دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1812058
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
همه چیز درباره لیلا حاتمی
به علت بیماری پدرش در ۱۳۷۵ تحصیل را نیمه کاره رها کرد و به ایران بازگشت.
سینمای ما: لیلا حاتمی، دو هفته پس از ‌آغاز اکران پانزدهمین فیلم کارنامه بازیگریش، سی و هفتمین سالگرد تولدش را جشن خواهد گرفت. همزمانی این دو رویداد را می‌تواند سرفصل‌ تازه‌ای درکارنامه این بازیگر تلقی‌کرد. سیزده سال پیش داریوش مهرجوئی بازی فیلم نقش لیلا را به او سپرد، حادثه‌ایی که حضور‌های موردیش در فیلم‌های پدر فقید زمینه وقوعش را فراهم نکرده بود.

نه سال پیش با فیلم آب و آتش او با یک پیچ تند هم تصورات ما از خودش در تکرار نقش دختران معصوم و بغض آلود را فرو‌ریخت. مریم شکوهی با آن پسر‌عموی سنگدلش تیشه‌ای بود به ریشه همه تصورات ما از لیلا حاتمی. او یک بازیگر کامل بود. لیلای مهرجوئی و مریم فیلم آب و آتش فریدون جیرانی برایش ارج و قرب و توجه آوردند. او توانست بار سنگینی که این دو فیلم بردوشش گذاشته بودند، با دیپلم افتخارفجر و تندیس خانه سینما به سلامت زمین بگذارد. اما تکرار فیلم‌هایی که دوباره لیلا را به همان وادی معصومیت ذاتی و بغض ابدی می‌کشاند، آرام آرام ما را به فراموشی آن پیچ تند فر‌ا‌می خواند.

او در این سال ها طعم مادر شدن را چشید و سنش هر سال با تکرار همان نقش‌ها بالا می رفت، تا ما هم چنان دل خوش آرامش چهره‌ایی باشیم که یاد‌آور صحنه‌های باشکوه عاشقیت در فیلم‌های پدرش بود. اما پیچ تند دوباره در راه بود. بگذارید قبل از رسیدن به این پیچ تند کمی درباره لیلا حاتمی حرف بزنیم. در رشتهٔ ریاضی فیزیک در تهران دیپلم گرفت. در دانشگاه پلی تکنیک در رشتهٔ برق شروع به تحصیل کرد. پس از دو سال به لوزان سوئیس رفت تا ادبیات فرانسه بخواند.

به علت بیماری پدرش در ۱۳۷۵ تحصیل را نیمه کاره رها کرد و به ایران بازگشت. این همه تغییر مسیر را جز پیچ تند چه می توان نامید. می‌خواهم بازهم درباره لیلا حاتمی حرف بزنم. درباره این که او فیلم‌نامه شب‌افتتاح نوشته جان کاساواتیس را ترجمه کرده. فیلم‌نامه فیلمی درباره تنهائی. درباره دلشوره و تنهائی بازیگر روی صحنه. درباره انجام بازی ‌در میان جمع در اوج تمنای نیاز به گوشه نشینی و عزلت. حالا سرجمع حرف هایم را می خواهم این طور ادامه بدهم. که آن تحصیلات نا‌کام از برق به ادبیات فرانسه و از تهران به لوزان و این ترجمه از این فیلم خاص تکلیف ما را با لیلا حاتمی روشن می‌کند. او آرامش خود و فیلم‌های عادیش را به یک باره با یک پیچ تند بهم می زند.

چرا که بازیگر است. او که فرزند درام نویسی بزرگ و بازیگری خود ساخته محسوب می‌شود، خوب باید بداند که چه وقت تکخال خود را از آستین بیرون بیاورد. بی‌پولی تکخال لیلا حاتمی است. پیچ تندی که به سلامت از آن عبور کرده . او در فیلمی کمدی، با انبوه بازیگران شناخته شده به تنهائی گلیم خودش را به لطف انتخاب درست و هدایت حساب شده کارگردان از آب بیرون بکشد. او بازیگر است و در این کار به پختگی رسیده. در بی‌پولی او با نهایت دقت و احساس یک دختر ساده‌لوح طبقه متوسط تهرانی را به نمایش می‌گذارد. بی‌پولی اثبات بدون بحث این ادعاست که لیلا حاتمی در اوج است. خدایا برای او یک پیچ تند دیگر مقدر کن. این آرزوی ماست برای او در آستانه چهل‌سالگی.
منبع : فردا
دسته ها : مقالات - هنری
پنج شنبه نهم 7 1388
تکنیک های فتوشاپ CS3  
 

بزرگ کردن اندازه ی عکس ها (با کم ترین افت کیفیت)


کوچک کردن عکس ها کار بسیار ساده و بی دردسری است، اما معمولاً هنگامی که عکسی را از اندازه ی متعارفش بزرگ تر می کنیم، کیفیت آن افت می کند. حالا خواهید دید که چگونه می توانید عکسی را با کم ترین افت کیفیت بزرگ کنید.
در بسیاری مواقع مجبوریم عکس ها را در اندازه ای متفاوت از آن چه هستند به کار ببریم. در پنجره ی Image Size موجود در فتوشاپ می توانید با برداشتن علامت کنار عبارت Resample Image، طول، عرض ودقت عکس تان را بدون این که تغییر در کیفیت یا تعداد پیکسل آن به وجود بیاید، به دلخواه تغییر دهید، اما با این کار نمی توانید اندازه ی واقعی عکس را بزرگ کنید. فتوشاپ روشی دارد که با استفاده از آن، پس از این که عکس بزرگ شد، فواصل بین پیکسل ها را با رنگی مناسب پر می کند تا اشکالی در عکس بزرگ شده دیده نشود.
نخست عکس تان را در فتوشاپ باز کنید. از منوی Image در بالای صفحه، گزینه ی Image Size را انتخاب نمایید: با این کار، پنجره ای باز می شود که ابعاد عکس را، هم به صورت پیکسل و هم با واحد اندازه گیری دیگری نمایش می دهد. معمولاً این واحد اندازه گیری به صورت پیش فرض اینچ است، اما می توانید آن را به سانتی متر یا میلی متر تغییر دهید. حالا مربع کنار عبارت Resaple Image را علامت بزنید (که احتمالاً از ابتدا علامت خورده است) و بعد ابعاد دلخواهتان را برای پهنا (Width) یا ارتفاع (Height) عکس وارد کنید. از آن جایی که پهنا و ارتفاع به هم گره خورده اند، با وارد کردن یکی از مقادیر، دیگری هم متناسب با آن تغییر خواهد کرد. حالا پایین ترین فهرست موجود در پنجره را باز کنید و گزینه ی Bicubic Sharper را در آن انتخاب نمایید. سپس دکمه ی ok را بزنید و عکس بزرگ شده را ببینید.

تبدیل عکس به طرح قلم و مرکبی


می توانید عکس های خودتان را تبدیل به طرحی کنید که انگار با قلم و مرکب کشیده شده اند. انجام دادن این کار بسیار ساده است و زحمت چندانی هم ندارد.
برای این که جلوه ای خطی به عکس خود بدهید، لازم نیست زیاد با آن کلنجار بروید. در چند گام ساده می توانید این کار را انجام دهید. اگر عکسی که انتخاب می کنید. موضوع تکی داشته باشد که به خوبی از زمینه ی عکس قابل تفکیک و تشخیص باشد، نتیجه ی نهایی کار خیلی بهتر از زمانی خواهد شد که عکس تان شلوغ و پرموضوع باشد. در ضمن، هر چه موضوع در عکس تان مرز واضح تری داشته باشد و بهتر از زمینه ی عکس جدا شده باشد، کارتان بهتر از آب درخواهد آمد. در فتوشاپ، راه های متعددی برای تعیین کردن مرزها در عکس وجود دارد، از جمله استفاده از فیلترهایی مانند Glowing Edges و Find Edges. اما این فیلترها، رنگ هایی را بر مرزهای موجود در موضوع عکستان اعمال می کنند که برای ایجاد کردن جلوه ی قلم و مرکب مناسب نیستند.
ما می خواهیم کارمان را با این روش انجام دهیم که نخست یک کپی از عکس ایجاد کنیم تا تمام تغییرات روی آن اعمال شوند. سپس با روش خاصی، عکس را با کنتراست بالا به صورت سیاه و سفید در آوریم. بعد با استفاده از فیلتری از زیرمجموعه های Blur، مرزهای اجزای موجود در عکس را مشخص کنیم و سرانجام با عوض کردن جای رنگ های سیاه و سفید در عکس، طرح قلم و مرکب را ایجاد کنیم. پس با ما همراه شوید و با شیوه ای که در زیر می گوییم، عکس تان را تغییر دهید.
نخست، مانند همیشه، بهتر است یک کپی از لایه ی زمینه ی عکستان که احتمالاً تنها لایه ی موجود در آن است بگیرید تا اگر از تغییرهای انجام شده راضی نبودید، به راحتی بتوانید به عکس اولیه و دست نخورده ی خود بازگردید. برای انجام دادن این کار کافی است کلیدهای Ctrl+J را فشار دهید. حالا می خواهیم عکس را سیاه و سفید کنیم. پس منوی Images را در بالای صفحه کلیک کنید تا باز شود. سپس نشانگر ماوس را روی گزینه ی Adjustments ببرید و در فهرست دیگری که ظاهر خواهد شد، گزینه ی Black & White را انتخاب کنید.
با این کار، پنجره ای باز می شود تا بتوانید در آن تعیین کنید که می خواهید سیاه و سفید شدن عکس تان چگونه انجام شود. می خواهیم کارمان را طوری انجام دهیم تا عکس سیاه و سفیدی با کنتراست بالا ایجاد شود، بنابراین فهرست بالای این پنجره را کلیک کنید و از میان گزینه های آن، یکی را که بیشتر از دیگران چنین حالتی را ایجاد می کند، انتخاب نمایید. در اغلب موارد، گزینه ی Infrared می تواند مناسب باشد، اما همیشه این طور نیست و این موضوع خیلی بستگی به خود عکس دارد. پس چند گزینه را انتخاب کنید وتغییر عکستان را ببینید تا بتوانید بهترین حالت آن را تعیین نمایید. هنگامی که نتیجه ی مطلوب را به دست آوردید، دکمه ی ok را کلیک کنید.
حالا می خواهیم از فیلتری برای مشخص کردن مرزها در عکس استفاده کنیم. منوی Filters را در بالای صفحه کلیک کنید تا باز شود. سپس نشانگر ماوس را روی گزینه Blur ببرید و فهرست دیگری که ظاهر خواهد شد، گزینه ی Smart Blur را انتخاب کنید با این کار، پنجره ی تنظیمات این فیلتر باز می شود. در این پنجره، از فهرست Quality گزینه ی High را انتخاب کنید فهرست Mode را روی Edge only بگذارید (تا تغییرات فقط روی لبه ها اعمال شوند).
در کادر پیش نمایش عکس می توانید عکس را در حالت اعمال شدن فیلتر ببینید. آن چه ما نیاز داریم، این است که مرزهای اجزای موجود در عکس به صورت خطوطی باریک مشخص شوند. بنابراین، باید اعداد مربوط به دو مقدار Radius و Threshold را طوری تغییر دهید تا به این خواسته برسید. نباید بگذارید که مرزها در نقاطی از عکس که اهمیت زیادی دارند محو شوند و یا برعکس، آن قدر خط در عکس دیده شود که بخش اصلی عکس ازجلوه بیفتد. شاید مقداری حدود 3 برای Radius و مقداری حدود 35 برای Thershold مناسب باشد. پس از این که نتیجه ی مطلوب را به دست آوردید، دکمه ی ok را کلیک کنید. ممکن است قدری طول بکشد تا این فیلتر روی عکس اصلی اعمال شود.
حالا عکسی داریم که مرزهای اجزای آن به صورت خط مشخص شده اند، اما این عکس حالت نگاتیو دارد. کاری که باید بکنیم این است که جای رنگ های سیاه و سفید را در آن عوض کنیم. پس منوی Images را در بالای صفحه کلیک کنید تا فهرست آن باز شود. سپس نشانگر ماوس را روی گزینه ی Adjustments ببرید و در فهرست دیگری که ظاهر خواهد شد. کلیدهای (Ctrl+I را فشار دهید). با این کار، عکس به حالت عادی باز می گردد و به صورت طرحی قلم و مرکبی دیده خواهد شد.
فتوشاپ در آغاز راه...
در سال 1987، یکی از دانشجویان دوره ی دکترای دانشگاه میشیگان به نام تامس نول، با کامپیوتر مکینتاش پلاس خود شروع به نوشتن برنامه ای برای نمایش دادن عکس های سیاه و سفید در نمایشگرهای تک رنگ کرد. این برنامه، که او نامش را Display گذاشته بود، توجه برادرش جان نول را به خود جلب کرد و او بود که پیشنهاد داد این برنامه را تبدیل به برنامه ی کاملی برای ویرایش کردن تصاویر کنند. سال بعد، تامس 6 ماه از تحصیل مرخصی گرفت تا همراه برادرش، تمام وقت روی آن برنامه که حالا نامش شده بود Image pro) کار کند. در اواخر همان سال، تامس نام برنامه اش را به فتوشاپ تغییرداد و قرارداد کوتاه مدتی را با یکی از شرکت های تولید اسکنر بست تا نرم افزارشان را به همراه اسکنرهای آنها توزیع شود. به این ترتیب، آنها موفق شدند که در مجموع، 200 نسخه از فتوشاپ را به فروش برسانند.
در همین دوران، جان به سیلیکون ولی سفر کرد و برنامه ی جدیدشان را برای مهندسان شرکت کامپیوتری اپل و مدیر هنری شرکت ادوبی نمایش داد. هر دو ملاقات موفقیت آمیز بودند. شرکت ادوبی تصمیم گرفت که امتیاز آن را برای توزیع از سپتامبر همان سال خریداری کند. جان و تامس، نرم افزار خودشان را کامل تر کردند و سرانجام نسخه ی کامل photoshop 1.0 در سال 1990 انحصاراً برای مکینتاش وارد بازار شد.
منبع: نشریه صفرویک - ش 25

نبع : بازیاب
دسته ها : علمی - مقالات - هنری
چهارشنبه هشتم 7 1388

فرزاد حسنی تئاتری شد

مطالب دیگران  - پنجاه درصد بلیط‌های روز اول و دوم اجرا پیش فروش شده‌است.

به گزارش فارس، «فرزاد حسنی» و «هنگامه قاضیانی» در نمایش «خنکای ختم خاطره» به‌کارگردانی «نیما دهقان» روی صحنه می‌روند.

