دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1764885
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 عزیز دل زهرا ...

 

دل را پر از طراوت عطر حضور کن
آقا تو را به حضرت زهرا ظهور کن

آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه
برگرد و شهر را پر از امواج نور کن

شب های جمعه یاد تو بیداد می کند
آدینه ای زکوچه دنیا عبور کن

آقا چقدر فاصله اندوه انتظار
فکری برای این سفر راه دور کن

زین کن سمند حادثه را تکسوار عشق
جان را پر از شراره غوغا و شور کن
 
آقا چقدر ضجه زنیم و دعا کنیم
یا بازگرد یا دل ما را صبور کن

پروانه نجاتی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
سه شنبه اول 10 1388

 یا ابا صالح ...

 

در باغ گل برآتش نمرود می رسد
با شعر با صدای دف و عود می رسد

این بار هم به تارک طاغوت می خورد
سنگی که از فلاخن داوود می رسد

پیغمبران آمده، رفته، مبارک است
او که نوید مصحفتان بود می رسد

ای دست های سبز دعا گل برآورید
او گرچه دیر کرده ولی زود می رسد

جزاو به هیچ حادثه ای دل نبسته ایم
موعود جمعه، جمعه موعود می رسد

مهدی فرجی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
سه شنبه اول 10 1388

 السلام علیک یا صاحب الزمان ...

 

سلام وارث تنهای بی‌نشانی‌ها!
خدای بیت غزل‌های آسمانی‌ها

نیامدی و کهنسال‌هایمان مُردند
در آستانهٔ مرگ‌اند نوجوانی‌ها

چقدر تهمتِ ناجور بارمان کردند
چقدر طعنه که: «دیوانه‌ها! روانی‌ها!

کسی برای نجات شما نمی‌آید
کسی نمی‌رسد از پشتِ نُدبه‌خوانی‌ها»

مسیحِ آمدنی! سوشیانس! ای موعود!
تو ـ هر که هستی از آن‌سوی مهربانی‌ها!

بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت
زبان شوند و بگویند بی‌زبانی‌ها

هنوز پنجره‌ها باز می‌شوند و هنوز
تهی است کوچه از آوازِ شادمانی‌ها

و زرد می‌شوند و دانه‌دانه می‌افتند
کنار پنجره‌ها برگِ شمعدانی‌ها

پانته‌آ صفایی بروجنی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
يکشنبه بیست و نهم 9 1388

 یا ابا صالح ...

 

همین است ابتدای سبز اوقاتی که می گویند

و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می گویند

اشارات زلالی از طلوع زاده ی نرگس

پیاپی می وزد از سمت میقاتی که می گویند

زمین در جستجو هرچند بی تابانه می چرخد

ولی پیداست دیگر آن غلاماتی که می گویند

جهان این بار دیگر ایستاده با تمام خویش

کنار خیمه ی سبز ملاقاتی که می گویند

کنار جمعه ی موعود گل های ظهور او

یکایک می دمد طبق علاماتی که می گویند

کنون از ابتدای دشت های شرق می آید

صدای آخرین بند مناجاتی که می گویند

و خاک این خاک شاعر آسمانی می شود کم کم

در استقبال آن عاشق ترین ذاتی که می گویند

و فردا بی گمان این سمت عالم روی خواهد داد

سرانجام عجیب اتفاقاتی که می گویند

 

 

زکریا اخلاقی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
يکشنبه بیست و نهم 9 1388

 مهدی فاطمه بیا ...

 

۱
یک عمر تو زخم های ما را بستی
هر روز کشیدی به سر ما دستی

شعبان که به نیمه می رسد آقا جان!
ما تازه به یادمان می آید هستی!

 

۲
هم چاه سر راه تو باید بکنیم
هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم

این نامه ی چندم است که می خوانی
داریم رکورد کوفه را می شکنیم

 

۳
هر چند که خسته ایم از این حال نیا!
شرمنده! اگر ندارد اشکال نیا!

ما خط تمام نامه هامان کوفی است
آقای گلم زبان من لال نیا!

 

۴
 سر تا سر جان ما پر از تب نشده
چون جام جنون ما لبالب نشده

ما منتظریم ماه کامل بشود
دور قمری چهارده شب نشده

 

۵
هر چند که بیمار تو هستیم همه
دیوانه ی دیدار تو هستیم همه

بین خودمان بماند آقا عمری است
انگار طلب کار تو هستیم همه

 

۶
هر روز به ما اگر که سر هم بزنی
بر ریشه ی خواب ما تبر هم بزنی

آقا تو که خوب می شناسی ما را
زنگ در خانه را اگر هم بزنی...

 

۷
از مزرعه های کوچک بعضی ها
برچیده شود مترسک بعضی ها

آقا خودمانیم چه کیفی دارد
وقتی بزنی به برجک بعضی ها

 

۸
این مرد که در ره است باید او را...
می ترسم اگر سر زده آید او را...

