دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1812124
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

طنز/ دستگیری محمدرضا شجریان

 شکیبا، شهرام  - چند سالی است که نسل جوان کشور همه برنامه‌هایش منظم و مرتب شده و به شدت در کامروایی به سر می‌برد چرا که همه سحرخیز شده‌اند و صبح اول وقت دم دکه‌های روزنامه‌فروشی صف می‌بندند تا روزنامه «جوان» بخرند.

ضمن تشکر ویژه از دست‌اندرکاران این روزنامه میلیونی که به راستی به «رسالت» خود در قبال «وطن امروز» عمل کرده‌اند، خبری را از این روزنامه نقل و بررسی می‌کنیم.

به نوشته روزنامه «جوان» یکی از عوامل اغتشاشات تهران که ضمن میدانداری در قضایای اخیر حضور پررنگی نیز در حواشی ماجراهای تشییع جنازه ‌آیت‌الله منتظری در قم داشته است دستگیر شده. فرد یاد شده که «م. ش» نام دارد، از خوانندگان رپ و دانشجوی دانشگاه آزاد است.

1- هر طور نگاه می‌کنم و هرچه به ذهنم فشار می‌آورم! از «م. ش» نام خواننده دیگری جز محمدرضا شجریان به ذهنم متبادر نمی‌شود.

2- با توجه به اینکه این محمدرضا شجریان را دوستان روزنامه «جوان» فقط با تصنیف «ایران‌ای سرای امید» می‌شناسند که در ایام انتخابات هر 10 دقیقه یک بار از تلویزیون پخش می‌شد و با توجه به اینکه این تصنیف ریتم تندی دارد، بعید نیست که دوستان، شجریان را با خواننده رپ اشتباه گرفته باشند.

3- اصولاً در مملکتی که سال‌ها پیش کامیون‌های طلا به کامیون‌های آهن قراضه تبدیل شد، بعد از این همه سال و این همه پیشرفت که مدارکش هم موجود است، تبدیل «شجریان» به خواننده رپ، بالاخص در حوادث اخیر، به هیچ وجه چیز عجیبی به حساب نمی‌آید.

4- طرف شب که خوابید استاد بی‌‌بدیل آواز بود، صبح که از خواب بیدار شد، شده بود خائن همه‌جانبه، پس تبدیل اخیرش هم چندان غیرمنتظره نیست.

5- برای توضیح بیشتر در هر موردی که سؤال داشتید و توضیحی پیدا نکردید به طور کلی مراجعه کنید به این غزل «مولوی» که به شدت وصف حال همه است و جواب می‌دهد!

چه دانستم که این سودا مرا این‌ سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی‌ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته‌تخته بشکافد
که هر تخته فرو ریزد ز گردش‌های گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چونان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحر فرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست چون قارون
چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون
چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم
که خوردم از دهان‌‌بندی در آن دریا کفی افیون

 

منبع : خبر آن لاین


دسته ها : ادبی - طنز - سیاسی
چهارشنبه شانزدهم 10 1388
X