به گزارش خبرنگار تئاتر فارس، نمایش «خنکای ختم خاطره»، تولید انجمن تئاتر دفاع مقدس است که به نویسندگی «حمید رضا آذرنگ» و کارگردانی «نیما دهقان» از یکشنبه 22 شهریور اجرای خود را آغاز می‌کند.

محل اجرای این نمایش در تماشاخانه ایران شهر سالن 2 است.

«فرزاد حسنی» به عنوان بازیگر به تازگی به این گروه پیوسته است، ساعت اجرا 7 شب و مدت نمایش 80 دقیقه است.

بلیط روزهای اول و دوم اجرا ، بیش از پنجاه درصد آن پیش فروش شده و بیلیط فروشی همچنان ادامه دارد.

بازیگران تئاتر «خنکای ختم خاطره» عبارتند از: هنگامه قاضیانی، فرزاد حسنی، علی سرابی، سعید چنگیزیان، حمید رضا آذرنگ، محسن بابایی، الهام کد دار، فرهام دلدار، جواد پولادی، بنفشه نژادی و محمد رضا حسین‌زاده.

دیگر عوامل عبارتند از: طراح صحنه و لباس: منوچهر شجاع/ طراح صحنه و لباس: پریدخت عابدی‌نژاد/ آهنگساز: فرشاد فروغی/ مدیر تولید: جواد رمضانی/ عکاس: رضا موسوی و دستیارکارگردان و برنامه‌ریز: ملیحه زمانی.

خلاصه داستان: یک فرشته، سربازی را انتخاب می‌کند، به زمین می‌آورد و یک پلاک شکسته یوسف به او می‌دهد، با او قرار می‌گذارد که اگر سرباز حرف بزند، دوباره او را به آسمان باز گرداند، بنیاد شهید بعد از 20 سال اعلام می‌کند که یک شهید بعد از 20 سال از خاک بیرون آورده شده، زنده است اما حرف نمی‌زند و ...

منبع : خبر آن لاین

دسته ها : خبر - هنری
جمعه بیستم 6 1388
بیننده قلب مجری را می‌خواند
گفت و گو با علی درستکار
اگر حالا دیگر بعد از چند سال، سریال‌های ماه رمضانی هویتی پیدا کرده‌اند و بودن و نبودن و چگونه بودن شان برای تلویزیون و مخاطبانش مساله مهمی‌به حساب می‌آید، می‌شود همین ویژگی را در حد و اندازه‌ای دیگر در برنامه‌هایی که برای دم افطار در شبکه‌های مختلف ساخته می‌شوند هم دید.

مخصوصا که تشعشع زمان قبل و بعد افطار، آن قدر قوی است که می‌شود گفت، برنامه‌سازی برای این زمان هم مختصات ویژه خودش را دارد. حدود یک‌سال از شروع برنامه «این شب‌ها» می‌گذرد و موفقیت این برنامه باعث شده شبکه یک، این برنامه را به صورت ویژه و به عنوان برنامه ویژه افطار روی آنتن بفرستد.

گپ و گفت ما با علی درستکار، مجری برنامه از صحبت درباره خود او و اجرایش شروع می‌شود و به هر ترتیب به «این شب‌ها» و بعد هم ویژگی‌های برنامه‌هایی که در حوزه معارف ساخته می‌شوند، می‌رسد.

او متولد سال 46 در تهران است. در کودکی همراه خانواده‌اش به یزد برگشته تا پاییز 65 که در دانشگاه امام صادق قبول شده و به تهران برگشته تا مقطع فوق‌‌لیسانس در رشته «معارف اسلامی ‌و تبلیغ»، دروس اسلامی‌ و حوزه شامل فقه و اصول و فلسفه اسلامی ‌و فلسفه غرب و ارتباطات بخواند.

پایتان چطور به تلویزیون باز شد؟

از دوره راهنمایی اشتیاق زیادی برای حضور در رادیو و تلویزیون داشتم. ولی گذاشتم وقتش برسد. این اتفاق سال 73 افتاد و از طرف دوست و استاد حرفه‌‌ای‌ام محمدجواد مباشری تهیه‌کننده خوب تلویزیون دعوت به کار شدم.

چه جوری؟ برای چه برنامه‌ای؟

از من تستی گرفتند و من به عنوان گزارشگر «صبح بخیر ایران» شروع کردم. ساختمان صبح بخیر ایران دم در جام‌جم است. بنابراین کارم را از برنامه‌های صبح، از دم در جام‌جم، از دستیاری تهیه و گزارشگری شروع کردم و خوشحالم که رشدم طبیعی و بدون رانت و پارتی بوده. چون رشد طبیعی خیلی ارزشمندتر است و به بلوغ جامع آدم منتهی می‌شود.

رشد طبیعی این روزها خیلی کم پیدا می‌شود. فکر می‌کنم خوشحالی شما هم از همین جاست.

به خاطر این است که حالا دارم لذتش را می‌برم. اگر الان به یک توفیق نسبی رسیده‌ام، به خاطر دعواها و تشرهای مباشری است که به من کد داده و باعث رشدم شده و مرا به توانایی‌های متمایز و خاصم رسانده. خوشحالم که روی شانه مدیری یا دوستی سوار نشده‌ام.

آقای مباشری چه برنامه‌هایی را تهیه کرده؟

برنامه‌های شاخصش تهیه‌کنندگی و کارگردانی 2 دور سفرنامه صباست که مجری‌اش اقبال واحدی بود. بعد هم ورود سران کشورهای اسلامی‌در فرودگاه و برنامه‌های مستند گزارشی فراوان دیگر که بخش‌هایی از آنها در «صبح بخیر ایران» پخش شد و بخشی‌ در جاهای پراکنده دیگر.

من «صبح بخیر ایران» شما را یادم نمی‌آید.

حتما یادتان نمی‌آید ولی شاید مرا با آقای نظام‌اسلامی‌ در باند فرودگاه، موقع گزارش کردن ورود سران کشورهای اسلامی‌یادتان بیاید.

نه راستش آن را هم یادم نمی‌آید. تصویری که از شما در ذهن خیلی‌‌ها مانده، برنامه «تهران 20» است. کمی‌از قبلش بگویید.

اولش که گزارش‌های کنار خیابانی می‌گرفتم منتها گاهی هم تا گفتگو با وزیر پیش می‌رفتیم. چون 2 زبان عربی و انگلیسی را صحبت می‌کنم، در اجلاس سران کشورهای اسلامی‌ با خیلی از مهمان‌های خارجی مصاحبه‌های چندزبانه داشتم. بعد از «صبح‌بخیر ایران» حضور تمام وقتم در ‌سازمان به پاره وقت تبدیل شد و ضمنا کمی‌هم تهیه‌کنندگی را در «صبح بخیر ایران» و شبکه 4 تجربه کردم ولی بعد کناره‌گیری کردم و صرفا افتادم در حوزه اجرا. تا اسفند 79 با گروه سیاسی شبکه‌های یک و 2 و 3 و شبکه خبر انحصارا کار سیاسی می‌کردم. در شبکه خبر برنامه‌‌ای بود با عنوان «رودررو» که با شخصیت‌های سیاسی کشورهای دیگر گفتگو می‌‌کردیم اما چون تحصیلاتم علوم سیاسی نبود و دانش سیاسی نداشتم، از بهار 80 کارم را از حوزه سیاسی جدا کردم و از مخاطبان عذرخواهی کردم. بعد برنامه‌«پرتو» شبکه 4 پیشنهاد شد و وارد حوزه علمی‌ و فرهنگی شدم.

چطور یک دفعه به این نتیجه رسیدید که دانش سیاسی ندارید؟ مسلما قبلش یک اتفاقاتی افتاده، درست است؟ اجرای تلویزیونی مثل خیلی امور دیگر بدون متولی است. مسوولان بیش از این که به مدیریت و نظارت حرفه‌ای برسند، به نظارت محتوایی مشغولند.

بله، وقتی «رودررو»ی شبکه خبر گل کرده بود و رو به اوج بود و خیلی هم برایم نام و نان داشت، مشاجره‌ای بین من و مدیر گروه اتفاق افتاد که لابه‌لایش گفت تو تحصیلات سیاسی نداری و اصلا به درد سیاست نمی‌خوری. با وجود این که در مشاجره بود و می‌توانست بهم بربخورد، فکر کردم و دیدم چقدر حرف درستی می‌زند.

بالاخره اگر موضوع جدی بود، همان مدیر گروه یا تهیه‌کننده قبلش هم می‌توانستند تشخیص بدهند شما برای آن برنامه مناسب هستید یا نه.

مدیران گروه و تهیه‌کنندگان ما متاسفانه از سال‌ها پیش چنین تشخیصی را ندارند یا اگر دارند، آن را به کار نمی‌گیرند. چون به مصالح و رفع مشکلات خودشان فکر می‌کنند. آنها در انتخاب اجزای یک برنامه و مخصوصا مجری‌ها بیشتر به این فکر می‌کنند که کارشان چطور انجام می‌شود، نه به مصلحت من. فکر می‌کنند که فلانی بلد است مصاحبه را بچرخاند و 2‌‌زبان هم بلد است. پس نوار و آنتن ما هم پر می‌شود.

تا قبل از این حرف، خودتان به این چیزها فکر نکرده بودید؟

نه، فکر نکرده بودم و به خاطرش از همه عذرخواهی می‌کنم.

به خاطر همان نام و نان؟

نه. فکر می‌کردم بلدم. اصولا کاری را که بلد نباشم قبول نمی‌کنم. البته گاهی هم آدم فکر می‌کند کاری را بلد است. البته راستش دارم شکسته‌نفسی می‌کنم. بلد بودم سیاسی اجرا کنم. همین الان هم بلدم. منتها با وسواس و سختگیری‌ای که دارم، می‌‌گویم نمی‌توانم. چرا نتوانم؟ بالاخره شعور سیاسی‌‌ام در حد عموم هست، اگر بیشتر نباشد. کار اجرایم را هم که بلدم. آن مظروف را می‌ریزم توی این ظرف و نتیجه درست درمی‌آید. همه مصاحبه‌های سیاسی‌‌ام خاص و جالب بوده. منتها این سختگیری‌ام است که می‌گوید اشتباه می‌کردم.

ماهیت سیاست و این که با هر بادی باید تغییر جهت داد، چیزی نبود که به خاطرش موضعتان عوض بشود؟

در انتخابات با دستمزدی چند برابر «این شب‌‌ها» برنامه سیاسی به من پیشنهاد شد. ولی مهم‌ترین نکته این است که در حوزه سیاسی به معنای متعارف معمولا‌ دروغ زیاد است یا خیلی از راست‌ها را نمی‌گویند و من این را برنمی‌تابیدم. قبول ندارم که ماهیت سیاست همین است.

برای گریز از این ماجرا چه باید کرد؟

شما کاری نمی‌توانید بکنید. سوره‌اش را نمی‌دانم، ولی می‌گوید: قوا انفسکم و اهلیکم نارا. یعنی خودتان و اهلتان را از آتش حفظ کنید. هر کس باید دامان خودش را حفظ کند.

زود بود که بحثمان به اینجا برسد. ولی فکر کنم همین ماجرا در برنامه‌های معارفی هم وجود دارد. این آسیب‌شناسی‌ها در حوزه معارف وجود ندارد؟

به دلیل هم آمیزی دین با سیاست به صورت نادرست و مفرط در کشور ما در بعضی برنامه‌های من این اتفاق می‌توانست بیفتد یا افتاده. شاید شما نمونه‌هایی هم برای سوال‌های بعدی در ذهنت داشته باشی. ولی من براساس فهم و تجربه ام تلاش می‌کنم این اتفاق نیفتد. به هر حال هنوز به جایی نرسیده‌ام که در این حوزه حضور نداشته باشم. ولی تلاش می‌کنم دینی را که به عنوان دین ناب از بزرگان آموخته‌ام و امروز آن را در نظر دارم، در گفتگو با کارشناسان ترویج کنم. هر وقت هم به سیاست خورد، به عنوان بخشی از دین با آن برخورد می‌کنم. ولی نه به آن معنی که امروزه در جامعه می‌بینیم.

حرف من کمی‌کلی‌تر است؛ می‌گویم گاهی صرف حضور من نوعی در برنامه شما یک حرکت سیاسی است. چون آدم‌های دیگری هم هستند که می‌توانند از منظرهای دیگری درباره موضوع بحث شما حرف بزنند.

گروه «این شب‌ها» چنین نگاهی را ندارد. شرط من هم با آنها همین بوده که بدجنسی سیاسی نکنید و من را هم ابزار سیاسی قرار ندهید. مثلا اولین‌بار که قرار بود یکی از نمایندگان مجلس بیاید، اعتراض کردم. ولی توضیح دادند که با او به عنوان متدینی که در حوزه اقتصاد تخصص دارد، درباره معاش و معاد صحبت کنیم. کلا با منصب سیاسی‌شان کاری نداریم. ضمن این که بیننده هم من را می‌شناسد و هم برنامه را. کلا مردم «این شب‌ها» را دوست دارند.

چطور اینقدر مطمئنید؟

ازبازخورد که می‌رسد؛ از فلا‌ن آیت‌ الله بگیرید تا عزیزی که آنقدر فراغت دارد که فقط در پارک شهر قدم می‌زند. جالب است که حس همه آنها هم یکی است. بالاخره ما می‌فهمیم کی از عمق وجودش حرف می‌زند و کی به خاطر چهره بودنت آمده جلو. کسی که می‌گوید برایت دعا می‌کنم، می‌تواند توضیح بدهد که چرا دوستت دارد. خانواد‌ه‌ها و افرادی که شاید تیپشان هیچ تناسبی با گروه معارف نداشته باشند، برنامه را دنبال می‌کنند و دوست دارند. چون می‌فهمند که این برنامه بی‌پیرایه است و این مدیون تیم «این شب‌ها» است. همه بچه‌ها از گرافیک و موسیقی و دکورش بگیر تا بقیه با جان و دل کار می‌کنند. وقتی همکارانت سر صحنه همراه دعایت آمین می‌گویند، وقتی بعد از برنامه مات و مبهوت سرجایشان فریز شده‌اند، وقتی به خاطر حسی که در فضای گفتگو ایجاد شده اشکشان را پاک می‌کنند، این حس به بیننده هم منتقل می‌شود. من از چند سال پیش فهمیدم چرا وقتی آوینی با وضو می‌رفته سرصحنه، در کارش موثر بوده. شاید روز اول و سال اول موثر نباشد. ولی زمان که می‌گذرد، بیننده واقعا می‌تواند کلمه به کلمه قلب تو را بخواند.