از هر که سراغ او گرفتم دیدم
در شهر کسی نمی شناسد او را

 

۹
ای قبله ی ابرهای بار آور تو!
دریا به نماز ایستاده در تو

باران که گرفته است تسبیح به دست
دارد صلوات می فرستد بر تو


جلیل صفربیگی

 

 

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
شنبه بیست و هشتم 9 1388

 آقای من مولا ...

 

در دفترم هزار معما نوشته ام
یعنی که باز نام شما را نوشته ام

خورشید پشت کوه! ببین دفتر مرا
امشب هزار مرتبه فردا نوشته ام

هر چند مرده ام، به امید کمی نفس
این نامه را برای مسیحا نوشته ام

اصلا قبول، دیر رسیدم سرکلاس
اما اجازه؟! مشق شبم را نوشته ام

عمریست روی تخته سیاه نگاه من
تصمیم...نه! که غیبت کبری نوشته ام

پشت در کلاس فقط گفته ای و من
از درس انتظار تو املا نوشته ام

جان مرا بگیر و بیا! من در این غزل
خود را برای روز مبادا نوشته ام

از عمق چشمهام تمام مرا بخوان!
من نامه ای بلند ولی نا نوشته ام

زنگ کلاس ... بغض تو... موضوع انتظار
از جمعه های غم زده انشا نوشته ام

آقا ببخش! در ورق خیس زندگیم
خطم بدست و باز شما را نوشته ام

سرتاسر حروف الفبات عشق بود
آقا نگو! بدون الفبا نوشته ام

 حسن اسحاقی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه بیست و ششم 9 1388

 مولای من مهدی ...

 

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است 
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من  نه این که مرا شعر تازه ای نیست  
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست          
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غرل شبیه غزل های من شود              
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم       
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

محمد علی بهمنی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه بیست و ششم 9 1388

 السلام علیک یا صاحب الزمان ...

 

غربت بعد از تو را با آسمان سر می کنم
چشمهایم را به دنبالت کبوتر می کنم

باز طوفانی است حال و روز دریای دلت
بیقرار رفتنی ای یار! باور می کنم

تازه می فهمم که عشقت را دل من کوچک است
حجم قلبم را که با عشقت برابر می کنم

غرق در شور سرودن می شود احساس من !
مثنوی های نگاهت را که از بر می کنم

نیستی تا با حضورت لحظه ها آبی شود
وقتی از باران غربت، گونه را تر می کنم

محبوبه بزم آرا

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه بیست و ششم 9 1388

 دلم برایت تنگ است مولاجان ...

شیوه ی غزل اما سپید می آید
صدای جوشش شعری جدید می آید

چه آتشی غم عشق تو زیرسر دارد
که باغ شعرٍ تر از آن پدید می آید

دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم
مگر زخطّه ی چشمت شهید می آید؟

نفس نفس به امید تو عمر می گذرد
امید می رود آری ، امید می آید

برای درددل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید می آید

مردّدم که تو با عید می رسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید می آید

کلیدداری کعبه نشانه ی حق نیست
کسی است حق که در آن بی کلید می آید

و حاجیان همه یک روز صبح می گویند:
چقدر بر تن کعبه سفید می آید

حسن بیاتانی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
پنج شنبه بیست و ششم 9 1388
 

عطر حضور

تمام خاک از عطر حضور دست تو پر بود
و من یک ریز می گفتم تو ای تنهاترین موعود


کجایی ای فراتر از زمان از باد از طوفان

کجایی دلیل من تمام پیکرم فرسود


در پس کوچه ها در زیر طوفانی که می تازد

به دنبال تو می گردند این پاهای خاک آلود


به دنبال تو می آیم به زیر باد و باران ها

زمین پوچ است و خاکستر به دنبال تو باید بود


خودم را با تو دردها بر دوش می گیرم

چه باید کرد با این روح خسته، قلب ناخشنود


تمام خاک را گشتم و گشتن پر ز گفتن شد
ولیکن هیچ کس بر من ـ من عاصی ـ دری نگشود


بگو با من در این ژرفا که پشت جاده طوفان

صدا آری صدای سیب سرخی هست تا موعود

سینا میرزایی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
چهارشنبه بیست و پنجم 9 1388

ای نسیم سرخوشی که از کرانه ها عبور می کنی
ای چکاوکی که کوچ تا به جلگه های دور می کنی

ای شهاب روشنی که از دیار آفتاب می رسی
وین فضای قیرگونه را پر از طنین نور می کنی

آی ابر دلگرفته مسافری که خاک تیره را
آشنای تندبارش شبانه بلور می کنی

ای ترنمی که پابه پای رودها و آبشارها
خلوت سواحل خموش را فضای شور می کنی...

آی راهیان گر از دیار یار ما عبور می کنید
پرسشی کنید از او که ای بهار کی ظهور می کنی؟!

محمد رضا ترکی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
سه شنبه بیست و چهارم 9 1388
X