مهرداد بذرپاش، مدیر «سایپا» بود. محمود احمدینژاد سایپا را از او گرفت و «سازمان ملی جوانان» کشور را به او داد. گویا بذرپاش ناراحت است و منظورش این بوده که پراید 141 ساختن، راحتتر، بهتر و به طور کلی با پرستیژتر از ساختن آدم است. مگر چند نفر در جهان بلدند «پراید» بسازند؟ اما ساختن آدم را همه بلدند. هر بچهای هم یک روز بزرگ میشود و میشود جوان. تازه جوانها هی تغییر میکنند، اما پراید، فوقش این است که جلو پنجره دسته راهنما یا چراغ خطرش عوض میشود و مدلش تازه میشود.
خوب که نگاه کنیم میبینیم بذرپاش حق داشته به جای رئیس جوانها بودن، دوست داشته باشد که رئیس پراید مملکت باشد.
به هر حال احمدینژاد هم پیغام فرستاده که یا سازمان ملی جوانان یا هیچ جا.
1- مگر مملکت خاله بازیست؟ نمیروم و نمیخوام و رئیس نمیشم و اینها نداریم.
2- اینکه میگویند جوانان خام هستند، همین است دیگر. بذرپاش اصلاً به تخصص توجه ندارد. در ایران طبیعی است که در راستای تخصصگرایی محض، باید مدیرعامل سایپا، در مرحله بعد بشود رئیس «سازمان ملی جوانان».
3- به طور کلی «جوانان چرا؟!»
4- ولش کن. همین سه مورد بسه. جوونه یه وقت دلش میشکنه.
استدعای عاجزانه
همانطور که در حکم آقای احمدینژاد به آقای مشایی اشاره شده، ایشان فردی مومن و خودساخته است. لذا برای اینکه کمی درجه ایمان و خودساختگی ستون طنز ما هم بالا برود، از ریاست محترم جمهوری و معاون اول محترمشان که به ترتیب محمود احمدینژاد و اسنفدیار رحیممشایی نام دارند، استدعای عاجزانه دارم که اجازه بدهند نام این ستون را به مدت چهار سال «اسفندیار رحیممشایی» بگذارم. اگر هم به لحاظ حقوقی نمیشود نام شخصی با این سمت مهم را روی ستون طنز گذاشت، دست کم اجازه بفرمایند تا این ستون را به مدت چهار سال به ایشان تقدیم کنم.
مردگان این سال، جالبترین زندگان بودند
در حادثه وحشتناک و البته عادی و طبیعی سقوط اخیر توپولوف، تیم ملی نوجوانان جودو، به همراه مربیانشان به رحمت خدا رفتند.
(صمیمانه خواهش میکنم که دوستان تعداد توپولوفهای ناوگان هوایی کشور را اعلام کنند تا محاسبه کنم تا چند سال دیگر که آخرین توپولوف بیفتد، احتمال مرگم در سفرهای هوایی چقدر است. خانواده نگران و پرسشگرند).
نکته عجیب این است که سه نفر در پرواز مردهاند که نمردهاند. گویا مسئولان پرتلاش و موفق ورزش کشور سه نفر را که سنشان از حد معمول بیشتر بوده با شناسنامه سه نفر دیگر که سنشان برای مسابقات مناسب بوده، فرستادهاند به تیم ملی. با این حساب سه نفر مردهاند که به لحاظ قانونی اسمشان در میان زندههاست، و سه نفر زندهاند که به لحاظ قانونی مرده به حساب میآیند.
1- با این حساب احتمالا مجموع سن 11 بازیکن تیم ملی نوجوانان فوتبال ایران هم 780 سال است و احتمالاً دو سه تا از بازیکنان نونهال، نوه هم دارند.
2- خب اگر ماجرا به این راحتی است، چرا اکبر هاشمی رفسنجانی با شناسنامه یک آقای 32 ساله (احتمالاً نوهاش) نباید در انتخابات کاندیدا شود؟
3- دچار یک دوگانگی عجیب شدهام. نمیدانم پسرعمویم، فرزند عمویم به حساب میآید یا عمویم فرزند پسر خودش؟
4- احتمالاً تا چند سال دیگر هر ورزشکاری که به خواستگاری برود، وقتی از او بپرسند: «چند سالتان است؟» خواهد گفت: «شما دوست دارین من چند سالم باشه و اسمم چی باشه، بفرمایید تا بگم فدراسیون شناسنامهام رو بفرسته».
5- هیچ بعید نیست به زودی علی دایی و احمدرضا عابدزاده هم با مدارکی دال بر 6 و 7 ساله بودن، به تیم ملی نونهالان فوتبال بپیوندند.
قول
دیروز قول داده بودم درباره سمت جدید مجتبی ثمرههاشمی یعنی «دستیار ارشد رئیسجمهور» برایتان مطالبی نقل کنم، اما تا کروبی ماجرای 300 میلیون تومان و [000] ماجرای [000] را نگوید، من هم چیزی نمی گویم .
