تکنیک های فتوشاپ CS3 |
بزرگ کردن اندازه ی عکس ها (با کم ترین افت کیفیت) تبدیل عکس به طرح قلم و مرکبی |
به گزارش فارس، «فرزاد حسنی» و «هنگامه قاضیانی» در نمایش «خنکای ختم خاطره» بهکارگردانی «نیما دهقان» روی صحنه میروند.
به گزارش خبرنگار تئاتر فارس، نمایش «خنکای ختم خاطره»، تولید انجمن تئاتر دفاع مقدس است که به نویسندگی «حمید رضا آذرنگ» و کارگردانی «نیما دهقان» از یکشنبه 22 شهریور اجرای خود را آغاز میکند.
محل اجرای این نمایش در تماشاخانه ایران شهر سالن 2 است.
«فرزاد حسنی» به عنوان بازیگر به تازگی به این گروه پیوسته است، ساعت اجرا 7 شب و مدت نمایش 80 دقیقه است.
بلیط روزهای اول و دوم اجرا ، بیش از پنجاه درصد آن پیش فروش شده و بیلیط فروشی همچنان ادامه دارد.
بازیگران تئاتر «خنکای ختم خاطره» عبارتند از: هنگامه قاضیانی، فرزاد حسنی، علی سرابی، سعید چنگیزیان، حمید رضا آذرنگ، محسن بابایی، الهام کد دار، فرهام دلدار، جواد پولادی، بنفشه نژادی و محمد رضا حسینزاده.
دیگر عوامل عبارتند از: طراح صحنه و لباس: منوچهر شجاع/ طراح صحنه و لباس: پریدخت عابدینژاد/ آهنگساز: فرشاد فروغی/ مدیر تولید: جواد رمضانی/ عکاس: رضا موسوی و دستیارکارگردان و برنامهریز: ملیحه زمانی.
خلاصه داستان: یک فرشته، سربازی را انتخاب میکند، به زمین میآورد و یک پلاک شکسته یوسف به او میدهد، با او قرار میگذارد که اگر سرباز حرف بزند، دوباره او را به آسمان باز گرداند، بنیاد شهید بعد از 20 سال اعلام میکند که یک شهید بعد از 20 سال از خاک بیرون آورده شده، زنده است اما حرف نمیزند و ...
منبع : خبر آن لاین
غلامعلى رجایی: در سال 82 که صلاحیت بهزاد نبوى براى نمایندگى مجلس شوراى اسلامى مثل خیلىها از جمله همسر شهید رجایى و... رد شده بود این حادثه تلخ بر من و خیلىها که کم و بیش بهزاد را و نقش او را در زندان و در دولت تام و تمام شهید رجایى را به او مىدانستند و مىشناختند – گران آمد. این گرانی! موجب آن شد تا به یکى از خاطرات مرحوم کیومرث صابرى (گل آقاى ملت ایران) که در بازگویى خاطراتش درباره شهید رجایى در دو جلسه با من در میان گذاشت پناه ببرم و از زبان گلآقا، بهزاد را آنگونه که شهید رجایى معرفى کرده بود به خوانندگانى که او را نمىشناسند و کمتر مىشناسند بشناسانم که در روزنامه یاس نو منتشر شد.
پس از نقل این خاطره روزنامه کیهان به میدان آمد و به حریم گلآقا تاخت و همین تاختن باعث شد گلآقا در اقدامى شرافتمندانه زوایاى دیگرى از حمایت شهید رجایى از بهزاد نبوى را با من در نامهاى که به من نوشت در میان بگذارد. البته براى همیشه با عباراتى که در نامهاش آورد مرا شرمنده محبتهاى خود کرد.
