ضمن تشکر ویژه از دستاندرکاران این روزنامه میلیونی که به راستی به «رسالت» خود در قبال «وطن امروز» عمل کردهاند، خبری را از این روزنامه نقل و بررسی میکنیم.
به نوشته روزنامه «جوان» یکی از عوامل اغتشاشات تهران که ضمن میدانداری در قضایای اخیر حضور پررنگی نیز در حواشی ماجراهای تشییع جنازه آیتالله منتظری در قم داشته است دستگیر شده. فرد یاد شده که «م. ش» نام دارد، از خوانندگان رپ و دانشجوی دانشگاه آزاد است.
1- هر طور نگاه میکنم و هرچه به ذهنم فشار میآورم! از «م. ش» نام خواننده دیگری جز محمدرضا شجریان به ذهنم متبادر نمیشود.
2- با توجه به اینکه این محمدرضا شجریان را دوستان روزنامه «جوان» فقط با تصنیف «ایرانای سرای امید» میشناسند که در ایام انتخابات هر 10 دقیقه یک بار از تلویزیون پخش میشد و با توجه به اینکه این تصنیف ریتم تندی دارد، بعید نیست که دوستان، شجریان را با خواننده رپ اشتباه گرفته باشند.
3- اصولاً در مملکتی که سالها پیش کامیونهای طلا به کامیونهای آهن قراضه تبدیل شد، بعد از این همه سال و این همه پیشرفت که مدارکش هم موجود است، تبدیل «شجریان» به خواننده رپ، بالاخص در حوادث اخیر، به هیچ وجه چیز عجیبی به حساب نمیآید.
4- طرف شب که خوابید استاد بیبدیل آواز بود، صبح که از خواب بیدار شد، شده بود خائن همهجانبه، پس تبدیل اخیرش هم چندان غیرمنتظره نیست.
5- برای توضیح بیشتر در هر موردی که سؤال داشتید و توضیحی پیدا نکردید به طور کلی مراجعه کنید به این غزل «مولوی» که به شدت وصف حال همه است و جواب میدهد!
چه دانستم که این سودا مرا این سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتیام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تختهتخته بشکافد
که هر تخته فرو ریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چونان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحر فرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهانبندی در آن دریا کفی افیون
منبع : خبر آن لاین
علت این شکوفایی عظیم در عرصه تولید صیفیجات، اخبار است. اخیراً اخباری به گوش میرسد که از اطراف و اکناف آدم صیفیجات سبز میشود. مثلاً همین خبری که توی «خبر آنلاین» خودمان آمده است: «یک مؤسسه مالی تحت نظارت بانک مرکزی برای نقد کردن چک مشتریانش شرخری میکند و درصد میگیرد. این اقدام از طریق برخی واسطهها و به شکلی نیمه رسمی صورت میگیرد. در شرایط بحرانی بازار و رکود اقتصادی فعلی با استقبال گسترده فعالان اقتصادی همراه شده است. به طوری که مؤسسه مذکور برای پاسخگویی به این تقاضاها شرایطی تعیین کرده است، از جمله معرفی شدن از سوی مشتریان شناخته شده و یا نقد نکردن مطالبات کمتر از یکصد میلیون تومان، برخی از این شروط است.»
(روز - داخلی - دفتر مهندس کیوان)
مهندس کیوان: دارم بدبخت میشم. نیم میلیارده مجید جون. یه قرون دو قرون که نیست!
مجید زرنگ: کلید حل مشکلت پیش منه. پاشو بریم.
مهندس کیوان: کجا باید بریم؟
مجید زرنگ: یه مؤسسه مالی معتبره تحت نظارت بانک مرکزی.
مهندس کیوان: نه داداش کار اینانیس. باید یه شرخر پیدا کنم. غلام سوسکی کجاس؟ کار، کار اونه.
مجید زرنگ: غلام سوسکی هم با اوناکار میکنه دیگه.
مهندس کیوان: اِ! پس بزن بریم.
مجید زرنگ: این جوری که نمیشه. اول باید اینا رو ازت بِکنیم.
مهندس کیوان: مرد حسابی چی چی رو بِکنی.
مجید زرنگ: یه نیگاتوی آینه به خودت بنداز! از همه اعضا و جوارحت هویج و کلم و پیاز سبز شده!!
(روز - داخلی - دفتر مؤسسه محترم)
مهندس کیوان و مجید زرنگ جلوی داش اسی نشستهاند.
داشاسی: خدا شاهده خیلی سرمون شلوغه ولی دیگه چیکار میشه کرد. معرفتون آقا مجید زرنگه. مگه ما چند تا مجید زرنگ داریم.
مهندس کیوان: فقط اگر ممکنه پرونده بنده رو ارجاع بدین به جناب آقای غلام سوسکی!
