دلنوشته ای برای مولا علی (ع) |
حضرت عشق! به نام تو زنده ایم و با نام تو مانده ایم دیشب کدام سرود نخستین، کدام ترانه فرجامین را، فرشتگان به آواز اثیری، سر داده اند که علی این سان در سماع حضوری خویش، دست افشان به سوی باغ سرخ زخم شتافت؟ دیشب علی نماز خویش را به ناشناخته ترین لحن خواند، نماز علی دیشب، چونان هر شب ممکن دیگر، آیینه تجلی اشتیاق زمین به موعود آسمان بود. این جلوه ها که در آینه سانیِ نماز او طراوت میگیرد، موج می شکند و تا ناکجای مرزهای دیدار میگسترد، اشراق آن عهد ازلی نخستین است؛ آن تماشایی ترین لحظه جهان آغازین... دیشب علی مرتضا در حالی که آوای جاودان فزت و رب الکعبه بر لب داشت، در جوار رحمت پروردگار آرام گرفت. دیشب آسمان و زمین باهم یکی شده بودند و هرچه به خونین ترین اذان صبح تاریخ نزدیک ترمی شدی می توانستی صدای پای یاس کبود را بهتر بشنوی، لحظه دیدار نزدیک و همه عرشیان به پیشوازی امام خویش به زمین آمدند. دیشب درهای رحمت الهی گشوده شد تا فرشتگان نظارهگر اعمال و شب زندهداریهای بندگان عاشقی باشند که سر بر سجده شکر ساییده و او را میخوانند تا اندکی از خوان بیکران رحمتش برای ادامه زندگی و ره توشه سفر آخرت به روی آنان گشوده شود. اگر چه در بیست و یکمین روز از ماه رمضان، مرغ روح ملکوتی مولا در جوار رحمت خدا آرام گرفت، اما انسانیت و شرف و مردانگی برای همیشه در سوگ حیدر، ابر مرد عشق داغدار شد. یا علی (ع)نخلستان، بی تو کویری مرده است و چاه بی تو، سر در گریبان خویش فرو برده، مویه می کند. یا علی سوگواران تواند، فرشتگان که کوچه به کوچه ایستاده اند و نام تو را به غمگنانه ترین آواز اثیری، مرثیه می گویند. یا علی! بمان! بمان که بی تو سفالین کاسه شیر در دست یتیمکان کوفه می لرزد. بمان که بی تو آفتاب به عصمت زلال چهره کودکان، لبخند نمی زند. بمان که نخل ها بی تو تاب نمی آورند و اطلسی ها، بی تو نمی شکفند. بمان که بی تو بوی بهشت، کوچه های کاهگلی کوفه را پر نمی کند و بی آفتاب نگاه تو، قندیل مسجد خاموش، روشنی نمی گیرد. الهی، شبهای قدر است و پیشانی سنگ خورده غلفتمان را در پیشگاه حضورت بالا می آوریم.... بگذار در پشت درهای استغاثه، سر بر دیوار عنایتت بگذاریم و های و های بگریم. ای وسعت درک ناشندنی! بگذار بند از بال وجود بگشایم و به سوی بی کرانه ات پربگیریم. خدایا می دانیم دیر زمانی است که راه را گم کرده ایم می دانیم در این راه که گام بر می داریم عاقبتی به غیر از فنا در انتظارم نیست می دانیم دیگر ... با چه رویی بخوانیمت، وقتی همواره عهد می بندیم و می شکنیم، توبه می کنیم و همان دم، در تار وپود گمراهی خود فراموش می شویم؟ یا علی! ما به نام تو زنده ایم و با نام تو مانده ایم. ما در غم سرخ تو، در غربت کوفی تو ریشه کرده ایم. ............................ سکینه اسمی |