دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1764128
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

«حب، ولاء و اطاعت» کلید فهم غدیر

رسول جعفریان

 

 

 

  

 

دلی کز جان غلام مرتضا نیست

یقین می دان که در راه خدا نیست

 

حبّ علی علیه السلام آن هم از جان و دل معنا و مفهوم واقعی ولای نسبت به امام علی بن ابی طالب و اساس نظریه امامت و تشیع است.

این را می دانیم که طی قرن‌ها میان متکلمان شیعه و سنی بحث بر سر معنی ولاء است. این که این کلمه به معنای «حب» است یا به معنای «ولایت و امامت و احقیت».

رساله شیخ مفید (م 413) در این باب یکی از قدیمی ترین رساله هایی است که در این باب نوشته شده است. در آن قبیل بحث‌ها، علاوه بر بحث های لغوی، گفته می شود که دلیل اراده رسول از معنای مولی به امامت آن است که وقتی رسول (ص) این لفظ را در روز غدیر در باره امام علی علیه السلام فرمودند، شاعرانی چون حسّان بن ثابت در اشعاری که در این باره سرودند، از آن معنای امامت را فهمیدند.

آنچه در روز غدیر رخ داد، با عظمتی که داشت، نمی توانست صرفا به معنای دوستی باشد. گفتن چنین سخنی، نیاز به اجتماع دهها هزار نفری مردم نبود. این کار را حداکثر در مسجد مدینه در میان صحابه هم می شد انجام داد. یک دوستی ساده چه ارتباطی با دهها هزار عرب بدوی دارد که در بیابانها زندگی می کنند؟

این که مولی کاربردهای مختلفی دارد، قابل انکار نیست و در لغت، هر گاه کاربردهای مختلف باشد باید شرایط حالی و مقالی را در نظر گرفت و بر اساس آنها نظر داد.

اما نکته دیگر به لحاظ لغت آن است که سه حرف: و + ل + ی مانند بسیاری از لغات دیگر، و بر اساس دیدگاه خاصی که در لغت شناسی وجود دارد، یک معنای اصلی دارد که این معنای اصلی، جریان و سریان در تمامی کاربردها و معانی حاشیه ای خواهد داشت. این معانی حاشیه ای در دوره هایی خاص به معنای اصلی آن کلمه تبدیل شده و حتی ممکن است معنای اول یا به تعبیری کاربرد آن در معنای اول کنار گذاشته شود.

اگر معنای این کلمه سه حرفی، همان حب و دوستی باشد، چنین معنایی می تواند در کاربردهای مختلف آن با درجات متفاوت و نیز پیامدها و تبعات آن که معمولا در برخی از کاربردها منظور می شود، وجود داشته باشد.

برای مثال وقتی مولی به معنای ناصر و یاور بکار می رود – چنان که در قرآن آمده است که «خداوند مولای مسلمین است و کافران مولا ندارند» یا وقتی به معنای حلیف و جار یعنی همپیمان و همسایه به کار می رود، این به دلیل رابطه عاطفی  حب  و ولاء است که نوعی حق را میان آنان ایجاد می کند.

دو مؤمن نسبت به هم ولایت دارند ـ چنان که در قرآن آمده ـ یعنی حب و طبعا حق توصیه و امر به معروف دارند. دو همسایه حقوقی نسبت به یکدیگر دارند و طبعا نوعی ولایت، و لذا ولایت به معنای جار هم به کار می رود. چنان که دو همپیمان چنین رابطه ای دارند و همین کاربرد وجود دارد.

بنابرین ولاء و احق بودن، معنایی بسیار به هم نزدیک دارند که رشته آنها را «حب» برقرار می کند.

وقتی خداوند متعال در قرآن می فرماید: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی، معنایش این است که حب را با اطاعت پیوند می زند. این پیوند از آن روست که اگر کسی عاشق کسی باشد از او اطاعت و پیروی هم خواهد داشت. این اطاعت و پیروی می تواند بسیار جدی و در حد بالایی باشد. عالی ترین جلوه آن عشق انسان به خدا است که اوج ولایت و اطاعت است و درجات پایین تر آن در مورد بندگان صالح است. و این اساس همان آیه است که می فرماید: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا....

وقتی در روایت آمده است که «المرء مع من احب»، شخص با کسی محشور خواهد شد که او را دوست دارد دقیقا به همین معناست که دوستی نسبت به شخص، به معنای اسوه و محور قرار دادن اوست.

وقتی خداوند، حب علی را راه ورود به اطاعت از نبی و خداوند دانسته، قطعا حکمتی داشته است. علی علیه السلام و اهل بیت او دین شناسانی هستند که معارف اصیل اسلامی از زبان آنان بیان می شود. و پیداست که خداوند به یک حب ساده، بدون نوعی تقدم و اولویت که لازمه آن شاخص بودن است، کاری ندارد.

شعری که در آغاز آمد از شیخ حسن کاشی، شاعر اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم هجری است که تقریبا تمامی اشعار او در ستایش امیر مؤمنان علیه السلام است. او در این شعر جان تشیع را هم حب علی از جان و دل عنوان کرده و عشق دیگران را بیراهه می‌داند، و ادامه آن:

دلی دارم بحمدالله که در وی

به غیر از مرتضی دیگر هوا نیست

تو را گر آل بوسفیان امامند

مرا رهبر به غیر از مرتضا نیست

علی تا هست بر اوج ولایت

که جز او در دو عالم رهنما نیست

اساسا آنچه سبب شده است تا متکلمان شیعه مولی را به معنای اولی و احق تفسیر کنند، استنادی است که به گفته‌های لغت شناسان دارند. مبرد، ادیب معروف و لغت شناس درجه اول قرن چهارم هجری به صراحت می‌نویسد که مولی به معنای اولی و احق آمده است. چنان که در قرآن آمده است: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم، و این معنای احق بودن رسول و مقدم بودن ایشان بر مؤمنان است.

این ولایت اساس تشیع و همان نظریه امامت است که شیعیان را به سمت اطاعت از اهل بیت و یادگیری دین از زبان آنان سوق داده و به آنان یاد داده است که حب اهل بیت تنها یک دوستی ساده نیست بلکه به معنای اطاعت از آنان است.

 

اینک شعری دیگر از شیخ حسن کاشی که رحمت ابدی خداوند بر او باد:

ای تخت امامت به تو زیبنده و لایق

فرمان تو و حکم قضا هر دو موافق

 

 

هم ذات تو مجموعه ابواب مکارم

هم شخص تو دیباچه عنوان حقایق

 

 

مولای تو با فسق مسلمان موحد

اعدای تو با طاعت معبود منافق

 

 

مقصود وجود دو جهان حیدر صفدر

ای جای رفیعت زبر سبع طرایق

 

 

از مهر تو هر دل که طلب کرد حمایت

فارغ ز حوادث شد و ایمن ز طوارق

 

 

دین نبی و امر حق و کار جهان را

تو حافظ و تو ضابط و تو فاتق و راتق

 

 

آن کیست که مثل تو بود بعد پیمبر

ای ذات تو را بعد نبی مثل نه لایق

در خانه دین هست علی در به حقیقت

از در نرود هر که بود خائن و سارق

 منبع : آینده
دسته ها : مذهبی - مقالات
شنبه جهاردهم 9 1388

غدیر، داستان اعتقاد

در نقطه غدیر توقفى باید، که با حقیقت انسان سر و کار دارد. هزار و چهارصد سال است که شیعه زلال پر برکت غدیر را به پاى درختان ولایت مى‏افشاند، و از آن بیابان خشک باغهاى پر ثمر اعتقادى و گلهاى زیباى محبت را پرورش مى‏دهد.
آغاز پانزدهمین قرنى است که شیعه با حجتى قوى و برهانى قاطع، که پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله به دستش داده، پرچم بلند «اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیّاً وَلِىُّ اللَّهِ» را برافراشته و از مرزهاى اعتقادى خویش پاسدارى مى‏کند.
غدیر، مراسمى عظیم و مجموعه‏اى فراموش نشدنى در تاریخ اسلام است که بعنوان «واقعه غدیر» جایگاه خاصى در اعتقادات مقدس ما دارد.

در کتاب حاضر با یادى از عظمت مراسم سه روزه غدیر در تاریخ اسلام، گزارشى به صورت لحظه به لحظه با تمام جزئیات واقعه غدیر در قالب داستانى تقدیم مى‏شود؛ تا غدیر را آنگونه که واقع شده بیاموزیم و به نسلهاى آینده بسپاریم.
آنچه در ترسیم واقعه غدیر آورده‏ایم با استناد به منابع است، و حتى یک کلمه بصورت تخیل و پردازش آورده نشده است. آدرسهاى منابع نیز بصورت پى‏نوشت در پایان کتاب آمده است.
به امید روزى که در کنار صاحب غدیر حضرت بقیة اللَّه الاعظم ارواحنافداه و عجّل اللَّه فرجه، غدیر را به جشنى دیگر نشینیم، و داستان آن روزهاى شیرین را از دو لب مبارک آن حضرت بشنویم.

قم، محمد باقر انصارى زنجانى‏
عید غدیر 1421 ، زمستان 1379


عظمت غدیر

خطابه غدیر بعنوان آینه تمام‏نماى ولایت امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام بین تمام خطابه‏هاى اسلام ویژگیهایى دارد که آن را بصورت منحصر بفرد درآورده است. این اهمیت باز مى‏گردد به متن خطبه و فضاى خاصى که این سخنرانى در آن انجام شده است.
مهمترین مقاصد حضرت در خطبه غدیر را مى‏توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1 . نتیجه‏گیرى از زحمات 23 ساله رسالت با تعیین ادامه دهندگان این راه.
2 . حفظ دائمى اسلام با جانشینانى که از عهده این مهم برآیند.
3 . اقدام رسمى براى تعیین خلیفه که از نظر قوانین ملل سندیت دارد.
4 . ترسیم خط مشى آینده مسلمین تا آخر دنیا.
5 . اتمام حجت بر مخالفان اسلام اعم از مقصرین و معاندین.
این اهداف بلند در سایه شرایطى انجام شد که شایسته ابدیت غدیر بود، و آن را بعنوان یک واقعه استثنایى در آورد. امام باقرعلیه‏السلام مى‏فرماید:
لَمْ‏یُنادِ بِشَىْ‏ءٍ مِثْلَ ما نُودِیَ بِالْوِلایَةِ یَوْمَ الْغَدیرِ.(1)
هیچ حکمى مثل ولایت در غدیر اعلام نشده است!
عظمت خاص غدیر را در جهات زیر مى‏توان ترسیم کرد:
1 . شرایطى که براى ابلاغ این اصل اعتقادى اسلام بر پا شد که آن اجتماع بزرگ و شیوه خاص بیان و منبر، فقط در این ماجرا بوده است. بخصوص مسئله وداع پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله با مردم حاکى از این بود که با اعلام ولایت اسلام از نظر دشمنان خارجى نفوذ ناپذیر شده است.
2 . مسئله امامت فقط بصورت یک خبر و پیام و خطابه اجرا نشد، بلکه بعنوان حکم و فرمان اجرا گردید، و با گرفتن بیعت از عموم مسلمانان و تعهد گرفتن از آنان اعلام شد.
3 . شرایط جغرافیایى غدیر که قبل از تقاطع جاده‏ها در جحفه و پیش از تفرق قبایل بوده است. همچنین توقف سه روزه در بیابانى داغ و شرایط زمانى حجة الوداع پس از ایام حج که عظیم‏ترین اجتماع مسلمانان تا آن روز بود.
4 . مقام مخاطِب خطبه، و نیز حالت خاص مخاطَبین یعنى حاجیان، آن هم پس از اتمام حج و هنگام بازگشت، و نیز اعلام نزدیکى رحلت پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله، چه آنکه حضرت 70 روز پس از این سخنرانى از دنیا رحلت نمودند.
5 . خطاب خداوند که: «اى پیامبر، ابلاغ کن آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده که اگر ابلاغ نکنى رسالت خود را نرسانده‏اى»، که در هیچیک از فرامین الهى چنین مطلبى گفته نشد.
6 . بیم پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله از کارشکنى‏هاى منافقین، و دستور قاطع الهى بر لزوم ابلاغ حکم ولایت و امامت براى آینده مسلمین، از خصوصیات ابلاغ این حکم الهى بود.
7 . ضمانت الهى بر حفظ پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله از شرّ دشمنان در خصوص این ابلاغ و رسالت که در هیچیک از احکام الهى چنین ترسى نبود و چنین ضمانتى انجام نشد.
8 . مفاهیم بلند و حساسى که در تبیین مقام ولایت در متن خطبه فرمودند و معناى دقیق آن را به روشن‏ترین وجهى بیان نمودند.
9 . مراسم خاصى که قبل و بعد از خطبه واقع شد که بیعت و عمامه «سحاب» و تهنیت از نمونه‏هاى آن است و دلالت بر اهمیت ویژه این ماجرا مى‏نماید.
10 . خطاب خداوند که: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم»، که تا آن روز مشابه آن را هم نفرموده بود.
11 . توجه خاصّ ائمه‏علیهم‏السلام به سخنان پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در غدیر، و بخصوص کلام امیرالمؤمنین و حضرت زهراعلیهماالسلام که فرمودند: «روز غدیر خم براى کسى عذرى باقى نگذاشت».(2) همچنین اهتمام علما به تفصیل مباحث مربوط به غدیر به تبعیت از ائمه‏علیهم‏السلام بعنوان ریشه اصیل ولایت و امامت، بیانگر ارزش اعتقادى آن در طول تاریخ است.
12 . سند و شیوه نقل این حدیث از نظر حدیثى، تاریخى، کلامى و ادبى، و همچنین فراگیرى و راهیابى آن به قلوب مردم، در میان روایات ولایت بى‏مانند است. محققان تواتر این حدیث را به اثبات رسانده، و همه مسلمانان با هر فرقه و مسلکى که دارند به درستى این حدیث اعتراف کرده‏اند.
همه اینها حاکى از اهمیت ویژه غدیر در فرهنگ اسلام است، و به ما هشدار مى‏دهد که این اصل اعتقادى شیعه را با تمام هستى خویش پاس بداریم.


سؤال 2:
از مدینه تا غدیر

آغاز سفر(3)
در سال دهم هجرى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله براى اولین بار بطور رسمى اعلان عمومى حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند. آن‏حضرت این سفر را بعنوان «حجة الوداع» مطرح کردند، که به معناى تنها سفر پر خاطره آن حضرت در دلها جاى گرفت.
هدف از این سفر بیان دو حکم مهم از قوانین اسلام بود که هنوز براى مردم بطور کامل و رسمى تبیین نشده بود: یکى حج، و دیگرى مسئله خلافت و ولایت و جانشینى بعد از پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله.
پس از دستور الهى، پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله منادیانى را به مدینه و اطراف آن فرستادند و تصمیم این سفر را به اطلاع همه رساندند تا هرکس بخواهد خود را آماده این سفر و همراهى آن حضرت نماید.
پس از اعلان عمومى، عده بسیارى از اطراف مدینه به شهر آمدند تا همراه حضرت و مهاجرین و انصار در سفر مکه ملازم رکاب حضرت باشند.
با حرکت کاروان پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در بین راه مدینه تا مکه افراد قبایل به جمعیت اضافه مى‏شدند. با رسیدن این خبر مهم به مناطق دورتر، مردم اطراف مکه و شهرهاى یمن و غیر آن نیز بسوى مکه سرازیر شدند تا جزئیات احکام حج را شخصاً از پیامبرشان بیاموزند و در این اولین سفر رسمىِ حضرت بعنوان حج شرکت داشته باشند.
اضافه بر آنکه حضرت اشاراتى فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است، و این مى‏توانست باعث شرکت همه جانبه مردم باشد.
جمعیتى حدود یکصد و بیست هزار نفر در مراسم حج شرکت کردند، که فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدینه بهمراه حضرت حرکت کرده بودند، و جمعیت لبیک‏گویان در جاى جاى جاده در حرکت بودند.
از مدینه تا مکه(4)
کاروان بزرگ پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله روز شنبه بیست و پنجم ماه ذى‏قعده از مدینه حرکت کردند. به دستور آن حضرت مردم لباس احرام همراه برداشته بودند، و خود حضرت نیز غسل کرده و دو لباس احرام همراه برداشتند؛ و براى احرام تا مسجد شجره در نزدیکى مدینه آمدند.

اهل بیت معظم پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله که فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین‏علیهم‏السلام و سایر فرزندان آن حضرت بودند، و نیز همسران آن حضرت همگى سوار بر هودجهاى شتران همراه حضرت بودند.
با رسیدن به «مسجد شجره» احرام بستند و مسیر ده روزه تا مکه را آغاز کردند، و قافله‏اى عظیم که شامل مردم سواره و پیاده بود همراه آن حضرت به حرکت در آمدند.
صبح روز یکشنبه را در منطقه‏اى توقف کردند و تا شب همانجا ماندند، و پس از نماز مغرب و عشا حرکت کردند. صبح روز بعد به «عِرْق الظَبْیَة» رسیدند، و سپس در «رَوْحاء» توقف مختصرى کردند. از آنجا براى نماز عصر به «مُنصرَف» رسیدند. هنگام نماز مغرب و عشا در «مُتَعَشّى‏» پیاده شدند و شام را همانجا صرف کردند. براى نماز صبح به «اثایة» رسیدند، و صبح روز سه‏شنبه در «عَرْج» بودند، و روز چهارشنبه به «سَقْیاء» رسیدند.
در بین راه، پیاده‏ها سختىِ راه را مطرح کردند و از حضرت سوارى درخواست نمودند. حضرت که سوارى در اختیار نداشتند، دستور دادند تا براى آسانى سیر، کمرهاى خود را ببندند و راه رفتنشان را بین تند رفتن و دویدن قرار دهند. با انجام این دستور راحت‏تر شدند.
روز پنجشنبه به «اَبْواء» رسیدند که قبر حضرت آمنه مادر پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله آنجا بود، و حضرت قبر مادر را زیارت کردند.
روز جمعه با عبور از «جُحفه» و «غدیر خم» عازم «قُدَیْد» شدند و شنبه آنجا بودند. روز یکشنبه تا «عُسفان» آمدند و روز دوشنبه به «مَرّ الظهران» رسیدند و تا شب آنجا ماندند.
شب به سوى «سَیْرَف» حرکت کردند و به آنجا رسیدند که منزل بعدى مکه معظمه بود. بعد از ده روز طى مسافت، در روز سه شنبه پنجم ذى‏حجة اولین کاروان حج اسلام با جلال و عظمتى بى‏نظیر وارد شهر «مکه» شدند.