داش اسی: ببینید اقای مهندس، ما از این شرخرها نیستیم که. ما یه مؤسسه قانونی هستیم و اینم از خدمات ویژه مونه.
همه برو بچههای اینجا واسه خودشون کسی هستن.
آقای غلام سوسکی هم الان تشریف ندارن، رفتن واسه یه طلب 123 میلیاردی.
مهندس کیوان: ببخشید شما پشتتون به کجا گرمه؟ من تا نفهمم با شما قرارداد نمیبندم.
(روز - خارجی - اونجا که عرب نیانداخت)
مهندس کیوان بابت سؤال بیموردش از داش اسی شرخر و ایجاد شبهه در امر خدمترسانی، الان مدتهاست که در این مکان حضور دارد و طلبکارانش هم عاطل و باطل ماندهاند، چرا که او مجهول المکان اعلام شده. البته طلبی که داشته نقد شده ولی چیزی از آن کف دست مهندس نگذاشتهاند.
منبع : خبر آن لاین
... شرمندهام. همهچیز بر همهچیز اثر میگذارد اما نمیدانم این آشفتگیهای اخیر بنده به چه چیزهای اخیر دیگر ربط دارد. به هر حال معلوم است که بدجوری آشفتهام. آنقدر که در مطلب هم پیداست. لذا سعی میکنم با تفکیک موضوعات یک طوری ماجرا را از آشفتگی درآورم.
***
اولین قضیه این است که روزنامة الریاض نوشته یک مؤسسه طالعبینی در آمریکا پیشگویی کرده که برد پیت و آنجلینا جولی، دو ستارة هالیوود در بهار سال 2010 از هم جدا میشوند.
1- از خواندن این خبر نه خوشحال شدم و نه ناراحت. به طور کلی مدتی است که احساساتم را از دست دادهام. مثلاً دارم دربارة آنجلینا جولی مینویسم، اما انگار دارم به اپرا وینفری نگاه میکنم.
2- تا بهار سال 2010 صبر میکنیم، اگر این دو نفر از هم جدا شدند، بعد میرویم کلی سؤال میپرسیم از پیشگویان مؤسسه فوقالذکر، مثلاً احتمالاً خواهیم پرسید:
الف: آیا سریال حضرت موسی(ع) را هم میدهند فرجالله سلحشور بسازد یا نه؟
ب: آیا رئیسجمهور آینده یک اسلامشناس بزرگ خواهد بود؟
ج: دودو تا میشود چند تا؟
د: قضیة هولوکاست چنددرصدش دروغ است؟
و: آیا برد پیت و آنجلینا جولی به خیر و خوشی رجوع میکنند یا خیر؟
ز: [...] این مورد کاملاً شخصی است و جز به مؤسسة پیشگویی و بازپرس محترم نخواهم گفت.
***
باور کنید از خودم و شما و اسفندیار خجالت میکشم از بس که در اینباره برایتان مینویسم. ولی چاره چیست. به قول سعدی علیهالرحمه:
مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم و از تو دیده بپوشم
برای مثال این جملة دیروز اسفندیار رحیممشایی اسلامشناس برجسته را بخوانید و خودتان را در مقام یک طنزپرداز تصور کنید. میشود دربارهاش ننوشت؟!
اسفندیار رحیممشایی، اسلامشناس برجسته و رئیس دفتر ریاست جمهوری: «من سخنگو نیستم ولی آقای رئیسجمهور به من فرمودند شما با توجه به اشرافی که به حوزههای مختلف در ارتباط با دولت دارید، میتوانید به سؤالات پاسخ بدهید.»
1- بناست سه نفر سخنگوی دولت شوند. تا این سه نفر نیامدهاند، این اسلامشناس برجسته کارشان را انجام میدهد. حالا خودتان حدس بزنید که ایشان به طور کلی عوض چند نفر در دولت کار میکند.
2- اگر سؤالی دارید بشتابید که غفلت موجب پشیمانی است.
3- اسلامشناس برجسته
جناب آقای اسفندیار رحیممشایی
با توجه به اشراف کلی شما به کلیة امور عالم، بدینوسیله به سمت مدیرکل کلیة امورات جهان در زمینة به طور کلی منصوب میشوید.
امید است که پس از چهارسال، بنده به همین سمت در دولت سرافراز حضرتعالی، سرافراز شوم.
امضاء
الاحقر
***
سردر دانشگاه تهران به عنوان نماد آموزش عالی کشور، از زمان ساخت بنای آن یعنی از 40 سال پیش تاکنون شسته نشده است. عملیات شستوشوی این بنا از دیروز آغاز شده است.