تیم «این شب‌ها» با گزینش خاصی دور هم جمع شده‌اند؟ مثلا شما تجربه‌های دیگری هم با‌ آنها داشته‌اید و همدیگر را می‌شناسید؟

نه. من هیچ کدامشان را نمی‌شناختم. اصلا سابقه همکاری با گروه معارف را نداشتم. حتی به دلایلی از کارکردن با این گروه اکراه داشتم.

این اولین برنامه معارفی شماست؟

نه. چند ماه قبلش 13 قسمت برنامه «عصر ایمان»‌را اجرا کردم. اصلا به دعوت این برنامه پایم باز شد. آن هم بعد از 14‌ماه قطع همکاری با تلویزیون.

کار اصلی‌تان چیست؟

قبلا 10 سالی در معاونت پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع) کار می‌کردم. ولی انتخاب اولم تلویزیون است. اصلا تلویزیون عشق من است و خیلی دوستش دارم. اگر قبل از ازدواج وارد تلویزیون می‌شدم، شاید دیگر ازدواج نمی‌کردم. چون دو‌‌پادشاه دریک ملک نگنجند!

یعنی جذابیت‌هایش برایتان اینقدر زیاد است؟

بله، می‌گویم که من از دوران راهنمایی عاشق این قوطی بوده‌ام.

خیلی از عشق‌ها از دور است. مثلا همین کار روزنامه‌نگاری شاید دورنمای قشنگ‌تری داشته باشد تا وقتی که واقعا با آن درگیر می‌شوی. برای شما این‌طور نبود؟

بحث حرفه را از‌ سازمان جدا می‌کنم برای همین در‌سازمان استخدام نشدم. چون می‌خواهم کارم را بکنم و هدفم پول درآوردن نیست. در حالی که پیشنهادهای زیادی هم دارم. اگر زمانی مرا همزمان در 2 شبکه و در 2 برنامه دیدی، براساس فهم حرفه‌ای است و نه اسکناس.

حالا خیلی جالب است که شخصیت شما برای من این‌جوری است که به کارتان به عنوان یک ابزار نگاه می‌کنید. بویژه در برنامه «این شب‌ها» ازتان این‌طور دریافت می‌کنم که ببین هدف من اجرا نیست. هدفم این است که این محتوا را به درون مخاطب منتقل کنم.

بله، از این نظر ابزار است.

نه، وقتی می‌فهمی ‌این آدم از گزارشگری شروع کرده و برنامه سیاسی و علمی‌ هم اجرا کرده شکل قضیه فرق می‌کند.

من شاگردی کرده‌ام تا پله پله بیایم بالا و کم کم خودم را پیدا کنم.

می‌دانم. می‌گویم جنس اجرایتان این را می‌گوید. مثلا جنس اجرای شما با کسی مثل سیدمحمد حسینی زمین تا آسمان فرق می‌کند.

با این آدم به طور خاص نه، فرق نمی‌کند. صفا و زلالی سید محمد حسینی در خیلی از همکاران ما نیست.

من دورترین کسی را که به ذهنم می‌رسید مثال زدم و گفتم حتما شاکی می‌شوید.

نه از وقتی او را شناخته‌ام خیلی دوستش دارم، ولی این اتفاق وقتی افتاد که او از ایران رفته بود. درست است که من اجرا را ابزار می‌بینم، اما این ابزار را دوست دارم.

اجازه بدهید طور دیگری توضیح بدهم. اجرا و بازی دو مقوله نزدیک به هم هستند. کما این که خیلی از مجری‌ها بازی‌ را هم تجربه کرده‌اند و بعکس خیلی از مجری‌ها هم دغدغه‌اش را دارند. ولی من این دغدغه را در شما نمی‌دیدم. ولی حالا که عکاس عکس می‌گرفت، حس کردم اتفاقا این دغدغه دیده شدن و خوب دیده شدن در شما هست و اتفاقا خیلی هم پررنگ است.

نمی‌شود درصد بازیگری در اجرا صفر باشد. منتها گاهی خود این ماجرا می‌آید و گاهی وقت‌ها تو آن را می‌آوری و می‌سازی. من هم این گرایش را دارم. خیلی‌ها به من گفته‌اند بازیگر خوبی می‌شوی. مثلا آقای جیرانی یک بار بی مقدمه بهم گفت چرا نمی‌آیی بازی کنی.

این را پای تعارفات معمول نمی‌گذارید؟

آقای جیرانی با کسی تعارف ندارد. بعد هم چه نیازی دارد به تعارف کردن با من. بارها صحبت کرده‌ بودیم و نگفته بود. ولی یک بار بی‌مقدمه گفت. حتی چند سال پیش یکی از دوستان خارجی‌ام به نام جورج که بلغاری و ساکن ‌هاوایی است، خیلی توصیه می‌کرد برای بازیگری. می‌گفت چون زبان هم بلدی می‌توانم در‌هالیوود ازت حمایت کنم! آن موقع خیلی وسوسه شده بودم. ولی با پیشکسوتی مشورت کردم و گفت جایی باش که بتوانی یک بشوی. به نظرم اجرا نمی‌تواند بدون هیچ درصدی از بازیگری باشد، ولی همین بازیگری‌اش ممکن است بداهه باشد و گاهی ممکن است از پیش تعیین شده باشد. قطعا درصدی از بازی هم در کار من هست.

فکر می‌کنم اگر بازی‌ای هم هست، بیشتر در این بخش باشد که خودتان را آدم صادق و جسوری جلوه بدهید. مثل آنجا که وسط اجرا رو به آقای ضرغامی ‌صحبت می‌کنید!

نمی‌شود درصد بازیگری در اجرا صفر باشد منتها گاهی خود این ماجرا می‌آید و گاهی تو آن را می‌آوری و می‌سازی. من هم این گرایش را دارم. خیلی‌ها گفته‌اند بازیگر خوبی می‌شوم

کم و بیش درست می‌گویند. ولی صحبت رو به ضرغامی‌ واقعا بازی نیست. در مورد فیگورها هم یک دفعه می‌بینم دستم این جوری شده. ولی وقتی می‌فهمم، فکر می‌کنم ببینم الان تصویرم چه جوری است و اگر ببینم قشنگ است ادامه‌اش می‌دهم. تا این حد بازی در کارم هست.

پشت صحنه به شما این چیزها را نمی‌گویند؟

آنها که دلشان می‌خواهد تو بیشتر بازی کنی. خودم همیشه نوارهایم را می‌بینم و خودم را اصلاح می‌کنم.

این که از بچگی عاشق تلویزیون بودید به خاطر همین بود که به چهره و تصویر خودتان خیلی علاقه داشتید و حالا می‌خواستید به گونه‌ای نمود پیدا کند؟

نه، اتفاقا تا مدت‌ها از عکس خودم بدم می‌آمد. مدتی است که از تصویر خودم خوشم می‌آید.

چطور این اتفاق افتاد و به این نتیجه رسیدید؟

خب می‌بینم قشنگ و فتوژنیک است.

حالا اگر یکی سفت و سخت بگوید اصلا این طور نیست و خیلی هم بی‌ریخت است، خیلی ناراحت می‌شوید؟

نه، نظرش را گفته.

ولی من باز هم تاکید می‌کنم که اگر از نزدیک همدیگر را نمی‌دیدیم و یخمان آب نمی‌شد، به نظرم آدم تلخی می‌آمدید. حالا یا به اقتضای برنامه‌هایتان یا به دلایل دیگر.

چه کار کنم؟ این بخشی از من است. اگر بخواهم این جوری نباشد، دیگر من همان علی درستکار واقعی نیستم. بخشی که به عنوان ایراد حرفه‌ای است را سعی می‌کنم بفهمم و عمل کنم. ولی بحث سلیقه‌ای را واقعا نمی‌توانم کاریش بکنم.

مثلا علی درستکار می‌تواند مسابقه‌هایی را که بهمن ‌هاشمی‌ اجرا می‌کند، اجرا کند؟

هرگز.

نمی‌خواهد یا نمی‌تواند؟

ممکن است بتوانم. توان این چیزها ته شخصیت من هم هست. بویژه 10 یا 20 سال قبل. من بازیگر قوی‌ای هستم. خیلی خوب می‌توانم بعضی فیگورها و نقش‌ها را بازی کنم. فکر می‌کنم این استعداد را دارم که در قالب‌های زیادی از بازیگری موفق باشم. البته آنقدر آنها را کنار گذاشته‌ام که گرد گرفته و البته حالا هم دیگر نمی‌خواهم ازشان استفاده کنم. تلاشم این است که در هر مقطعی، تعریفم از مخاطب ثابت باشد. یعنی تا زمانی که در «این شب‌ها» هستم، نباید به حوزه‌های دیگر بروم. البته باز حساب شبکه سراسری و برون‌مرزی و شبکه استانی فرق می‌کند. به نظرم، برنامه‌ای مثل «تهران 20» هم باید درجه‌ای از مسائل دینی را در خودش داشته باشد. همه‌اش که نباید از مشکلات شهری و گوشت و مرغ و این چیزها گفت. مثلا من اولین بار در آن برنامه از بیننده‌ها خواستم برای مادرم دعا کنند و به این ترتیب، دیگران را متوجه این موضوع کردم که سلامت دیگران هم مساله مهمی ‌است. به نظرم از همان جا دعا کردن باب شد. اگر برنامه سیاسی هم بگیرم، سعی می‌کنم فاکتورهای اخلاقی و انسانی را دنبال کنم.

همه از اجرا می‌رسند به کارهای دیگر. ولی شما گفتید که تهیه‌کنندگی و کارگردانی هم کرده‌اید و بعد رسیده‌اید به اجرا.

بله. تهیه‌کننده میزگردی بودم درباره اندیشه در شبکه 4 و یک‌سری مستند 10 دقیقه‌ای ساختم برای «صبح بخیر ایران» درباره بیمه و توسعه. مجموعه برنامه‌ای هم درباره کشف حجاب کارگردانی کردم.

تجربه تهیه‌کنندگی جذاب نبود؟

تهیه‌کنندگی در تلویزیون ایران، اقتضائات خودش را دارد. اول این که باید سرمایه‌دار باشی. چون ‌سازمان از پیش به کسی پول نمی‌دهد؛ ولی عوامل، توقع خودشان را دارند. من تحمل آن نگاه‌ها را ندارم و سرمایه‌دار هم نیستم. دیگر این که یارانه و کارانه و جوایز و چیزهای دیگر این حوزه، مرا آشفته می‌کند. اگر فلان جایزه یا بن را به خودم هم بدهند، نمی‌گیرم، چه برسد برای دیگران.

یعنی در اجرا، مشکلی وجود ندارد؟

اتفاقا وقتی در اجرا چهره می‌شوی، این درها بیشتر باز می‌شود؛ ولی تو می‌توانی شخصیتی از خودت نمایش بدهی که بدانند نباید به تو تعارف کنند.

بعد از این شب‌ها، علی درستکار را در برنامه‌های معارفی خواهیم دید؟

راستش به لطف خدا در این موضوع، توفیق غیرقابل انتظار و پیش‌بینی نشده‌ای داشتم. این برنامه یک سالش است و 140 - 130 برنامه روی آنتن رفته. همین بهم‌ انگیزه داده که در همین حوزه بمانم. منتها دوستان خوبی دارم که کارشناس رسانه و ارتباطات هستند و دارند مرا متقاعد می‌کنند که همزمان در حوزه‌های دیگر هم حضور داشته باشم. مثلا در حوزه اجتماعی و شکل‌های دیگری از مناظره‌ها. فعلا در حال مشورت تخصصی و تصمیم‌گیری هستم و اگر به ارزش‌های حرفه‌ای و شخصیتی‌ام لطمه نخورد، احتمالا قبول می‌کنم؛ ولی تصمیم اولیه‌ام این است که در همین حوزه معارف بمانم. به عنوان طلبه‌ای که درس دین خوانده است، وظیفه صنفی خودم هم احساس می‌کنم.

ارزیابی شما از مقوله اجرا در تلویزیون چیست؟

اجرای تلویزیونی مثل خیلی امور دیگر بدون متولی و رهاست. مسوولان بیش از این که به مدیریت و نظارت حرفه‌ای برسند، به نظارت محتوایی مشغولند. مجری‌های بداهه‌گوی ما ‌ که من آنها را به «گفتگوگر» و «گفت گر» تقسیم می‌کنم- بد یا خوب، ضعیف یا قوی، مطلوب یا نامطلوب، حاصل فهم و جهد خودشان بوده و نمی‌توانیم ازشان ایراد بگیریم. این چراها و ایرادها را باید به تهیه‌کنندگان و مدیران گروه و بالاترها گرفت. ما در این 30 سال حتی 3 تا مجری خوب هم درست نکرده‌ایم. اگر شده‌اند، خودشان شده‌اند. عبدالرشیدی و میرفخرایی و امثال آنها از قدیمی‌ترها هستند.

برای حل این مشکل چه باید کرد؟ مشکل در بحث آموزش است یا جاهای دیگر؟

اول از همه باید سامانه‌ای تعریف شود برای جذب مجری. بعد همان جا توانایی، استعداد و دانایی کسی که وارد می‌شود، ارزیابی شود و بعد به سیستم بیاید. گروهی که استعداد اولیه و قابلیت سرمایه‌گذاری را دارند، با توجه به روندی که در دنیا وجود دارد، وارد پروسه آموزش و بارور شدن و فربه شدن شوند. چطور تصویربردار یک و 2 و 3 داریم اما در اجرا این درجه بندی را نداریم؟ یا اگر داریم چرا اجرا نمی‌شود؟ این‌ها چیزهایی است که به دلیل نیاز آنتن مغفول مانده است.

اگر یک علاقه‌مند به اجرا برای راهنمایی بیاید سراغ شما، با توجه به تجربه‌‌تان چه چیزهایی از او می‌پرسید که ببینید به درد این کار می‌خورد یا نه؟

اول از همه دعوتش می‌کنم از خودش بپرسد که چرا به این کار علاقه‌مند است. می‌گویم آیا توانایی خاصی در خودت دیده‌ای یا کسی تو را متوجه این توانایی کرده یا صرفا هوس است و چون شیفته یکی از چهره‌ها یا صداها شده‌ای، علاقه‌مند به این حرفه شده‌ای و دوست داری دیده یا شنیده بشوی؟ اگر جواب موجهی به این سوال داد، سوال‌های بعدی هم مشخص می‌شود. اگر توان داری، چه توانی داری؟ توانایی‌ات در صداست یا سیما یا هر دو؟ سوم این که سوادت چقدر است؟ همه این سوال‌ها در این خلاصه می‌شود که چرا باید تو انتخاب بشوی و بغل دستی‌ات نه؟ هر کدام از ویژگی‌های مثبتی که برای خودت می‌گویی، چقدر خوب است؟ آیا به آن اندازه هست که بیایی پشت تلویزیون کشور؟ بهترین کار این است که بروی و خودت را دانا و توانا و بالغ کنی و آماده پادویی و زحمت بشوی تا برای ظهور بالغ‌تر آماده بشوی. چون این ظهور بالغ است که شیرین است نه ظهور خام. فیدبک‌هایی که پس از 10 سال دوندگی به یک مجری می‌رسد با فیدبک‌های همان مجری‌ در 2 سال اول اجرایش خیلی فرق می‌کند. آن روز به ظواهر نگاه می‌کردند و امروز به چیزهای باطنی‌تر توجه می‌کنند.