سؤال 3:
حجاج یمن همراه امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام(5)
در ایامى که سفر حج اعلام شد، امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام با لشکرى از طرف پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله به «نَجْران» و سپس «یمن» رفته بودند. هدف از این سفر دعوت به اسلام و جمع‏آورى خمس و زکات و جزیه بود و نیز حل اختلافى که بین اهل یمن پیش آمده بود.
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله هنگام حرکت از مدینه براى امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام نامه‏اى فرستادند، و طى آن دستور دادند آن حضرت نیز با لشکر و کسانى از اهل یمن که مایل به شرکت در مراسم حج هستند از آنجا به سوى مکه حرکت کنند.
امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام پس از پایان کارهاى محوله در نجران و یمن، با لشکر همراه و دوازده هزار نفر از اهل یمن عازم مکه شدند.
با نزدیک شدن کاروان پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله به مکه از طرف مدینه، امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام هم از طرف یمن به این شهر نزدیک شدند و دستور دادند مردم در میقات اهل یمن احرام ببندند.
سپس حضرت جانشینى در لشکر تعیین کردند و خود پیشتر به ملاقات پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله شتافتند، و در نزدیکى مکه خدمت حضرت رسیدند و گزارش سفر را دادند. پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله بسیار مسرور شدند و دستور دادند هر چه زودتر لشکر همراه و حجاج یمنى را به مکه بیاورد. امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام به محل لشکر بازگشتند و همراه آنان - همزمان با قافله پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله - روز سه شنبه پنجم ذى‏حجه وارد مکه شدند.
اعمال حج‏
با رسیدن روز نهم ذى‏حجة مراسم حج آغاز شد. حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر رفتند، و روز دهم در مِنى‏ قربانى و رمى جمرات و سایر اعمال را انجام دادند.
سپس طواف و سعى و بعد از آن اعمال دیگر حج را به ترتیب به انجام رساندند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براى مردم بیان فرمودند. بدینسان تا پایان روز دوازهم ذى‏حجة اعمال سه روزه حج پایان یافت.
تحویل میراث انبیاءعلیهم‏السلام به صاحب ولایت(6)
پس از پایان مراسم حج دستور الهى بر پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله چنین نازل شد:
نبوت تو به پایان رسیده و روزگارت کامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و میراث انبیاء را به على بن ابى‏طالب بسپار که او اولین مؤمن است. من زمین را بدون عالمى که اطاعت من و ولایتم با او شناخته شود و حجت بعد از پیامبرم باشد رها نخواهم کرد».
یادگارهاى انبیاءعلیهم‏السلام صُحُف آدم و نوح و ابراهیم‏علیهم‏السلام و تورات و انجیل و عصاى موسى‏علیه‏السلام و انگشتر سلیمان‏علیه‏السلام و سایر میراثهاى ارجمندى است که فقط در دست حجج الهى است، و نزد انبیاى گذشته و اوصیاى ایشان دست به دست گشته تا آن روز که خاتم انبیاءصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله حافظ آن بود، و اینک باید به اوصیاى آن حضرت انتقال مى‏یافت.
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله، امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام را فراخواند و مجلس خصوصى تشکیل دادند و ودایع الهى را به آن حضرت تحویل داد، و بدینسان میراث ششهزار ساله انبیاءعلیهم‏السلام به امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام سپرده شد. این ودایع از امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام به امامان بعد منتقل شده تاکنون که در دست مبارک آخرین حجت پروردگار حضرت بقیة اللَّه الاعظم‏علیه‏السلام است.
سلام بعنوان «امیرالمؤمنین»(7)
پیش از حرکت به سوى غدیر، در مکه جبرئیل لقب «امیرالمؤمنین» را بعنوان اختصاص آن به على بن ابى‏طالب‏علیه‏السلام از جانب الهى آورد، اگر چه این لقب قبلاً نیز براى آن حضرت تعیین شده بود.
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله دستور دادند تا بزرگان اصحاب جمع شوند و طى مراسم خاصى نزد على‏علیه‏السلام بروند و بعنوان «امیرالمؤمنین» بر او سلام کنند و «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» بگویند، و بدینوسیله در زمان حیات خود، از آنان اقرار بر امیر بودن على‏علیه‏السلام گرفت.
در اینجا ابوبکر و عمر بعنوان اعتراض به پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله گفتند: آیا این حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شد و فرمود: «حقى از طرف خدا و رسولش است. خداوند این دستور را به من داده است».


سؤال 4 و 5:
اعلان عمومىِ حضور در غدیر(8)
با اینکه انتظار مى‏رفت پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در این اولین و آخرین سفر حج خود مدتى در مکه بمانند، ولى بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادىِ خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان کند:
فردا - روز چهاردهم ذى‏حجه - همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در «غدیر خم» حاضر باشند و کسى جز معلولان نباید باقى بماند.
انتخاب منطقه «غدیر» به امر خاص الهى از چند جهت قابل ملاحظه بود:
یکى اینکه در راه بازگشت از مکه، کمى قبل محل افتراق کاروانها و تقاطع مسیرها در جحفه است.
دوم اینکه در آینده‏هاى اسلام که کاروانهاى حج در راه رفت و برگشت از این مسیر عبور مى‏کنند با رسیدن به وادى غدیر و نماز در مسجد پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله، تجدید خاطره و بیعتى با این زیربناى اعتقادى خود مى‏نمایند و یاد آن در دلها احیا مى‏گردد.
سوم اینکه «غدیر» محلى بسیار مناسب براى برنامه سه روزه پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله و ایراد خطبه براى آن جمعیت انبوه بود.
اینک پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله پس از دورى ده ساله از وطن خود مکه - بدون آنکه مدتى اقامت کنند تا مسلمانان به دیدارش بیایند و مسائل خود را مطرح کنند - با پایان مراسم حج فوراً از مکه خارج شدند و مردم را نیز به خروج از مکه و حضور در «غدیر» امر نمودند.
موقعیت جغرافیایى غدیر خم(9)
منطقه غدیر خم بیابانى باز و وسیع در مسیر سیلاب وادى جحفه بود. این سیلاب از مشرق به مغرب جارى مى‏شد و پس از عبور از غدیر به جحفه مى‏رسید و سپس تا دریاى سرخ ادامه پیدا مى‏کرد و سیلهاى سالیانه را به دریا مى‏ریخت.
در این مسیر آبگیرهایى طبیعى بوجود آمده بود که پس از عبور سیل، آبهاى باقیمانده در آن جمع مى‏شدند و در طول سال بعنوان ذخایر آبى شناخته مى‏شدند و به آنها اصطلاحاً «غدیر» مى‏گفتند.
در مناطق مختلف، غدیرهاى زیادى در مسیر سیلها وجود داشت که با نامگذارى از یکدیگر شناخته مى‏شدند. این غدیر هم براى شناخته شدن از غدیرهاى دیگر بنام «غدیر خم» نامگذارى شده بود.
کنار این آبگیر پنج درخت سرسبز و کهنسال از نوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت، که درخت خاص صحراها است. این پنج درخت با شاخ و برگ انبوه و قامت بلند، سایبانى خوب براى مسافران خسته ایجاد کرده بود.
لذا در آن شرایط، این بیابان وسیع بعنوان بهترین مکان براى مراسم سه روزه غدیر انتخاب شد، و جایگاه سخنرانى زیر همان درختان در نظر گرفته شد که هم مشرف بر بیابان و محل تجمع مخاطبین بود و هم سایبان مناسبى براى ایراد خطابه بنظر مى‏آمد.

سخنرانى غدیر

ورود به منطقه غدیر(10)
روز پنجشنبه قافله عظیم غدیر به حرکت درآمد، و سیل جمعیت که بیش از صد و بیست هزار نفر بودند بهمراه حضرت سفر پنج روزه تا غدیر را آغاز کردند. حتى پنج هزار نفر از اهل مکه و دوازده هزار نفر از اهل یمن - در جهت مخالف مسیر دیار خود - براى درک مراسم غدیر همراه حضرت آمدند.
طبق فرمان پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله کسى از حاجیان در مکه باقى نماند و همه به قصد حضور در بزرگترین همایش تاریخى اسلام عازم میعادگاه غدیر شدند. کاروان از همان مسیرى که از مدینه تا مکه آمده بودند بازمى‏گشتند.
پس از خروج از مکه ابتدا به «سَیْرَف» رسیدند و از آنجا تا «مَرّ الظهران» آمدند. آبادى بعدى «عُسفان» بود و از آنجا به «قُدَیْد» رسیدند. اینک به جحفه نزدیک مى‏شدند که «غدیر» کنار آن بود.
نزدیک ظهر روز دوشنبه هیجدهم ذى‏حجه، همینکه به منطقه «غدیر خم» رسیدند، حضرت مسیر حرکت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر دادند و فرمودند:
اَیُّهَا النَّاسُ، أجیبُوا داعِیَ اللَّهِ ، اَنَا رَسُولُ اللَّهِ.
اى مردم، دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام‏آور خدایم.
این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ پیام مهمى فرا رسیده است. لذا فرمان دادند تا منادى ندا کند: «همه مردم متوقف شوند، و آنانکه پیش رفته‏اند بازگردند، و آنانکه پشت سر هستند توقف کنند»، تا آهسته آهسته همه جمعیت در محل از پیش تعیین شده جمع گردند.
همچنین دستور دادند: کسى زیر درختان کهنسالى که در آنجا بود نرود و آن مکان براى برپایى جایگاه سخنرانى خالى بماند.
پس از این دستور، همه مَرْکبها متوقف شدند، و کسانى که پیشتر رفته بودند بازگشتند، و همه مردم در منطقه غدیر پیاده شدند، و هر یک براى خود جایى پیدا کردند و براى توقف سه روزه خیمه زدند، و کم‏کم آرام گرفتند.
اینک صحرا براى اولین بار شاهد تجمع عظیم بشرى بود. وجود مقدس پنج نور پاک، پیامبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین‏علیهم‏السلام عظمت این اجتماع بزرگ را چندین برابر مى‏کرد.
ترکیب مختلفى مردان و زنان، از اقوام و قبایل و شهرهاى مختلف، با درجات متفاوتى از ایمان در برابر منبر پیامبرشان زانو زده بودند، که این نیز نقطه جالب توجه دیگرى از این همایش با شکوه بود.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغى زمین بحدى ناراحت کننده بود که مردم و حتى خود حضرت گوشه‏اى از لباس خود را به سر انداخته و گوشه‏اى از آن را زیر پاى خود قرار داده بودند، و عده‏اى از شدت گرما عباى خود را به پایشان پیچیده بودند!
آماده سازى جایگاه سخنرانى و منبر(11)
از سوى دیگر، پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله چهار نفر از اصحاب خاص خود یعنى مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال - که در یک ردیف کنار هم بودند - بروند و آنجا را آماده کنند.
آنها خارهاى زیر درختان را کندند و سنگهاى ناهموار را جمع کردند و آنجا را جارو زدند و آب پاشیدند. سپس شاخه‏هاى پایین آمده درختان را که تا نزدیکى زمین آمده بود قطع کردند.
بعد از آن در فاصله بین دو درخت، روى شاخه‏ها پارچه‏اى انداختند تا سایبانى از آفتاب باشد، و آن محل براى برنامه سه روزه‏اى که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود.
سپس در زیر سایبان، سنگها را روى هم چیدند و از رواندازهاى شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند، و منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند و روى آن پارچه‏اى انداختند. منبر را طورى بر پا کردند که نسبت به جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله هنگام سخنرانى مشرف بر مردم باشد تا صداى حضرت به همه برسد و همه او را ببینند.
با توجه به کثرت جمعیت، ربیعه را که صداى بلندى داشت انتخاب کردند تا کلام حضرت را براى افرادى که دورتر قرار داشتند تکرار کند تا مطالب را بهتر بشنوند.


سؤال 6 و 7:
پیامبر و امیرالمؤمنین‏علیهماالسلام بر فراز منبر(12)
مقارن ظهر، انتظار مردم به پایان رسید و منادىِ حضرت نداى نماز جماعت داد. مردم از خیمه‏ها بیرون آمدند و مقابل منبر جمع شدند و صفهاى نماز را منظم کردند. پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله نیز از خیمه خود بیرون آمدند و در جایگاه نماز قرار گرفتند، و نماز جماعت را اقامه فرمودند.
بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله از منبر غدیر بالا رفتند، و بر فراز آن ایستادند. سپس امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام را فراخواندند، تا بر فراز منبر در سمت راستش بایستد. قبل از شروع خطبه، امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام بر فراز منبر یک پله پائین‏تر در طرف راست حضرت ایستادند و دست پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله بر شانه آن حضرت بود.
سپس آن حضرت نگاهى به راست و چپ جمعیت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شوند. زنان نیز در قسمتى از مجلس نشستند که پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله را بخوبى مى‏دیدند.
پس از آماده شدن مردم، پیامبر اکرم‏صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله سخنرانىِ تاریخى و آخرین خطابه رسمى خود را براى جهانیان آغاز کردند.
با در نظر گرفتن این شکل خاص سخنرانى، که دو نفر بر فراز منبر ایستاده‏اند، و بیش از صد و بیست هزار بیننده، آن مُبلِّغ اعظم را مى‏نگرند؛ به استقبالِ سخنانِ حضرت خواهیم رفت.
دقت در این نکته لازم به نظر مى‏رسد که اجتماع 120000 نفر براى یک سخنرانى و در مقابل یک خطیب که همه بتوانند او را ببینند، در دنیاى امروز هم مسئله غیرعادى است؛ تا چه رسد به عصر بعثت که در گذشته ششهزار ساله انبیا تا آن روز هرگز چنین مجلس عظیمى براى سخنرانى تشکیل نشده بود.
سخنرانى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله(13)
سخنرانى تاریخى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در غدیر که حدود یک ساعت طول کشید، در یازده بخش قابل ترسیم است:
بنده خدا و تسلیم اویم‏
حضرت در اولین بخش سخن، به حمد و ثناى الهى پرداختند و صفات قدرت و رحمت حق تعالى را ذکر نمودند، و بعد از آن به بندگى خود در مقابل ذات الهى شهادت دادند و فرمودند:
به او و ملائکه‏اش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان مى‏آورم. دستور او را گوش مى‏دهم و اطاعت مى‏نمایم و به آنچه او را راضى مى‏کند مبادرت مى‏ورزم و در مقابل مقدرات او تسلیم مى‏شوم.
یا ایها الرسول بَلِّغ!
در بخش دوم، سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصریح کردند که باید فرمان مهمى درباره على بن ابى‏طالب ابلاغ کنم، و اگر این پیام را نرسانم رسالت الهى را نرسانده‏ام و ترس از عذاب او دارم. همچنین تصریح کردند که خداوند به من چنین وحى کرده است:
یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإنْ لَمْ‏تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ(14): اى پیامبر ابلاغ کن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده - درباره على، یعنى خلافت على بن ابى‏طالب - و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏کند.
سپس امر مؤکد پروردگار درباره اعلام ولایت را با صراحت تمام مطرح کردند و فرمودند: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم - که او سلام است - مرا مأمور کرد که در این محل اجتماع بپاخیزم و بر هر سفید و سیاهى اعلام کنم که على بن ابى‏طالب برادرِ من و وصى من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسى است جز اینکه پیامبرى بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است.
خداوند در این مورد آیه‏اى از کتابش بر من نازل کرده است: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»،(15) «صاحب اختیار شما خدا و رسولش هستند و کسانى که ایمان آورده و نماز را بپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند». و على بن ابى‏طالب است که نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مى‏کند. خداوند از من راضى نمى‏شود مگر آنچه در حق على بر من نازل کرده ابلاغ نمایم.


سؤال 8:
دوازده امام‏علیهم‏السلام تا آخر دنیا
در سومین بخش، امامت دوازده امام بعد از خود را تا آخرین روز دنیا اعلام فرمودند تا همه طمعها یکباره قطع شود. براى درک عمیق از اهمیت مسئله فرمودند: اى مردم، این آخرین بارى است که در چنین اجتماعى بپا مى‏ایستم. پس بشنوید و اطاعت کنید و در مقابل امر خداوند پروردگارتان سر تسلیم فرود آورید.
از نکات مهم در سخنرانى حضرت، اشاره به عمومیت ولایت آنان بر همه انسانها و در طول زمانها و در همه مکانها و نفوذ کلماتشان در جمیع امور بود، که به این صورت اعلام فرمودند: خداوند عزوجل صاحب اختیار شما و معبود شما است، و بعد از خداوند رسولش و پیامبرش که شما را مخاطب قرار داده، و بعد از من على صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد.

نیابت ائمه‏علیهم‏السلام از خدا و رسول در حلال و حرام و جمیع امور دنیا و آخرت از نکات بسیار مهم خطبه بود که آن را با کلماتى دقیق بیان فرمودند:
حلالى نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال کرده باشند، و حرامى نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) بر شما حرام کرده باشند. خداوند عزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از کتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده‏ام.
پس از بیان این همه عظمت، مردم را از مخالفت برحذر داشتند و فرمودند: اى مردم، او از طرف خداوند امام است، و هرکس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه‏اش را نمى‏پذیرد و او را نمى‏بخشد.
اى مردم، بخدا قسم پیامبران و رسولان پیشین به من بشارت داده‏اند، و من بخدا قسم خاتم پیامبران و مرسلین و حجت بر همه مخلوقین از اهل آسمانها و زمینها هستم. هر کس در این مطالب شک کند مانند کفر جاهلیت اول کافر شده است. و هر کس در چیزى از این گفتار من شک کند در همه آنچه بر من نازل شده شک کرده است، و هر کس در یکى از امامان شک کند در همه آنان شک کرده است، و شک کننده درباره ما در آتش است.
بدانید که جبرئیل از جانب خداوند این خبر را براى من آورده است و مى‏گوید: «هرکس با على دشمنى کند و ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد».
در اینجا حضرت مى‏خواستند حساس‏ترین قسمت سخنرانى را که برنامه‏اى عملى نیز همراه داشت بیان کنند. لذا براى آمادگى مردم فرمودند: بخدا قسم، باطن قرآن را براى شما بیان نمى‏کند و تفسیرش را برایتان روشن نمى‏کند مگر این شخصى که من دست او را مى‏گیرم و او را بسوى خود بالا مى‏برم و بازوى او را مى‏گیرم و با دو دستم او را بلند مى‏کنم و به شما مى‏فهمانم که:
هر کس من صاحب اختیار اویم این على صاحب اختیار او است؛ و او على بن ابى‏طالب برادر و جانشین من است، و ولایتِ او از جانب خداوندِ عزوجل است که بر من نازل کرده است.
سپس تصویر زیبایى از ارتباط دو رکن اعظم اسلام ارائه نمودند و فرمودند: اى مردم، على و پاکان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است. هر یک از این دو از دیگرى خبر مى‏دهد و با آن موافق است. آنها از یکدیگر جدا نمى‏شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. بدانید که آنان امین‏هاى خداوند بین مردم و حاکمان او در زمین هستند.
در این مرحله با قاطعیتى تمام هرگونه تعرض به مقام صاحب غدیر را حرام شمردند و فرمودند: بدانید که امیرالمؤمنینى جز این برادرم نیست. بدانید که «امیرالمؤمنین» بودن بعد از من براى احدى جز او حلال نیست.