1- خیلی خوب است که عملیات شستشوی این بچة سرتق شروع شده. به امید روزی که پاک شود و به قول شاعر، بشود حسنی نگو یه دسته گل! از قدیم هم گفتهاند بچه تمیزش خوبه. در همان داستان عبرتانگیز «حسنی نگو یه دسته گل» تا او به حمام نرفت و تمیز نشد نه قلقلی، نه فلفلی، نه مرغ زرد کاکلی نه جوجهها، نه حتی کره الاغ کدخدا، هیچکدام با او بازی نمیکردند.
2- این حرکت شایان قدردانی است. اما چرا فقط سردر دانشگاه تهران و برج آزادی؟ مسئولان باید اهتمام بورزند و هر چهار سال یکبار به طور کلی مملکت را بشویند.
***
... و اما باقی قضایا. باقی قضایا بماند برای شما. شما سوژه پیشنهاد کنید، بنده در خدمتم.
منبع : خبر آن لاین
بعد از اندکی تأخیر مجدداً آمدهام تا در خدمت باشم. درست وقتی که همه زدهاند گاراژ، بنده از گاراژ بیرون آمدهام. پس طبیعی است که در اولین اقدام نام اسلامشناس برجسته، اسفندیار رحیممشایی را در لابهلای خبرها جستوجو کنم تا بپردازم به شرح و تفسیر آخرین بیانات حضرتش. حالا حرفها مال چند روز پیش است؟ باشد. عتیقه هرچه کهنهتر باشد، گرانبهاتر میشود. وانگهی مردان خدا که با شدت هرچه تمامتر پرده پندار را دریدهاند، در قید زمان و مکان نیستند.
«ایلنا» نوشته بود که این اسلامشناس برجسته که در حاشیه برجستگی اسلامشناسیاش، مسئول دفتر رئیسجمهور نیز هست، در مراسم تودیع و معارفه معاون ارتباطات و اطلاعرسانی دفتر رئیسجمهور گفته است: «اینکه دولت در مورد کار اطلاعرسانی کمکاری کرده است، منصفانه نیست. البته اینکه نسبت به حجم کار دولت، کار اطلاعرسانی مطلوب صورت نگرفته است، درست است، ولی این به معنی کمکاری دولت نیست.»
1- بالاخره چی درست است و چی نادرست؟ لطفاً هرچه سریعتر یک لیست از درستها و نادرستها تهیه کنید. فقط اطلاعات لیست مزبور را مثل آنتیبیوتیک هر 8 ساعت یک بار «بهروز» کنید.
چون اخیراً سرعت تعویض جایگاهها در لیست درستها و نادرستها خیلی سریع شده، جماعت سردرگم میشوند یک وقت، خدای ناکرده.
2- فرض میکنیم در کوره آجرپزی 8 کامیون آجر تولید کردهایم. سه کارگر داریم که شغلشان روزانه بار زدن 8 کامیون آجر است. اما با جای 8 کامیون 6 کامیون بار میزنند. بالاخره کارشان مطلوب بوده یا نه؟ کمکاری کردهاند یا پرکاری؟
3- چرا عادت کردهایم در جلسات تودیع و معارفه هر دو طرف را راضی نگه داریم؟ آنکه عوض میشود یا خوب کار کرده، یا بد.اگر خوب کار کرده که باید بماند. اگر هم بد کار کرده که باید برود. همین.
مشایی با بیان این که حجم سنگینی از تهاجم تبلیغاتی علیه دولت در جریان بوده که در نوع خود بیسابقه بوده است، گفت: «این در حالی است که رئیسجمهور در انتخابات دوره اول حتی حاضر نشد یک عکس برای انتخابات بگیرد، چون اعتقادی به این کار نداشت و همین نگاه در کارهای دیگر دولت نیز ظهور داشت.»
1- «دوره اول» نه و «دوره نهم». نمیدانم چرا بعضیها فکر میکنند فقط خودشان موجود زنده به حساب میآیند. والله این مملکت 8 دوره دیگر هم انتخابات ریاست جمهوری داشته. چرا جماعت دوست دارند همه تاریخ را به «قبل از خودشان» و «بعد از خودشان» تقسیم کنند؟
2- آقای احمدینژاد آن وقت که شناخته شده نبودند، حتی یک عکس هم حاضر نشدند از خودشان برای تبلیغات بیندازند. اما وقتی چهار سال در رأس اخبار بودند، آن همه عکس دست مردم دادند از خودشان... و یکباره شدیداً به آنچه قبلاً بدان معتقد نبودند، اعتقاد پیدا کردند. چرا؟
مسئول دفتر رئیسجمهور با اشاره به ویژگیهای مثبت احمدینژاد گفت: «آقای احمدینژاد فردی باهوش و انسانی استراتژیست و طراح است. دوست دارم فرصتی داشته باشم تا شخصیت آقای احمدینژاد را در تلویزیون تبیین و تشریح کنم و بگویم این شخصیت کیست.»