منبع : خبر آن لاین
محمد امین
رحمته للعالمین
بر پیروان و دوست دارانش تهنیت باد .
انبیاء آمدند، گفتند: انسان در درون خود یک قلب دیگری دارد، یک چشم دیگری دارد، یک گوش دیگری دارد؛ این را اولاً تفسیر کردند، بعد آمدند این را تغییر دادند. فرمودند چه فرد یا جامعهای مریض است، چه فرد یا جامعهای سالم! آنها را که فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ بود درمان کردند، به جایگاه إذا جآءَ رَبَّهُ بِقَلبٍ سَلِیمْ رساندند، یا إلا مَنْ أتَی اللهَ بِقَلْبٍ سَلِیمْ رساندند و مانند آن. این کار انبیاء باعث میشود که جهان و انسان درست تفسیر میشود و درست تغییر پیدا میکند.
انبیاء اعلام کردند: مَنْ ذَا الَّذِی ذاقَ حَلاوَهَ مَحَبَّتِکْ فَرامَ مِنکَ بَدَلاً. خدایا! آنکه لذّت مناجات تو را چشید، آن را با چه عوض میکند؟ آنکه لذّت مناجات با خدا را در کامش زمزمه کرد، او هرگز این لذّت را به چیز دیگر تبدیل نمیکند. و این اختصاصی به انبیاء ندارد، چون شاگردان انبیاء هم به جایی رسیدند که میگفتند: کَأنّی اَنظُرُ إلی عَرشِ الرَّحمنِ بارِزاً. آن مرحله والا و بَرین برای انبیاء است، این مرحله نازل یا متوسط برای شاگردان آنهاست. اگر بشر و انسان درست تفسیر شد و درست تغییر پیدا کرد، یعنی انسان تحقیق شد که این مهمترین رسالت انبیای مبعوث است؛ جهان هم تغییرپذیر است، درست تفسیر میشود و درست تغییر پیدا میکند.
تغییر جهان و تفسیر جهان را قرآن به عهده گرفته است. فرمود: این عالم اگر بخواهد درست حرکت کند، زمستانش زمستان باشد، پائیزش پائیز باشد، تابستانش تابستان و. . . شما باید انسان خوبی باشید! اگر جامعه جامعه خوب بود، قَدَّرَ أقواتَها فِی أربَعَهِ أیام جامه عمل میپوشاند. یک ارتباط تنگاتنگی بین عالم و آدم در قرآن کریم برقرار است. فرمود: اگر این مردم درست حرکت کردند، ذات أقدس إله نظام آفرینش را به سود انسانها تغییر میدهد. و اگر خدای ناکرده مردم درست حرکت نکردند، خداوند نظام آفرینش را به سود اینها تغییر نمیدهد. این که فرمود: وَ لُو أنَّ اَهلَ القُری آمَنُوا وَاتَّقُوا لِفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماء وَالأرض، یعنی اگر جامعه درست تفسیر شد و درست تغییر پیدا کرد، درست در مسیر حرکت کرد، کلّ نظام عوض میشود. یعنی این ابرها که حرکت میکنند، به موقع باران حمل میکنند و به موقع میبارند و بجا میبارند، نه بیجا!
وجود مبارک رسول گرامی که این ایام مبعث آن حضرت است، فرمود: وقتی ذات أقدس إله در معراج فیض و فُوز خاصش را به دوش من رساند، فیضش به دوش من رسید، من خنکی او را در دلم احساس کردهام. این لامسه است، این لامسه دل است نه لامسه پوست! این لَمس بدن نیست، لمس جان است.
مرحوم کُلینی از معصوم (ع) نقل میکند که بشرهای اوّلی خواب نمیدیدند. کم کم رؤیا را خدا نصیب اینها کرد. اینها به انبیاءشان میگفتند: ما وقتی خوابیدیم، چیزهایی را در عالم رؤیا میبینیم، اینها چیست؟ میفرمودند: اینها از سنخ همان حرفهایی است که ما به شما میگوییم. ما میگوییم در درون انسان یک چشمی هست، یک گوشی هست، نمونهاش را شما در عالم خواب میبینید. کسانی که بیداری حالت منامیه دارند، همان وضعی که دیگران در عالم رؤیا دارند، رؤیای صادق، اینها در حالت بیداری دارند.
اولیاء هم کار انبیاء را کردند. وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: من این حکومت را پذیرفتم، برای اینکه لِتَساطُنَّ صُوتَ القِدرْ لِتُغَربِلُنَّ غَربَلَه. فرمود: من آمدم، یک حرارتی در جامعه ایجاد کردم. آن جامعه افسرده یخ بسته را که سرد بود، جوشاندم. فرمود: من حکومت را پذیرفتم، برای اینکه همگان بجوشند. شما باید گرم شوید و باید جایتان عوض بشود. این خافِضَهٌ رافِعَه کار همه انبیاء است، و این کار در قیامت ظهور میکند و انبیاء عهدهدار این بودند. در حقیقت اگر کسی بخواهد جهان را تفسیر کند و جهان را تغییر بدهد، باید خود را تفسیر کند و خود را تغییر بدهد.
