دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1811949
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

مثنوی در شیشه مجنون

دیشب از چشمم بسیجی می‌چکید،


از تمام شب «دوعیجی» می‌چکید


باز باران شهیدان بود و من،


باز شبهای «مریوان» بود و من،


دستهایم باز تا آهنج رفت،


تا غروب «کربلای پنج» رفت،


یادهای رفته دیشب هست شد،


شعرم از جامی اثیری مست شد


تا به اقیانوسهای دوردست،


همچنان رودی که می‌پیوست شد،


مثنوی در شیشه مجنون نشست،


آن‌قدر نوشید تا بدمست شد،


اولین مصرع چو بر کاغذ دوید،


آسمان در پیش رویم دست شد...


یک‌نفر از ژرفنای آبها


آمد و با ساقی‌ام همدست شد


باز دیشب سینه‌ام بی‌تاب بود


چشمهاتان را نگاهم قاب بود


باز دیشب دیده، جیحون را گریست


راز سبز عشق مجنون را گریست


باز دیشب برکه‌ها دریا شدند


عقده‌های ناگشوده وا شدند


محد حسین جعفریان


دسته ها : ادبی - شعر - جبهه و جنگ
يکشنبه بیست و هفتم 10 1388
X