1- به خاطر داشته باشید که چندی پیش هم آقای محمود احمدینژاد، آقای اسفندیار رحیممشایی را یک شخصیت خاص و اسلامشناس برجسته دانسته بود. به نظر شما این دو یار قدیمی توی خانه همدیگر را چی صدا میکنند؟
2- خیلی خوب است که اسلامشناس برجستهای چون آقای مشایی در تلویزیون شخصیت آقای احمدینژاد را تبیین و تشریح کنند. شبکههای تلویزیون معمولاً دارای گروههایی با عناوین «سیاسی»، «اقتصاد»، «معارف»، «اجتماعی و سرگرمی» و... هستند. آیا یکی از همین گروهها را برای برنامه ویژهشان انتخاب میکنند یا یک گروه «تبیین شخصیت رئیسجمهور توسط رئیس دفترشان» باید تأسیس شود؟
اسفندیار رحیممشایی، اسلامشناس برجسته، درباره رقابتهای انتخاباتی و رقیبان احمدینژاد در انتخابات دهم گفت: «بر این اساس، آنها قدرت مقابله نداشتند. زیرا خود را میشناختند که حتی اگر به پیروزی برسند نیز نمیتوانند این حجم کار را انجام دهند، چرا که اینکاره نبودند. آنها فقط دو تا سه ساعت در روز را باید به سر و صورت خود میرسیدند و دغدغه گروهی داشتند.»
1- منبع اطلاعاتی آقای رحیممشایی کیست و اساساً چه کسی با کرونومتر بغل دست رقبای احمدینژاد میایستاده تا رکورد آرایش روزانه سروصورت آنها را ثبت کند؟
2- تازه این فقط زمان آرایش سروصورت آقایان بوده. کاش منابع اطلاعاتی کورنومتر به دست آقای مشایی یک گزارش هم از ساعات مانیکور، پدیکور، آبرسانی به پوست، کاشت ناخن، حمام رفتن و نظافتهای دیگر و غیره جماعت رقیب تهیه میکردند. تازه اینها بدون احتساب ساعات و دقایق معمول برای رفتن به دستشویی است که جمع کلش در شبانهروز کلی وقت میگیرد.
3- آقای رحیممشایی مطمئن هستند که رقبای آقای احمدینژاد خانمها جنیفر لوپز، شارون استون و آنجلینا جولی نبودهاند؟ چون تا جایی که بنده مطلعم این جماعت آرایششان این قدر طول میکشد. ولی چون «رجل سیاسی» به حساب نمیآیند، طبعاً نمیتوانند در انتخابات ریاست جمهوری ایران کاندیدا شوند.
اسفندیار رحیممشایی، اسلامشناس برجسته: «سفرهای استانی از جهت فلسفه سیاسی، روانشناسی اجتماعی و مدیریت در حد دکترا مبانی دارد و مطمئنم اگر یک کار علمی در این خصوص انجام شود، در دانشگاههای دنیا تدریس خواهد شد.»
1- پیشنهاد ایشان برای شرح دروس، رشته حقوق در دوره دکترای دانشگاه آکسفورد، چند واحد سفر استانی است؟
2- بنده یک عموی ناتنی دارم که 35 سال است که توی جادههای ایران رانندگی میکند و طبیعتاً به همه جای ایران سفر کرده. با این حساب آیا ایشان جزو چهرههای ماندگار در فلسفه سیاسی یا روانشناسی اجتماعی یا مدیریت به حساب میآیند یا نه؟ لطفاً زودتر اعلام کنید که حق و شأن علمی بنده خدا ضایع نشود.
3- بسیار سفر باید، تا شخص شود دکتر!
4- بنده به 7، 8 استان بیشتر سفر نکردهام. آیا میتوانم درخواست یک معادل لیسانس فلسفه سیاسی بکنم یا نه؟
5- یک دوستی دارم که ماهی سه مرتبه میرود شمال. چون آنجا ویلا دارد. لطف کنید یک فوقدیپلم روانشناسی اجتماعی یا فلسفه سیاسی هم با گرایش مازندرانشناسی بدهید به آن بنده خدا. چون دیپلمه است به او «زن» نمیدهند.
6- آیا این سفرها از جنبههای برجسته اسلامشناسی هم قابل بررسی هست یا نه؟
منبع : خبر آن لاین
1- من سینما را دوست دارم. بالاخص سینما «آزادی» را. چون خاطرات زیادی دارم از آنجا. «آنجا» میگویم چون منظورم سینما «آزادی» قدیم است. قبل از آتشسوزی و بازسازی. اولین بار «خیابان آرام» چاپلین را آنجا روی پرده دیدم.
