صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بى تو حتى مهربانى حالتى از کینه دارد
بى تو مى گویند تعطیل است کار عشقبازى
عشق اما کى خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه مى خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه ها بویى از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دورى بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندى دیرینه دارد
در هواى عاشقان پر مى کشد با بى قرارى
آن کبوتر چاهى زخمى که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگى را مى گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
قیصر امین پور
سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته می تراود از این غم ترانه ای
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه خدایا بهانه ای !
دکتر قیصر امین پور
دستور زبان عشق
با توام
ای لنگر تسکین !
ای تکان های دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیف های آفتابی !
ای کبود ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور ای دلشوره شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
غم مبهم !
ای نمی دانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش ....
نه ؛ جز اینم آرزویی نیست :
هر چه هستی باش !
اما باش !
آینه های ناگهان دکتر قیصر امین پور
با توام
ای لنگر تسکین !
ای تکان های دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیف های آفتابی !
ای کبود ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور ای دلشوره شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
غم مبهم !
ای نمی دانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش ....
نه ؛ جز اینم آرزویی نیست :
هر چه هستی باش !
اما باش !
آینه های ناگهان دکتر قیصر امین پور
مردم همه
تو را به خدا
سوگند می دهند
اما برای من
تو آن همیشه ای
که خدا را به تو
سوگند می دهم !
دکتر قیصر امین پور
آینه های ناگهان
بیا ای دل ازاینجا پر بگیریم
ره کاشانه دیگر بگیریم
بیا گمکرده دیرین خود را
سراغ از لاله پرپر بگیریم
دکتر قیصر امین پور
آینه های ناگهان
سبز
خوشا چون سروها استادنی سبز
خوشا چون برگ ها افتادنی سبز
خوشا چون گل به فصلی سرخ مردن
خوشا در فصل دیگر زادنی سبز
دکتر قیصر امین پور
آینه های ناگهان