یا ابا الفضل ...
(1)
ساقی! برخیز و هفت تکبیر بزن!
طرحی نو در پهنهی تقدیر بزن!
دستان بریدهی تو شمشیر خدا
شمشیر بزن! ـ ساقی! ـ شمشیر بزن!
(2)
عشاق که در آینه لبخند زدند
این آینهی شکسته را بند زدند
شیدایی آواز بریدهی مرا
با دست بریدهی تو پیوند زدند
(3)
از کوثر عشق آب زلالت دادند
سرمستی ناب و بیزوالت دادند
ای مشک به دوش خیمههای گل و نور
دستت که بریده شد، دو بالت دادند
(4)
در هرم عطش اگرچه بیتاب شدیم
چشمه ـ چشمه پیش رخت آب شدیم
ای ساقی عشق! از ازل تا به ابد
از مشک تو و اشک تو سیراب شدیم
(5)
این سوی منم؛ مات تو در خیمهی آب
آن سوی تویی؛ آینهای در مهتاب
با ما تا رود العطش راه بیا!
ای دست بریده عاشقان را دریاب!
عبدالرضا رضائینیا