2- مدتی است خیابان آزادی تهران شده است رشک خیابان آرام چاپلین. داری توی خیابان راه میروی یکهو میبینی اینوریها دارند آنوریها را میزنند (و اخیراً یا بالعکس). تا به خودت بجنبی اشتباه میشوی. یا به اشتباه از پل میافتی یا به اشتباه ماشین به تو میزند یا به اشتباه میگیرندت یا به اشتباه میبرندت یا به اشتباه... اخیراً به طور کلی خیلی اشتباه میشود. خلاصه اینکه در بهترین شرایط زمین میخوری و زیر دست و پا میمانی و دستمال و پایمال میشوی.
3- «خیابان آرام» چاپلین اصلاً آرام نبود. برعکس نهند نام زنگی کافور. خیابان آرام را چاپلین آرام کرد.
4- سالها پیش مهدی اخوان ثالث که در اوج ناامیدی تخلص «امید» را برای خودش انتخاب کرده بود، گفته:
نادری پیدا نخواهد شد امید
کاشکی اسکندری پیدا شود
5-... و حالا که در کمال ناشکیبایی اسمم شهرام شکیباست، عرض میکنم:
نادری پیدا نخواهد شد، لذا
کاشکی یک چاپلین پیدا شود.
6- فقط یک مرحمت بفرمایید و به محض آرام شدن «آزادی» جناب آقای چاپلین را آزاد بگذارید تا کلاً جهان را آرام کند. چون قبلاً در یک فیلم دیگر هم این کارها را میخواست بکند. گفتم که من سینما را دوست دارم.
*این که «کی» و «کجا» و «چگونه» این دیدار صورت میگیرد مهم نیست. مهم نفس دیدار است. «فیروز کریمی» گفته:«به زودی به دیدار رئیسجمهور میروم.»
1ـ به نظر شما بهتر است در این دیدار مشهدی هوگوچاوز رئیسجمهور کشور دوست و برادر و سوسیالیست ونزوئلا هم حضور داشته باشد یا حضور اسفندیار رحیممشایی اسلام شناس برجسته کافیست؟
2ـ چه کسی در این دیدار بیشتر حرف خواهد زد و چه خواهد گفت.
3ـ به چه کسی بیشتر خوش میگذرد؟
4ـ بیصبرانه برای خواندن مشروح مذاکرات مطروحه در این دیدار، لحظه شماری میکنم.
5ـ فقط کمی نگرانم. رئیسجمهوری که وقت ندارد در جلسات «تشخیص مصلحتنظام» شرکت کند، آیا وقت دارد که دیدار یک مربی فوتبال را بپذیرد؟ امیدوارم که وقت داشته باشد.
الیوم استعمال توتون و تنباکو...
الیوم استعمال توتون و تنباکو در کشور بیداد میکند. این حرف من نیست. دکترسیدعلیرضا مرندی، وزیر اسبق بهداشت است. میتوانید مطلب را با تیتر «استعمال قلیان در کشور بیداد میکند.» در «خبر آنلاین» بخوانید لذا اوضاع خیلی بد است. برای این که به عمق فاجعهای که قلیان دارد در کشور شکل میدهد پی ببرید، معانی «بیداد» را از فرهنگ لغت دهخدا برایتان مینویسم.
بیداد:(اسم مرکب) ظلم و ستم (برهان قاطع)، (انجمن آرا)، تعدی و ظلم (ناظم الاطباء)، ظلم و ستم، مرکب از بی و داد و بدین معنی با لفظ کردن و کشیدن و شستن مستعمل است. (آنندراج) ظلم، (شرفنامه منیری)، جور به معنی ظلم و ستم، اگر چه قیاس میخواهد که به معنی ظالم باشد و بهار عجم نوشته که بیداد به معنی ظلم و ستم مرکب از: بید و لفظ «اد» که کلمه نسبت است و چون درخت بید بار ندارد لهذا ظلم را که عمل بیفایده است به درخت بید منسوب و مشابه کرده، بیداد نام کردند. (غیاث اللغات) اما این گفته براساسی نیست. جفا مقابل داد و عدل (یادداشت مؤلف):
گر این جنگ بیداد بینی همی
زمن ساوه را بر گزینی همی
(فردوسی)
و را کند رو خواندندی به نام
به کندی زدی پیش بیداد گام
(فردوسی)
داد و نیکویی از تو دارم چشم
چون زتو جور بینم و بیداد
(فرخی)
منم آزاد و هرگز هیچ آزاد
چو بنده برنگیرد جور و بیداد
(فخرالدین اسعدگرگانی)
از بس که شب و روز کشم بیدادت
چون موم شدم زان دل چون پولادت
(ابوحنیفه اسکافی)
بیانیه جمعیت خلافکاران
ما جمعیت خلافکاران بدین وسیله اعلام میداریم که به شدت عصبی میباشیم و اعصابمان (...) مرغی میباشد و کارد بزنی خونمان در نمیآید. آخه این چه وضعی میباشد. جماعت میخواهند به همدیگر گیر بدهند واسه چی ننه ما را به صیغهای تیغهای بودن محکوم مینمایند؟ جون داداش داره اون روی سگمون بالا مییاد و همین چماقی که در دست داریم را از نوک تا دستهاش را میکوبیم توی سر دشمنانمان، بالاخص «خبر آنلاین» یعنی چی که نوشتهاید:«اکثر خلافکاران حاصل ازدواجهای موقت در کشور هستند.» نگران ناموس میباشید، خب بباشید. چرا به کیان خانواده ما فحش و فضیحت میدین؟
اگر ترتیب اثر این ماجرا را دادید که دادید اگر نه ما میدونیم(...) شما و یه ضامندار این قدری.