خاطرهاى که گلآقا براى من تعریف کرد
در جریان لانه جاسوسى ما که از نزدیک با آقاى رجایى ارتباط داشتیم مىدانستیم آقاى رجایى چه دیدگاهى دارد وقتى قضیه آزادى گروگانها مطرح شد من که از زاویه منافع دولت به این قضیه مىنگریستم به آقاى رجایى گفتم یک عده دانشجو رفتهاند و عدهاى جاسوس گرفتهاند که به تبع آن به مملکت ما فوائد و زیانهایى رسیده است حالا براى چه دولت باید برود و این قضیه را حل کند که تبعات آن دامنگیر دولت بشود که فردا مخالفان سیاسى بگویند آزادى گروگانها به منافع ملى کشور ضربه زده بعد به آقاى رجایى گفتم شما چرا باید زیر این بار بروید؟ تا این را گفتم پاسخ داد چرا تن زیر بار این ندهیم؟ یک پیرمردى است اسمش امام خمینى است که رهبر این انقلاب است و ما هم مرید او هستیم حالا که نظر ایشان این است ما باید برویم و به ایشان کمک کنیم. ما باید روى این انقلاب حیثیت خودمان را بگذاریم. در جمع ما آقاى بهزاد نبوى هم حضور داشت که همان نظر آقاى رجایى را داشت. از ایشان پرسیدم تو هم با آزادى گروگانها مخالف هستی؟ گفت بله. پس از این صحبت، این دو بزرگوار بلند شدند و خدمت امام رفتند و من هم با التهاب خاصى در نخستوزیرى منتظر بودم تا ببینم نتیجه این ملاقات چه مىشود و کمتر کسى هم مىدانست که اینها کجا و براى چه کارى رفتند. وقتى دو نفرى از جماران برگشتند بهزاد تا مرا دید از ته سالن گفت صابرى ببین تو به عنوان یک نویسنده شاهد باش قرار است ما کارى بکنیم که فردا به من خواهند گفت وثوقالدوله ایران! ولى تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام این کار را مىکنیم. من به بهزاد گفتم حالا تو نروى و این عبارت وثوقالدوله را به خبرنگاران بگویى که اتفاقا گوش نکرد و رفت و عین همین تعبیر را هم به خبرنگاران گفت. در این قضیه من شاهد بودم که این دو نفر زیر فشارهاى وحشتناک مخالفین قرارگرفتند ولى خیلى سعى کردند که ذرهاى گرد و خاک حل این مسئله به دامن امام ننشیند و من متاسف هستم که بهزاد نبوى هم شهید نشد تا بماند و یک عده بىتقوا به نام حمایت از ولایت ایشان را متهم بکنندکه تو چرا بیانیه الجزایر را اینجورى امضا کردی.
به ایشان گفتم بمیرم الهى من شاهد بودم که تو تا لحظه آخر مىگفتى با این کار مخالفى و من این را مىفهمم. آقاى رجایى گفت چى چى را مىفهمى این کافى نیست بهزاد سیاسى است تو باید در تاریخ این را بنویسى و من حیثیت بهزاد را در این زمینه به دست تو سپردهام. مبادا در آینده زنده باشى و عدهاى بگویند بهزاد نبوى رفت و مسئله گروگانها را اینجورى حل کرد. صابری، خدایى مسئله را امام حل کرد و بهزاد اطاعت کرد. به آقاى رجایى گفتم تو هم که همهاش مىگویى بهزاد، بهزاد! با این جور دفاع کردن ممکن است شخصیت خودت هم زیر سوال برود! آقاى رجایى گفت باشد تو نمىخواهد از من دفاع کنى ولى در مورد بهزاد من به تو وصیت مىکنم. پرسیدم امام در این رابطه به شما چه فرمودند؟ آقاى رجایى گفت ما اول همه حرفها و نظراتمان را از اول تا آخر گفتیم سپس ایشان فرمودند آقایان شما گروگانها را مانند یک انار تصور کنید اگر این انار را فشار دادید و آب آن را گرفتید با بقیه آن چه مىکنید؟ گفتیم دور مىریزیم. فرمودند: خب حالا قضیه گروگانها هم همین طور است. شما استفادهتان را از آن بردهاید. ما توضیح دادیم که منافع ما این طور است و دشمن هم به دنبال نابودى انقلاب است فرمودند شما بروید و این کار را بکنید.
نامهاى که گل آقا پس از درج این خاطره و حملات کیهان به او، به من نوشت:
برادر عزیزم جناب آقاى غلامعلى رجایی
با سلام
در صفحه دوم روزنامه کیهان امروز یکشنبه 30/10/82 نامم را در ستون «خبر ویژه» دیدم و سپس مقاله شما را در صفحه سوم روزنامه یاس نو همین امروز خواندم! در باب شخصى موسوم به بهزاد نبوی- که خدا بگویم چکارش کند!- خاطره یا خاطراتم با شهید رجایى (رضوانالله تعالى علیه) البته به همان یکى منحصر نیست.
در آن روزهاى سخت و توفانی، شخصیت و حیثیت بهزاد از چند سو، آماج حمله بود و من پیوسته متعجب بودم که او چرا عین خیالش نیست. روزى همین جمله را به شهید رجایى گفتم. گفت: «حالا ایام خوش بهزاد است!» و خدا را شکر مىکنم که مثل تو نیست که تا چیزى دربارهات مىگویند تعادلت به هم مىخورد! پوست بهزاد کلفت است، دعا مىکنم کلفتتر شود!»
آقاى غلامعلى رجایى عزیز،
شما هر چه از آن خاطرات من (که سالها پیش ثبت شده است و به آن اشاره کردهای) استفاده کنی، مجاز و مختارى در راستاى بهزاد نبوى هم که مشاورى امین و مستشارى مومن براى شهید رجایى تا آخرین لحظه حیات آن بزرگوار بود. شهادت مىدهم که اعتماد شهید رجایى به او، واجد صفت «صددرصد» بود و من به یاد نمىآورم که آن شهید این عبارت «صددرصد» را جز درباره بهزاد گفته باشد. مگر یک بار و در جلسهاى در وزارت کشور و در حضور حضرات آیات مهدوى کنى و محمد یزدى و خود بهزاد و صاحب این قلم (شهید اشراقى هم مىبایست در آن جلسه حاضر مىبودند که تا لحظهاى که من در آن جلسه حضور داشتم، نیامدند) و درباره این نفر دوم هم که لفظ صددرصد را به کار بردند. لابد در همان خاطرات ثبت شدهاى که به آن اشاره کردهای، نام بردهام و اگرنه، لابد در جاى دیگرى ثبت است!