چیزی مانده به عنوان حرف آخر؟

از ریزریز دعاها و نگاه‌های مخاطبان، از برگ برگ دعاهای مادر و پدر، از قطره قطره باران مواهب الهی ممنونم. همین طور از شما و روزنامه‌تان که من را قابل دانستید.

تنظیم: جابر تواضعی

منبع: جام جم آنلاین
دسته ها : مذهبی - گفتگو - هنری
چهارشنبه هجدهم 6 1388
شوخی رهبر انقلاب با حداد عادل
ضیافت غزل؛ حاشیه‌های دیدار شاعران با رهبر انقلاب: آقای حداد عادل با رهبر انقلاب به سمت در خروجی محل افطار در حال حرکتند که به جاکفشی می‌رسند. آقا نعلین قهوه‌ای‌رنگ خود را می‌پوشند، اما آقای حداد هنوز دنبال پیدا کردن کفش خود در قفسه‌های جاکفشی خم شده و می‌گردد که آقا به مزاح ایشان را خطاب قرار می‌دهند: "ببینید هر کدام [از کفش‌ها] که از همه بزرگ‌تر است بپوشید" که با خنده‌ی حضار، فضا عوض می‌شود و بالأخره آقای دکتر هم کفش‌هایشان را پیدا می‌کنند.
دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه‌ای، حاشیه‌هایی دیدار شب گذشته شاعران با رهبر انقلاب را که تا نیمه شب به طول انجامید، تحت عنوان «ضیافت غزل» منتشر کرد:

- آقا مشغول انجام مستحبات، پس از نماز مغرب هستند که به همراه شاعران و مدعوین، یکی‌یکی وارد محوطه می‌شویم. به سرعت نماز مغرب را خواندیم تا نماز عشاء را به امامت رهبر انقلاب از دست ندهیم. گرچه آقا آن‌قدر به انجام مستحبات مصمم هستند که ما وقت داریم نماز عشایمان را هم بخوانیم...

- نماز عشاء تمام شده و همه دنبال رساندن خود به آقا هستند تا همراه ایشان بروند و کنار سفره‌ی افطاری، پیش ایشان بنشینند. (السابقون السابقون...)

- پس از صرف افطار، مدعوین دو دسته می‌شوند. یک دسته که به محل جلسه‌ی شب شعر رفتند، اما برخی با خلوت شدن اتاق افطار به سمت آقا رفته و در صفی نامنظم ایستاده‌اند تا با رهبرشان صمیمانه‌تر صحبت کنند یا التماس دعایی داشته باشند... خیلی شلوغ شده اما با این جمله‌ی رهبری که: آقایان نمی‌خواهند به اتاق جلسه بروند؟" کمی دور آقا خلوت می‌شود و ایشان می‌توانند از جای خود بلند شوند و به سمت اتاق جلسه حرکت کنند.

- آقای حداد عادل با رهبر انقلاب به سمت در خروجی محل افطار در حال حرکتند که به جاکفشی می‌رسند. آقا نعلین قهوه‌ای‌رنگ خود را می‌پوشند، اما آقای حداد هنوز دنبال پیدا کردن کفش خود در قفسه‌های جاکفشی خم شده و می‌گردد که آقا به مزاح ایشان را خطاب قرار می‌دهند: "ببینید هر کدام [از کفش‌ها] که از همه بزرگ‌تر است بپوشید" که با خنده‌ی حضار، فضا عوض می‌شود و بالأخره آقای دکتر هم کفش‌هایشان را پیدا می‌کنند.


 

- همراه آقا از پله‌ها بالا می‌آییم که ایشان در پاگرد، آقای مشفق را می‌بینند و شروع به احوال‌پرسی گرم با ایشان می‌کنند و می‌پرسند: "پای شما بهتره؟" که مشفق جواب مثبتی می‌دهد و رهبری خدا را شکر می‌گویند.

- اتاق جلسه شلوغ است و پر سر و صدا. بازار خوش و بش و دیده‌بوسی هم خیلی داغ است. انگار برخی فقط سالی یک‌بار همدیگر را می‌بینند، آن‌هم در این جلسه. رهبر انقلاب وارد اتاق شده‌اند و دیگر مجالی نیست. همه به این طرف و آن‌طرف می‌روند تا سریع‌تر جای خود را پیدا کنند. به هر حال در این‌گونه دیدارها، محل و موقعیت نشستن در کیفیت لذت بردن از جلسه تأثیر مستقیم دارد... همه به ردیف‌اولی‌ها قبطه می‌خورند.

- وقتی همه می‌نشینند تازه چهره‌ها رو می‌شود؛ موسوی گرمارودی، علی معلم، مشفق کاشانی، وزیر ارشاد دولت دهم، امیری اسفندقه، یوسفعلی میرشکاک، دکتر حدادعادل و علی‌رضا قزوه که مجری جلسه است.
- با اتمام قرایت قرآن توسط آقای طوسی، رهبر انقلاب به حضار خوش‌آمد می‌گویند و از این‌که در بین شکوفه‌هایی تازه و نورس هستند، ابراز خوشحالی می‌کنند. گرچه از این‌که به دلیل ضیق وقت نمی‌توانند از اشعار همه استفاده کنند، ابراز تأسف می‌کنند. صحبت‌های کوتاه رهبری با اجازه به آقای قزوه برای آغاز جلسه پایان می‌یابد.

- دکتر علی‌رضا قزوه با خواندن شعری درباره‌ی ماه رمضان جلسه را آغاز می‌کند:
بی تو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟ خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟
ماه شعبان و رجب، نم‌نم اشکی شد و رفت خانه ابری‌ست خدایا! رمضان را چه کنم؟
شانه بر زلف دعا می‌زنم و می‌گریم موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟
صاحب "حیّ علی ...!" لقمه‌ی نوری برسان سحر از راه رسیده‌ست، اذان را چه کنم؟
کاتبان تو مرا خطّ امانی دادند کشته‌ی خال توام، خط امان را چه کنم؟
کاشکی جرم عیان بودم و تقوای نهان پیش تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟

- در ادامه مجری برنامه به رسم احترام و ارادت، از اساتیدی یاد می‌کند که هر کدام حق بزرگی بر گردن ادبیات و شعر این مرز و بوم دارند و امروز در بین ما نیستند؛ مهرداد اوستا، سپیده کاشانی، نصرالله مردانی، محمدعلی مردانی، تیمور ترنج، قیصر امین‌پور، سیدحسن حسینی... که در این لحظه آقا نام استاد بهجتی را نیز یادآور می‌شوند. بعد قزوه نام خانم صفارزاده را هم اضافه می‌کند. آقا به مجری می‌گویند: "مثل این‌که یاران عزیز، در آن‌طرف بیشتراند!" که آقای قزوه با خواندن بیتی زیبا این جمله‌ی رهبری را رنگ و بوی دیگری می‌بخشد. گرچه برخی با شنیدن جمله‌ی رهبری، همچنان به فکر فرو رفته‌اند و بر روی آن تأمل می‌کنند.

- دیگر نوبت شعرخوانی است. مجری اعلام می‌کند که با توجه به پیشکسوت بودن آقای سبزواری، ایشان به‌عنوان اولین نفر باید شعر بخوانند. اما استاد سبزواری هنوز نیامده است. بنابراین، نوبت به پیشکسوت دوم می‌رسد؛ استاد مشفق کاشانی. استاد می‌گوید که چند وقت پیش با علی معلم در مشهد بوده و این غزل را آن‌جا برای حضرت ثامن‌الحجج سروده است:
رحمت حق می‌تراود از خراسان شما این من و این جان سرگردان به قربان شما
پای تا سر آتشم در شعله‌های اشتیاق چون شقایق‌های سوزان در خیابان شما...

آقا ایشان را تحسین می‌کنند و نوبت به سومین شاعر می‌رسد؛ استاد علی معلم: "از زبان حر و با هیچ مقدمه‌ای..." این جمله را می‌گوید و شروع می‌کند: "دل ای دل کار با اهل است، برجای باش، به دریا می‌روی..." پس از پایان شعر طولانی ایشان که با حرارت و شور حماسی خاصی خوانده شد رهبر انقلاب جمله‌ی همیشگی خود را خطاب به استاد معلم می‌گویند: "طیب‌الله أنفاسکم"

- دقایقی از آغاز جلسه نگذشته که مهمان‌داران جلسه، شروع به پخش چای می‌کنند؛ تنها پذیرایی شب شعر بیت رهبری؛ لب‌سوز و دلچسب.
- نوبتی هم باشد، نوبت استاد گرمارودی است که دو صفحه شعر نیمایی در وصف حضرت جوادالایمه آماده کرده است: "مجلسی علمی بیارای..." آقا از ایشان هم تشکر می‌کنند؛ "خیلی ممنون"

- پس از اتمام شعر استاد گرمارودی، مجری برنامه نام قادر طهماسبی را صدا می‌زند و او را شاخص غزل امروز می‌خواند. "فرید" شروع به خواندن می‌کند؛ پرحرارت، پرشور و انقلابی. سروده‌ی آقای طهماسبی اولین شعر سیاسی این جلسه است که مورد تحسین همه‌ی حضار به خصوص رهبر انقلاب قرار می‌گیرد:
فلات نور چراگاه گاو نیست طمع ز مزرعه‌ی انقلاب بردارید...

البته تنها برای سیاسی بودن شعر، مورد تحسین قرار نمی‌گیرد: "همیشه با شعرهای پرمغز، شعر ایشان را شناختیم، حالا شعرشان جنبه‌ی دیگری داشت که به امتیازات ایشان افزود."

- همیشه برد‌خواه تو، همیشه مات‌خواه من بچین دوباره می‌زنیم، سفید تو سیاه من
این مطلع؛ غزل غلام‌رضا طریقی از شاگردان مرحوم حسین منزوی است. پس از پایان شعرخوانی او، آقا از وی سؤال می‌کنند: "از مرحوم منزوی جدیداً چیزی چاپ شده؟" شاعر توضیحات خود را بیان می‌کند و رهبری می‌گویند: "خدا إن‌شاءالله آقای منزوی را بیامرزد!"

- "من الآن می‌دانم که زن فلان بازیکن فوتبال دوقلو زاییده و یا رباط صلیبی فلان بازیکن پاره شده است. اما از حال احمد عزیزی خبر ندارم" این‌ها را محمدحسین جعفریان به آقا می‌گوید و از مظلومیت شعر در رسانه‌های مکتوب و رسانه‌ی ملی گلایه دارد. رهبر نیز در جواب می‌گویند: "حق با شماست و بنده هم تأیید می‌کنم"

اما شعر آقای جعفریان که خود از جانبازان انقلاب است، درباره‌ی جانبازان و وضعیت برخورد با آن‌ها در جامعه است. خودش می‌گوید: این شعر را پس از این‌که رفتار ناپسندی را با جانبازی دیده سروده است: "دیگر نمی‌گویم پیش‌تر نیا این‌جا باتلاق است..." کاملاً تند و انتقادی. آنچنان که گمان می‌کردیم آقا نسبت به آن عکس‌العمل خوبی نشان ندهند اما فرمودند: "بدید این شعر را خوش‌نویسی کنند و بدید به بنیاد ایثارگران، آن‌جا آویزان کنند!"

- نوبت به آقای شرافت از قم رسیده که شعر خود را عرضه کند:
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور آیینه‌ای آیینه‌ای سرتا به پا نور
آیینه‌ای و خلق حیران صفاتت تابیده بر جان تو از ذات خدا نور
خورشیدی و بر شانه خورشید رفتی فریاد می‌زد آسمان "نور علی نور"
تو بوتراب و همسر تو مادر آب اصل شما وصل شما نسل شما نور
پایان کار دشمنان توست با نار آغاز کار دوستان توست با نور
در مدح تو چشم غزل روشن که دیده است وصف تو را از ابتدا تا انتها نور

این غزل تشویق حضار را برمی‌انگیزد. آقا هم ضمن تحسین صحبت‌های جالبی دارند: "هم لفظ خوب بود، هم تنظیم شعر از لحاظ قافیه و ردیف. مضمون هم خوب بود؛ نور علی نور بود. نورپردازیش هم خوب بود!" خنده بر لبان همه می‌نشیند.

- مجری برنامه با این مقدمه که همیشه خانم‌ها در این‌گونه جلسات مظلومند، به استقبال شعرخوانی شاعره‌های حاضر در مجلس می‌رود که تعدادشان هم کم نیست.

- شب شعر پارسال خانم وحیدی وقت‌شان را به یک جوان همشهری خودشان (جهرمی) دادند اما مجری جلسه‌ی امسال، به طنز می‌گوید: امسال از همشهریان شاعر شما دعوت نکردیم تا خودتان برای ما شعر بخوانید! اما باز هم خانم شاعر وقتش را به جوان‌ها می‌دهد. مجری از ایشان تشکر می‌کند و آقا می‌گویند: "]خانم وحیدی[ در بین شعرا نمونه هم ندارند که وقت‌شان را بدهند..." مجری برنامه هم به شوخی می‌گوید: "البته ما امسال قرار گذاشتیم تا استاد سبزواری وقت خود را به استاد گرمارودی بدهند." خنده‌ی حضار...

- شاعره‌ی دیگر که بناست شعر بخواند، دکتر مژگان عباسلو است:
شبیه باد همیشه قریب و بی‌وطن است چقدر خسته و تنها چقدر مثل من است...

دو غزل درباره‌ی زنان و مظلومیت آن‌ها می‌خواند که آقا هم خوششان می‌آید و می‌گویند: "به انصاف درباره‌ی زنان حرف زده‌اند. برخلاف بعضی که خیال می‌کنند برای دفاع از زن باید به سراغ گرایش‌های فمینیستی رفت، بلکه باید از لطافت و علوّ زن گفت."