سؤال 9:
من کنت مولاه فهذا على مولاه‏
در بخش چهارم خطبه، پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله پس از مقدمه‏چینى‏هاى قبل و ذکر مقام خلافت و ولایتِ امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام، براى آنکه تا آخر روزگار راه هر گونه شک و شبهه بسته باشد و در این راه هر تلاشى در نطفه خنثى شود، آنچه بطور لسانى فرموده بودند به صورت عملى انجام دادند.
ابتدا به امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام که بر فراز منبر کنارشان ایستاده بودند، فرمودند: «نزدیکتر بیا». آن حضرت نزدیکتر آمدند و پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله از پشت سر دو بازوى او را گرفتند. در این هنگام امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام دست خود را باز کردند تا دستهاى هر دو به سوى آسمان قرار گرفت.
سپس پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام را - که یک پله پایین‏تر قرار داشت - از جا بلند کردند تا حدى که پاهاى آن حضرت محاذى زانوهاى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله قرار گرفت و مردم سفیدى زیر بغل ایشان را دیدند که تا آن روز دیده نشده بود. در این حال فرمودند:
مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر بوده‏ام این على هم نسبت به او صاحب اختیارتر است. خدایا دوست بدار هر کس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد، و یارى کن هر کس او را یارى کند، و خوار کن هر کس او را خوار کند.
در این قسمت از خطبه، نزول وحى درباره کمال دین با ولایت امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام را اعلام نمودند که بسیار احساس برانگیز بود. حضرت فرمودند: پروردگارا، تو هنگام روشن شدن این مطلب و منصوب نمودن على در این روز، این آیه را درباره او نازل کردى: «الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لکُمُ الْإِسْلامَ دیناً».(16) «و مَنَ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ»،(17) «امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین شما راضى شدم» ، «هر کس دینى غیر از اسلام انتخاب کند هرگز از او قبول نمى‏شود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود». پروردگارا، تو شاهدى که من ابلاغ نمودم.
دین خدا کامل شد
در بخش پنجم حضرت صریحاً فرمودند: «اى مردم، خداوند دین شما را با امامت او کامل نمود. پس هر کس اقتدا نکند به او و به کسانى که جانشین او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خداوند عزوجل، چنین کسانى اعمالشان در دنیا و آخرت از بین رفته و در آتش دائمى خواهند بود».
سپس براى آنکه مردم قدر چنین نعمتى را بدانند فرمودند: پیامبرتان بهترین پیامبر و وصیتان بهترین وصى و فرزندان او بهترین اوصیاء هستند. اى مردم، نسل هر پیامبرى از صلب خود او هستند ولى نسل من از صلب امیرالمؤمنین على است.
بعد از آن ضمن بیان شمه‏اى از فضائل امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام فرمودند: بدانید که با على دشمنى نمى‏کند مگر شقى و با على دوستى نمى‏کند مگر با تقوى، و به او ایمان نمى‏آورد مگر مؤمن مخلص. در اینجا با توجه به آیه «رضیت لکم الاسلام دیناً» فرمودند:
اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چیزى نیست. اى مردم از خدا بترسید آنطور که باید ترسید، و از دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید.


سؤال 10 و 11
ماجراى سقیفه!!
مرحله ششم از سخنان پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله جنبه غضب الهى را نمودار کرد. حضرت با تلاوت آیات عذاب و لعن از قرآن فرمودند:
منظور از این آیات عده‏اى از اصحاب من هستند که مأمور به چشم پوشى از آنان هستم، ولى بدانند که خداوند ما را بر معاندین و مخالفین و خائنین و مقصرین حجت قرار داده است، و چشم پوشى از آنان در دنیا مانع از عذاب آخرت نیست.
در این مرحله به خلقت نورانى خود واهل بیت اشاره کردند و فرمودند: اى مردم، نور از جانب خداوند عزوجل در من نهاده شده و سپس در على بن ابى‏طالب و بعد در نسل او تا مهدى قائم؛ که حق خداوند و هر حقى که براى ما باشد مى‏گیرد.
سپس به امامانِ گمراهى که مردم را به جهنم مى‏کشانند اشاره کرده فرمودند: اى مردم، بعد از من امامانى خواهند بود که به آتش دعوت مى‏کنند و روز قیامت کمک نمى‏شوند. اى مردم، خداوند و من از آنان بیزار هستیم. اى مردم، آنان و یارانشان و تابعینشان و پیروانشان در پائین‏ترین درجه آتش‏اند و چه بد است جاى متکبران!
سپس اشاره‏اى رمزى به ماجراى سقیفه نمودند که نطفه آن توسط منافقان در حجة الوداع با امضاى صحیفه ملعونه در مکه منعقد شده بود، و فرمودند: «بدانید که آنان اصحاب صحیفه هستند. پس هر یک از شما در صحیفه خود نظر کند»!!
وقتى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله نام «اصحاب صحیفه» را آورد اکثر مردم منظور حضرت از این کلام را نفهمیدند و برایشان سؤال انگیز شد، و فقط مجریان سقیفه و عده کمى که توسط آن حضرت از ماجرا مطلع بودند، مقصود حضرت را فهمیدند.
احساس رساندن پیامى بزرگ توسط بزرگِ پیامبران، سنگینى آن را از دوش حضرت برداشته بود. این بود که کلماتى حاکى از این رضایت قلبى بر لسان مبارک حضرت جارى شد و فرمودند:
من رسانیدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همه کسانى که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده‏اند یا نیامده‏اند. پس حاضران به غائبان، و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.
در اینجا با صراحت بیشترى درباره سقیفه فرمودند: «بزودى امامت را بعد از من بعنوان پادشاهى و با ظلم و زور مى‏گیرند. خداوند غاصبین و تعدى‏کنندگان را لعنت کند».
سپس مسئله امتحان الهى و عاقبت غاصبین را چنین مطرح کردند: «اى مردم، خداوند عزوجل شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه خبیث را از پاکیزه جدا کند، و خداوند شما را بر غیب مطلع نمى‏کند. اى مردم، هیچ سرزمینِ آبادى نیست مگر آنکه خداوند اهل آن را در اثر تکذیبِ آیات الهى قبل از روز قیامت هلاک خواهد کرد و آن را تحت حکومت مهدى در خواهد آورد، و خداوند وعده خود را عملى مى‏نماید».


سؤال 12:
ولایت و محبت اهل‏بیت‏علیهم‏السلام‏
در بخش هفتم، حضرت تکیه سخن را بر اثراتِ ولایت و محبت اهل‏بیت‏علیهم‏السلام قرار دادند و سوره حمد را - که همه روزه تمام مسلمانان آن را مى‏خوانند - قرائت کردند و فرمودند: «این سوره درباره من نازل شده، و بخدا قسم درباره ایشان (امامان) نازل شده است. بطور عموم شامل آنهاست و بطور خاص درباره آنان است». و بیان کردند که اصحاب صراط مستقیم در سوره حمد شیعیان اهل‏بیت‏علیهم‏السلام هستند.
سپس آیاتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شیعیان و پیروان آل محمدعلیهم‏السلام تفسیر فرمودند. آیاتى هم درباره اهل جهنم تلاوت کردند و آنها را به دشمنان آل محمدعلیهم‏السلام معنى کردند. از جمله فرمودند:
بدانید که دوستان ایشان کسانى‏اند که با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مى‏شوند، و ملائکه با سلام به ملاقات آنان مى‏آیند و مى‏گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ، طِبْتُمْ، فَادْخُلُوها خالِدینَ». «سلام بر شما، پاکیزه شدید، پس براى همیشه داخل بهشت شوید».
نسل امامت، مسئله دیگرى بود که با لسانى دیگر در این بخش مورد تأکید حضرت قرار گرفت و فرمودند: اى مردم، بدانید که من پیامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند. بدانید که من پدر آنانم و آنها از صلب او بوجود مى‏آیند.


سؤال 13 و 14
حضرت مهدى عجّل اللَّه فرجه‏
در بخش هشتم مطالبى اساسى درباره حضرت بقیة اللَّه الاعظم حجة بن الحسن المهدى ارواحنا فداه فرمودند و مفصلاً اوصاف و شئون خاص حضرتش را مطرح کردند و آینده‏اى پر از عدل و داد به دست امام زمان‏عجل‏اللَّه‏فرجه را به جهانیان مژده دادند. سخنان بلند حضرت براى جمعیتى که در آغاز راه اسلام بودند بسیار تعجب‏انگیز بود که فرمودند:
بدانید که آخرینِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام گیرنده از ظالمین، اوست فاتح قلعه‏ها و منهدم کننده آنها، اوست غالب بر هر قبیله‏اى از اهل شرک و هدایت کننده آنان.
بدانید که اوست گیرنده انتقام هر خونى از اولیاء خدا. اوست یارى دهنده دین خدا.
بدانید که اوست استفاده کننده از دریایى عمیق. اوست که هر صاحب فضیلتى را بقدر فضلش و هر صاحب جهالتى را بقدر جهلش نشانه مى‏دهد. اوست انتخاب شده و اختیار شده خداوند. اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى.
بدانید که اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده آیات الهى. اوست هدایت یافته محکم‏بنیان. اوست که کارها به او سپرده شده‏است.
اوست که پیشینیان به او بشارت داده‏اند، اوست که بعنوان حجت باقى مى‏ماند و بعد از او حجتى نیست. هیچ حقى نیست مگر همراه او، و هیچ نورى نیست مگر نزد او.
بدانید او کسى است که غالبى بر او نیست و کسى بر ضد او کمک نمى‏شود. اوست ولىِّ خدا در زمین و حکم کننده او بین خلقش و امین او بر نهان و آشکارش.


سؤال 15:
پیمان وفادارى با غدیر
در بخش نهم مسئله بیعت را مطرح کردند و ارزش و پشتوانه آن را چنین بیان فرمودند: بدانید که من بعد از پایان خطابه‏ام شما را به دست دادن با من بعنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرامى‏خوانم. بدانید که من با خدا بیعت کرده‏ام و على با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بیعت مى‏گیرم.
در این باره به قرآن استناد کردند و فرمودند: خداوند مى‏فرماید:
اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ، یَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَیْدِیهِمْ، فَمَنْ نَکَثَ فَاِنَّما یَنْکُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتیهِ اَجْراً عَظیماً(18):
کسانى که با تو بیعت مى‏کنند در واقع با خدا بیعت مى‏کنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر کس بیعت را بشکند این شکستن بر ضرر خود اوست، و هر کس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظیمى عنایت خواهد کرد.
احکام الهى جاودانه است‏
در دهمین بخش، حضرت درباره احکام الهى سخن گفتند که مقصود بیانِ چند پایه مهم عقیدتى بود:
یکى پیش‏بینى آینده مسلمین در مشکلات که فرمودند: اگر زمان طویلى بر شما گذشت و کوتاهى نمودید یا فراموش کردید، على صاحب اختیار شما است و براى شما بیان مى‏کند. او که خداوند عزوجل بعد از من بعنوان امین بر خلقش او را منصوب نموده است. او از من است و من از اویم. او و آنانکه از نسل من‏اند از آنچه سؤال کنید به شما خبر مى‏دهند و آنچه را نمى‏دانید براى شما بیان مى‏کنند.
سپس مسئله ثابت بودن احکام الهى تا ابد را با عباراتى بلند بیان فرمودند:
اى مردم، هر حلالى که شما را بدان راهنمایى کردم و هر حرامى که شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها بر نگشته‏ام و تغییر نداده‏ام. این مطلب را بیاد داشته باشید و آن را حفظ کنید و به یکدیگر سفارش کنید، و آن را تبدیل نکنید و تغییر ندهید.
نکته دیگر مسائل جدیدى بود که در آینده براى مسلمین پیش مى‏آمد که در این باره فرمودند: مأمورم که از شما بیعت بگیرم و با شما دست بدهم بر اینکه قبول کنید آنچه از طرف خداوند عزوجل درباره امیرالمؤمنین على و جانشینان بعد از او آورده‏ام که آنان از نسل من و اویند، (و آن موضوع) امامتى است که فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ایشان مهدى است تا روزى که خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات کند.
دیگر اینکه بالاترین امر به معروف و نهى از منکر را تبلیغ پیام غدیر اعلام کردند و فرمودند:
بدانید بالاترین امر به معروف آنست که سخن مرا بفهمید و آن را به کسانى که حاضر نیستند برسانید و او را از طرف من به قبولش امر کنید و از مخالفتش نهى نمائید، چرا که این دستورى از جانب خداوند عزوجل و از نزد من است، و هیچ امر به معروف و نهى از منکرى نمى‏شود مگر با امام معصوم.


سؤال 16 و 17 و 18
با دوازده امام‏علیهم‏السلام بیعت کنید!
در آخرین مرحله خطابه بیعتِ لسانى انجام شد. براى این هدف دو زمینه‏سازى انجام شد:
یکى بیان علت این بیعت لسانى بود. درباره اینکه قبل از بیعت با دست بصورت زبانى از آنان اقرار گرفتند، فرمودند:
اى مردم، شما بیش از آن هستید که با یک دست و در یک زمان با من دست دهید، و پروردگارم مرا مأمور کرده است که از زبان شما اقرار بگیرم درباره آنچه منعقد نمودم براى على امیرالمؤمنین و امامانى که بعد از او مى‏آیند و از نسل من و اویند، چنانکه به شما فهماندم که فرزندان من از صلب اویند.
دیگرى تعیین عبارات حاکى از محتواى بیعت بود که مى‏بایست همه مردم به آن اقرار مى‏کردند و بیعت با دست هم حساب مى‏شد. از آنجا که این بیعت بر سر یک مسئله موقت و زود گذر نبود بلکه بر سر یک اعتقاد آن هم به بلنداى ابدیت بود، لذا حضرت عبارات مفصلى را بر لسان مبارک جارى کردند و از مردم خواستند آنها را عیناً تکرار کنند.
لذا خطاب به حاضرین فرمودند: پس همگى چنین بگوئید:
«ما شنیدیم و اطاعت مى‏کنیم و راضى هستیم و سر تسلیم فرود مى‏آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى، درباره امر امامتِ اماممان على امیرالمؤمنین و امامانى که از صلب او به دنیا مى‏آیند.
بر این مطلب با قلبهایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت مى‏کنیم. بر این عقیده زنده‏ایم و با آن مى‏میریم و (روز قیامت) با آن محشور مى‏شویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمى‏کنیم و شک نمى‏کنیم و انکار نمى‏نمائیم و تردید به دل راه نمى‏دهیم و از این قول برنمى‏گردیم و پیمان را نمى‏شکنیم.
تو ما را به موعظه الهى نصیحت نمودى درباره على امیرالمؤمنین و امامانى که گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند، یعنى حسن و حسین و آنانکه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.
پس براى آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد، از قلبهایمان و جانهایمان و زبانهایمان و ضمایرمان و دستهایمان. هر کس توانست با دست بیعت مى‏نماید و گرنه با زبانش اقرار مى‏کند. هرگز در پى تغییر این عهد نیستیم و خداوند (در این باره) از نفسهایمان دگرگونى نبیند.
ما این مطالب را از قول تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیلمان مى‏رسانیم، و خدا را بر آن شاهد مى‏گیریم. خداوند در شاهد بودن کفایت مى‏کند و تو نیز بر این اقرار ما شاهد هستى».
پیداست که حضرت، عین کلامى را که مى‏بایست مردم تکرار کنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص کردند تا هر کس به شکل خاصى براى خود اقرار نکند، بلکه همه به مطلب واحدى که حضرت از آنان مى‏خواهد التزام دهند و بر سر آن بیعت نمایند. مردم نیز پس از هر جمله، آن را تکرار مى‏کردند و بدینوسیله از همان فراز منبر بیعت عمومى گرفته شد.
همچنین از مردم خواستند خدا را بر چنین نعمتى سپاسگزار باشند که اجازه نداد مردم با انتخاب ناقص خود خلیفه‏اى براى خود برگزینند، بلکه ذات الهى مستقیماً در این باره تصمیم‏گیرى نمود و نتیجه آن را به بشر الزام فرمود.
کلمات نهایى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله دعا براى اقرارکنندگان به سخنانش و نفرین بر منکرین اوامر آن حضرت بود، و با حمد خداوند خطابه حضرت پایان یافت.


مراسم سه روزه در غدیر

تبریک و تهنیتِ غدیر و ولایت(19)
پس از اتمام خطبه، صداى مردم بلند شد که: «آرى، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مى‏کنیم».
بعد به سوى پیامبر و امیرالمؤمنین‏صلوات‏اللَّه‏علیهماوآلهما ازدحام کردند و براى بیعت سبقت مى‏گرفتند و با ایشان دست بیعت مى‏دادند. این ابراز احساسات و فریادهاى شعفى که از جمعیت برمى‏خاست، شکوه و ابهت بى‏مانندى به آن اجتماع بزرگ مى‏بخشید.
در این حال پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله مى‏فرمود: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلى‏ جَمیعِ الْعالَمینَ».
نکته قابل توجهى که در هیچیک از پیروزى‏هاى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله - چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتى فتح مکه - سراغ نداریم، این است که حضرت در روز غدیر فرمودند: «به من تبریک بگوئید! به من تهنیت بگوئید! زیرا خداوند مرا به نبوّت و اهل‏بیتم را به امامت اختصاص داده است»؛ و این نشانه فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهاى کفر و نفاق بود.
از سوى دیگر پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله به منادى خود دستور دادند تا بین مردم گردش کند و این خلاصه غدیر را تکرار کند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، تا در غدیر بعنوان تابلوى ابدى ولایت بر دلها نقش بندد.
بیعت مردان(20)
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله ضمن سخنرانى وعده داده بودند که پس از پایان سخنرانى از شما بیعت خواهم گرفت، آنجا که فرمودند:
بدانید که من بعد از پایان خطابه‏ام شما را به دست دادن با من بعنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى‏خوانم. بدانید که من با خدا بیعت کرده‏ام و على با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بیعت مى‏گیرم.
بیعت غدیر به معناى التزام و پیمان وفادارى به ولایت دوازده امام معصوم‏علیهم‏السلام بود، و محتواى آن ضمن سخنرانى حضرت تعیین شده بود، و مردم بصورت لسانى به آن اقرار کرده بودند.
براى آنکه رسمیت مسئله محکم‏تر شود، و آن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را بطور منظم و برنامه‏ریزى شده‏اى انجام دهند، پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله پس از پایان سخنرانى دستور دادند تا دو خیمه برپا شود. یکى از خیمه‏ها را مخصوص خود قرار دادند و در آن جلوس فرمودند، و به امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام دستور دادند تا در خیمه دیگر جلوس نماید، و امر کردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خیمه پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله حضور مى‏یافتند و با آن حضرت دست بیعت مى‏دادند و تبریک و تهنیت مى‏گفتند. سپس در خیمه مخصوص امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام حاضر مى‏شدند و بعنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با آن حضرت دست بیعت مى‏دادند و پیمان وفادارى مى‏بستند، و بعنوان «امیرالمؤمنین» بر او سلام مى‏کردند، و این مقام والا را تبریک مى‏گفتند.
برنامه بیعت تا سه روز ادامه داشت، و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند، و برنامه چنان حساب شده بود که همه مردم در آن شرکت کردند.
از کسانى که در غدیر با امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام بیعت نمودند همانهایى بودند که زودتر از همه آن را شکستند و پیش از همه پیمان خود را زیر پا گذاشتند و بعد از پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله یکى پس از دیگرى رو در روى امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام ایستادند.
جالب اینکه عمر بعد از بیعت این کلمات را بر زبان مى‏راند: «افتخار برایت باد، گوارایت باد اى پسر ابى‏طالب، خوشا به حالت اى اباالحسن، اکنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده‏اى»!
از آن جالب‏تر اینکه پس از امر پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله همه مردم بدون چون و چرا با امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام بیعت مى‏کردند، ولى ابوبکر و عمر گفتند: آیا این امر از طرف خداوند است یا از طرف رسولش (یعنى: از جانب خود مى‏گویى)؟ حضرت فرمود:
از طرف خدا و رسولش است. آیا چنین مسئله بزرگى بدون امر خداوند مى‏شود»؟ و نیز فرمود: «آرى حق است از طرف خدا و رسولش که على امیرالمؤمنین است».
بیعت زنان(21)
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله دستور دادند تا زنان هم با آن حضرت بیعت کنند و بعنوان «امیرالمؤمنین» سلام کنند و به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند، و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند.
براى این منظور - چون اکثر زنان نامحرم بودند - به دستور حضرت ظرف آبى آوردند و پرده‏اى بر روى آن زدند بطورى که زنان در آن سوى پرده دستِ خود را در آب قرار مى‏دادند و امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام در سوى دیگر دست خود را در آب مى‏گذاشت و بدین صورت بیعت زنان هم با آن حضرت انجام گرفت.
یادآور مى‏شود که بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله و ام‏هانى خواهر امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام و فاطمه دختر حضرت حمزه و اسماء بنت عمیس در آن مراسم حضور داشتند.