انسان گاهی خیال میکند از خاک است و به خاک! این بینش یک انسان مُلحد است. میگوید: ما از خاک بر خاستیم، دوباره خاک میشویم و دیگر هیچ! إنْ هِی إلا حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوتُ وَ نَحیی. ما از خاک بودیم، دوباره خاک میشویم و خبری نیست. ولی یک انسان ولی و عارف میگوید: من نه از خاکم که به خاک برگردم که حرف مُلحدان است، نه از خاکم که به خدا برسم که حرف متوسّطان است؛ بلکه من از خدایم و به سوی خدا میروم، إنّا للهِ وَ إنّا إلِیهِ راجِعُون.
کار انبیاء این است که درست تفسیر کنند و به ما گوشی بدهند که بشنویم سنگ تسبیح میکند. معجزه انبیاء این نبود که شجر و حَجر را گویا کنند! معجزه انبیاء این بود که ما را تغییر بدهند، ما را اصلاح کنند، ما را معالجه کنند؛ یعنی آن شنوایی درونی را به ما بدهند، آن گوش بسته را باز کنند، چشم بسته را باز کنند، آنگاه از ما سؤال کنند: چه میبینید؟ میگوییم: کَأنّی أنظُرُ إلی عَرشِ الرَّحمنِ بارِزاً. از ما سؤال میکنند: چه میشنوی؟ میگویند: ما میشنویم فرشتهها تسبیح میکنند، سنگها تسبیح میکنند، درختها تسبیح میکنند.
. . . شما هر چه مبعث را خوب بررسی کنید، نبوّت را خوب بررسی کنید، امامت را خوب تشریح کنید، میبینید هدف همه آنها این است؛ این بیان روشن علی بن ابیطالب است؛ فرمود: مردم! ما هرگز شما را به امری وادار نکردیم، مگر اینکه قبل از شما آن امر را عمل کردیم. شما را از هیچ چیزی باز نداشتیم، مگر اینکه قبلاً دست خودمان را از او کشیدیم. اگر این است، پس معلوم میشود خدا دارد حکومت میکند، دین خدا دارد حکومت میکند؛ یعنی فقه دارد حکومت میکند و عدالت دارد حکومت میکند.
منبع : خبر آن لاین
....در سال 1354 و همزمان با به پایان رساندن دوره متوسطه رشته
دامپروری دانشگاه ارومیه را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد .
این موقعیت تازه شکل دیگری به فعالیت های او داد . به طوری که در
کلاس و مسجد دانشگاه برای دانشجویان صحبت می کرد . همین رویه
او و حتی در گیر شدنش با گارد دانشگاه و پاسخ های مستدل محکمش
به بعضی از استادانی که مفاهیم دینی را نادیده می گرفتند باغث شد پس
از یک سل و نیم تحصیل او را از دانشگاه اخراج کنند .
ادامه دارد .........
خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز ...
چگونه مردن را
خود
خواهم آموخت ......
دکتر علی شریعتی
زندگی نامه
غلامحسین افشردی ( حسن باقری ) روز 25 اسفند ماه سال 1344
در یکی از محله های قدیمی تهران _ میدان خراسان _به دنیا آمد .
آن روز مصادف با سوم شعبان بود .به همین خاطر نام او را غلامحسین
گذاشتند .
او در دو سالگی به همراه پدر و مادرش مسافر کربلا شد .
دبستان را در مدرسه مترجم الدوله گذراند . از سال سوم متوسطه
در دبیرستان مروی فعالیت ی اجتماعی و علمی خود را آغاز کرد.
او به گفت و شنود های علمی و تحقیقات دینی و فراگیری قرآن و
حدیث و درس عربی علاقه نشان می داد .
ادامه دارد .....
پرچم سبزی به دست گرفته بود و به سوی مکانی نامعلوم حرکت می کرد .
به او گفتم : کجا می روی ؟
گفت : می خواهم خود را به امام حسین ( علیه السلام ) برسانم .
و
آن گونه که آرزویش بود به مولایش حسین (ع ) رسید .
به نقل از همسر شهید دمیرچی
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
ور نه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت
یادی که در دلها
هرگز نمی میرد
یاد شهیدان است . . . . .
خاطرم هست 3 شب قبل از عروسی دخترم شهید به خوابم آمد و با خود
دسته گل بزرگ به همراه داشت .
به من رو کرد و فرمود : این دسته گل برای عروسی دخترمان است
سلام مرا به او برسان و بگو نماز و روزه ات را همان گونه که تا به
حال ادامه داده ای حفظ کن و حجابت را محکم نگهدارو مطمئن باشید
که همیشه در کنار شما هستم .
به نقل از همسر شهید دمیرچی