- بین دیوار است و در، ماهی هلالی رو به پهلو نازنین از درد می‌پیچد به خود پهلو به پهلو
مست و وحشی در هوا چرخان و چرخان تازیانه خط سرخی می‌کشد هو هو کش از بازو به پهلو
من خدای غیرتم او دختر نور و نوازش من کنارش باشم و افتاده باشد او به پهلو
می‌رسد با چادر دردی که پیچیده است دورش می‌رود هر بار دست خسته‌ی بانو به پهلو
درد پهلوی تو می‌دانم که می‌پیچد به جانم سر به روی شانه‌ام می‌افتد و گیسو به پهلو

سراینده‌ی این ابیات احساسی و تأثیرگذار، خانم سارا حیدری است که پس از شعرخوانی، رهبر انقلاب خطاب به ایشان گفتند: "ردیف مشکلی را انتخاب کردید و خوب از آب درآوردید."

- بگو بخندهای دکتر حداد عادل و دکتر حسینی که تازه چند ساعتی است که بر مسند وزارت تکیه زده، جلب توجه می‌کند؛ البته نه آن‌قدر که چای نوشیدن‌های چندباره‌ی رهبری را تحت‌الشعاع قرار دهد.

- نوبت به یوسفعلی میرشکاک که می‌رسد، آقا می‌گویند که شما ما را به یاد آقای عزیزی می‌اندازید. سپس می‌پرسند: "شنیدم ایشان بهترند، رفتید دیدن ایشان...؟" حرف‌هایی رد و بدل می‌شود که نمی‌شنویم ولی در خاتمه آقا می‌گویند: "ألحمدلله؛ إن‌شاءالله بتواند زودتر حرف بزند، در بهبود حالش خیلی مؤثر خواهد بود."

امسال انصراف پیشکسوت‌ها به نفع جوان‌ها خیلی چشم‌گیر است؛ چون آقای میرشکاک هم می‌گوید که می‌خواهم به خانم وحیدی اقتدا کنم و وقتم را به یک شاعر جوان بدهم اما آقا خطاب به او می‌گویند: "شما پارسال هم نخواندید!" می‌گوید: "خواندن و نخواندن ما فرقی نمی‌کند!" اما با پاسخ رهبری، تسلیم می‌شود: "دلمان می‌خواهد بشنویم از شما!"

- وقتی میکروفن را روبه‌روی استاد محبت می‌گذارند، مجری جلسه او را با باباطاهر و چند شاعر دیگر - که لقب بابا دارند- مقایسه و از او تمجید می‌کنند. آقا نیز با شنیدن صحبت‌های مجری به ایشان لقب "بابامحبت" می‌دهند.

- امیری اسفندقه که به تعبیر رهبر انقلاب از حلقه‌های میانی شاعران- که نه خیلی جوان هستند و نه خیلی پیر- است، کاغذ خود را برای خواندن قصیده‌اش باز می‌کند. آقا از شعرهایش تعریف کرده‌اند و همه منتظرند که امشب چه از چنته بیرون می‌آورد. می‌گوید شعری را که در جلسه می‌خواند، شب قبل از نماز جمعه‌ی تاریخی رهبری (29 خرداد 88) سروده است و بالتبع فضا، فضای آن دوره است:
ایران من بلات مهل بر سرآورند مگذار در تو اجنبیان سربرآورند...
چیزی نمانده است که فرزندهای تو از بس شلوغ، حوصله‌ات را درآورند...
همسنگران به جان هم افتاده‌اند و سخت بر تو مباد حمله به همسنگر آورند...
ساکت نشسته‌ای وطن، چیزی بگو چیزی نمانده حرف برایت درآورند...

این قصیده که با شور و حرارت خاصی خوانده می‌شد بارها مورد تحسین مدعوین و رهبر انقلاب قرار گرفت: "چه قصیده‌ی خوب و قوی و خوش مضمونی. خیلی خوب بود."

- حاج علی انسانی را همه می‌شناسیم. شاعر و مداح اهل‌بیت با نفس گرم همیشگی. ابتدا برای خواندن شعرش پنج دقیقه وقت می‌خواهد که آقای قزوه به مزاح می‌گوید که بعد از قصیده‌خوانی طولانی آقای اسفندقه، دیگر پنج دقیقه مهم نیست!

مطابق انتظار، حاج علی انسانی مهمانان را به کربلا می‌برد. این‌بار بهانه‌اش، دست قمر بنی‌هاشم است:
... بزن درون دوات این قلم به نیت غسل مگو بدون طهارت از آن مطهر دست
ببین ظهور "یدالله فوق ایدیهم" که حیدر است به حق دست و این به حیدر دست
بریده دست امان‌نامه‌آوران بادا که پایِ دادن جان، داده با برادر دست...

- کم‌کم داشت جای خالی شعر طنز احساس می‌شد که مجری جلسه با یادی از شعر معروف ناصر فیض (باید برادران زنم را عوض کنم!) از سعید بیابانکی می‌خواهد که شعر طنزش را بخواند:
...شکر ایزد که فناوری داریم صنعت ذره‌پروری داریم
با نود حال می‌کنیم فقط بس که ایراد داوری داریم
می‌توانیم صادرات کنیم بس که جوک‌های آذری داریم
ما برای ثبات اصل حجاب خط تولید روسری داریم
آن طرف روزنامه‌های زیاد این طرف دادگستری داریم
جای شعر درست و درمان هم تا بخواهی دَری بَری داریم...

به این‌جا که می‌رسد، رهبر انقلاب با صدایی رسا آفرین ‌آفرین می‌گویند که خنده‌ی شدید حضار را به همراه دارد. اما شعرخوانی بیابانکی حواشی دیگری هم داشت. او در ابیات آخر خود، نام یکی از کارگردانان سینما را می‌آورد و او را به طنز با هیچکاک مقایسه می‌کند. رهبری پس از اتمام شعرخوانی، از او می‌پرسند: "اسم آقای... را به چه مناسبت آوردید؟" بیابانکی می‌گوید: "برای جور آمدن قافیه"، اما آقا قانع نمی‌شوند و بیابانکی دوباره می‌گوید: "برای این‌که کارگردان است و در مصراع اول از هیچکاک استفاده کرده‌ام." آقا که ناراحتی از چهره‌شان مشخص است، باز هم قانع نمی‌شوند. حالا همه حس می‌کنند که آقا چقدر از مطرح کردن و بیان این‌گونه‌ی نام افراد و شخصیت‌ها، ناراحت و دلخور می‌شوند.

- شاعر جوان اهل فسا محمدمهدی سیار، سخنش را با این دوبیتی آغاز کرد:
بی‌تاب‌تر از جان پریشان در شب بی‌خواب‌تر از گردش هذیان بر لب
بی‌رؤیت روی او بلاتکلیفم مثل گل آفتاب‌گردان در شب

آقا خیلی از این دوبیتی- به خصوص مصرع آخرش- لذت می‌برند و شاعر را تحسین می‌کنند. شعر اصلی سیار هم برای علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) بود:
این آفتاب مشرقی بی‌کسوف را ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
"لاتقربوا الصلاة" مخوان و به هم مزن این مستی به هم زده نظم صفوف را
نقاره‌ها به رقص کشاند اهل زهد را شاعر نمود وصف تو هر فیلسوف را
می‌ترسم از صفای حرم باخبر شود حاجی و نیمه‌کاره گذارد وقوف را
این واژه‌ها کم‌اند برای سرودنت باید خودم بچینم از نو حروف را
روح‌ القدس! بیا نفسی شاعری کنیم خورشید چشم‌های امام ریوف را

- امشب شعرخوانی برای پیامبر اسلام و امام هشتم بازار پر رونقی دارد. شاعران حق دارند؛ اولی پیامبر رحمت است و دومی امام‌ ریوف و ولی‌نعمت ایرانیان.

- طبق برنامه، آخرین شاعر حجت‌الإسلام حسن‌زاده لیله‌کوهی است که می‌گوید: "ما خسته شده‌ایم، کوتاه می‌خوانم که دیگر این عزیز بزرگوار را اذیت نکنیم." رهبر انقلاب هم با نکته‌سنجی در جواب می‌گویند: "شما که بخوانید، خستگی‌تان برطرف می‌شود؛ فکر آن‌هایی باشید که نخوانده‌اند!"

غزل این روحانی شاعر، وصف لحظه‌ای است که برای اولین‌بار در سن هفت‌سالگی امام راحل را از تلویزیون مشاهده کرده:
آسمان، بی‌قرار چشمانش صبح، آیینه‌دار چشمانش...

- مجری جلسه را آماده می‌کند تا میزبان ضیافت، سخنی برای مهمانان بگوید. آقا می‌گویند: "آقای حداد شما نخواندی، یک غزل خوبی داشتید!" مجری در این لحظه می‌گوید که آقای حسینی (وزیر ارشاد) هم شاعرند... (موضوع را پس از پایان جلسه از جناب وزیر پرسیدیم که در جواب گفت: به من گفتند که مرسوم نیست در این جلسه، وزیر شعر بخواند!)

انگار پس از چند روز بحث و جدل در مجلس درباره‌ی رأی اعتماد به کابینه‌ی دهم، برای دکتر حداد فرصتی مغتنم پیش آمده تا هوایی تازه کند. غزل ایشان درباره‌ی نوجوانان است که با کسب اجازه آن را می‌خواند:
از راه می‌رسند شتابان جوانه‌ها با هر کدام‌شان ز جوانی نشانه‌ها
بیم و امید و تمنا و آرزو خواب و خیال و خاطره‌ها و فسانه‌ها...

پس از پایان شعرخوانی آقای حداد، آقا از ایشان می‌خواهند تا درباره‌ی واژه‌ی "بهانه‌ها" که در غزل‌شان آن را در کنار واژه‌ی "پا" آورده‌اند، توضیح دهند. دکتر می‌گوید که بهانه‌ به معنای علت و انگیزه است. این‌جا هم رهبری نکته‌سنجی می‌کنند و می‌گویند: "چرا انگیزه در پای آن‌هاست، باید در دل آن‌ها باشد!" فضای جلسه دوباره عوض شده و حضار همراه آقای دکتر می‌خندند. آقای حداد خطاب به رهبر انقلاب می‌گوید: "باید آن را عوض کنم." رهبری هم تأیید می‌کنند: "بله، حتماً این کار را بکنید!"
- همه منتظرند تا رهبر انقلاب سخنان‌شان را آغاز کنند. سخنان آقا کوتاه است و از بسم‌الله تا والسلا‌م 20 دقیقه هم طول نمی‌کشد و حدود 30/11 شب، تمام می‌شود. مدعوین به سمت ایشان می‌روند و آقا به دشواری و از بین انبوه جمعیت، جلسه را ترک می‌کنند.
- دوباره خوش‌وبش‌ها شروع می‌شود و دوستان دور هم حلقه می‌زنند. در این بین بازار وزیر جدید ارشاد از همه داغ‌تر است. چراکه اشخاص زیادی برای عرض تبریک و بیان مشکلات فرهنگی کشور و یا مشکلات شهر خود، دورش حلقه می‌زنند.

- بعضی جوان‌ترها از این‌که شعرخوانی پیشکسوت‌ها به درازا انجامید و باعث شد تا جوان‌ترها و به خصوص آن‌هایی که از راه‌های دور آمده‌اند، نتوانند در این برنامه شعرخوانی کنند.

- یک ربع به بامداد یک‌شنبه مانده که به همراه یوسفعلی میرشکاک از حسینیه بیرون می‌آییم. ذهن همه‌ی مهمانان را سخنان امشب رهبری درگیر کرده.
منبع : فردا
دسته ها : خبر - هنری
دوشنبه شانزدهم 6 1388
بهاره رهنما : مهران مدیری خیلی تلخ است
مهران مدیری یکی از تلخ ترین آدمهایی است که در عمرم دیده ام .اما بسیار خوب و شخصیت ویژه ای است .
شفاف : بهاره رهنما گفت وگویی باایران دخت کرده وگفته است :از ۱۲ سالگی رویای من این بود مردی که وارد زندگی من می شود مرد آرتیستی باشد یعنی دوست داشتم که هنرمند باشد.

این هنمند سینما و تلویزیون اضافه کرده : اول که پیمان را دیدم طبیعتا به خاطر مشخصه های ظاهری خودش هم بود دیدم پسر حوش قیافه ای است وجذب شدم .

وی در ادامه گفته است : به اذعان خیلی از آدمهای اهل فن ،نگاهی که پیمان به زن دارد بخشی از آن به روحیه عجیب وغریب و شوخ طبعی من برمی گردد


وی در ادامه توصیف هایش درباره همسرش پیمان قاسم خانی که نویسنده طنزهای مهران مدیری است گفته است : پیمان آدمی نیست که آن چیزهایی را که دوست دارد را بروز دهد.فکر می کنم این تضاد ویژگی آدمهای نابغه است و فکر می کنم پیمان قاسمخانی یک آدم نابغه است .پیمان قاسمخانی آدم بسیار باهوشی است و خیلی هم غیر قابل پیش بینی و من فکر می کنم این یکی از خصوصیات مهم آدمهای باهوش است .

وی در ادامه افزوده : پیمان آدم خیلی خاصی است ووقتی با او آشنا شدم مرد ایده آلی برای زندگی بود .آن موقع اینطور فکر می کردم الن هم که ۳۶ سال دارم شاید طور دیگری فکر می کنم .ولی این را می دانم که اگر باز هم برگردم بااو حتی با نگاه الانم هم ازدواج می کنم .

بنا به این گزارش بهاره رهنما افزوده :مهران مدیری یکی از تلخ ترین آدمهایی است که در عمرم دیده ام .اما بسیار خوب وشخصیت ویژه ای است .

رهنما درباره خودش نیز گفته است : تحمل کردن من درزندگی مشترک خیلی سخت است و هرروز یک مدل هستم خیلی حساسم و خیلی روحیه ماجراجویی دارم . پیمان می گفت من با یک بمب ازدواج کرده ام .
منبع : شفاف
دسته ها : گفتگو - هنری
شنبه جهاردهم 6 1388
دیدار با «فیتیله‌ای‌ها»
دیدار با «فیتیله‌ای‌ها» در انتهای الوند

زمانی که پیشنهاد تهیه گزارشی از پشت صحنه برنامه تلویزیونی «فیتیله» به تهیه‌کنندگی مجید قناد داده شد، با ذوق کودکانه و بدون چون و چرا پذیرفتم و خوشحال بودم که قرار است گروه فیتیله را همراه با بچه‌های حاضر در استودیو که یک دنیا شور و نشاط با خود به همراه دارند از نزدیک ببینم؛ گروه تلویزیونی که هرجمعه با صفای وجودشان به کانون خانواده گرما می‌بخشند و نکته جالب این‌که علاوه بر کودکان، بزرگ‌ترها را نیز با خود همراه می‌کنند؛ بر همین اساس ساعت 7 صبح یک روز جمعه با وجود خستگی یک هفته کار فقط به عشق برنامه «فیتیله جمعه تعطیله» از خانه بیرون زدم تا بدون دیرکرد به قراری که با گروه فیتیله در انتهای خیابان الوند گذاشته بودم، برسم.

