینه داشته است. برای ساخت چنین سریالی با این همه آدم و لوکیشن نسبت به تولیدات آن طرف آب‌ها چنین هزینه‌ای شوخی است. مثلا برای طراحی گریم ما هر بخشی را یک نفر انجام می‌داد.
 
برای قطعه‌سازی، ساخت مو یا ریش هر کسی جدا انتخاب می‌شد با یک دستمزد جدا و مشخص. برای داشتن هریک از این افراد یک رقم نجومی هزینه می‌شد. بچه‌های اینجا همه با جان و دل کار می‌کنند. بچه‌های ایران واقعا با هیچ‌چیز کار می‌کنند! این از طرفی خوب است و از طرفی هم این کم‌خواهی آنها باعث می‌شود که شرایط تولید آنگونه که باید، پیش نرود. 

مثلا ما در یک کار در کنار جوی آب می‌ایستیم و آفتاب هم در چشم و سرت می‌زند و رتوش می‌شویم! اما در آمریکا برای هر کاری یک کاروان وجود داشت، یک کاروان مخصوص لباس، یک کاروان مخصوص گریم یا در حقیقت بهتر است بگوییم هر بازیگری برای خودش یک کاروان داشت! هرکدام از این موارد هزینه‌ای داشت اما می‌ارزید! هر بلایی سر بازیگر در ایران می‌آید، گروه تولید با خود می‌گویند: «عیبی ندارد، بازیگران صبورند» این اتفاق خوبی نیست! 

اینکه صبور هستید اتفاق خوبی نیست؟
اینکه باید با همه شرایط کنار بیاییم! من بسیاری از اوقات برای اینکه صحنه خارجی داریم و سرما نخورم با ماشین خودم به سر کار می‌روم تا حداقل وقتی کار ندارم بتوانم بخاری ماشین را روشن کنم اما اگر ماشین نبرم، حتما مجبورم در یک مینی‌بوس بنشینم که با گاز نفتی گرم می‌شود و کنارش اتاق گریم هم همانجا بنا شده است و سرما می‌خورم و فردا نمی‌توانم جلوی دوربین بروم. سینما صنعت گرانی است. ایجاد شرایط رفاهی باعث بازدهی بالا می‌شود. 

این شرایط کاری در آمریکا برای چند
در آمریکا برای هر کاری یک کاروان وجود داشت، یک کاروان مخصوص لباس، یک کاروان مخصوص گریم یا در حقیقت بهتر است بگوییم هر بازیگری برای خودش یک کاروان داشت! هرکدام از این موارد هزینه‌ای داشت اما می‌ارزید! هر بلایی سر بازیگر در ایران می‌آید، گروه تولید با خود می‌گویند: «عیبی ندارد، بازیگران صبورند» این اتفاق خوبی نیست!

دقیقه از سریال برپا شد؟
برای 45 دقیقه! یعنی یک قسمت از سریال. یک ماه فیلمبرداری برای 50 دقیقه. 

تهیه‌کننده بخش آمریکا چه کسی بود؟
خود آقای جوزانی. 

پس برای ایشان هم هزینه کردن برای چنین مواردی سخت بوده؟
حتما. چون هرکدام از آن کاروان‌ها روزی چند 100 دلار اجاره داشت اما بالاخره ما باید فرهنگ‌سازی کنیم. چرا فقط درباره دستمزد بازیگران صحبت می‌شود و چرا هروقت موضوع کم می‌آورید، به سراغ دستمزد بازیگرها می‌روید؟! دستمزدی که قابل مقایسه با دستمزد کلانی که بازیگران آمریکا یا حتی هندوستان می‌گیرند، نیست. متاسفانه آدم‌ها فقط این وجه را می‌بینند. 

برگردیم به «در چشم باد». وقتی در آمریکا بودید «در چشم باد» را پیگیری می‌کردید؟
بله، از طریق اینترنت دنبال می‌کردم. چیزی که جالب است بگویم این است که قصه از ابتدا به این شکل نبود، از فلاش‌بک‌های آمریکا شروع می‌شد. چون کار به تعویق افتاد، مجبور شدیم پخش را شروع کنیم و بعد سکانس‌های آمریکا را بگیریم. 

هفته پیش در سکانسی از بلندی افتادید، راجع به آن توضیح دهید!
اتفاقا آن سکانس بداهه بود. 

یعنی واقعا از ارتفاع افتادید؟
بله. زیر من یک کاناپه بود. شاید هم بهتر باشد بگویم یک تخت روحوضی و از آن ارتفاع پایین افتادم. قرار بود چنین صحنه‌ای را در گورستان داشته باشیم ولی در گورستان نمی‌شد. به همین دلیل در این سکانس من به آقای جوزانی گفتم، فکر نمی‌کنید خوب باشد که اینجا من بیفتم؟ که ایشان هم استقبال کرد. من هم بدون هیچ فکری افتادم. بعد از کار، آقای نیکپور خیلی من را دعوا کرد و مدام به من می‌گفتند از اینکه گردن یا کتفت بشکند نمی‌ترسیدی؟ فقط کمی گردنم درد گرفت. 

کار آقای جوزانی چه تفاوتی با دیگر کارهایتان داشت؟
از این لحاظ که توانستیم وارد عرصه بین‌المللی شویم و حضور بین‌المللی را هم تجربه کنیم بسیار لذت‌بخش بود. ضمن اینکه در رده‌های سنی مختلفی نقش بازی کردیم. این تجربه و همکاری بسیار خوب و لذت‌بخش بود. شاید در وهله اول حضور کوچکی در این مجموعه بزرگ بازیگران را بترساند اما دیدید که همه آمدند و کار را هم قبول کردند. چون کار یک کار ملی است و همه مثل من به آن نگاه کردند. همه دست‌به‌دست هم دادند تا یک کار ملی و فاخر ساخته شود. کاری که بر مبنای مستندات تاریخی باشد و ماحصل آن چیزی است که روی آنتن می‌بینید. در سه مقطع زمانی و سه جنگ که ایران درگیر آن بوده را نشان می‌دهد. 

پیری خودتان را وقتی دیدید، چه احساسی پیدا کردید؟
اولین چیزی که گفتم این بود که چقدر شبیه مادرم شدم (خنده) خیلی‌ها هم این را گفتند. 

طبیعی بود؟
تقریبا. شاید می‌شد بهتر از این باشد ولی بهترین Option موجود بود. بسیار سخت است دورانی را که تجربه نکردی بخواهی تجربه کنی. ضمن اینکه فخرالسادات در دوران پیری عالی نبود و به لحاظ روحی شرایط سختی را می‌گذراند. من باید اکت‌های خاصی می‌داشتم و دلم می‌خواست جوری بازی کنم که برای تماشاگر این پیری باورپذیر باشد و با خودش فکر نکند که به‌زور گریم پیر شده است. 

منبع : فرارو


دسته ها : گفتگو - هنری - فرهنگی
جمعه بیستم 9 1388
X