ختم کلام
زت زیاد
حرف زیادی
در «خبر آنلاین» خواندم که «سه سخنگوی دولت معرفی میشوند.» خیلی توضیح و تفسیر نمیخواهد این خبر. فقط مسئله این است که مگر چقدر قرار است دولت «حرف» بزند که یک نفر از پس آن برنمیآید. به قول ظریفی:«به عمل کار برآید، به سخنرانی نیست!» لابد از فردا جماعت سخنگوی ماله به دست دائم در حال تکذیب حرفهای همدیگر خواهند بود.
منبع : خبر ان لاین
جواد شمقدری، معاون سینمایی وزیر ارشاد گفت:«این تفکرات که من و دوستانم پیش از این نگاه دیگری داشتیم و اکنون چهره ای دیگراز خود نشان می دهیم تا به نوعی جلب اعتماد صورت بگیرد، نوعی بیماری فرهنگی است.»
1. از گفته بالا نتیجه می گیریم که آقای شمقدری با دوستانش به معاونت سینمایی آمده است تا دور هم باشند.
2. آقای شمقدری هم دکتر است. چرا که تشخیص بیماری ها کار دکترهاست نه مدیران.
3. کاش می گفتند که دوستانشان را با چه وسیله نقلیه ای به ارشاد آورده اند، اتوبوس، مینی بوس، خاور و یا سایر وسایل نقلیه؟
جواد شمقدری:« پذیرش مسئولیت معاونت سینمایی در دولت دهم، فرصت آن را به وجود آورده تا نقاب ها از چهره ما کنار برود و با برطرف شدن حجاب ها روشن شود که خیلی از مباحث مطرح شده در مورد ما واقعیت خارجی ندارد.»
1. بالاخره آقای شمقدری و دوستانشان، فرق کرده اند یا نه؟
2. پس این همه سال آقای شمقدری و دوستانش نقاب زده بودند؟
3. با حجابشان که آن جوری بود، بی حجابشان چه می شود؟
4. بالاخره هر نقابی یک شکلی دارد. کاش می گفتند نقابشان قبلا چه شکلی بوده. نکند اساسا این که به ما می گفتند محمدرضا شریفی نیاست، همین آقای شمقدری بوده که نقاب زده بوده و ما همه فکر می کردیم بازیگر است؟
5. بدین وسیله آمادگی خود را برای برگزاری یک دوره کلاس فشرده با عنوان «چگونه مثال بزنیم و چه طوری از آن استفاده کنیم» را برای برخی از مدیران تازه تاسیس و دوستانشان، اعلام می کنیم.
من زن ایشون نمی شم
محققان انگلیسی با انجام مطالعاتی ادعا کرده اند ازدواج با افرادی که دارای مشاغل خاصی هستند، خطر بروز اختلاف و طلاق را کمتر می کند. این تحقیقات نشان داده افرادی که با مهندسین کشاورزی، معلمان و دامپزشکان ازدواج می کنند کمتر از سایر مشاغل سر از دادگاه های خانواده در می آورند.
1. فقط اشکال این تحقیقات این است که نگفته اند اینها باید شغل زن باشد یا مرد. چون انصافا داشتن شوهر دامپزشک با داشتن زن دامپزشک خیلی متفاوت است.
2. مهندسین کشاورزی که از دیرباز شناخته شده بوده اند و تحقیقات ویژه ای لازم ندارند. تحقیقات از قدیم نشان داده که ایشان اساسا از اقشار کم خطر و کم دردسر هستند.
3. معلمان هم که آنقدر از سر و کله زدن با بچه ها خسته می شوند که وقتی به خانه می آیند دیگر جان و جسد درگیری ندارند.
4. می ماند دامپزشکان. طبیعی است که با این جماعت هم راحت می شود زندگی کرد. کسی که درد حیوانات را بفهمد و ناز آنها را بخرد، چطور ممکن است که نفهمد همسرش چه دردی دارد و ناز وی را به جان نخرد؟ انصافا درک اسب و شتر و مرغ و ماکیان، سخت تر از همسر که نیست.