سؤال 19
عمامه «سحاب»(22)
عرب هرگاه مى‏خواستند ریاست شخص بزرگى را بر قومى اعلام کنند یکى از مراسمشان بستن عمامه بر سر او بود. اهمیت این برنامه آنگاه بیشتر مى‏شد که شخص بزرگى عمامه خود را بر سر کسى ببندد و این به معناى اعتماد بر او بود.
پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در مراسم غدیر عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، بعنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام بستند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت قرار دادند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است». امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام در این باره چنین مى‏فرمایند:
پیامبر در روز غدیر خم عمامه‏اى بر سرم بستند و یک طرف آن را بر دوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و حنین، مرا با ملائکه‏اى که چنین عمامه‏اى به سر داشتند یارى نمود».


سؤال 21
شعر غدیر(23)
از زیباترین برنامه‏هاى غدیر جلوه فرهنگى آن بود که در قالب ادبیات شعرى خود را نشان داد. در مراسم پرشور غدیر، حضور حسان بن ثابت شاعر بزرگ عرب از عنایات خداوند بود، چرا که درخواست این شاعر زبردست بسیار جلب توجه کرد.
او به حضرت عرض کرد: یا رسول اللَّه، اجازه مى‏فرمائید شعرى را که به مناسبت این واقعه عظیم درباره على بن ابى‏طالب‏علیه‏السلام سروده‏ام بخوانم؟ حضرت فرمودند: بخوان به نام خداوند و برکت او.
حسان بر جاى بلندى قرار گرفت و مردم براى شنیدن کلامش ازدحام کردند و گردن کشیدند. او گفت: «اى بزرگان قریش، سخن مرا به گواهى و امضاىِ پیامبر گوش کنید».
سپس اشعارى را که همانجا سروده بود خواند تا بعنوان سند غدیر بماند. ذیلاً متن عربى شعر حسان و ترجمه آن را مى‏آوریم:
اَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِىَّ مُحَمَّداً
لَدى‏ دَوْحِ خُمٍّ حینَ قامَ مُنادِیاً
وَ قَد جاءَهُ جِبْریلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ‏
بِأنَّکَ مَعْصُومٌ فَلا تَکُ وانِیاً
وَ بَلِّغْهُمُ ما أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ‏
وَ إِنْ اَنْتَ لَمْ‏تَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِیاً
عَلَیْکَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلهِهِمْ‏
رِسالَتَهُ إِنْ کُنْتَ تَخْشَى الْأَعادِیا
فَقامَ بِهِ إِذْ ذاکَ رافِعُ کَفِّهِ‏
بِیُمْنى‏ یَدَیْهِ مُعْلِنُ الصَّوْتِ عالِیاً
فَقالَ لَهُمْ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ مِنْکُمُ‏
وَ کانَ لِقَوْلی حافِظاً لَیْسَ ناسِیاً
فَمَوْلاهُ مِنْ بَعْدی عَلِیٌّ وَ اِنَّنی‏
بِهِ لَکُمْ دُونَ الْبَرِیَّةِ راضِیاً
فَیا رَبِّ مَنْ والى‏ عَلِیّاً فَوالِهِ‏
وَ کُنْ لِلَّذی عادى‏ عَلِیّاً مُعادِیاً
وَ یا رَبِّ فَانْصُرْ ناصِریهِ لِنَصْرِهِمْ‏
إِمامَ الْهُدى‏ کَالْبَدْرِ یَجْلُو الدَّیاجِیا
وَ یا رَبِّ فَاخْذُلْ خاذِلیهِ وَ کُنْ لَهُمْ‏
إِذا وَقَفُوا یَوْمَ الْحِسابِ مُکافِیاً
آیا نمى‏دانید که محمد پیامبر خداصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله کنار درختان غدیر خم به حالت ندا ایستاد، و این در حالى بود که جبرئیل از طرف خداوند پیام آورده بود که در این امر سستى مکن که تو محفوظ خواهى بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانى و از ظالمان بترسى و از دشمنان حذر کنى رسالت پروردگار را نرسانده‏اى.
در اینجا بود که پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله دست على‏علیه‏السلام را بلند کرد و با صداى بلند فرمود: «هر کس از شما که من مولاى او هستم و سخن مرا بیاد مى‏سپارد و فراموش نمى‏کند، مولاى او بعد از من على است، و من فقط به او - نه به دیگرى - بعنوان جانشین خود براى شما راضى هستم. پروردگارا، هر کس على را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر کس با على دشمنى کند او را دشمن بدار. پروردگارا، یارى‏کنندگان او را یارى فرما بخاطر نصرتشان امام هدایت کننده‏اى را که در تاریکیها مانند ماه شب چهارده روشنى مى‏بخشد. پروردگارا، خوارکنندگان او را خوار کن و روز قیامت که براى حساب مى‏ایستند خود جزا بده».
پس از اشعار حسان، پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله فرمود: اى حسان، مادامى که با زبانت از ما دفاع مى‏کنى، از سوى روح القدس مؤید خواهى بود.


سؤال 22 و 23
حضور جبرئیل در غدیر(24)
ظهور ملائکه به صورت آدمى در موارد خاصى اتفاق افتاده که پیام خاصى براى هدایت مردم همراه داشته است. در غدیر نیز این اتفاق پس از سخنرانى پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله پیش آمد و بار دیگر حجت را بر همگان تمام کرد.
مردى زیبا صورت و خوشبوى کنار مردم ایستاده بود و مى‏گفت:
بخدا قسم، روزى مانند امروز هرگز ندیدم. چقدر کار پسر عمویش را مؤکّد نمود، و براى او پیمانى بست که جز کافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى‏زند. واى بر کسى که پیمان او را بشکند.
عمر نزد پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله آمد و عرض کرد: شنیدى این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آیا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود:
او روح الأمین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنى، که اگر چنین کنى خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود!
معجزه الهى در غدیر(25)
آنچه در غدیر براى مردم بیان شد بزرگترین پیام اسلام، یعنى ولایت اهل بیت‏علیهم‏السلام بود. اگر در موارد بسیارى از اتمام حجتهاى الهى معجزه‏اى از سوى پیامبرصلى‏ اللَّه‏ علیه‏ وآله صورت مى‏گرفت تا اطمینان قلوب آن مردم و نسلهاى تاریخ باشد، در غدیر خداوند در حضور پیامبرش مستقیماً معجزه نشان داد و امضاى الهى را بر خط پایان غدیر ثبت کرد.
در آخرین ساعات از روز سوم «حارث فهرى» با دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله آمد و گفت:
اى محمد! سه سؤال از تو دارم:
1 . آیا شهادت به یگانگى خداوند و پیامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده‏اى یا از پیش خود گفتى؟
2 . آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده‏اى یا از پیش خود گفتى؟
3 . آیا اینکه درباره على بن ابى‏طالب گفتى: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیّ مَوْلاه ...»، از جانب پروردگار بود یا از پیش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: «خداوند به من وحى کرده است، و واسطه بین من و خدا جبرئیل است، و من اعلان کننده پیام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى‏کنم».
حارث گفت: «خدایا، اگر آنچه محمد مى‏گوید حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار یا عذابى دردناک بر ما بفرست».
همینکه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و همانجا او را هلاک کرد و ماجراى اصحاب فیل جلوى دیدگان 120000 جمعیت حاضر در غدیر تکرار شد.
بعد از این جریان، آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ ...»(26) نازل شد. پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله رو به مردم کردند و فرمودند: آیا دیدید؟ گفتند: آرى. فرمودند: شنیدید؟ گفتند: آرى. پس از این اقرار مردم فرمودند:
خوشا به حال کسى که ولایت او را بپذیرد، و واى بر کسى که با او دشمنى کند. على و شیعیانش را مى‏بینم که در روز قیامت سوار بر شتران با چهره‏هایى جوان، در باغهاى بهشت گردانده مى‏شوند در حالى که تاج بر سر دارند و ترسى بر آنان نیست و محزون نمى‏شوند و با رضایتى عظیم از سوى خدا مؤید هستند، و این است رستگارى بزرگ!! تا آنکه در حظیرة القدس از جوار رب العالمین ساکن شوند، که در آن برایشان هر چه بخواهند و آنچه چشمها لذت ببرند آماده است و در آن دائمى خواهند بود، و ملائکه به آنان مى‏گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ، فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ».(27)
با این معجزه، بر همگان مسلّم شد که «غدیر» از منبع وحى سرچشمه گرفته و یک فرمان الهى است.
از سوى دیگر، تعیین تکلیف براى همه منافقان آن روز و طول تاریخ شد که همچون حارث فهرى فکر مى‏کنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند، و بعد از آنکه مى‏دانند ولایت على بن ابى‏طالب‏علیه‏السلام از طرف خداست صریحاً مى‏گویند: ما تحمل آن را نداریم!! این پاسخ دندان شکن و فورى خداوند ثابت کرد که هر کس ولایت على‏علیه‏السلام را نپذیرد منکر سخن خدا و رسول است.
 
پایان مراسم غدیر(28)
بدین ترتیب پس از سه روز، مراسم غدیر پایان پذیرفت و آن روزها بعنوان «ایام الولایة» در ذهنها نقش بست. گروهها و قبائل عرب، با دنیایى از معارف اسلام، پس از وداع با پیامبرشان و معرفت کامل به جانشینِ او، راهىِ شهر و دیار خود شدند. پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله نیز عازم مدینه گردیدند در حالیکه کاروان نبوت را به سر منزل مقصود رسانده بودند.
خبر «واقعه غدیر» در شهرها منتشر شد و به سرعت شایع گردید و به گوش همگان رسید، و بدون شک توسط مسافران و ساربانان و بازرگانان تا اقصى نقاط عالم آن روز یعنى ایران و روم و چین پخش شد و غیر مسلمانان هم از آن با اطلاع شدند.
بدین وسیله جامعه اسلامى بار دیگر قدرت خود را به نمایش گذاشت، و از حملات احتمالى بیگانه مصون ماند. بدین‏گونه بود که خداوند حجتش را بر مردم تمام کرد؛ چنانکه امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام مى‏فرماید:
ما عَلِمْتُ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ‏صلى‏اللَّه‏علیه‏وآله تَرَکَ یَوْمَ الْغَدیرِ لِاَحَدٍ حُجَّةً وَ لا لِقائِلٍ مَقالاً(29): ... پیامبرصلى‏اللَّه‏علیه‏وآله در روز غدیر براى احدى عذرى و براى کسى سخنى باقى نگذاشت.
به امید آنکه در پانزدهمین قرن غدیر پیام آن را به فرداها برسانیم، و از سنگر غدیر سقیفه را نشانه رویم، تا پرچم ولایت را بر بلنداى تاریخ سر فراز داریم و لبخند رضایت بر لبان مبارک صاحب غدیر بنشانیم.

منبع : بازیاب

دسته ها : مذهبی - مقالات
جمعه سیزدهم 9 1388
فقیه اهل بیت (ع)(امام هادی) (ع)
محمد هادی تسخیری
یکی از مشکلات بزرگ بشر امروزی عدم شناخت لازم و کافی از ضروری ترین مطالب مورد نیاز خود می باشد وبه همین دلیل در بسیاری از تصمیمات براثر جهل به موضوع به بیراهه می رود و به قول اهل کلام به جای اینکه به هنگام عدم موفقیت در شناخت خدا ، بگوید نیافتم ، می گوید نیست !!. و اگر ازیک شیعه اثنی عشری که درگیر مسائل گوناگون روزمره است ، بخواهیم در باره ائمه اطهار علیهم السلام سخنی بگوید ، شاید بتواند پیرامون چهار امام اول (علیهم السلام ) و امام زمان (عج) و یا امام صادق(ع) و یا امام رضا (ع) ، مطالبی بگوید امام در باره دیگر ائمهء معصومین (علیهم السلام ) چندان اطلاعات زیادی نداشته باشد و این امر برای یک شیعه که می خواهد به سیره آنها عمل کند و از اخلاق و رفتار و کردار آن معصومین الگو بگیرد ، شایسته نیست .

لذا سعی می شود به هر مناسبت مطلب مختصری در حد امکان ، پیرامون ائمه اطهار (ع) خدمت خوانندگان عزیز ارائه گرددکه اکنون به مناسبت میلاد امام هادی (ع) در 15 ذی الحجه و به دلیل ناشناخته تر بودن این امام همام (ع) نوشته ذیل تقدیم می گردد .

امام علی بن محمد الهادی (علیه السلام)درسال 212ه به دنیا آمد و پدر بزرگوارش نام او را علی گذاشت و کنیهء ابا الحسن را برای او انتخاب کرد و در طول حیات مبارکش به القاب (نجیب ، مرتضی ، هادی ، نقی ، عالم ، فقیه ، امین ، موتمن و طیب ) ملقب شد و هنگامی که به شهر سامرا رفت ، در محله ای بنام عسکر سکنی گزید لذا ، ایشان به العسکری یا فقیه العسکری نیز ملقب شد . و در سال 245ه با زهر به شهادت رسید .
این امام معصوم در 9 سالگی به امامت رسید و در صدر اصحاب فتوا و فقهای عصر خود قرار گرفت و سختیهای مقام امامت را به مدت سی و چهار سال به جان خرید و در برابر ظلم ونفاق ایستادو خود و پیروانش دوران سختی را تحمل کردند. و در سخترین مجالس و در حضور جبارترین فرمانروایان عصر، سخن حق را هر چند برای آنها تلخ و گزنده بود گفت و بسیاری از گمراهان را با سخنان روح افزایش هدایت کرد.
ایشان در مدت عمر کوتاه ولی پربرکتشان آنچنان تأثیر خدایی بر روح و روان افراد گذاشت که پیروان او روز به روز بیشتر می شدند و در بین عامه مردم و فرماندهان ارتش اسلام و نیروهای ساده نظامی و برخی از والیان آن زمان طرفدارانی یافت.
دلایل امامت امام هادی (ع):
اسماعیل بن مهران می گوید : ((هنگامی که امام جواد(ع) به دستور معتصم ، به بغداد می رفت ، از ایشان پرسیدم " : جانم فدایت من برای شما نگرانم . پس بعد از شما امامت به چه کسی می رسد ؟ ایشان به شدّت گریه کردند ، به صورتی که محاسن ایشان خیس شد ، سپس روی به من کرد و فرمود : امامت بعد از من به فرزندم علی می رسد )
(الفصول المهمه – ص277)
امیه بن علی قیسی نقل می کند : به ابی جعفر دوم علیه السلام (امام جواد)(ع) گفتم : چه کسی جانشین شما می شود ؟ ایشان فرمودند: فرزندم علی (ع)
(کفایه الأثر- خزاز قمی – ص 280)
مسعودی به نقل از محمد بن عثمان کوفی از ابی جعفر (ع) (امام جواد) ،می گوید : از ایشان پرسیدم که پناه بر خدا اگر برای شما حادثه ای روی دهد ،بعد از شما امامت به چه کسی می رسد . فرمودند: به این فرزندم یعنی أباالحسن (امام هادی)(ع)
( اثبات الوصیه ص 221)
شیخ صدوق به نقل از عبدالواحد محمد بن العبدوس عطار می گوید: از علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری شنیدم که گفت : حمران بنی سلمان به ما گفت : صقر أبی دلف گفت : از ابا جعفر محمد بن علی الرضا (علیها السلام) شنیدم می گفت : امام پس از من فرزندم علی است ، فرمان او فرمان من است و سخن او سخن من است و اطاعت از او اطاعت از من است و ......کمال الدین – ج2 ص 378
مقام و منزلت امام(ع) :
امام هادی بعد از وفات امام جواد در شهر مدینه ماند تا اینکه بعد از وفات معتصم و به پایان رسیدن دوران واثق ، دوره خلافت یکی بدترین و خوانخوارترین خلفای بنی عباس یعنی متوکل شروع شد و هنگامی که متوکل، اقبال مردم را به سوی امام هادی (ع) دید ، با حیله و نیرنگ او را از مدینه به سامرا آورد و برای تحقیر ایشان دستور داد آن حضرت را در محله بدی بنام (دارالصعالیک ) به مدت سه روز ساکن کردند اما این خلیفه عباسی، خبر نداشت که مقام و منزلت امام از جا ومکان بدست نمی آید ، بلکه جا و مکان از وجود آن حضرت شرف می یابد.(مناقب شهر آشوب – ص )
البته این اعتقاد و احترام به امام هادی حتی به داخل سرای خلیفه عباسی نیز نفوذ کرده بود به طوریکه ، در کتاب حُلیه الابرار آمده است که هنگامی که متوکل عباسی دچار مرض بدخیمی شده بود ، مادرش برای خوب شدن خلیفه نذر کرد که در صورتی که خلیفه سلامتی خود را بازیابد، مبلغ زیادی را خدمت امام هادی (ع) ارسال کند. و پس از اینکه متوکل بنابر توصیه های پزشکی امام هادی (ع) ، سلامتی خود را بازیافت ، مادرش مبلغ فراوانی را به همراه مهر خود برای امام ارسال کرد.که بعداً ادای این نذر مورد اعتراض خلیفه قرار گرفت .
( حلیه الابرار ص 168)
از سوی دیگر به دلیل اینکه امام هادی (ع) در کودکی و در 9 سالگی به امامت رسید برخی از شیعیان نیز به امامت ایشان شک داشتند اما هنگامی که با وی روبرو می شوند، ابهت و عظمت امام بی اختیار نسبت به امام ادای احترام می کردند . محمد بن حسن أشتر علوی می گوید : همراه پدرم کنار در منزل متوکل عباسی ایستاده بودم و از گروهی از مردم که بین آنها طالبی و عباسی و جعفری بودند شنیدم که می گفتند : ما به احترام این کودک یا نوجوان (غلام ) سرپا نمی ایستیم . زیرا که او شریفترین و بزرگترین ما نیست . و منظور آنها ابوالحسن (امام هادی)(ع) بود. ولی هنگامی که امام هادی (ع) تشریف آوردند ، همه مردم به احترام ایشان قیام کردند ، و من به آن جماعت گفتم : شما که گفتید ما از جای خود بر نمی خیزیم ؟ آنها گفتند: به خدا قسم نتوانستیم خود را کنترل کنیم و از جای خود برخاستیم .
( مناقب – این شهر آشوب – ج 4- ص 411) که این واقعه نشان می دهد امام از سوی برخی از شیعیان ناآگاه ومغرور نیز مورد بی مهری قرار می گرفت .
یکی از خصوصیات بارز امام هادی (ع) عبادت خالصانهء و راز وبیازهای شبانه ایشان است به عنوان نمونه هنگامی که به خلیفه عباسی گفتند که امام هادی (ع) درحال تدارک قیامی برعلیه تو می باشد ، خلیفه به عده ای از مزدوران و دژخیمان خود دستور داد تا شبانه به خانه امام هادی(ع) حمله کنند و خانه او را تفشیش کنند و او را به همراه سلاحها دستگیر کرده و به قصر بیاورند. هنگامی که سربازان خلیفه شب هنگام به خانه امام هادی (ع) حمله کردند ، مشاهده کردند که امام (ع) بر روی خاک و ریگ در حالیکه ملافه ای از پشم بر سر خود گذاشته به عبادت و خواندن آیات قرآن کریم با مضمون امیدواری و هشدار (وعد و وعید) ، مشغول بودند. پس آنها امام (ع) را با همان وضعیت به نزد خلیفه آوردند که خلیفه با دیدن امام (ع) او را بزرگ داشت و در کنار خود نشاند و با او سخن گفت سپس متوکل گریه فراوان کرد و از امام (ع) پرسید : ای ابالحسن آیا قرضی داری ؟ امام (ع) فرمود : بله چهار هزار دینار . پس متوکل دستور دارد پرداخت کنند و او را با تجلیل و اکرام به خانه بازگرداندند.-
( فصل الخطاب – محمد خواجه پارسا بخاری – از پیوستهای کتاب نیابیح الموده – ص 386)
میراث امام (ع) )
از امام هادی میراث گرانبهایی از احادیث و دعاهای فراوان مانند دعای قضای حوایج که با این عبارات شروع می شود(یاعدّتی عند العدد و یا رجایی و المُعتمد و یا کهفی و السَند یا واحدُ یا احد ،....) یعنی (ای توشه و ذخیره من به هنگام جمع آوری توشه و ذخیره برای آخرت، وای امید و مورد اعتماد من و ای پناه و پشتیبان من و ای یکی و ای یگانه و ....) (کتاب عده الداعی ص 42) و یا دعای مناجات شبانه امام هادی که با این عبارات شروع می شود (الهی مسی ء قد ورد، وفقیر قد قصد ، ولاتخیب مسعاه واحمه و اغفرخطاه )
یعنی (خدایا گناهکاری به نزد تو آمد، و فقیری قصد تو کرد ، پس امیدش را ناامید نکن ، او را رحمت فرما و گناهش را ببخش )
( کتاب سیره الامام الهاشر علی الهادی (ع) - ص 31 )