باری،
من این روزها کارى به کار سیاست ندارم اما در روزهایى هم که کارى به کار سیاست داشتم، این تفاوت عمده را با بهزاد داشتم که وقتى در جایى شخصیت و حیثیتم را هدف مىگرفتند دچار لکنت زبان مىشدم و اگر فقط یک درجه به میزان حمله مىافزودند پاک لال مىگردیدم! حال آنکه اگر همین کار را صد درجه بیشتر (به مقیاس این روزها!) با بهزاد مىکردند تازه نطقش باز مىشد! در سالهاى 59 و 60 اینجورى بود و اینجورى بودم. حالا هم که 20 سال و اندى از آن روزها مىگذرد، توفیرى حاصل نشده است و همانیم که بودیم. اجمالا شما در نقل خاطراتى که از من ثبت کردهای، در هر شرایطی، مجاز و مختاری، فقط التفات بفرما که نقل بعضى چیزها در بعضى وقتها، ما را که زمانى گل آقاى ملت ایران بودهایم، از بلبلزبانى به لالمانى دچار مىکند! والا حق بهزاد بر این قلم در روزهاى لازم، خیلى بیش از این حرفهاست. بنا به وصیت آن شهید به صاحب این قلم درباره شخصى موسوم به بهزاد نبوى که... (خدا بگویم چکارش کند)!
ارادتمند و دوستدار : گل آقا
منبع : پارلمان نیوز
شاید تا به حال نشنیده باشید که محمدرضا شجریان خواندن را ابتدا نزد حاج مهدی، پدرش و در جلسات قرائت قرآن آغاز کرد.
پدر محمدرضا هم صدای خوش را از پدرش حاج آقا سید علی اکبر طبسی یکی از مالکان مشهور طبس به ارث برده بود.
حاج مهدی شش فرزند داشت که دو فرزند وی محمدرضا و سیامک به حرفه آوازخوانی روی آوردند.
محمدرضا سال 1340 و در بیست و یک سالگی با خانم فرخنده گل افشان ازدواج کرد خانم گل افشان هم مثل خود شجریان معلم دبستان بود و هر دوی آنها در شهر قوچان تدریس می کردند که در همین شهر هم پای سفره عقد نشستند.
شجریان آواز میخواند و ساز میساخت و به باغبانی علاقه داشت و خانم گل افشان ، به گل سازی میپرداخت.
پس از دو سال فرزانه اولین فرزند محمدرضا شجریان متولد شد. دومین فرزند هم به نام افسانه در سال 1344به دنیا آمد.
مژگان سومین فرزند این خانواده هنرمند در سال 1348 به دنیا آمد و آخرین فرزند محمدرضا شجریان و فرخنده گل افشان هم همایون بود که روز 31 اردیبهشت سال 1354 به دنیا آمد.
شجریان در سال 1371 با کتایون خوانساری ازدواج کرد که ثمره آن رایان دوازده ساله است. کتایون خوانساری در سال 1344 در تهران به دنیا آمد . پدرش از بنیانگذاران هنر گرافیک در ایران بود.
فرزند دوم شجریان، افسانه با پرویز مشکاتیان آهنگساز و سنتور نواز برجسته موسیقی ایران ازدواج کرد. ثمره ازدواج پرویز مشکاتیان با و افسانه دو فرزند به نام های آوا و آیین است . مژگان شجریان که در رشته نقاشی مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد ارتباط تصویری (گرافیک) را دارد.
همسر او محمدعلی رفیعی مدیر برگزاری کنسرتهای شجریانهای پدر و پسر است که ثمره ازدواجشان سه فرزند است. دخترشان مهر سیزده ساله است و پیانو مینوازد. پسران دوقلوی آنها هم سام و سپهر هستند که مادرشان از استعداد خوب آنها در پیانو نوازی می گوید.
همایون فرزند آخر همسر اول استاد از سال 1370، پدر و گروه آوا را کنسرتهای مختلف در سراسر جهان با تنبک همراهی کرد و از سال 1378 به بعد در صحنه کنسرتها با پدر همخوانی کرد. همایون چند سال پیش با خانم گیتا خوانساری ازدواج کرد که ثمره این ازدواج هم یاسمین است که دو سال دارد.
متن کامل این مطلب در هفته نامه ایراندخت شماره71 به چاپ رسیده است.