دل خسته ام ز سهمیه هایی که هیچ کس
باور نکرد سهم مرا سر کشیده است
باور نکرد جای تو را پر نمی کنند
باور نکرد سوی تو خنجر کشیده است
این امتیازهای کذایی که بی دریغ
طومار طعنه همه هم کلاس هاست
ای کاش بودی ای پدر اینها ولی نبود!
سهمیه سهم کینه حق ناشناس هاست
رفتی که راه باز شود، راه باز شد
اما کنار جادّه مرا هیچ کس ندید
زیر غبار رفتن شان اشک های من
در انتظار آمدنت سیل آفرید
تو مایه غرور منی گرچه نیستی
مرد حماسه، مرد بلاپوش شهر من
باور نکن که بی تو به پایان رسیده ام
خلوت نشین قطعه خاموش شهر من
اینک منم که در هوس چشم های تو
دل تنگم از نگاه طلب کار کوچه ها!
در حسرت چشیدن گرمای دست تو
می ترسم از شکستن دیوار کوچه ها
پروانه نجاتی