و یا دعای در قنوت امام هادی (ع) ، (منهج الدعوات ص 61 ) و دعای دیگری که با عبارت (یا کبیرکل کبیر، یا من لاشریطله و لاوزیر،...) ، (شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجد این دعا را از امام هادی (ع) روایت کرده است ) و دعاهای دیگری که خواندن هر یک از آنها روح انسان را متعالی می کند و در تهذیب اخلاق بسیار مؤثر است
شیخ بهایی نیز به هنگام سفر به عتبات مقدسه و در شهر سامرا در ابیاتی مقام و شأن امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) را بیان می کند و شور و شوق خود را برای زیارت قبر آنها در این شهر نشان می دهد و از زوار می خواهد ضمن اینکه خضوع و خشوع داشته باشند ، پای برهنه به حرم دو امام معصوم (علیهم السلام ) وارد شوند و حرم این دوامام همام را به (طور سینا) تشبیه می کند که در آن خداوند متعال در سوره طه آیه 12 موسی (ع) را با عبارت ( إنّی أنا ربک فاخلع نعلیک إنک بالواد المقدّس طُوی ) مورد خطاب قرار می دهد .
أسرع السیر ایها الحادی إن قلبی إلی الحمی صادی
و اذا ما رأیت من کثب مشهد العسکری و الهادی (ع)
فأغضض الطرف خاضعاً و لها و اخلع النعل انه الوادی
( اعیان الشیعه ج9 – ص 248)
در پایان از خدای بزرگ و منان خواستاریم ما را روز به روز نسبت به امامان معصوممان (علیهم السلام )آگاه تر نماید و به برکت وجود مقدسشان ما را مورد لطف و مرحمت دائمی خود قرار دهد .آمین یا رب العالمین .
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - مقالات
پنج شنبه دوازدهم 9 1388

الگوی مردان سیاست


شهید آیت‏اللّه‏ سیدحسن مدرس، برجسته‏ترین نماینده‏ای است که در دوران مشروطه و پس از آن در دوره‏های مختلف مجلس شورای ملی در مجلس حضور یافت. در میان شخصیت‏های معاصر، هیچ کس را مانند شهید مدرس سراغ نداریم که آن همه مورد توجه و تکریم حضرت امام خمینی رحمت ‏الله علیهقرار گرفته و الگوی مردان سیاست معرفی شده باشد. بدون تردید شخصیت آن فقیه توانا، سخنور چیره‏دست و سیاستمدار آگاه، فراتر از اوصاف نماینده مجلس بود، ولی بخش عمده‏ای از بروز شخصیت سیاسی وی، در سایه حضور در مجلس پدیدار شده بود که با اندیشه، بیان و رفتار خویش، سطح توقع جامعه را از نمایندگی مجلس دو چندان ساخت و الگویی بر جا گذاشت که برای سال‏های سال، ملاک و معیاری روشن در سنجش شخصیت نمایندگان ملت به شمار خواهد رفت.

طلوع ستاره مجلس


در آن هنگامه‏ای که استبداد دستگاه قاجاریه، در باتلاق جهل و جور خویش دست و پا می‏زد، شهید مدرس از افق علم و ایمان طلوع کرد. در همین دوران که آن فقیه فرزانه و مجاهد نستوه مشغول پرتو افشانی بود، مرداب نفرت‏انگیز و یأس‏آور رضاخان، رشد سرطانی یافت و انسان‏های پارسا و دین داری چون شهید مدرس را در محاق ستم خویش قرار داد. در این برهه حساس، شهید مدرس در عرصه‏های گوناگون از ارزش‏های دینی حمایت و چهره‏های نفاق را افشا می‏کرد.

ویژگی‏های آیت‏اللّه‏ مدرس


شهید سیدحسن مدرس، دوران کودکی و نوجوانی خود را تحت نظر پدری آراسته به مکارم اخلاقی، و دوران جوانی را در محضر استادان بزرگ دینی که هر یک در عرصه علم و فضایل انسانی و الهی زبانزد خاص و عام بودند، سپری کرد. او تمام لحظات آن دوره را به خوشه‏چینی از کمالات اخلاقی آنها پرداخت و توانست به سجایای انسانی و فضیلت‏های اخلاقی والایی برسد.

اسوه شجاعت و شهامت


مردان خدا در سایه ایمان قوی و یقین به حقانیت اهدافی که در پیش دارند، هرگز از چیزی هراس به دل راه نمی‏دهند و جز در برابر معبود سر تعظیم فرود نمی‏آورند. یکی از ویژگی‏های والای شهید مدرس، شجاعت و شهامت است. او در طول عمر خود که همواره به مبارزه با ظلم و بیداد می‏پرداخت، از هیچ قدرتی نترسید. دشمنانش چندین بار به جان او سوء قصد کردند، ولی مدرس ذره‏ای از مواضع خود عقب نشینی نکرد. وی بارها می‏گفت: «اگر تمام دُوَل دنیا بر خلاف من باشد،... به تنهایی مقاومت می‏کنم».

وارستگی و آزادگی


مرحوم مدرس به دلیل قناعت و ساده زیستی که داشت، از تعلقات وارسته بود. در نتیجه، بدون نگرانی از به خطر افتادن موقعیت و مال و جانش، حرف حق را می‏زد. روزی مرحوم مدرس به تعدادی از علمای اصفهان گفت: «اگر می‏بینید من نسبت به بسیاری از اسرار آزادانه اظهار عقیده می‏کنم و هر حرف حقی را بی‏پروا می‏زنم، برای این است که چیزی ندارم و از کسی هم چیزی نمی‏خواهم. اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقع خود را کم نمایید، آزاد می‏شوید».

بصیرت و تیزهوشی


شهید مدرس، مصداق کاملی برای حدیث «مؤمن زیرک و تیزهوش است»، به شمار می‏آید. او در جریان تغییر سلطنت، وقتی به مخالفت با آن برخاست، با تیزهوشی و بصیرتی کم نظیر، وضعیت آینده ایران را به گونه‏ای درست پیش‏بینی کرد. شهید مدرس با روی کار آمدن خاندان پهلوی، اوضاع آینده را چنین توصیف نمود: «در رژیم نوعی که نقش آن را برای ایران بینوا طرح کرده‏اند، نوعی تجدد به ما داده می‏شود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه، تقدیم نسل‏های آینده خواهد نمود».

صراحت کلام


یکی از ویژگی‏های مرحوم مدرس، صراحت ایشان است. او بدون تعارف سخن حق خود را با صدای بلند بیان می‏کرد؛ به ویژه اگر طرف مقابل می‏خواست ظاهر سازی و مردم‏فریبی کند. فرزند مرحوم مدرس می‏گوید: «رضاخان در اول خیابان سپه، محوطه بزرگی را که به نام باغ ملی بود تعمیر و بازسازی کرده، مراسم نظامی را در آن برگزار می‏کرد. او در بالای سردر بزرگ آن، مجسمه نیم تنه‏ای از خود نصب نمود که مانند دو مجسمه از پشت به هم چسبیده بود که هم از بیرون شمایل تمام صورت او را داشت و هم از درون. روزی برای مراسمی مدرس را دعوت کردند، من هم همراه ایشان بودم... . وقتی رسیدیم، رضاخان از شهید مدرس پرسید: حضرت آقا! درب ورودی را هم ملاحظه فرمودید. آیت‏اللّه‏ مدرس گفت: بله مجسمه شما را هم دیدم، درست مثل صاحبش دو رو دارد. رضاخان از شرم و ناراحتی تا پایان مجلس دیگر سخنی به زبان نیاورد».

نفوذناپذیری


شهید مدرس در مقابل زورگویان و باطل پرستان، با تمام وجود می‏ایستاد؛ به‏گونه‏ای که دشمنان هیچ گاه نمی‏توانستند او را از ادامه راه حقی که برگزیده بود، باز دارند. این انعطاف ناپذیری مدرس در مقابل زمامداران، موجب سردرگمی و تعجب آنان شده بود. یکی از تاریخ نویسان معاصر می‏گوید: به خاطر دارم که یکی از زمامداران سابق به من گفت: «با مدرس چه می‏توانم بکنم، نه پول می‏گیرد که به او پول بدهم، نه والی و وزیر می‏شود که او را تطمیع نمایم؛ ناگزیرم با او راه بیایم و نظریات صحیح او را قبول کنم».

مخالفت با امتیاز طلبی


مدرس منادی عدالت بود و با هرگونه تبعیض و امتیازطلبی مخالفت می‏کرد. او هرگز راضی نمی‏شد کسی یا ارگانی از امتیاز بیشتری در مقایسه با دیگران برخوردار شود. روزی آخرین فرزند او که بسیار به وی علاقه داشت بیمار شد. پزشک اصرار کرد که باید این فرزند به منطقه‏ای که آب و هوای خوشی دارد برود، شاید معالجه مؤثر واقع شود. شهید مدرس در جواب فرمود: «همه فرزندان این مملکت، فرزندان من هستند. نمی‏پسندم که فرزند من به جای خوش آب و هوایی منتقل شود و دیگران در محیط گرم تهران یا جاهای دیگر در شرایط سخت به سر برند، مگر اینکه برای همه آنان چنین شرایطی فراهم شود».

پایداری و پارسایی


شهید مدرس با آن همه تلاش‏ها و نقش‏های ارزنده‏ای که در مقطعی حساس و مهم عهده‏دار شده بود، در تاریخ معاصر بسیار غریب بود و تاریخ نگاران وابسته به دستگاه استبداد، در تلاش بودند نام و خاطره‏اش به بوته فراموشی سپرده شود. کسی که این شهید و شیوه فکری‏اش را به طور جدی مطرح کرد، امام خمینی رحمت ‏الله علیهبود که در سخنان و پیام‏های خویش، از ایشان فراوان یاد می‏کرد. هنگامی که طرح نخستین اسکناس جمهوری اسلامی را خدمت امام بردند، ذیل تصویر آن مجتهد مبارز نوشت: «سزاوار است اولین اسکناس که در ایران به طبع می‏رسد، عکس اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی باشد». توجه ویژه حضرت امام به آیت اللّه‏ مدرس، به جنبه‏های سیاسی آن روحانی والا مقام منحصر نمی‏شود، بلکه تربیت‏های الهی، انگیزه‏های خالصانه، اخلاق و رفتار مدرس، و تهذیب و تزکیه درونی وی، مورد توجه آن روح قدسی قرار داشته است؛ چنانکه خودشان تصریح کردند: «مدرس یک چنین مرد قدرتمندی بود، برای اینکه الهی بود؛ برای خدا می‏خواست کار کند، نمی‏ترسید».

مدرس در آیینه کلام امام خمینی رحمت ‏الله علیه


دولت قناعت
سیره راستین مدرس، نکات ارزنده و آموزنده‏ای را در برابر چشم ما می‏نهد که هر کدام می‏تواند درسی هدایتگر برای جامعه اسلامی باشد. حضرت امام خمینی رحمت ‏الله علیه، علاقه‏مندان را به شیوه زندگی مدرس توجه می‏داد که ساده‏زیستی، قناعت و دوری از دنیا بخشی از آنهاست. ایشان می‏فرماید: «منزلش یک منزل منحصر از حیث ساختمان و زندگی[اش]، یک زندگی مادون عادی [بود]. در آن وقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود؛ کرباسی که باید از خود ایران باشد می‏پوشید». مدرس از همان دوران کودکی و نوجوانی، زندگی ساده و بی‏تکلف را بر راحت‏طلبی و رفاه ترجیح داد و چون در عرصه‏های فکری، فرهنگی و سیاسی هم گام نهاد، ضرورت استمرار این شیوه را بیشتر احساس کرد تا بتواند بدون تعلق به مادیات، رسالتی را که احساس می‏کرد به انجام برساند.

مدرس و مجلس


حضرت امام خمینی رحمت ‏الله علیه، حضور شهید مدرس را در مجلس این گونه بیان می‏کند: «وقتی مدرس در مجلس نبود، انگار مجلس هم نبود و گویا همه منتظر صحبت کردن او بودند». حضور شهید مدرس در مجلس شورای ملی، برهه‏ای از زندگانی آن بزرگمرد به شمار می‏آید که وی با شجاعت و صراحت در کنار هم‏فکران خود، همواره به روشن فکری‏ها ادامه می‏دهد و اسیر جوسازی‏های اکثریت طرفدار دولت دیکتاتور نمی‏شود.

مرد ایمان


در پیام امام خمینی رحمت ‏الله علیهکه به مناسبت بازسازی مرقد شهید مدرس در تاریخ 28 شهریور 1363 صادر شده، آن شهید به عنوان مجتهدی عظیم‏الشأن، متعهدی برومند و عالمی بزرگوار معرفی شده که از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمی‏ورزید. در بخشی از این پیام آمده است: «این عالم... با جسمی نحیف، روحی بزرگ و شاداب از ایمان، صفای حقیقت و زبانی چون حیدر کرّار، رویارویشان ایستاد، فریاد کشید، حق را گفت، جنایت آشکار کرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستمشاهی، در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست».

بی‏اعتنایی به جاه و مقام


امام خمینی رحمت ‏الله علیهدر بخشی از سخنان خود درباره زهد و وارستگی شهید مدرس می‏فرماید: «... برای اینکه [مدرس ] یک آدمی بود که نه به مقام اعتنا می‏کرد و نه به دارایی و امثال ذلک... . وارسته بود. برای مقام، برای جاه و برای وضعیت کذا نمی‏رفت عمل بکند. او برای خدا عمل می‏کرد. کسی که برای خدا عمل می‏کند، وضع زندگی اش هم آن است... . [مدرس] از هیچ کس نمی‏ترسید».

مدرس از نگاه دیگران


توانایی سیاسی
ملک الشعراء بهار می‏گوید: «در یکی از مجالس عمومی که دولت و نایب السلطنه تشکیل داده بود، سیدحسن مدرس نطقی کرد که مجلس به آن بزرگی به هم خورد و نطق به هواداری قانون اساسی و بر ضد خیال ناصر الملک شد». این توانایی سیاسی و اقتدار، ارمغان دیانت، قناعت و وارستگی مدرس است و از شیوه‏ای خاص از زهد و بی‏اعتنایی به مظاهر دنیوی خبر می‏دهد.

زندگی ساده


دکتر میلیسپو، مستشار آمریکایی ضمن اعتراف به ویژگی‏های والای مدرس از نظر وارستگی، زهد و تقوا می‏گوید: «پیشوای شهید علمای شیعه، مدرس است. این صفت مدرس زبانزد خاص و عام است که به پول اعتنایی ندارد و در یک خانه ساده که اثاثیه آن عبارت از حصیر، کتاب و نیمکت است زندگی کرده و دارای لباس سبک قدیم ایران است. شخصی خارجی که مدرس را ملاقات می‏کند، بی‏اختیار از سادگی و وارستگی و قریحه حساس او متأثر می‏شود».

حاکمیت ملت


اعتقاد نظری و پایبندی عملی شهید مدرس به حاکمیت مردم در سرنوشت خود، از مهم‏ترین بخش‏های اندیشه وی است. جمهوریت در اندیشه مدرس چنان جایگاهی دارد که برای تحقق واقعی آن در جامعه، در برابر جمهوری‏خواهی پوشالی و ضد ملی رضاخان می‏ایستد. مدرس در بخش‏هایی از نطق تاریخی خود در مجلس چنین می‏گوید: «استبداد طول کشید تا بیست سال قبل که اشخاص منورالفکر از داخله مملکت به خیال افتادند که امورات اجتماعی این مملکت از راه شخص خارج شود و اراده اجتماعی شود... . استبداد و مشروطه هم اصلاً با هم مناسبت ندارد که بگویند این بهتر است یا آن؛ این تباین است».

