نگاه منتظرش، مانده رو به در... که نمیرد
دلی شکسته و چشمی همیشه تر ... که نمیرد
و هر نفس ـ غزلی در گلو ـ به شِکوه نشسته
ترانهای ز خدا میکند ز بر ... که نمیرد
چه آسمان بزرگی است در حوالی غُربت
به میلههای قفس بسته بال و پر ... که نمیرد
نگاه منتظرش مانده رو به ما، به خیابان
و سُرفه میزند و سرفه، آنقدر که نمیرد
نه فکه و نه شلمچه نه کربلا نه دو کوهه
میان خانه جان میدهد پدر... که نمیرد
تحمل تو مرا کُشت ای شهید مکرّر
به پای ماندنت این دل نهاده سر که نمیرد
دلم گرفته از این برزخ همیشه دویدن
نه آن جگر که نماند، نه آن هنر که نمیرد
نگاه منتظرش ماند و... در دوباره به هم خورد
بگیر قلب مرا با خودت ببر که نمیرد
چه ذره ذره دلم میدود به جان کندن
به پای عشق نخواهد رسید، هر که نمیرد
نگاه منتظرش ماند و... کاش بارانی!
دلی شکسته و قلبی همیشه تَر... که نمیرد
علی داوودی
به سالهای پر اندوه همسران مفقودین