منبع : خبر آن لاین
وی گفت: «رئیسجمهور، رئیسجمهور است.» طبیعتاً بعد از این توضیح راهگشا، دیگر سؤالی در ذهن کسی باقی نمیماند. ولی از آنجا که ایشان اساساً اهل محکمکاری است در ادامه در پاسخ به سؤال خبرنگار که چرا رئیسجمهور در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام شرکت نمیکند، گفته: «رئیسجمهور، رئیسجمهور است و در خیلی از جلسات باید شرکت کند، نمیرسد در همه جلسات شرکت کند. بعضی از جلسات را میروند و بعضی را نمیروند و بعضیها را بعضی از وقتها میروند.»
با توجه به اینکه رئیسجمهور از نیمه اردیبهشت ماه سال جاری اساساً در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام شرکت نکردهاند، سؤالات زیر مطرح میشود:
1- آیا ایشان از اردیبهشت امسال کارها و جلسات جدیدی دارند که قبلاً نداشتهاند؟
2- آیا از اردیبهشت ماه امسال به بعد تشخیص مصلحت نظام دیگر اهمیتی ندارد؟
3- با توجه به اینکه جلسات مجمع روزهای شنبه تشکیل میشود، باید یک کمیته تحقیق و تفحص تشکیل شود که معلوم کند رئیسجمهور شنبهها کجاست و چه میکند که از تشخیص مصلحتنظام مهمتر است.
مشایی در پاسخ به اینکه چرا سوریه و لبنان در جریان تصویب قطعنامه در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران رأی ممتنع دادهاند، گفته: «رأی ممتنع هم یعنی رأی منفی است.»
1- اگر «ممتنع» یعنی «منفی» خب چرا دو اسم دارد؟
2- باشد، ممتنع یعنی منفی ولی به هر حال چرا منفی ندادند که اقلاً برای ما دلخوشکنک باشد؟
3- اگر «ممتنع» یعنی «منفی» که کلی از وزرای همین دولت رأی اعتماد نگرفتهاند از مجلس شورای اسلامی.
مشایی در پاسخ به اینکه آیا معاونت اجرایی ریاستجمهوری منحل شده است، گفت: «معاونت اجرایی سر جای خود خواهد بود.»
1- خب، پس بگویید جای معاونت اجرایی کجاست؟
2- با توجه به اینکه اخیراً «ممتنع» یعنی «منفی»، «سرجای خود» یعنی کجا؟
3- اگر آقای مشایی وقت دارند، ممنون میشویم که یک لغتنامه جدید تدوین کنند تا ما معنی همهچیز را بفهمیم.
منبع : خبر آن لاین
*در «خبرآنلاین» خواندم که یک عکاس اسپانیایی روشی ابداع کرده که با آن تعداد دقیق تظاهرکنندگان را شمارش میکند. او با یک دوربین بسیار دقیق عکس میگیرد و با استفاده از نرمافزاری که ساخته تعداد تظاهرکنندگان را مشخص میکند. علاوه بر این، نرمافزار ساخته شده میتواند چهره هریک از تظاهرکنندگان را در هر کجا در بین جمعیت باشند، دقیقاً شناسایی کند.
1- آیا این نرمافزار میتواند تظاهرکنندگان را از تظاهرکنندهنماها و در واقع اغتشاشگران جدا کند؟
2- آیا با این نرمافزار میشود تفکیک به نیت هم کرد؟ مثلاً سبزها را از سبزها جدا کرد که بدانیم کدامشان اصل هستند و کدامشان بدلی؟
3- آیا این نرمافزار میتواند اعترافات بعدی تظاهرکنندگان را هم پیشبینی کند و به امضای آنها برساند؟
4- به یک مورد مشابه چینی این دستگاه شدیداً نیازمندیم. (بچههای بالا)
5- آیا میشود از طریق این نرمافزار جد و آباء تظاهرکنندهنماها را با دستهبیل جلوی چشمشان آورد؟ (بچههای پایین)
منبع : خبر آن لاین
اینکه چقدر خبری که میگویم مستند است، نمیدانم. امیدوارم که از بیخ و بن کذب محض باشد. اما به هر حال در وبگردهای دیروز به این خبر رسیدم که گویا در پارهای از ادارات (که امیدوارم زودتر دوخته شوند) زنان شاغل از پوشیدن کفشهای کتانی منع شدهاند. فرض میکنیم خدای ناکرده این موضوع صحت داشته باشد. در چنین شرایطی اتفاقات گوناگونی شکل میگیرد.