خاطراتی از مدرس


کلاه رضاخان
در یکی از جلسات مجلس، صحبت نمایندگان از بره، بز و میش بود و پوست کندن آنها. نماینده‏ای گفت: پوست بره یک منبع عایدی است، ولی باید بره‏کُشی ممنوع و منع گردد؛ بره را برای چه بکشند؟ مدرس با خونسردی گفت: برای کلاه رضاخان. آن روزها رضاخان که هنوز شاه نشده بود، کلاه پوستی به سر می‏گذاشت. خنده وکلا، نظم مجلس را به هم زد.

دُم شاهزاده فرمانفرم


شاهزاده فرمانفرما به وسیله یکی از محارم خود پیغام می‏دهد که به آقای مدرس بگویند این قدر پا روی دُم من نگذارد. وقتی این پیغام به مدرس می‏رسد می‏گوید: «به شاهزاده بگویید، مدرس گفت من هر جا پا بگذارم، دُم حضرت والاست؛ مرا در این میان تقصیری نیست».

از تبار مصلحان


مدرس پس از اتمام دروس مقدماتی خود در حوزه علمیه اصفهان برای تکمیل تحصیلات عازم نجف اشرف می‏شود و در جرگه شاگردان مراجع روشن اندیشی چون آیت‏اللّه‏ آخوند خراسانی و سیدکاظم یزدی در می‏آید؛ عالمانی که با شجاعت تمام به حمایت از انقلاب مشروطیت پرداختند و سهم بزرگی در پیروزی این انقلاب مردمی ایفا کردند. تحت تأثیر این عالمان است که مدرس پس از بازگشت به زادگاه، عهده‏دار مسئولیت‏های اجرایی می‏شود. شهید مدرس از تبار نواندیشان حوزوی به شمار می‏آید که تأثیر انکارناپذیری بر جامعه ایران گذاشت.

نایب مردم


مدرس همان طور که در عرصه بینش به حاکمیت ملت اعتقاد داشت، در عرصه منش و زندگی عملی نیز به آن پای‏بند بود. روزی یکی از پیروان و دوستداران مدرس که مردی محترم بود، در مجالس و محافل گفته بود که من خواب دیدم و اعتقاد دارم مدرس نایب امام زمان(عج) است. سخنان او به گوش مدرس رسید. دستور داد او را احضار کردند و بدون مقدمه به او گفت: «چرا حرفی می‏زنی که اثبات آن مشکل است. به جای این که بگویی مدرس نایب امام زمان است، بگو مدرس نایب مردم است که هم دلایل کافی برای اثبات آن داشته باشی و هم سخنی به جا و درست باشد».

مجلس، خانه ملت


مدرس در استیضاحی که قرار بود از سوی نمایندگان اقلیت از رضاخان صورت گیرد، در اعتراض به مبهم گویی و کلی‏گویی‏های نمایندگان که احتمالاً از ترس آنان از رضاخان سرچشمه می‏گرفت، گفت: «مگر شما ضعف نفس دارید. این حرف‏ها را می‏زنید و در پرده سخن می‏گویید. ما بر هر کسی قدرت داریم. از رضاخان هم هیچ ترسی نداریم. ما قدرت داریم پادشاه عزل کنیم، سؤال کنیم، استیضاح کنیم».

کمال انسانیت


سیری در زندگی سیاسی مدرس، از توجه و شناخت عمیق او از تاریخ گذشته و تمدن جدید خبر می‏دهد. او شیفته حقایقی بود که هر روز در عرصه علم، فرهنگ، سیاست و پیشرفت انسان ظهور می‏کرد و ناگزیر به اتخاذ مواضعی حکیمانه و اصولی بود. از این رو گفتار و سخنان نغز و حکیمانه‏ای از خود به یادگار گذاشته است. از جمله آن سخنان چنین است: «تلاش و حرکت جامعه برای رسیدن به کمال انسانیت و آزادگی، زمانی بهترین نتیجه را به بار می‏آورد که با عقل و تدبیر آغاز و به آزادی ختم شود».

شاگردان شهید مدرس


شید مدرس سال‏های طولانی در حوزه‏های نجف، اصفهان و مدرسه سپهسالار تهران در سطوح بالای حوزوی تدریس می‏کرد. مواد درسی او نیز به طور عمده فقه، اصول، منطق، فلسفه، اخلاق و نهج البلاغه بود. برخی از شاگردان ایشان عبارت اند از: آیت اللّه‏ مهدی الهی قمشه‏ای، عالم پرهیزکار و مترجم قرآن و مفاتیح الجنان؛ بدیع الزمان فروزانفر، از نویسندگان، محققان و ادیبان معاصر؛ آیت‏اللّه‏ سید مرتضی پسندیده، برادر بزرگ امام خمینی رحمت ‏الله علیه؛ شیخ الاسلام ملایری، از شخصیت‏های سیاسی و مذهبی برجسته؛ سید رضی لاهیجانی؛ شیخ محمد علی لواسانی و مرحوم جلال‏الدین همایی. شاگردان فراوانی از محضر این استاد بزرگ خوشه چینی کرده و از کمالات وی بهره برده‏اند، ولی به دلایل مختلف مانند اوضاع سیاسی حاکم بر آن زمان، تاکنون به طور دقیق شناسایی نشده‏اند.

مقام علمی و فقهی شهید مدرس


شهید بزرگوار سید حسن مدرس در دوران جوانی به مقام والای اجتهاد رسید و سپس از اصفهان، رهسپار حوزه علمیه نجف شد. مدرس از لحاظ علمی و حوزوی شخصیتی نمونه و ممتاز بوده، مجتهد و فقیهی جامع الشرایط و صاحب فتوا بود که خود حاضر نشد برای مردم رساله منتشر کند. وی پیش از آنکه مردی سیاسی باشد ، عالمی اصولی و فقیه حوزوی بود. مرحوم مدرس در نجف اشرف، هم مباحثه و هم‏ردیف حضرت آیت‏اللّه‏ سید ابوالحسن اصفهانی بود که بعدها به مرجعیت رسید. مبانی و بینش سیاسی مدرس، از توان و مهارت شگفت فقهی و آگاهی‏های فلسفی و سیاسی‏اش سرچشمه می‏گرفت. مدرس، شعله‏ای از نور الهی در زمین و آیت عظمای خداوند در میان بندگان بود.

در جرگه آزادمردان


شهید مدرس، مسلمان آزاده‏ای است که به انسان‏ها آزادی، به پاک مردان تقوا، به رهبران از خود گذشتگی و فداکاری و به همه مردم چگونه زیستن و چگونه مردن را می‏آموزد. او عالم بزرگوار و مجاهدی بزرگ است که همواره جز فکر رهایی ملت‏ها از زنجیرهای استبداد داخلی و استعمار خارجی، اندیشه دیگری ندارد و با تقوای اسلامی و انقلابی و نبوغ خدادادی خویش، پایه‏های کاخ بیداد را به لرزه در می‏آورد. مدرس از آن یک ملت و یک کشور نیست، او متعلق به همه جهانیان و آزادگان و مجموعه انسان‏هایی است که در هر سرزمینی، دنبال فضیلت، تقوا و انسانیت هستند.

شهادت


شهادت آیت الله مدرس(رحمت الله علیه)، پایان زندگی افتخار آفرین او نیست؛ سرآغاز طلوع چهره تابناک اوست تا در راهی گام نهد که تا بی‏نهایت ادامه دارد؛ راهی که باید همه انسان‏ها را به مقام خلیفة اللهی برساند. مدرس در بستر تاریخ، رهگذر راهی است که همه انسان‏های آزاده در پهنه گیتی باید در آن گام نهند و به دنیای نور و آزادگی برسند. مدرس، فرزند همه انسان‏ها و ملت‏های دربند است که چون خورشیدی فروزان، در شب‏های سیاه و ظلمت زده زندگی آنان می‏تابد و به ایشان حیات و امید می‏بخشد.
منبع: ماهنامه گلبرگ

دوشنبه نهم 9 1388
9 حرکت اشتباه = آنفولانزای خوکی
به جای بوسیدن دوستان و اطرافیان خود،‌ همدیگر را در آغوش بگیرید.
ویروس H1N1 که عامل ابتلا به آنفلوآنزای خوکی است بیماری بسیار عفونی است، حتی ممکن است بسیاری از ما با آن مواجهه شده باشیم.حتی اگر همیشه ماسک به صورت داشته باشید مما کارهایی وجود دارد که می‌تواند با انجام دادن آنها یا انجام ندادن‌شان خطر ابتلا را کاهش دهید.

1- به جای بوسیدن دوستان و اطرافیان خود،‌ همدیگر را در آغوش بگیرید.

بغل کردن و یا در آغوش گرفتن کمتر باعث انتقال عفونت یا ذرات ریز که حاوی ویروس آنفلوآنزا است از بینی یا دهان می‌شود. اما ممکن است که شما بخواهید از هرگونه تماس و نزدیکی با فردی که سرفه می‌کند آب‌ریزش بینی دارد و یا سایر نشانه‌های آنفلوآنزا را دارد پرهیز کنید.

2- دست‌های‌تان را طبق اصول بهداشتی بشویید.

شستن دست‌ها بهترین راه محافظت از ابتلا به این بیماری است. مخصوصا وقتی در مکان‌های شلوغ رفت و آمد می‌کنید. همچنین وقتی در جایی هستید که ممکن است ویروس آنفلوآنزا به اشیایی که توسط افراد زیادی لمس شده است. بعد از گرفتن دستگیره در ماشین، یا وقتی در داخل اتوبوس یا مترو هستید و میله‌های اتوبوس و مترو را هنگام ایستادن گرفته‌اید حتما بعد از پیاده‌ شدن دست‌هایتان را بشویید.

3- به شستن دست‌هایتان عادت کنید.

(سعی کنید از سینک دستشویی‌هایی استفاده کنید که دارای آب روان و شیرهای اتوماتیک است)دست‌های‌تان را با آب روان گرم و صابون و ترجیحا مایع صابون بشویید.حداقل به مدت 15 تا 20 ثانیه دست‌هایتان را به هم بمالید و سپس آب‌کشی کنید. شیرهایی که اتوماتیک هستند بسیار مناسب هستند چرا که در صورتی که ویروس آنفلوآنزا به شیرآلات بچسبد تا ساعت‌ها در آن سطح زنده می‌ماند.اگر شیر اتوماتیک نبود از یک دستمال تمیز و یک بار مصرف برای بستن شیر استفاده کنید.

4- هنگام خرید و تهیه لیستی از لوازم مورد نیاز از خودکار مشخص خود استفاده کنید.

چرا که ممکن است ویروس از فرد مبتلا به خودکار منتقل شده باشد و در این صورت شما هم بیمار شوید. پس بهتر است همیشه یک خودکار برای کارهای شخصی خود داشته باشید.

5- هنگام عطسه دهان‌تان را به طرف بازوهای‌تان بگیرید.

این کار به شما کمک می‌کند که ویروس به دست‌های‌تان هم منتقل نشود و از عفونت مجدد در شما و دیگران جلوگیری می‌کند. البته این کار ممکن است در ابتدا از نظر شما و هم اطرافیان‌تان کاری عجیب به نظر بیاید. اما کاری بهداشتی است و از گسترش بیماری جلوگیری می‌کند.

6- دست ندهید.

برای محافظت خود از انتقال میکروب‌های دیگران از دست دادن بعد از سلام و احوا‌پرسی اجتناب کنید. سر خود را تکان دهید و یا برای ابراز احساسات به دوستان و اطرافیان لبخند بزنید. اگر حتما باید دست بدهیدن بعد از دست دادن دست‌هایتان را بشویید.

7- از صفحه کلید و موس دیگران استفاده نکنید.

حدالمقدور سعی کنید از وسایل شخصی در محیط کار استفاده کنید و اگر مجبورید از وسایل مشترک در محل کارتان استفاده کنید قبل از خوردن غذا و یا میان‌وعده و نوشیدنی حتما دست‌هایتان را با آب‌ولرم و صابون بشویید. جرم‌ها و میکروب‌ها می‌توانند حتی ساعت‌ها روی این وسایل بمانند و سبب انتقال بیماری به ما شوند.

سعی کنید وسایل خود را با دیگران به طور شریکی استفاده نکنید. می‌توانید برای جلوگیری از انتقال این آلودگی‌ها هر از گاهی با الکل وسایل کامپیوتر خود را تمیز کنید.

8- هرگز به چشم‌ها، بین‌ و دهان‌تان دست نمالید.

لمس کردن صورت و چشم‌ها و بینی به طور مکرر راه ساده‌ای برای انتقال و ویروس‌ها و میکروب‌هاست.از طریق مالش چشم، دهان و بینی میکروب‌ها به راحتی قادرند وارد بدن شوند ممکن است شما اصلا متوجه این کار نباشید اما اگر این عادت را دارید بیشتر مراقب باشید.

9- بعد از تعویض پوشک بچه و لباس‌های زیر کودک خود حتما دست‌هایتان را بشویید.

البته این کاری است که همیشه باید انجام دهید اما از زمانی که آنفلوآنزای نوع A شایع شده است کودکانی که بهر مهد می‌روند هم در معرض خطر هستند. از آنجایی که این بیماری ممکن است سبب اسهال، تهوع و استفراغ و ناراحتی گوارشی هم شود افراد مراقب کودکان در مهدها و در مدرسه حتما باید مراقب باشند که بعد از تعویض لباس و پوشک حتما دست‌هایشان را بشویند.
منبع : فردا
دسته ها : علمی - مقالات
پنج شنبه پنجم 9 1388
فاجعه در پائیز 2 (پاسخ به پرسش ها)
علیرضا مخبر دزفولی
امیدوارم مطلب گذشته ام که در همین ستون درج شد یا لااقل بخشی از آن در خاطر شریفتان مانده باشد. اگر چه ترجیح می دادم که ادامه مطلبم را کار کنم ولی به دلیل سئوالات زیادی که در خصوص این بیماری هم بعد از خواندن این مطلب و هم بعد از دیدن و شنیدن مطالب مرتبط در رسانه ها در ذهن و خاطر هم وطنان عزیزم نقش بسته است، تصمیم گرفتم که به بخشی از این پرسش ها پاسخ بگویم شاید به کاربردی تر شدن نوشته ام کمک کند.

1) آیا واکسن این بیماری تولید شده است و در کشور ما موجود است یا خیر؟

ج) بله واکسن این بیماری توسط شرکت های متعددی در کشورهای مختلف تولید شده است ولی به دلیل عدم اطمینان
از بی خطر بودن صد در صد آن، خصوصا در اطفال و زنان باردار، تردید های زیادی در مورد ترجیح تزریق آن بر رعایت نکات بهداشتی (تا حصول اطمینان کامل از بی خطر بودن آن) وجود دارد به گونه ای که در کشورهای پیشرفته، هنوز پزشکان نمی توانند در زمینه توصیه به تزریق آن به مردم توصیه قاطعی داشته باشند و به همین دلیل هم بسیاری از مردم این کشورها علیرغم وجود واکسن در کشورشان اقدام به تزریق آن نمی کنند. در کشور ما هم وزارت بهداشت، درمان وآموزش پزشکی ظاهرا برای خرید این واکسن برای افراد پرخطر اقدام کرده است و منتظر اعلام بی خطر بودن کامل این واکسن است تا آنها را به کشور وارد کند.

2) آیا واکسن آنفلوانزای فصلی در جلوگیری از ابتلا به آنفلوانزای نوپدید نقشی دارد؟

ج) خیر تزریق واکسن آنفلوانزای فصلی هیچ تاثیری در پیشگیری از بیماری آنفلوانزای نوپدید ندارد.

3) آیا تزریق یکبار واکسن آنفلوانزای فصلی برای همیشه انسان را در برابر آنفلوانزای فصلی ایمن میکند؟

ج) خیر هر سال باید این واکسن البته برای کسانی که لازم است، تزریق شود.

4) چه کسانی در اولویت تزریق واکسن آنفلوانزای فصلی و نوپدید هستند؟

ج) همچنان که مطلعید تزریق واکسن آنفلوانزای فصلی برای افراد پرخطر اکیدا توصیه می شود و در هیاهوی بیماری آنفلوانزای نوپدید نباید از وجوب تزریق این واکسن به افراد پرخطر غفلت کرد که این غفلت بسیار خسارت بار است. نکته بعد این است که همچنان که مشاهده کردید هجوم بی رویه مردم برای تزریق واکسن آنفلوانزای فصلی بدلیل عدم اطلاع رسانی صحیح به آنها توسط رسانه ها و نیز سودجوئی بعضی انسان های فرصت طلب مبنی بر داشتن واکسن آنفلوانزای خوکی (که صددرصد دروغ و یک تقلب واضح بوده و تاکنون نیز هست) و عدم اولویت بندی ارائه آن به مردم توسط وزارت بهداشت، باعث شد افرادی که در گروه های پرخطر دسته بندی شده اند و تزریق این واکسن برای آنها ضروری و بلکه حیاتی بوده و هست از این واکسن محروم و بر عکس بسیاری از کسانی که لزومی به تزریق این واکسن ندارند این واکسن را تزریق کردند! لذا باید توجه داشت کسانی که در اولویت تزریق این واکسن (در صورت ورود به کشور) هستند عبارتند از:

بیماران مبتلا به بیماری های مزمن هر یک از ارگانهای مهم بدن مانند بیماران قلبی، کلیوی، کبدی، ریوی (آسم مزمن، آمفیزم ریوی و...)، عصبی، دیابتی ها و.... افراد مسن ّ بالای 65 سال و یا کودکان زیر 5 سال، کسانی که به دلیل بیماری های بدخیم شیمی درمانی می شوند و به طور کلی کسانی که داروهای ضعیف کننده سیستم ایمنی دریافت می کنند، کادر پزشکی، کسانی که از افراد مبتلای قطعی مجبورند مراقبت کنند و....

5) آیا درمان قطعی برای این بیماری وجود دارد؟

ج) داروهای متعددی برای درمان این بیماری در خارج و داخل کشور تولید شده است. از جمله این داروها داروی oseltamivir یا tamiflu است که خوشبختانه در ایران هم وجود دارد و در بیمارستانها برای موارد شدید بیماری در بیماران بستری، به کار  برده می شود. البته این داروها علاج بخش قطعی نیستند ولی چنانچه در 48 ساعت اول بروز علائم تجویز شوند در کاهش ریسک ابتلاء به عوارض این بیماری و نیز تخفیف شدت عوارض و زمان بیماری موثرند. البته نباید فراموش کرد که اولا اکثریت مبتلایان به این بیماری با استراحت و رعایت اصول بهداشتی برای جلوگیری از انتقال آن به دیگران، مصرف زیاد مایعات و استفاده از تب بر (و پرهیز جدی از مصرف آسپیرین خصوصا در افراد زیر 18 سال) و... بدون هیچ عارضه ای بهبود کامل می یابند و ثانیا تشخیص لزوم و یا عدم لزوم تجویز دارو را باید به پزشک معالج سپرد.

امیدوارم در بخش های بعدی بتوانم به دیگر سئوالات شما به هنگام، پاسخ بدهم. با آرزوی سلامتی برای همه هم وطنان عزیزم خصوصا با توجه به برگشت حجاج عزیز بیت الله الحرام اکیدا توصیه می کنم دید و بازدیدهای خود را حداقل 8-7 روز به تاخیر بیاندازند و به طور کلی هم از در آغوش کشیدن و دست دادن با آنها برای جلوگیری از انتشار بیماری و کاهش مرگ و میر های ناشی از آن به عنوان وظیفه ای عقلی و شرعی پرهیز کنند.