خیابان الوند نامی ‌آشنا برای تمام بچه‌هایی است که به عشق نشان دادن نقاشی یا خواندن نامه‌های خود از تلویزیون، پاکت‌ها را با هزار امید و آرزو به نشانی میدان آرژانتین انتهای خیابان الوند، شبکه دو، گروه کودک و نوجوان می‌فرستادند؛ پاکت‌هایی که شاید هیچ وقت باز نمی‌شد یا اگر شانس یار بود نقاشی و یا نامه‌ها تنها یک بار برای لحظاتی کوتاه نمایش داده می‌شد یا اسامی‌ کسانی که نامه ارسال کرده بودند توسط مجری برنامه خوانده می‌شد؛ بخوبی به یاد دارم شیرینی خاطره خواندن اسمم توسط مجید قناد از برنامه «بازی شادی تماشا» با کاراکتر محبوب این برنامه «قلقلی» که شهرام لاسمی ‌با هنرمندی تمام آن را بازی می‌کرد و 5 سال روی آنتن شبکه 2 سیما جا خوش کرد؛ خلاصه این‌که سربالایی تیز خیابان الوند که درست مانند کوهنوردی انرژی می‌گیرد را بسختی بالا رفتم و در حالی که به فیتیله فکر می‌کردم به آخر خط یعنی همان نشانی معروف انتهای خیابان الوند رسیدم.

دخترخانم‌ها و آقاپسرهای خردسال در حالی که لباس‌های رنگین به تن داشتند و بعضا با لباس‌های محلی که نشان از قومیت‌های مختلف چون کرد و لر داشت با دسته‌های گل و شیرینی همراه با بزرگ‌ترهای خود مقابل در ورودی سازمان در انتظار نشسته بودند تا هرچه زودتر به عموهای فیتیله‌ای خود سلام کنند و ساعاتی را با آنها خوش باشند؛ شلوغی سالن انتظار برای ورود بچه‌ها و سوال‌هایی که از بزرگ‌ترهای خود می‌پرسیدند و جالب‌تر از همه جاگیری برخی از بزرگ‌ترها برای نشستن مقابل تلویزیون صفای خاصی را به ذوق کودکانه بچه‌ها و چشمان پر اشتیاق پدر و مادرها بخشیده بود.

ساعت از 8 صبح گذشته بود و حدود یک ساعت به آغاز برنامه زمان باقی بود. از حیاط گذشتم و به راهرویی سوت و کور با درهایی سفید که بیشتر شبیه کارگاه‌های دکور بود رسیدم، انتهای راهرو، پله‌های چوبی انتظار مهمان‌های خود را می‌کشیدند؛ پله‌هایی که به زیرزمینی نیمه‌تاریک منتهی می‌شد. از پله‌ها پایین رفتم و بار دیگر به راهرویی رسیدم که باید آن را تا انتها طی می‌کردم. آخرین در درست در بن‌بست این راهرو استودیوی شماره 25 شبکه 2‌سیما با ظاهری فرسوده خودنمایی می‌کرد.

رنگ‌های فیتیله

وارد شدم و بالاخره عموهای فیتیله‌ای را با لباس‌هایی به رنگ زرد لیمویی، آبی آسمانی و نارنجی پرتقالی دیدم که در فضایی پر از رنگ با دکوری بسیار ساده و در عین حال زیبا مشغول مرور آیتم‌های مختلف برنامه بودند. هنوز از بچه‌ها خبری نبود و همه مشغول به کاری بودند. گروه طراح صحنه سنگین‌ترین کار را در لحظه به عهده داشتند و باید برای 3 قسمت برنامه که با حضور 3 دسته از بچه‌ها آغاز و انجام می‌شد وسایل مورد نیاز را تهیه می‌کردند که البته این تهیه و تولید زیر نظر محمد مسلمی ‌کارگردان مجموعه صورت می‌گرفت.

رنگ زرد دیواره دکور با در عنابی، نرده‌های آبی‌رنگ، پنجره‌های کوچک و دست آخر صندلی‌های صورتی آهنی که جایگاهی امن برای بچه‌ها در 80 دقیقه برنامه را فراهم کرده بود، زیبایی و نشاط خاصی را به فضا بخشیده بود و این فضاسازی با نورپردازی گروه تصویربردار دوچندان شده بود.

برنامه تلویزیونی فیتیله ویژه کودکان کار خود را از حدود 6 سال پیش با پخش زنده آغاز کرد که در آن زمان با نام «سارا و دارا» از شبکه 2 سیما پخش می‌شد. پس از آن با طراحی جدید به «فیتیله جمعه تعطیله» تغییر نام داد و شکل و شمایل برنامه از شکل نمایشی به‌گونه‌ای که در حال حاضر موجود است خارج بود و تنها یک صندوق بود که نمایش‌های کوتاه همراه با کارتون‌های میان‌برنامه در زمانی 30دقیقه‌ای از آنتن شبکه 2 سیما پخش می‌شد.

اما دانستن کم و کیف حضور برنامه فیتیله ویژه کودک پس از 6 سال اجرای زنده از زبان حمید گلی که یکی از سه عموی فیتیله‌ای است خواندنی است: دقیقا 6 سال از آغاز برنامه فیتیله و جا خوش کردن آن روی آنتن می‌گذرد و اجرای آیتم‌های مختلف در هرهفته از این 6 سال برای گروه سراسر عشق و خاطره‌انگیز بوده است. ما از روز اول سعی کردیم هرهفته متفاوت‌تر از هفته گذشته باشیم و البته این تفاوت این‌گونه نبوده که هفته به هفته خیلی متفاوت باشد، بلکه سعی کردیم در هرهفته شعری جدید و مباحثی تازه مطرح کنیم و آنچه در توان داریم را تا آنجا که بضاعت فنی سازمان اجازه می‌دهد روی دایره بریزیم. در واقع در طول کار همواره نگاهی رو به جلو داشته‌ایم اما در حال حاضر در مرحله‌ای قرار داریم که تنها نگاه ما مهم نیست، بلکه خود سازمان و شبکه 2 سیما هم باید امکانات این حرکت رو به جلو را هم از نظر فنی و هم از جهت تامین بودجه فراهم کنند تا ما با خیالی آسوده‌تر کار انجام دهیم.

این عموی زردپوش در ادامه به فرسودگی تجهیزات فنی و استودیو اشاره کرد و گفت: برنامه فیتیله در استودیویی انجام می‌شود که از نظر فنی عمری 40 ساله دارد. در واقع دستگاه‌های فرسوده سرعت کار و استرس مضاعف ایجاد می‌کند که همین کمبودها باعث می‌شود بسیاری از آیتم‌هایی که می‌خواهیم انجام دهیم را به دلیل همین مشکلات فنی کنار بگذاریم و طبیعتا این ضعف روی کیفیت کار گروه هم تاثیر می‌گذارد؛ من فکر می‌کنم بعد از 6‌‌سال اجرای موفق یک گروه کودک حالا وقت آن رسیده که مسوولان نگاه ویژه‌تری به برنامه کودک داشته باشند که این تغییر به اقتصاد و نوع نگاه مدیریت هم برمی‌گردد. در واقع زمانی که یک برنامه آن هم برنامه‌ای ویژه کودک تا این اندازه موفق است، انتظار می‌رود دیگر دست‌اندرکاران هم در این موفقیت خود را سهیم بدانند.

اجرای طرح‌های گروهی تا اندازه زیادی به همبستگی اعضای گروه در قبول نظرات یکدیگر برمی‌گردند. حمید ‌گلی در ادامه به چگونگی انتخاب موضوعات مختلف اشاره کرد و گفت: از آنجا که کار ما گروهی است، طی جلسات مختلفی که در طول هفته داریم نظراتی را رد و بدل می‌کنیم و پس از نهایی شدن طرح‌ها نویسنده و شاعرانی که با گروه همکاری می‌کنند آیتم‌ها را می‌نویسند و برای نظارت نهایی به محمد مسلمی‌ به عنوان نویسنده و کارگردان سپرده می‌شود اما اغلب موضوعات را از پیشنهادهایی که داده می‌شود، شرایط اجتماع یا حتی اخباری که به ما می‌رسد انتخاب می‌کنیم و از هیچ موضوعی رویگردان نیستیم. یعنی هر موضوعی که احساس کنیم با بچه‌ها ارتباط برقرار می‌کند و پیامی‌ در آن نهفته است را روی آنتن می‌بریم ولی به هرحال باید دید شرایط اجرا در آخر هفته چگونه است. بعضی وقت‌ها به ما خرده می‌گیرند که چرا اینقدر پیام می‌دهید. به همین دلیل ما باید بینابین حرکت کنیم تا برنامه‌ای آموزشی، اخلاقی و سرگرم‌کننده و در عین حال جذاب را ارائه کنیم و خب طبعا جمع همه این موارد در یک برنامه 80 دقیقه‌ای کاری دشوار است.

زنگ خطر

زنده بودن برنامه در عین حساس بودن کار، جذابیت‌ها و حتی خلاقیت‌هایی را به همراه دارد، به‌گونه‌ای که بسیاری از گروه‌های برنامه‌ساز اجرای زنده را یکی از امتیازهای مثبت کار خود ارزیابی می‌کنند اما باید این نکته را در نظر داشت که اجرای یک برنامه زنده که برای گروه کودک و نوجوان با این حجم روی آنتن می‌رود این حساسیت و درعین حال امتیاز را دوچندان می‌کند. گلی در پاسخ به چگونگی کنار آمدن با مشکلات احتمالی در اجرای زنده برنامه فیتیله گفت: همان‌طور که اشاره کردید، اجرای برنامه زنده مسائل و مشکلات خاص خودش را دارد که اگر تجربه این نوع اجرا وجود نداشته باشد، کلیت مجموعه با افت کیفی مواجه می‌شود که باید جوابگو بود. منتها همکاری گروه پس از سال‌ها با هم بودن و البته اتفاقات اجرای این نوع برنامه‌ها ما را به پختگی رسانده که اگر در لحظه مشکلی پیش می‌آید ما سعی می‌کنیم به‌گونه‌ای مشکلات را رفع و رجوع کنیم. اما بعضی وقت‌ها اجتناب‌ناپذیر است که مخاطب به بزرگی خود این اشکالات که معمولا فنی است را بر ما می‌بخشد.

عقربه‌ها به ساعت 9 نزدیک می‌شدند. اولین گروه از بچه‌های وارد شدند و با چشمانی کنجکاو فضا و عموهای خود که همیشه از پشت جعبه جادویی نظاره‌گر آنها بودند را می‌کاویدند و بعضا از شوق دیدارشان با لبانی خندان آنها را می‌بوسیدند و انصافا عموهای زرد، آبی و نارنجی‌پوش به گرمی‌ حضور سبزشان را مورد استقبال قرار می‌دادند. اما عمو قناد، مردی که کودکی بسیاری از جوانان امروز با جوانی او در اجرای برنامه‌های مختلف سپری شده مثل همیشه با رویی گشاده و لبی خندان در حالی که وسایل مورد نیاز در صحنه را چک و آیتم‌ها را مرور می‌کند به کودکانی که سر جای خود نشسته بودند سلام گرمی می‌‌کند و بچه‌ها هم به همان گرمی‌ و با صدایی بلند جواب دادند، هنوز برنامه شروع نشده بود. عموهای فیتیله‌ای مشغول بستن سر و کمر خود با دستارهایی که یادآور لباس‌های مردم کردنشین بود، می‌شوند.

اولین آیتم برنامه سلام و احوالپرسی به زبان کردی بود. صدای موسیقی که قرار بود این بازیگران با آن اجرای برنامه کنند در استودیو می‌پیچید و آنها هم مشغول تمرین می‌شوند هیاهویی به پا می‌شود. عمو قناد به بچه‌ها نکاتی را تذکر می‌دهد، گروه صحنه وسایل موجود برای اجرای این نمایش را بررسی می‌کنند تا چیزی از قلم نیفتد، اتاق رژی آماده است. ناظران فنی، نور، صدا و مانیتورهای موجود در سالن را آزمایش می‌کنند. شمارش معکوس آغاز می‌شود و با اشاره کارگردان، مجید قناد به صحنه وارد می‌شود و به کودکان حاضر سلام می‌کند، آنها هم سلام بلندی می‌دهند و با دست و جیغ بچه‌ها، عموها وارد می‌شوند و به زبان کردی سلام می‌کنند و متن نمایش را همراه با موسیقی در حالی که در استودیو پخش می‌شود، لب‌خوانی می‌کنند؛ در همین حین صدای سالن قطع می‌شود و هیچ صدایی از موسیقی و شعر در استودیو شنیده نمی‌شود. محمد مسلمی ‌همراه با دو بازیگر دیگر در حالی که سعی می‌کنند خونسردی خود را حفظ کنند، به اجرای خود در شرایطی پر از استرس ادامه دادند. مسلمی ‌در همان حال علت را با نگاه پرسشگرانه خود جویا شد. هریک از عوامل فنی در پی حل مشکل برآمدند تا این‌که صدا برگشت و کار به پایان رسید.

پس از پایان این آیتم محمد مسلمی‌ کارگردان از فشار زیادی که در اجرا از شدت استرس به او وارد شده بود لحظه‌ای آرام و قرار نداشت، اما حال و روز قناد به عنوان تهیه‌کننده نیز بهتر از او نبود و مدام در پی چرایی به وجود آمدن این مشکل بود و از عوامل فنی مساله را می‌پرسید؛ از فرصت استفاده کردم و سراغ قناد رفتم تا دلیل اصلی چنین اتفاقی را در برنامه‌ای پر مخاطب و در اجرایی زنده جویا شوم و مجید قناد در پاسخ به فرسودگی استودیوی شماره‌25 اشاره کرد و گفت: این استودیو قدیمی ‌است و یا باید مشکلات فنی آن رفع شود که زمان می‌برد یا استودیوی دیگری برای کار در اختیار گروه قرار دهند؛ به هر حال این برنامه حاصل یک کار گروهی است و ما تنها یک بخش از آن را به عهده داریم. بخش‌های دیگر آن به عهده همکاران فنی و البته مسوولان است. بنابراین همه باید دست به دست هم دهند تا یک برنامه تولید شود.