مورد اول: بخشنامه
از: فلانجا
به: همه جا
متاسفانه اخیراً گزارش شده که در این اداره برخی از خواهران همکار از کفشهای کتانی استفاده کردهاند. لذا بر کلیه همکاران فکور و برادران غیور در همه واحدهای نزدیک و دور فرض است که با این پدیده محرک، مهلک و ضد بشری با شدتی در خور مبارزه نمایند تا بار دیگر توطئه استکبار جهانی خنثی شده و سریعتر این بساط اباحهگری نیز برچیده گردیده و به طور کلی همه چیز در نطفه خفه شود تا خدای ناکرده فساد تا اقصی نقاطمان نفوذ ننماید. در ادامه متذکر میشود که این بیناموسیها در غیاث آباد ما سابقه نداشته و نخواهیم گذاشت که داشته باشد. در همین غیاث آباد ما یک غلام مقنی داشتیم، یک بار الکی گفتند گویا خواهرش در شهر جواب سلام زنی که کتانی پوشیده بوده را داده است. غلام مقنی رفت فیالفور 7 بسته مرگموش و 20 بسته د.د.ت و به قاعده 3 مشت داروی نظافت خورد تا خودش را از این بیناموسی و بیآبرویی خلاص کرده باشد. حالا ما با آن سابقه درخشان تعصب و غیرت غیاث آبادیمان قبول کنیم این چیزها را؟! حاشا!
مورد دوم: خواستگاری
پدر عروس: آقای محترم صد دفعه گفتم ما به خانوادههای معلومالحال دختر نمیدهیم.
پدر داماد: اولاً اینکه آدم حالش مجهول باشد عیب است معلوم بودن حال که عیبی ندارد. ثانیاً کدام منکر و اشتباهی از خانواده ما سر زده؟
پدر عروس: مگر دختر خالهتون رو از اداره بیرون نکردند؟ خبرها میرسه آقای عزیز.
پدر داماد: خبآره، کار بدی نکرده بود. کتونی پاش بوده بیرونش کردند.
پدر عروس : همینه دیگه. اولش کتونی میپوشن. بعد شیشه و کراک به خودشون تزریق میکنند و بعد هم دختر فراری میشن و یه جامعه رو در راستای اهداف استکبار جهانی با خودشون به تباهی میکشن. خودم یه باجناق دارم که همه فامیلشون چارق و گیوه و پاتاوه میپوشن. حتی میگن دو تا از عموهاش تو غار زندگی میکنند. اگه بنا باشه دختر بدم میدم به اونا که ناموس و غیرت و تعصب و خانواده سرشون میشه، نه شما معلومالحالها. فلذا برین گم شین.
علیالظاهر اگر دختر دانشآموزی ازدواج کند مدیر مدرسه موظف است او را اخراج کند.
1- حالا اگر دختری درسش خوب نبود اما بروروی قابلتوجهی داشت (ماشاالله) تکلیف چیست؟ آمدیم و هی رد شد و توی مدرسه درجا زد. باید بترشد؟
2- درس بهتر است یا شوهر؟ مسئله این است.
3- آیا واقعآً دختران دبیرستانی ازدواج کرده اینقدر موجودات خطرناکی به حساب میآیند؟
4- اگر یک دختری ازدواج کرد ولی با خواهر دانشآموزش در یک خانه زندگی میکرد تکلیف چیست؟ آنجا هم بدآموزی دارد یا نه؟
5- چه چیزی ممکن است دانشآموز متأهل به دانشآموز مجرد یاد بدهد که خودش نداند؟
6- آیا مسئولان آموزش و پرورش در ایران زندگی میکنند؟
در خبر آنلاین خواندم که دکتر زکریا یا زرلو رئیس آموزش و پرورش استان تهران ضمن این سنتشکنی گفته است: «ازدواج دختران دانشآموز را توصیه میکنم.»
خوب است که سازمان ملی جوانان به فکر ازدواج جوانها افتاده ولی علیالظاهر الباقی مسئولان محترم هم برای اینکه عقب نیفتند بدجوری جوگیر شدهاند. عنقریب است که شاهد موارد زیر باشیم:
مورد اول
عاقد: عروس خانوم وکیلم؟
خواهر عروس: عروس رفته عروسکشو بخوابونه.
عاقد: برای بار دوم، عروس خانوم وکیلم؟
خواهر عروس: عروس رفته پلیاستیشن بازی کنه.
عاقد: برای بار سوم، عروس خانوم وکیلم؟
خواهر عروس: اوا خاکبرسرم! به خدا آبجیم راضیه فقط یک کم صبر کنید مادرم پوشکشو عوض کنه، الان میاد.
مورد دوم
پدر داماد: خب دخترم بالاخره عروس گلم میشی یا نه؟
عروس گل: اگر پسرتون قول بده مشقامو برام بنویسه، شبام جاشو خیس نکنه، با اجازه خانوم قلیپور معلم مهربون کلاس دوم ب دبستان «گلهای شادی»، بعله.
منبع : خبر آن لاین