ایمیل: sokhany1383@yahoo.com
منبع : تابناک
دسته ها : مقالات
سه شنبه سوم 9 1388
گل محمدی، آیت‌الله نجومی
محمد باقر کریمیان
سال‌هایی که بافت شهری اصیل کرمانشاه دست نخورده بود و جراحی مدرنیته سنگین، پستی و بلندی‌های طبیعی آن شهر را بلدوزرها با اندیشه‌های غربتی غرب، تخریب نکرده بود، سنگ فرش‌های کوچه پس کوچه‌های تنگ آشتی‌کنان آن با طاقی‌ها و خانه‌های هشت گوش و سکوهای ورودی هر خانه پذیرای دوست و آشنای رهگذران با بصیرتی بود که گلهای خانه‌شان از دیوارها سر برون افکنده بود تا رهگذر با معرفتی را بجوید و یاس‌ها و شمعدانی‌ها و بوی خاک نم زده با بوی مطبوع زندگی و غذای طبخ شده و خانگیانی که در کوچه‌های شهر نه تنها به سلام که در پی چاره و گزارش چاره دلتنگی همسایه می‌شدند.

به یاد دارم با پدرم به خانه‌ای پر از صفا و معنویت در چهار راه اجاق کرمانشاه رفتم، از راسته نان شیرینی پزهای کرمانشاهی؛ سر راه آن خانه که نه تنها برای فروش که برای رضای خدا از هیچ باریک اندیشی و ظرافتی در آداب معرفت و پهلوانی کرمانشاهی گری نمی‌گذشتند، گذشته بودیم. راستی به ‌اندرونی دل کرمانشاهیان و خانه‌ای از خانه‌های آنان رسیده بودیم، پا که به درون گذاشتیم سیدی بشاش و مهربان در دهه چهل عمر، ورودمان را به خانه خوش آمد گفت: خوش آمدی از خانه ساداتی از سلاله پاک امام زین العابدین (ع ). سید کسی نبود جز حاج سید مرتضی نجومی، فرزند ارشد حاج سید جواد نجومی.

خانه‌ای به ظاهر کوچک اما پر از شادی و نشاط و معنویت، دیوارهای خانه پر از آیات و ادعیه با خط بسیار زیبای نسخ که پدر استادانه و بی همتا آن را در فراغت‌ها نوشته بود و حال و احوال نیمه شبانه ادعیه سجادیه، دیوار را هم نشانه رفته بود. کسی که به آن خانه می‌آمد، متحیر می‌ماند از آن همه لطافت پذیرایی و صفای درونی و نشانهای گوناگون زندگانی پر بار و پر حال شبانه‌روزی.

من هم که کوچکترین بودم، نمی‌دانستم به کدام سوی معنا و هنر نگاه کنم، هنر مهر فرزند و پدری، مهربانی و پذیرایی، یا نور و صفای خانگی و تاثیر روحانیت خانه‌ای که شمیم صفایش در کوی و برزن شهر پیچیده بود و ادب و آداب معرفت را ارمغان مردمان شهر می‌کرد.

چند سال بعد در شهر نجف اشرف به عشق دیدار امام رفته بودیم که دوباره آن سید را دیدم که پدرم را به خانه خود دعوت می‌کرد، خانه‌ای در محله جدید، پس از انجام نماز برای صرف ناهار به آن خانه رفتیم، دو سه سال گذشته بود و گوش و چشم نوجوانی من از محافل علمی کرمانشاه مطالبی شنیده و خاطراتی دیده بود که دوباره در آن خانه، به ذهن و دلم سرک می‌کشید و به یاریم می‌آمد.

بانوی بزرگ این خانه پر مهر، به سفارش سید، ماهی پلویی با حلوایی که دیگر با گذر از پنجاهه عمر و پنجاه کشور جهان که شغلم چنین بود، ندیدم و نچشیدم. این بار پذیرایی در طبقه دوم خانه‌ای کوچک اما پر از کتاب بود، این همه کتاب، رنگارنگ با جلدهای زیبا و وزین؛ پر از مجلات معتبر از کشورهای اطراف!؟ نشستن سید و ماهی تمیز کردن او که خواری از آن، دهان میهمان نوجوانی را نخراشد! چه می‌دیدم و باید چه می‌دیدم و چه می‌شنیدم از دیدارهای مکرر با هاشم محمد بغدادی بزرگترین خطاط آن زمان جهان اسلام، از اخبار نجف از یادآوری خاطرات جوانی که با پدرم داشتند از این همه لطف.

واقعا نفهمیدم چند ساعت در آنجا بودیم، هنوز در آن خانه و آن سفر هستم؛ چرا که خاطرات آن خانه هیچگاه فراموش نشد و تندی‌های همسالان آن محله به نوجوانی ایرانی، که در دوره بستن معاهده الجزایر بین ایران و عراق بود و گاه گاهی گلوله‌هایی در مرزها زوزه می‌کشید و در همان زمان تدارکات نظامی مرزی را دیده بودم و در آن سفر از پناهگاه‌های زمینی عراقی‌ها در مرز کم ندیدم. هیچگاه زدوده نشد.

سال 1349 شده بود و به رسم دستوری پدر، باید در تابستان و تعطیل هم درس می‌خواندم، سید دوباره پیدایش شد و پدر گفت همان سید که دوستش داری، نیازی به تذکرات مکرر پدر نبود، خودم رفتم و قرار درس گذاشتم این بار دیگر پذیرایی از نوع دیگری شده بود، در ماه مبارک رمضان از ساعت 12 به بعد شب و در اوقات دیگر آن هم شب یک یا دو ساعت پس از نماز مغرب، قرار همیشگی همین بود.

کرمانشاهیان، آبشوران و محله‌های قدیمی اطراف آن را به خوبی می‌شناسند. آن زمان هنوز این منطقه بافت تاریخی و طبیعی خود را از دست نداده بود و از تکیه معاون الملک باید می‌گذشتی تا از خیابان سپه آن زمان و امام حالیه عبور کنی تا به مسجد نواب و روبروی آن که مسجد و خانه سید در آن منطقه بود، می‌رسیدی. کناره‌های آبشوران در شبانگاهان به دلیل تاریکی معابر، تنها محل عبور آشنایان و همسایگان می‌شد، خانه دیگری در سر راه بود که خاطرات بسیاری نیز از آن دارم، خانه مردی کهن، مهربان، دانشی مردی در کسوت اهل بازار که نورانیت چهره و دانایی او سخنش را نافذ می‌کرد و مردمان به اعتماد او و امثال او، ظواهر ادب و آداب کرمانشاهیان با معرفت و با صفا را شکل می‌دادند، او کسی نبود جز حاج آقای ممدوحی، پدر عزیزی که امروزه نماینده خبرگان آن خطه است، قرار بود این نوجوان در سر راه آن بزرگ مرد ممدوح را خبر کرده با هم به دیدار سید نجومی و درس او می‌رفتند.

کجاینند چنین مردان مردی در ایران امروز که همپای نوجوانان و دل رمیده آنان، نوجوانی کنند و بزله گویانی باشند که صفای خاطر و لطف گفتارشان، دین و شرف را در اعماق دل نوجوانان امروز نیز بکارند! خودم نیستم گو آن که می‌دانم به لطف خدا، شکوه ایران پر از مردمانی بزرگ بوده و هست و خاطره عزیزشان را فراموش نمی‌کنیم و نخواهم کرد.

متن درسی، مکاسب شیخ انصاری در فقه بود که امروزه دانشجویان حقوق بیشتر آن را با ترجمه می‌خوانند، متن نسبتا سختی است و استاد نیز به یاد دروس خارج فقه به گرامیداشت استاد، یادی نیز از درس‌های بالاتر می‌کرد و آمادگی برای رشد و ترقی را در شاگرد فراهم می‌نمود، این درس همراه با حاج آقای ممدوحی که افزون بر تسلط بر فقه، کاسب معتبر شهر نیز بود و چم و خم‌های بازار را بهتر از هر کسی می‌دانست، فهم دیگری می‌داد...

اما تا سحرگاه، وقتی فراخ بود و سیما و صدایی نبود تا فرصت بسوزاند، خواب شبهای ماه مبارک رمضان برای نوجوانی مهر دیده و معرفت چشیده و استادانی از این سنخ نه مطلوب بود و نه خواب ماندن سحری، برازنده.

نوبت تاریخ از میانه درس فرارسیده بود و تاریخ تجارت و روابط بین دول منطقه و مرزی نیز به تناسب مرور شده بود که تابلوها دو باره و صد باره خودنمایی می‌کرد و بازبان نوجوانی و بعد جوانی. می‌گفتم استاد یا خود از یکی بگذرید و یا به رسم عیاری اگر کم شد نگویید چرا! او چشم غره‌ای می‌رفت و با کتاب و قلم و چوبی که نزدیک بود، اشاره می‌کرد که من هم...، زدنی از او بر نمی‌آمد و بساط خط و خوش‌نویسی و سرمشق و دیدن مشق گذشته فرا می‌رسید و با حوصله و سرعت دوباره به برگ سفید کاغذی دیگر جان می‌داد و روح جوانی را پرواز.

از سرمشق‌های محبوب او جملات: ان الله جمیل یحب الجمال؛ الکتب بساتین العلماء؛ مجالس العلماء داعیة الی الصلاح؛ بسم الله الرحمن الرحیم؛ فهاشمها بالطف مهشومة الانف، افاطم مهلا بعد هذا التدلی؛ من شم الورد الاحمر و لم یصل علی فقد جفانی و... بود، از اشعار فارسی و خطوط شکسته و دیوانی جلی و خفی هم، کم نمی‌گذاشت اما هر چه بود، استاد، برترین استاد خط ثلث در جهان اسلام بود و به مقتضای روحانیت و طلبگی من، آیات و روایاتی درس می‌داد که بوی و رنگ معنوی اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین داشت، دل و زبان و حال و هوایش در همان خاندان بود و به لحظه‌ای یاد مصایب اهل بیت علیهم السلام، چشمان زیبایش را از قطرات اشکی که به راحتی می‌بارید و بر زیبایی‌اش می‌افزود سرازیر می‌کرد. دل در گرو محبت آن خاندان داشت و نام و ذکرشان، غبار از دل سودایی او می‌سترد و لحظه‌ای بعد چنان می‌شد که کأنه در جهانی دیگر است و گردی از این دنیا بر نگرفته و جهانی از شادی را از آن عالم برگرفته است و با وجودی لبالب از عشق و محبت، دوباره به دنیا گام نهاده است، با لطیفه‌ای به خنده‌ای شاد، شادمانی بخش محفل می‌شد. راز شاد باشی‌های او معنویت نبوی و پنهان کردن غم‌هایی بود که زبان به آن اگر بود نمی‌آلایید و سر مشقی که می‌نوشت باز هم استادانه در خطوط شکسته و نستعلیق چنین بود که: منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن / منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن....

تراش قلم، کاری بود که از چنین استادی نباید انتظار می‌داشتی اما مجموعه‌ای کوچک برای هر نوع خط، درشت و ریز، نستعلیق و ثلث، برایم تراشید، تابلو کردن خطوط را یادم داد، رنگ کردن و تجلید کتاب را برایم می‌گفت و نمونه‌های عالی آن را که دست ساز خودش بود، نشانم می‌داد، هر بخشی را به خاطره و لطیفه‌ای برای به یاد ماندن سنجاق می‌کرد، احیانا پاراگرافی از کتابی تاریخی و یا قطعه‌ای از دیوان شعری برایم می‌خواند. گاه نسخه‌ای خطی و یا قطعه‌ای تاریخی را نشان داده و پیشینه آن را بیان می‌کرد. کتابی تکراری را هدیه می‌کرد و تجربه‌ای را می‌آموخت... همه رفتار و کردارش آموزشی بود که بر جان می‌نشست و گاه آنچنان مجذوب آن همه شده بودم که پس از تکرار دعوت برای ماندن تا صرف سحری، باید تا به خانه خودمان می‌دویدم تا به سحری مادرانه برسم.

با آن که شاگرد فرسنگ‌ها از او دور شده بود و به قم و سپس تهران آمده بود، هر جا که می‌رسید، باز هم به دل شاگردان را چنان فرا می‌خواند که سر از پا ناشناخته به حضورش می‌رسیدند و به فراخور زمانه باز هم بساط آموزش به سادگی و شتابی شگفت، پهن می‌شد، پس از انقلاب اسلامی از خاطره روزهای آغازین می‌گفت که به موزه‌ای رفتم که برای پنهان کردن تابلوی زیبایی از کمال الملک، آن را لابلای پنجره و پرده نهاده بودند، خود آن را ناگهان یافته بود که نقاشی زیبایی‌های زنانه بود و در خور نمایش برای هر بازدید کننده‌ای نبود، برداشته با گوشه عبا گرد از آن سترده بود و به مسئول موزه تفهیم کرده بود که اثری هنری را هر چه باشد در معرض فرسایش و تلف قرار نمی‌دهند آن را اگر نمی‌خواهید نمایش بدهید که نباید، دست کم آن را در جای درستی نگهداری کنید و قصدش آن بود که بفهماند: نکند در فضای تند امروزه و جوانی و جوش بیش از هوش دوره‌های تاریخی گذرا، در نگهداری اموال ملی که بخشی نیز همین احکام را داشت و کم نبود کوتاهی کنید.

حال شاید کسی بگوید پس این همه آموزش به چه کار آمد؟ اولا نقصان از من بوده و هست و پاسخ را باید در چند سطری جست که خدا می‌داند در نگارش آن قصد خودستایی ندارم، اگر خوبی‌هایی بوده، باید به استادی افتخار کرد که چنین خادمی را آموزش و پرورش داد.

در همان سال‌های 1349 تا 1354 بارها تذکر می‌دادند که موزه‌های مختلف تهران را ببین و اینچنین ببین و بگرد و یا به فلان کتابفروشی برو و این نسخه‌ها را برایم تهیه کن، او را در تمامی این گونه مراکز در ایران و عراق و برخی دیگر کشورهای اطراف، به خوبی می‌شناختند، اما این هم گوشه‌ای از آموزش بود...

انقلاب که شد به اشارت استاد شهید علامه مطهری، یکباره خود را در صدا و سیما یافتم، آن روزها نویسندگان معدود صدا، از پس حجم بسیار بزرگی از مطالب که می‌بایستی تهیه می‌شد بر نمی‌آمدند و پس از آن در سیما باید هنر از نوع دیگری را تجربه می‌داشتی و پس از آن در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چه در معاونت هنری و چه در رشته سینما باید از آگاهی‌های فراوانی برخوردار می‌بودی تا بتوانی در آن دوران که هنوز جوانان متخصص همراه انقلاب اسلامی آموزش ندیده و به مسئولیت نرسیده بودند کارها را چنان به پیش می‌بردید که از امکان اداره ساده، همه آنها بر می‌آمدی، از قضا به سرپرستی معاونت هنری هم رسیدم و موزه هنرهای معاصر نیز زیر نظراین کمترین شد و در تفکیک موزه‌ها و سازمان میراث فرهنگی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به آموزش عالی آن زمان و برنامه ریزی فرهنگی در برنامه اول توسعه، شراکتی داشتم و نهایتا در رایزنی‌های فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دهلی نو و مادرید مامور خدمت شدم، همه آن مشق‌ها و آموزش‌ها به حساب آمد و روزگار چنان کرد که همراه همکارانی انقلابی و بهتر از خودم، خدمتی کردم که خوبی‌های آن اگر بوده است که بوده حتما از این استادان بوده و بدیهای آن حتما از من است و کوتاهی‌های شخصی و نابسامانی‌های روزگار چنان کرد که اگر مثلا نتوانستیم لباس‌های فرزندانمان را همچون سفره‌های نانمان در گذشته که با خط نوشته‌های زیبا و پر از معنا تزیین شده بود کنیم، نشان از ناتوانی امثال بنده می‌کند که نتوانستیم آن آموزه‌ها را به حرفه‌های صنعتی و تجاری طراحی و تولید لباس ببریم و چنان شد که تن فرزندانمان سفره نگارش خطوط بی معنا و زشت نگاره‌های خارجی شد و از آن همه زیبایی خطوط اسلامی و یک دنیا گزاره‌های پر شعور زیبای فارسی، در جلوه پسران و دختران شهرمان حکایتی نداشته باشیم.

در پایان سخنی آورم از تابلوی من شم الورد الاحمر... هر کس گل سرخی بوید و بر من درود نفرستد، جفایم کرده، که عنوان مقاله را از این سر مشق گرفته‌ام، یک بار در پیشگاه استاد مکرم دیگرم حضرت آیت‌الله جوادی آملی که عمرش مستدام و افاضات علمی و پر بار معنوی او دل مشتاقان عالم معنای ایرانیان را همیشه زنده بدارد، در همان سنین جوانی، احتمالا بر اثر سرخوشی جوانی و سر و صدای به خنده در آوردن ساکنان مدرسه، مرا سزاوار عتاب دیده بودند، به حجره‌ام آمدند و تابلوی مذکور را بر سینه دیوار با خط استاد آیت‌الله نجومی دیدند، توجهشان چنان جلب شد که فراموش کردند، برای چه آمده‌اند، برای آزمون شاگرد فرمودند، این خط نوشته زیبا سندی هم دارد گفتم انجام می‌دهیم تا سند پیدا کند، ایشان نیز به خنده آمدند و دیدند این همه شاد بودی‌ها سر چشمه از کجا دارد، استادی در پس آن خط نهفته بود که آموزش شادی و پرهیز از درگیری، شیوه مستدام او بود و این شاگرد نیز همان را از او و بزرگان دیگر با فعالیت مستمر و خیر خواهی برای همه و تشویق به آموزش و حفظ جوانب گوناگون و آبرو داری، نگرانی نساختن جامعه اسلامی و شادکام نکردن دشمنان در این زمانه، تنها حکایت دیگری کرده است و ملت خود چنین بزرگانی را به خوبی می‌شناسند و می‌دانند و خاطره آنان را که شیوه‌ای محمدی دارند، گرامی می‌دارند و بر آنان همیشه درودی محمدی می‌فرستند. یاد ونامش همیشه گرامی یاد.
منبع : تابناک
شنبه سیم 8 1388
امسال همه در حج منتظرند
محسن پاک آئین
امسال در حج همه منتظر هستند. از حاجی اندونزیائی که مهدی را "ولی اله" می خواند تا زائر هندی که او را "قائد اعظم" می داند، از عرب عراقی که "ناجی امت" را صدا می زند، تا مسلمانان سیه چرده آفریقائی که او را "حامی مظلوم" می شمارد همه منتظر او هستند.

در حج همه منتظرند انتظار، شعار حج شده است. همه جا حرف از اوست. از نسب او می پرسند که به "احمد" می رسد، از نام او می گویند که "محمد" است. کلام او را قرآن و صوت او را جمیل توصیف می کنند. مردمان حرفها از "ذوالفقار" او دارند و نامردمان با شنیدن نام او ابرو در هم می کشند.