وی در ادامه متذکر شد: ما گروهی حرفه‌ای هستیم که 6 سال هر هفته و اعیاد مختلف اجرای برنامه داریم بنابراین به فوت و فن اجرا وارد هستیم و باید به‌گونه‌ای مسائل را حل کنیم که لطمه‌ای به شاکله کلی برنامه وارد نشود. اما وقتی صدا در سالن قطع می‌شود این نقیصه‌ای است که مخاطب از آن اطلاع ندارد و کار گروه را با مشکل مواجه می‌کند. در نتیجه مخاطب هم بدون این‌که علت را بداند دچار نوعی شوک از چرایی خرابی کار می‌شود. برنامه‌هایی از این دست چون اجرای زنده دارند فرصت جبران اشتباه نیز وجود ندارد و واقعا انصاف نیست که به دلیل فرسودگی وسائل فنی کار گروه و اعتبار تک تک بچه‌های همکار زیر سوال برود.

گله‌های صاحبکار

و اما نباید از محمد مسلمی‌ که مانند اسپند روی آتش بالا و پایین می‌پرید تا مشکل را همراه با عوامل فنی رفع و رجوع کند غافل ماند. او در اعتراض به شرایط پیش آمده گفت: این استودیو برای این تعداد از جمعیت با توجه به حجم کار مناسب نیست. اینجا به درد یک کار پلاتو مجری و اجراهای کم کارآکتر می‌خورد، ولی متاسفانه این مشکلات شبکه است و مدت‌هاست قول همکاری داده‌اند. 4 سال است که قول داده‌اند این استودیو بازسازی شود، 3 سال است که قرار شده یک باند خوب در اختیار گروه قرار دهند تا صدای خوبی داشته باشیم و در نهایت یک‌سال است که مدام قول امروز و فردا می‌دهند.

ما به جای این‌که تمرکز بر انجام یک کار خوب داشته باشیم، مدام دلهره خرابی وسایل فنی مثل صدا، نور و غیره را داریم و اگر این‌گونه پیش برود، رفته رفته فیتیله برنامه فیتیله را باید پایین بکشیم و آن را تعطیل کنیم چون واقعا نمی‌توان به این روند ادامه داد چرا که 20 سال آبرو و اعتبار خود را پشت این کار گذاشته‌ایم و هدف هم این است که هر هفته برنامه جدیدی داشته باشیم و نیازمند به یک تولید قوی و حمایت جدی هستیم. البته ناگفته نماند که شخص آقای ضرغامی‌ رئیس سازمان صدا و سیما و آقای فرجی مدیر شبکه 2 سیما همواره حامی‌ تیم فیتیله بوده‌اند و چه خوب است که این عزیزان یک جلسه مهمان ما باشند و از نزدیک مشکلات کار را ببینند.

این کارگردان در ادامه گفت: فیتیله خیلی بهتر از آنچه الان روی آنتن می‌رود می‌تواند اجرا شود، منوط به این‌که همه دست‌اندرکاران در سطح مدیریتی تا عوامل اجرایی دست به دست هم دهند تا این 60 درصد مخاطب راضی باشند و انجام این امر رسالتی بزرگ است ولی متاسفانه در عمل این‌گونه نیست و به نظر می‌رسد چون کار کودک است باید کودکانه هم به آن نگاه کنند درصورتی که تولید چنین برنامه‌ای بودجه‌ای در سطح یک سریال درجه یک تلویزیونی می‌خواهد؛ حساسیت این کار زمانی بالا‌تر می‌رود که می‌خواهیم برنامه برای بچه‌های امروز و آینده‌سازان فردا بسازیم و حالا با توجه به این حساسیت این سوالات پیش می‌آید. چرا باید بودجه یک کار کودک با کار بزرگسال زمین تا آسمان فرق کند. چرا الان که ماه شهریور است هیچ یک از همکارانی که از بیرون با ما همکاری می‌کنند پولی دریافت نکردند؟ آیا نویسنده‌ها و شاعرانی که قلب تپنده یک مجموعه پرمخاطب مثل فیتیله هستند باید 6 ماه هیچ پولی دریافت نکرده باشند؟

با همه این اوصاف اگر این مشکلات برطرف شود، درجه فیتیله خیلی بالاتر می‌رود و می‌تواند به عنوان یک برنامه موفق الگو باشد کما این‌که همین الان هم الگویی برای برنامه‌های کودک همه شبکه‌هاست. من امیدوارم به جایی نرسیم که فیتیله ناخواسته تعطیل شود.

اصول شیرین قناد

از تمام این گله‌گزاری‌ها که بگذریم، صحبت از کودکان خوش‌تر است. در واقع به نظر می‌رسد بخشی از رونق فیتیله جدا از کارکشتگی گروه حضور بچه‌ها در هر صبح جمعه است. مجید قناد هم این مطلب را تایید می‌کند و قبل از هر موضوعی به چرایی نامگذاری این برنامه با عنوان فیتیله اشاره می‌کند: یکی از اهداف برنامه ما این است که بچه‌ها را با پدیده سنت‌های ایرانی آشنا کنیم و به این دلیل نام فیتیله را برای این برنامه انتخاب کردیم که یادآور آرامش و استراحت باشیم. زیرا در زمان قدیم کسبه‌های بازار از آغاز هفته فانوسی را روشن می‌کردند تا شب پنجشنبه و جمعه که در این دو روز کاملا خاموش بود و این به معنای تعطیلی بازار و همراهی با خانواده بود به همین دلیل اسم برنامه را فیتیله جمعه تعطیله گذاشتیم.

فیتیله تجربه اجرا بدون حضور بچه‌ها را دارد، اما واقعیت این است که تا زمانی که بچه‌ها نبودند استودیو رمق نداشت، ولی به محض این‌که بچه‌ها آمدند شور و حال دیگری به برنامه هدیه کردند و همه یک تحرک بیشتری پیدا کردند. در واقع بدون بچه‌ها برنامه سوت و کور است و لطفی ندارد؛ کما این‌که برنامه فیتیله برای شبکه برون مرزی بدون حضور بچه‌ها برگزار می‌شود و طبعا شور و هیجانی که در برنامه‌های داخلی با وجود بچه‌های ایران حاکم است در آن برنامه دیده نمی‌شود؛ من دنیای کودکان را دوست دارم و اگر خدا به من قوت دهد تا جایی که می‌توانم در خدمت بچه‌های سرزمین، این درهای گرانبها و آینده‌سازان ایران عزیزم خواهم بود.

قناد همچنین نقش بزرگ‌ترها را در موفقیت این برنامه مهم ارزیابی کرد و گفت: ستون اصلی برنامه علاوه بر بچه‌ها بزرگ‌ترها هستند که بخوبی از ما حمایت می‌کنند و در سایه این حمایت است که ما می‌توانیم کار کنیم.

دسته‌بندی موضاعات اجتماعی، اجرای مناسب و به روز بودن مباحث از جمله نکات مثبت است. مجید قناد درخصوص چگونگی انتخاب این موضوعات گفت: بر خود واجب می‌دانم به همکاران نویسنده و بازیگران بابت انتخاب موضوعات تبریک بگویم که اگر موفقیتی در دسته‌بندی موضوعات است، حاصل تلاش و تفکر آنهاست که به زبان کودکانه می‌نویسند و اجرا می‌کنند. اما آنچه برای همه ما اصل است به روز بودن موضوعات اعم از آموزه‌های دینی، اخلاقی و اجتماعی است.

دوستدار کودکان خاص

اما محمد مسلمی‌ علاوه بر به روز بودن موضوعات بحث کارشناسی و تحقیق را پیش می‌کشد و معتقد است قبل از هر عنوانی برای نوشتن هر موضوعی ابتدا تحقیق می‌کند: سعی ما بر این است که استانداردهای یک برنامه کودک را رعایت کنیم و تحقیق روی موضوعات مختلف جزءجدایی ناپذیر این استاندارد است. در حال حاضر تحقیاتی در رابطه با موضوعات فرهنگی، اجتماعی، بهداشتی و خانوادگی داریم که هریک از این تحقیقات را از نظر روان‌شناسی نیز بررسی می‌کنیم و رفته رفته به این کارشناسی بودن موضوعات در برنامه بیشتر می‌رسیم؛ به لطف خدا ششمین سال از برنامه فیتیله را پشت سر می‌گذاریم و فیتیله امسال عید و فصل بهار پرمخاطب‌ترین برنامه 5 شبکه اعلام شد. افراد زیادی از نویسنده‌های کودک، شاعران و آهنگسازان تا عوامل اجرایی و فنی برای این برنامه زحمت می‌کشند تا فیتیله به شکل مطلوبی انجام شود.

کودکان معلول به عنوان بچه‌های ایرانی هم سهمی‌ از این برنامه دارد که به نظر می‌رسد این سهم تنها پای تلویزیون خلاصه می‌شود و حالا این سوال پیش می‌آید که بچه‌های معلول کجای فیتیله قرار دارند. محمد مسلمی ‌در پاسخ به این سوال گفت: هم در رابطه با کودکان برنامه داشتیم و هم برای آنها. به عنوان مثال آیتمی‌ داشتیم که نمایش بی‌کلام برای ناشنوایان بود و هم یک نفر از معلولان را می‌آوردیم تا برای آنها سخنرانی کند.

به نظر می‌رسد یک اجرای برنامه ویژه کودکان معلول کمترین کار ممکن باشد، اما تهیه کننده فیتیله با تولید چنین برنامه‌ای مخالف است و دلایل مخالفت خودش را نیز بازگو می‌کند: برنامه‌های موردی در این رابطه داشته‌ایم، ولی من با اجرای ویژه برنامه موافق نیستم چراکه اگر یک معلول خودش را در میان بچه‌های سالم ببیند بهتر است، چراکه این بچه‌ها باید در بین کودکان سالم باشند تا بدانند فرقی با بقیه ندارند.

نزدیک اذان ظهر بود. دعای پایانی برنامه با دستان کوچک بچه‌ها که رو به آسمان گشوده شده بود خوانده شد وقت رفتن بود و بچه‌ها با همان شوقی که صبح زود به برنامه آمده بودند و با چهره‌ای شاد از روزی که گذرانده بودند استودیو را ترک کردند و یک دنیا حرف از تجربه با فیتیله‌ای‌ها بودن را برای بزرگ‌ترها به همراه بردند.

دوست دوربین و بچه‌ها

علی فروتن شاید یکی از بازیگرانی است که شیطنت در رفتار و گفتار او بسیار دیده می‌شود. این بازیگر در ابتدا به سابقه همکاری خود با حمید گلی و محمد مسلمی‌ اشاره کرد و گفت: حدود 19 سال است ما 3 نفر با هم کار می‌کنیم و حرفه اصلی‌مان هم تئاتر است. دلیل موفقیتمان بعد از لطف خدا و حمایت مردم، این است که از تئاتر آمدیم و به هم پیوستیم. آقای قناد هم در ابتدا در چند برنامه تهیه‌کننده ما بود و بعد همراه با ما سه نفر به عنوان تهیه‌کننده و مجری آیتم‌های نمایشی همکاری کرد. اما زحمت بیشتر به عهده محمد مسلمی ‌کارگردان، نویسنده و ناظر بر بخشی از نوشته‌هاست و به عقیده من موفقیتی که در طول این سال‌ها افتاده، مرهون همدلی و تلاش گروه است.

پرداخت به موضوعات اجتماعی و روایت آن به زبان کودکانه ازویژگی‌های مثبت این برنامه است. علی فروتن علاوه بر این مطلب به روز بودن مباحث را دلیل اصلی این موفقیت عنوان کرد. دنیا به سمتی حرکت می‌کند که بچه‌ها با همه مسائل ازطریق وسایل ارتباط جمعی آشنا می‌شوند و حالا خوب است در این شرایط بچه‌ها مطالب را به شکل درست درک کنند بنابراین احساس کردیم که اگر قرار است بچه‌ها مطلبی را بدانند، بهتر است آن را درست بشناسند. به همین دلیل باید از بهترین داشته‌های علمی‌ و فرهنگی استفاده کرد. داشته‌هایی که کم هم نیست. ما از موسیقی‌های قدیمی‌، اشعار و ملودی‌های ایرانی بهترین استفاده را می‌کنیم و خوشبختانه قالب‌هایی را که انتخاب کردیم، به دلیل تئاتری بودن گروه، انعطاف بالایی دارند و بخوبی می‌توانند حق مطلب را ادا کنند.

یکی از ویژگی‌های بازی فروتن ارتباط برقرار کردن با دوربین است. این بازیگر در این خصوص گفت: یکی از دلایلی که جلوی دوربین راحتم، این است که من دقیقا عین بچه‌ها فکر می‌کنم و کودکانه مسائل را بررسی می‌کنم و به همین سبب است که با بچه‌ها خیلی راحت ارتباط برقرار می‌کنم. تفاوت این برنامه با سایر برنامه‌های کودک این است که ما ادای بچه در نمی‌آوریم، بلکه مثل او فکر می‌کنیم؛ خود من ادا درنمی‌آورم و واژه‌های کلامی‌ پسر کوچکم را به کار می‌برم؛ واژه‌ای که ملموس و باورپذیر است.

پریسا ساسانی
منبع: جام جم
دسته ها : مقالات - هنری
چهارشنبه یازدهم 6 1388
روایت گل آقا از وصیت رجایى درباره بهزاد نبوی

غلامعلى رجایی: در سال 82 که صلاحیت بهزاد نبوى براى نمایندگى مجلس شوراى اسلامى مثل خیلى‌ها از جمله همسر شهید رجایى و... رد شده بود این حادثه تلخ بر من و خیلى‌ها که کم و بیش بهزاد را و نقش او را در زندان و در دولت تام و تمام شهید رجایى را به او مى‌دانستند و مى‌شناختند – گران آمد. این گرانی! موجب آن شد تا به یکى از خاطرات مرحوم کیومرث صابرى (گل آقاى ملت ایران) که در بازگویى خاطراتش درباره شهید رجایى در دو جلسه با من در میان گذاشت پناه ببرم و از زبان گل‌آقا، بهزاد را آنگونه که شهید رجایى معرفى کرده بود به خوانندگانى که او را نمى‌شناسند و کمتر مى‌شناسند بشناسانم که در روزنامه یاس نو منتشر شد.

پس از نقل این خاطره روزنامه کیهان به میدان آمد و به حریم گل‌آقا تاخت و همین تاختن باعث شد گل‌آقا در اقدامى شرافتمندانه زوایاى دیگرى از حمایت شهید رجایى از بهزاد نبوى را با من در نامه‌اى که به من نوشت در میان بگذارد. البته براى همیشه با عباراتى که در نامه‌اش آورد مرا شرمنده محبت‌هاى خود کرد.