همه می گویند او می آید. در یکی از جمعه های نور، در کنار همین کعبه ظاهر می شود و با صدای بلند بانگ بر می دارد که منم مهدی، امام آخرین.

می گویند او با عصای موسی می آید و دم مسیحائی، بیرق احمدی را بلند می کند و با ذوالفقار علی به محو کژی ها و پلشتی ها می نشیند.

شاید او همان "یوسف گمگشته "حافظ است یا "یار غایب از نظر" سعدی، شاید هم "تجسم هجران" مولوی می باشد، راستی آیا او همان نیست که خمینی را به خال لب خود گرفتار کرد؟

امسال همه از او می گویند. فرقی ندارد، شیعه، حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، حتی بهره های هند، اباضی های عمان و زیدی های یمن، همه و همه در جستجوی اویند.

امسال همه حضور او را باور دارند و دعا وسیله ای برای تعجیل در ظهور شده است. سحرها می توان دانه دانه های اشک حاجیان را در فراق او دید. در مقابل ناودان طلا فریاد "اللهم عجل لولیک الفرج" بلند است و در چهار گوشه کعبه ندای یا مهدی را می توان شنید.

آری او می آید او که خود مشتاق ظهور است و دلتنگ امت، می آید و شوکت مستکبران را فرو می ریزد، می آید و عزت مستضعفان را احیا می کند.

امسال همه منتظرند، امسال سمفونی انتظار از فریاد لبیک های حاجیان ساخته شده است. "حج امسال حج انتظار است."
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - مقالات
چهارشنبه بیست و هفتم 8 1388
غریب بغداد
به مناسبت شهادت امام جواد(ع)
الف) سیماى جواد الائمه در یک نگاه

امام محمدبن على علیه السلام جوادالائمه نهمین امام از اهل‌بیت علیهم السلام است. القابى که براى آن امام برشمرده‏اند و هر یک گویاى بُعدى از شخصیت آسمانى حضرت است، عبارت‏اند از: «مختار، مرتضى، متوکل، متقى، زکى، تقى، منتجب، مرتضى، قانع، جواد، عالم ربانى، منتجب المرتضى و ...» مشهورترین لقب امام، «جواد» است.

کنیه‏ هاى حضرت نیز عبارت‏ اند از: ابو جعفر ثانى و ابو على.

ایشان در حالى که 25 سال از عمرش مى‏گذشت سال 220 هجری شهید شد.

اینک که در آستانه شهادت جانگداز آن امام قرار گرفته‏ایم، به بازخوانى گوشه‏هایى از دوره امامت تا لحظه شهادت مى‏پردازیم.

ب) رنج‌هاى امام جواد علیه السلام

امام جواد علیه السلام از همان آغاز امامت ‏با سیل رنج‌ها رویرو بود؛ مشکلاتى که گاه از سوى حاکمان، زمانى از طرف کارگزاران و منسوبین به طاغوت‌ها و گاهى از سوى جاهلان، متعصبان، گروه‌هاى انحرافى و ... ایجاد مى‏شد. اینک نمونه‏هایى را مرور مى‏کنیم:

1 . شکستن حریم امامت

محمدبن ریان مى‏گوید: مامون به هر حیله‏اى متوسل مى‏شد تا بر امام نفوذ کند، اما ممکن نمى‏شد، تا این که این فرصت هنگام ازدواج دخترش با امام به دست آمد .

وقتى مى‏خواست دخترش، ام فضل را به خانه امام جواد علیه السلام بفرستد، زیباترین کنیزکان خود را طلبید و به هر یک جامى که داخل آن گوهرى بود، داد تا وقتى در جایگاه نشست، از او استقبال کنند، اما حضرت به هیچ یک توجهى نکرد. در آنجا مردى بود که مخارق نامیده مى‏شد و صاحب صدا و عود و ضرب بود، مامون او را طلبید. مخارق گفت: اگر به چیزى از امور دنیا مشغول باشد، من براى مقصود شما کفایت مى‏کنم. آن گاه رو به روى امام نشست، وقتى توجه همه را جلب نمود، شروع به نواختن کرد. امام دقایقى بى توجهى کرد و ناگهان سر برداشت و فرمود: «اتق الله؛ از خدا بپرهیز» مخارق چنان از فریاد امام وحشت کرد که ساز و عود از دستش افتاد.

وقتى مامون از دلیل آن حالت پرسید، گفت: از وقتى ابوجعفر بر سرم فریاد کشید، وحشتى مرا فرا گرفت که هرگز از جانم بیرون نمى‏رود. (1)

2 . تهمت مستى و ...

فضاى تنگ و خفقان آلود حاکم بر جامعه چنان امام و یارانش را در تنگنا قرار داده بود که گاه افراد وابسته به طاغوت به آن حضرت توهین‌هاى سنگینى مى‏کردند و امام تنها به شکوه به درگاه الهى بسنده مى‏کرد. از جمله، عمر از خاندان فرج که با چپاول و رشوه و دزدى ثروت زیادى فراهم آورده بود و در حکومت‏ بنى عباس نفوذ داشت، مدتى فرماندار مدینه شد و در همان زمان نسبت ‏به خاندان نبوت خشونت‏ به خرج مى‏داد و کار را به جایى رساند که به امام گفت: به گمانم تو مست هستى! امام جواد علیه السلام در مقابل این گستاخى تنها به درگاه الهى پناه برد و فرمود: «اللهم ان کنت تعلم انى امسیت لک صائما فاذقه طعم الخرب و ذل الاسر؛ خدایا! چنانچه تو مى‏دانى امروز براى تو روزه بودم، پس طعم غارت شدن و خوارى اسارت را به او بچشان.»

طولى نکشید که در سال 233 هجری متوکل بر او غضب کرد و دستور داد 120 هزار دینار به عنوان مالیات و 150 هزار دینار از برادرش بگیرند و دستور داد او را به بغداد بردند و همان جا در اسارت، مُرد. (2)

3 . توطئه قتل به اتهام خروج

قطب راوندى نقل مى‏کند: معتصم تعدادى از وزرایش را فرا خواند و گفت: بر علیه محمد بن على علیه السلام نزد من شهادت دروغ دهید و بنویسید که مى‏خواهد قیام کند. آن گاه امام را خواست و گفت: تو علیه من توطئه کرده‏اى! امام فرمود: «والله ما فعلت ‏شیئا من ذلک؛ به خدا سوگند! من چنین کارى نکرده‏ام.»

مامون بر وجود شاهدان پاى فشرد. امام هم دستش را بلند کرد و عرض کرد: «اللهم ان کانوا کذبوا على فخذهم؛ خدایا اگر بر من دروغ بسته‏اند، آنها را بگیر.» در آن لحظه ایوان لرزید و هر یک از اطرافیان معتصم که بر مى‏خاست، بر زمین مى‏افتاد. معتصم عرض کرد: «یا ابن رسول الله! انى تائب مما فعلت فادع ربک ان یسکنه؛ اى پسر رسول خدا! از آنچه کردم، توبه نمودم. از پروردگارت بخواه که آن را آرام سازد.» این بار امام دست ‏بلند کرد و عرض کرد: «اللهم سکنه و انک تعلم انهم اعداؤک و اعدائى؛ خدایا! آرامش ساز و تو مى‏دانى که آنها دشمنان تو و من هستند.» در پى این دعا آرامش به ایوان بازگشت. (3)

ج) اخبار شهادت امام جواد علیه السلام

وقتى ابوجعفر به دنیا آمد، امام رضا علیه السلام به یارانش فرمود: «در این شب براى من فرزندى شبیه موسى بن عمران به دنیا آمد که شکافنده دریاهاست، [و شبیه عیسى بن مریم] مادرش مقدس است و پاک و پاکیزه خلق شد. به جان پدر و مادرم شهیدى مى‏شود که اهل آسمان بر او مى‏گریند. از روى خشم کشته مى‏شود و خدا بر قاتل او خشم مى‏گیرد؛ پس [قاتل او] نمى‏ماند مگر اندکى تا این که خدا عذاب دردناک و عقاب شدید را به سوى او مى‏فرستد.»

اسماعیل بن مهران مى‏نویسد: وقتى ابوجعفر علیه السلام از مدینه به بغداد براى بار اول مى‏خواست ‏برود، گفتم: من بر شما مى‏ترسم. با چهره‏اى گشاده، فرمود: غیبت من در این سال نیست. وقتى بار دوم به سوى معتصم مى‏رفت، گفتم: شما مى‏روید، بعد از شما امامت ‏با کیست؟ حضرت جواد علیه السلام گریست و فرمود: «بعد از من امر امامت مربوط به فرزندم على علیه السلام است.» (3)

د) چگونگى شهادت امام جواد علیه السلام

سابقه خباثت و دشمنى معتصم، خلیفه عباسى، نشان مى‏دهد که دستور قتل توسط وى صادر شده است؛ این موضوع به قدرى روشن بود که مسعودى مى‏نویسد: «وقتى امام جواد علیه السلام از مکه به عراق بازگشت، معتصم و جعفر بن مامون دائما در تدبیر و دست ‏به کار چاره‏اى براى قتل او بودند.» خلیفه که از کینه ام فضل نسبت‏ به امام خبر داشت و مى‏دانست که ام فضل از او صاحب فرزند نشده است، در انگور سم ریخت و ام فضل با تعریف و تمجید آن را به امام داد و حضرت خورد. امام در اثر مسمومیت در بستر افتاد و سرانجام به شهادت رسید. (4)

پی نوشتها:

1)مناقب ابن شهرآشوب، ج‏4، ص‏396.

2) بحار الانوار، ج‏50، ص‏62 و 221.

3) کافى، ج‏1، ص‏323.

4) بحار الانوار، ج 5، ص‏16.

منبع: عابدی، محمد، نشریه مبلغان، شماره 49.
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - مقالات
چهارشنبه بیست و هفتم 8 1388
 

 

نشریه علمی پاپ ساینس با رو به پایان گذاشتن سال 2009 لیستی از 100 نوآوری برتر سال را با معیارهایی متفاوت از معیارهای رده بندی های دیگر نشریات اعلام کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، نشریه POP Science برندگان خود را به دسته های فناوری های خودرو، هوا فضا، رایانه، مهندسی، تجهیزات، فناوری سبز، بهداشت، سرگرمی، فناوری های خانگی، باز آفرینی و ایمنی تقسیم بندی کرده است که هر یک از آنها در دسته خود یک برنده اصلی دارد.

در بخش فناوری های خودرو، مرسدس S400 BlueHybrid به عنوان اولین خودروی جهان که باطری های لیتیومی را جایگزین باطری های نیکل-هیبریدی کرده است، رتبه اول را به دست آورده است.

تلسکوپ فضایی کپلر سازمان ناسا نیز در بخش هوانوردی و فضا رتبه اول را به دست آورده است. ماموریت این تلسکوپ که در ماه مارچ به مدار پرتاب شده است یافتن سیاره های شبه زمینی است که احتمال کشف حیات در آن وجود داشته باشد. این تلسکوپ در حال حاضر به صورت مداوم حدود 100 هزار ستاره را در فاصله 600 تا سه هزار سال نوری از زمین تحت نظر گرفته است.

در بخش رایانه نرم افزار WolframAlpha به دلیل توانمندی اش در پاسخ گویی به سئوالات کاربران با ارائه لینکهای اینترنتی که می توانند پاسخ خود را در آن بیابند، به عنوان یکی از نوآوری های برتر سال 2009 انتخاب شده است.

بزرگترین ساختار شیشه ای مقاوم در برابر وزن در میدان تایمز در بخش مهندسی توانسته است به یکی از برترینهای نوآوری تبدیل شود. این ساختار توانسته است پلکان شیشه ای را بر روی سطح شیشه ای دیگر با ضخامت پنج سانتیمتر حفظ کند در ساخت این سازه از صفحات پلاستیکی با مقاومت 100 برابر بیشتر از صفحات لمینتی و بستهایی با مقاومتی پنج بار بیشتر از چارچوبهای چوبی به وجود آمده است.

در بخش تجهیزات دوربین دوست داشتنی کانن EOS 5D Mark II که به عنوان اولین دوربین دیجیتال جهان که پرتره رسمی رئیس جمهور آمریکا را به ثبت رسانده نیز شناخته می شود، رتبه اول تجهیزات نوآورانه را کسب کرده است. این دوربین عکاسی با وضوح 21 مگاپیکسل از پنج حالت فیلمبرداری نیز برخوردار است و عکسها را در ابعادی مشابه فیلمهای 35 میلیمتری نمایش می دهد.

پودر Thiol-SAMMS به عنوان یکی از قدرتمند ترین مواد جاذب جیوه از مایعات به عنوان سبزترین نوآوری سال 2009 انتخاب شده است، این پودر که هر یک از بلورهای آن از مولکولهای طراحی شده اسفنجی شکل برای جذب جیوه تشکیل شده است، نتیجه 15 سال مطالعه دانشمندان بوده و می تواند 100 برابر هر جاذب دیگری به تصفیه آب از آلاینده ها بپردازد.

رتبه اول بخش بهداشت و درمان برترین نوآوری های سال 2009 نشریه پاپ ساینس به سیستمی پیچیده با نام سیستم درمانی NeuroStar TMS اختصاص پیدا کرده است که برای درمان افسردگی حاد طراحی و ساخته شده است. استفاده از این سیستم به آسانی مسواک زدن بوده و با انتقال امواج الکترومغناطیسی به غشای پیشین در مغز به درمان افسردگی بیماران می پردازد این بخش از مغز مسئولیت کنترل و تعدیل خلقیات را در انسان به عهده دارد.

عنوان برترین نوآوری در بخش سرگرمی به یکی از محصولات شرکت مایکروسافت اختصاص پیدا کرده است. این ابزار امکان انجام بازی های رایانه ای را بدون نیاز به هیچ ابزار کنترلی امکان پذیر می کند. Project Natal بازی های Xbox 360 را نسبت به حرکات بدن حساس کرده و به این شکل بازیکن می تواند با حرکات کامل بدن خود، بازی را اداره کند.

چکشهای بادی شرکت بوش که نسبت به دیگر تجهیزات مشابه از دقت و نیروی بالاتری برخوردار است، در بخش تجهیزات خانگی رتبه اول نوآوری در جهان را کسب کرده است، این ابزار نسبت به ابزارهای مشابه 20 بار کوچکتر بوده و در عین حال 10 برابر قدرتمند تر است.

در بخش بازآفرینی در نوآوری قایق سریع السیر Sea-Doo GTX با سرعتی در حدود 100 کیلومتر بر ساعت و با قدرت موتوری برابر 260 اسب بخار در رتبه اول قرار گرفته است. ایمنی بالا و سیستم منحصر به فرد کنترل این قایق از عوامل اصلی برتری آن نسبت به دیگر تجهیزات اعلام شده است.

و در نهایت رتبه اول برترین نوآوری جهان در بخش ایمنی به قدرتمند ترین کاغذ دیواری جهان اختصاص یافته است. کاغذ دیواری X-Flex نسلی جدید از کاغذ دیواری ها به شمار می رود که در برابر انفجار، مواد شیمیایی و دیگر فشارهای محیطی بسیار مقاوم است. این ابداع به منظور جلوگیری از ویران شدن دیوارها و سقف پناهگاه ها پس از انفجار و یا هر حادثه دیگری ابداع شده است.
 

منبع : بازیاب
دسته ها : خبر - علمی - مقالات
سه شنبه بیست و ششم 8 1388
سخنی با طائفه به حج رفته
محمد هادی تسخیری
اکنون که خدای سبحان بر شما منت گذاشت و شما را به خانه خود دعوت کرد و از میان میلیونها مسلمان شما را برای انجام این عبادت عظیم برگزید، تلاش کنید ابراهیم وار به عبادت او بپردازید و همچون خلیل الله(ع) به پروردگار رحیم و مهربان خود بگویید؛ وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِ اجْعَلْ هذا بَلَداً امِناً وَاجْنُبْنی وَ بَنِیَّ اَنْ نَعْبُدَ الْاَصْنام یعنی هنگامی که ابراهیم گفت: خدایا این سرزمین را محلی امن قرار بده و من وفرزندانم را از پرستش بتها دور کن.

 و آنچنان مراسم حج را اجرا کنید که مطلوب خدا باشد و همان طوری که خدا از شما می خواهد نفس خود را قربانی کنید و با خود دیگری به میان اهل و عیال خود باز گردید و مانند کسانی نباشید که به قول شیخ بهایی همه اعمال واجب حج را کامل انجام بدهند اما در مرحله پایانی و در روز عید به جای اینکه نفس خود را در راه خدا قربانی کنند، دیگری را به جای خود به قربانگاه بفرستند.

حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
 وز سعی و طواف، هرچه کرده است نکوست
 تقصیر وی آن است که آرد دگری
 قربان سازد، به جای خود، در ره دوست
(رباعی شماره 16 - دیوان شیخ بهایی)

و کاری کنید که مایه شرف و زینت مسلمانان و شیعیان باشد نه آنکه مانند برخی از حاجیان بی خبر که سفرهای قبل آنها را دیده بودم، به جای رفتن به عبادتگاه هایی مانند مسجد نبوی شریف و یا بیت الله الحرام، اکثر وقت خود را در بازارها می گذراندند و با نامحرمان بر سر یک یا دو ریال بیش یا کم مدتها چانه بزنند و نا خود آگاه مرتکب فعل حرام می شوند نباشید و به قول امام معصوم: با کارهایتان برای ما زینت و اعتبار باشید و برای ما باعث سرافکندگی و بد شدن نباشید.

و کاری کنیم که موجب وحدت مسلمانان و نزدیک شدن دلهای آنها به همدیگر شود و بیشتر پیرامون مشترکات بین مسلمانان سخن بگوییم و مطلقاً به مسائل خلافی که موجب جدایی بیشتر مسلمانان از همدیگر می شود نپردازیم تا اسلام از حج ما قوت بگیرد نه شکست دیگری بر شکستهای دیگر در این دوران اضافه کنیم.

در خانه کعبه دل به دست آوردم
 دل بردم و گبر و بت پرست آوردم
زنار ز مار سرِ زلفش بستم
 در قبلهء اسلام شکست آوردم
(رباعی شماره 61 - دیوان شیخ بهایی)

آنها که ربوده الستند
از عهد الست باز مستند
تا شربت بیخودی چشیدند
از بیم و امید باز رستند
چالاک شدند، پس به یک گام
از جوی حدوث باز جستند
اندر طلب مقام اصلی
 دل در ازل و ابد نبستند
خالی زخود و ز دوست باقی
 این طرفه که نیستند و هستند
این طایفه اند اهل توحید
باقی، همه خویشتن پرستند
(یکی از غزلیات شیخ بهایی)

در پایان ضمن آرزوی حجی مقبول و سعیی مشکور و گناهی مغفور بر همه حجاج گرامی سراسر جهان به ویژه برای حاجیان مؤمن و پرهیزگار ایرانی، از خداون منان خواستاریم که نام ما را با نام حجاج خودش و زایران بارگاه ملکوتی پیامبر گرامیش قرار دهد. آمین رب العالمین.
منبع : تابناک
دسته ها : مذهبی - مقالات
دوشنبه بیست و پنجم 8 1388
X