خاطره‌اى که گل‌آقا براى من تعریف کرد

در جریان لانه جاسوسى ما که از نزدیک با آقاى رجایى ارتباط داشتیم مى‌دانستیم آقاى رجایى چه دیدگاهى دارد وقتى قضیه آزادى گروگان‌ها مطرح شد من که از زاویه منافع دولت به این قضیه مى‌نگریستم به آقاى رجایى گفتم یک عده دانشجو رفته‌اند و عده‌اى جاسوس گرفته‌اند که به تبع آن به مملکت ما فوائد و زیان‌هایى رسیده است حالا براى چه دولت باید برود و این قضیه را حل کند که تبعات آن دامنگیر دولت بشود که فردا مخالفان سیاسى بگویند آزادى گروگان‌ها به منافع ملى کشور ضربه زده بعد به آقاى رجایى گفتم شما چرا باید زیر این بار بروید؟ تا این را گفتم پاسخ داد چرا تن زیر بار این ندهیم؟ یک پیرمردى است اسمش امام خمینى است که رهبر این انقلاب است و ما هم مرید او هستیم حالا که نظر ایشان این است ما باید برویم و به ایشان کمک کنیم. ما باید روى این انقلاب حیثیت خودمان را بگذاریم. در جمع ما آقاى بهزاد نبوى هم حضور داشت که همان نظر آقاى رجایى را داشت. از ایشان پرسیدم تو هم با آزادى گروگان‌ها مخالف هستی؟ گفت بله. پس از این صحبت، این دو بزرگوار بلند شدند و خدمت امام رفتند و من هم با التهاب خاصى در نخست‌وزیرى منتظر بودم تا ببینم نتیجه این ملاقات چه مى‌شود و کمتر کسى هم مى‌دانست که اینها کجا و براى چه کارى رفتند. وقتى دو نفرى از جماران برگشتند بهزاد تا مرا دید از ته سالن گفت صابرى ببین تو به عنوان یک نویسنده شاهد باش قرار است ما کارى بکنیم که فردا به من خواهند گفت وثوق‌الدوله ایران! ولى تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام این کار را مى‌کنیم. من به بهزاد گفتم حالا تو نروى و این عبارت وثوق‌الدوله را به خبرنگاران بگویى که اتفاقا گوش نکرد و رفت و عین همین تعبیر را هم به خبرنگاران گفت. در این قضیه من شاهد بودم که این دو نفر زیر فشارهاى وحشتناک مخالفین قرارگرفتند ولى خیلى سعى کردند که ذره‌اى گرد و خاک حل این مسئله به دامن امام ننشیند و من متاسف هستم که بهزاد نبوى هم شهید نشد تا بماند و یک عده بى‌تقوا به نام حمایت از ولایت ایشان را متهم بکنندکه تو چرا بیانیه الجزایر را اینجورى امضا کردی.

به ایشان گفتم بمیرم الهى من شاهد بودم که تو تا لحظه آخر مى‌گفتى با این کار مخالفى و من این را مى‌فهمم. آقاى رجایى گفت چى چى را مى‌فهمى این کافى نیست بهزاد سیاسى است تو باید در تاریخ این را بنویسى و من حیثیت بهزاد را در این زمینه به دست تو سپرده‌ام. مبادا در آینده زنده باشى و عده‌اى بگویند بهزاد نبوى رفت و مسئله گروگان‌ها را اینجورى حل کرد. صابری، خدایى مسئله را امام حل کرد و بهزاد اطاعت کرد. به آقاى رجایى گفتم تو هم که همه‌اش مى‌گویى بهزاد، بهزاد! با این جور دفاع کردن ممکن است شخصیت خودت هم زیر سوال برود! آقاى رجایى گفت باشد تو نمى‌خواهد از من دفاع کنى ولى در مورد بهزاد من به تو وصیت مى‌کنم. پرسیدم امام در این رابطه به شما چه فرمودند؟ آقاى رجایى گفت ما اول همه حرف‌ها و نظراتمان را از اول تا آخر گفتیم سپس ایشان فرمودند آقایان شما گروگان‌ها را مانند یک انار تصور کنید اگر این انار را فشار دادید و آب آن را گرفتید با بقیه آن چه مى‌کنید؟ گفتیم دور مى‌ریزیم. فرمودند: خب حالا قضیه گروگان‌ها هم همین طور است. شما استفاده‌تان را از آن برده‌اید. ما توضیح دادیم که منافع ما این طور است و دشمن هم به دنبال نابودى انقلاب است فرمودند شما بروید و این کار را بکنید.

نامه‌اى که گل آقا پس از درج این خاطره و حملات کیهان به او، به من نوشت:

برادر عزیزم جناب آقاى غلامعلى رجایی
با سلام

در صفحه دوم روزنامه کیهان امروز یکشنبه 30/10/82 نامم را در ستون «خبر ویژه» دیدم و سپس مقاله شما را در صفحه سوم روزنامه یاس نو همین امروز خواندم! در باب شخصى موسوم به بهزاد نبوی- که خدا بگویم چکارش کند!- خاطره یا خاطراتم با شهید رجایى (رضوان‌الله تعالى علیه) البته به همان یکى منحصر نیست.

در آن روزهاى سخت و توفانی، شخصیت و حیثیت بهزاد از چند سو، آماج حمله بود و من پیوسته متعجب بودم که او چرا عین خیالش نیست. روزى همین جمله را به شهید رجایى گفتم. گفت: «حالا ایام خوش بهزاد است!» و خدا را شکر مى‌کنم که مثل تو نیست که تا چیزى درباره‌ات مى‌گویند تعادلت به هم مى‌خورد! پوست بهزاد کلفت است، دعا مى‌کنم کلفت‌تر شود!»

آقاى غلامعلى رجایى عزیز،

شما هر چه از آن خاطرات من (که سال‌ها پیش ثبت شده است و به آن اشاره کرده‌ای) استفاده کنی، مجاز و مختارى در راستاى بهزاد نبوى هم که مشاورى امین و مستشارى مومن براى شهید رجایى تا آخرین لحظه حیات آن بزرگوار بود. شهادت مى‌دهم که اعتماد شهید رجایى به او، واجد صفت «صددرصد» بود و من به یاد نمى‌آورم که آن شهید این عبارت «صددرصد» را جز درباره بهزاد گفته باشد. مگر یک بار و در جلسه‌اى در وزارت کشور و در حضور حضرات آیات مهدوى کنى و محمد یزدى و خود بهزاد و صاحب این قلم (شهید اشراقى هم مى‌بایست در آن جلسه حاضر مى‌بودند که تا لحظه‌اى که من در آن جلسه حضور داشتم، نیامدند) و درباره این نفر دوم هم که لفظ صددرصد را به کار بردند. لابد در همان خاطرات ثبت شده‌اى که به آن اشاره کرده‌ای، نام برده‌ام و اگرنه، لابد در جاى دیگرى ثبت است!

باری،

من این روزها کارى به کار سیاست ندارم اما در روزهایى هم که کارى به کار سیاست داشتم، این تفاوت عمده را با بهزاد داشتم که وقتى در جایى شخصیت و حیثیتم را هدف مى‌گرفتند دچار لکنت زبان مى‌شدم و اگر فقط یک درجه به میزان حمله مى‌افزودند پاک لال مى‌گردیدم! حال آنکه اگر همین کار را صد درجه بیشتر (به مقیاس این روزها!) با بهزاد مى‌کردند تازه نطقش باز مى‌شد! در سال‌هاى 59 و 60 اینجورى بود و اینجورى بودم. حالا هم که 20 سال و اندى از آن روزها مى‌گذرد، توفیرى حاصل نشده است و همانیم که بودیم. اجمالا شما در نقل خاطراتى که از من ثبت کرده‌ای، در هر شرایطی، مجاز و مختاری، فقط التفات بفرما که نقل بعضى چیزها در بعضى وقت‌ها، ما را که زمانى گل آقاى ملت ایران بوده‌ایم، از بلبل‌زبانى به لالمانى دچار مى‌کند! والا حق بهزاد بر این قلم در روزهاى لازم، خیلى بیش از این حرف‌هاست. بنا به وصیت آن شهید به صاحب این قلم درباره شخصى موسوم به بهزاد نبوى که... (خدا بگویم چکارش کند)!

ارادتمند و دوستدار : گل آقا

 

منبع : پارلمان نیوز

دسته ها : طنز - مقالات - هنری
دوشنبه نهم 6 1388
اعتراف ضرغامی به سقوط شمار بینندگان
رئیس سازمان صداوسیما در حالی از سقوط بسیار زیاد تعداد بینندگان رسانه ملی خبر داد که در روزهای پس از انتخابات عملکرد صداوسیما مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت و چهره‌های زیادی به عملکرد جناحی و یکجانبه رسانه ملی اعتراض کردند.

به نوشته «اعتماد» به نقل از خبرگزاری انتخاب، ضرغامی در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام کرده مردم دیگر اقبال چندانی به تلویزیون نشان نمی‌دهند. او در ادامه چنین گفته است؛ «بینندگان تلویزیون بعد از حوادث اخیر پس از انتخابات به کمتر از 40 درصد رسیده است.»

شنیده می‌شود عملکرد یکجانبه صداوسیما در حوادث اخیر باعث شده رسانه ملی در روزهای اخیر در برنامه‌هایی که بر محوریت میهمان اجرا می‌شود، با مشکل روبه‌رو شود؛ چون بسیاری از چهره‌های شاخص فرهنگی، اجتماعی و... به دلیل عملکرد صداوسیما در روزهای انتخابات و پس از آن، حضور در این رسانه را تحریم کرده‌اند.

این موضوع تا جایی پیش رفت که برنامه «دو قدم مانده به صبح » محمد صالح علا، محوریت میهمان به اوج رسید و پای چهره‌هایی چون شمس لنگرودی، احمدرضا احمدی، احمد پوری، سیدعلی صالحی، مسعود کیمیایی و... را که چند وقتی بود مناسبات خوبی با صداوسیما نداشتند به تلویزیون باز کرد و هفته گذشته در حالی برنامه ادبیاتش را درباره اخوان ثالث برگزار کرد که کاکاوند مجری کارشناس بخش ادبیات روبه روی محمد صالح علا مجری برنامه نشست و از او درباره اخوان ثالث شنید.

تحریم صدا و سیما از جانب چهره‌های ناآشنا در حالی به صورت اخبار غیررسمی شنیده می‌شود که چندی پیش سایت‌های خبری از ممنوع التصویر شدن 100 چهره فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در تلویزیون خبر دادند و مسئولان صداوسیما درباره تایید و تکذیب این خبر هیچ واکنشی نشان ندادند
منبع :تابناک
دسته ها : خبر - هنری
يکشنبه هشتم 6 1388
رونمایی از بزرگترین فرش 8 ضلعی جهان در نایین
رئیس اداره فرش نایین گفت: از بزرگترین فرش هشت ضلعی جهان در نایین به همت خیران محلی به حسینیه سنگ نایین اهدا شد.

به گزارش خبرگزاری فارس از نایین، علی اکبر شهریاری در آیین پهن کردن این فرش در حسینیه کوی سنگ نایین اظهار داشت: این فرش هشت ضلعی ماشینی دستباف گونه که برای نخستین بار در جهان بافته شده است در شهر نایین به حسینیه کوی سنگ این شهرستان اهدا شد.

وی ادامه داد: این فرش با الهام از نقوش اصیل ایرانی و طبیعت کویری شهرستان و نیز معماری سنتی سقف این حسینیه بسیار جذاب و زیبا بافته شده و جنس آن از الیاف صددر صد اکریلیک مرغوب است.

رئیس اداره فرش نایین تصریح کرد: این فرش 500شانه، با تراکم 1200و به متراژ 125مترمربع با هزینه ای بالغ بر 200میلیون ریال در کارخانه باستان یزد بافته شده است که جا دارد از تلاش‌های مدیرعامل این شرکت مهندس محمد سعیدپور تقدیر و تشکر کرد.

وی خاطرنشان کرد: رنگ زمینه این فرش ماشینی دستباف گونه، کرم با حاشیه‌های خاکی است که رنگ‌های استفاده شده در آن رنگ نایینی است. شهریاری با اشاره به مراحل آماده سازی این فرش افزود: آماده سازی این فرش، از مراحل اولیه تا تحویل، حدود شش ماه به طول انجامید که این مراحل شامل طرح اولیه نقشه، آماده سازی نقشه، رنگ و نقطه، آماده‌سازی رنگ، بافت و چندین مرحله دیگر بوده است.
منبع : تابناک
دسته ها : خبر - هنری
يکشنبه هشتم 6 1388

شجره شجریان

فرهنگ > موسیقی  - محمدرضا شجریان سال 1340 و در بیست و یک سالگی با خانم فرخنده گل افشان ازدواج کرد.

شاید تا به حال نشنیده باشید که محمدرضا شجریان خواندن را ابتدا نزد حاج مهدی، پدرش و در جلسات قرائت قرآن آغاز کرد.

پدر محمدرضا هم صدای خوش را از پدرش حاج آقا سید علی اکبر طبسی یکی از مالکان مشهور طبس به ارث برده بود.

حاج مهدی شش فرزند داشت که دو فرزند وی محمدرضا و سیامک به حرفه آوازخوانی روی آوردند.

محمدرضا سال 1340 و در بیست و یک سالگی با خانم فرخنده گل افشان ازدواج کرد خانم گل افشان هم مثل خود شجریان معلم دبستان بود و هر دوی آنها در شهر قوچان تدریس می کردند که در همین شهر هم پای سفره عقد نشستند.

شجریان آواز میخواند و ساز میساخت و به باغبانی علاقه داشت و خانم گل افشان ، به گل سازی میپرداخت.

پس از دو سال فرزانه اولین فرزند محمدرضا شجریان متولد شد. دومین فرزند هم به نام افسانه در سال 1344به دنیا آمد.

مژگان سومین فرزند این خانواده هنرمند در سال 1348 به دنیا آمد و آخرین فرزند محمدرضا شجریان و فرخنده گل افشان هم همایون بود که روز 31 اردیبهشت سال 1354 به دنیا آمد.

شجریان در سال 1371 با کتایون خوانساری ازدواج کرد که ثمره آن رایان دوازده ساله است. کتایون خوانساری در سال 1344 در تهران به دنیا آمد . پدرش از بنیانگذاران هنر گرافیک در ایران بود.

فرزند دوم شجریان، افسانه با پرویز مشکاتیان آهنگساز و سنتور نواز برجسته موسیقی ایران ازدواج کرد. ثمره ازدواج پرویز مشکاتیان با و افسانه دو فرزند به نام های آوا و آیین است . مژگان شجریان که در رشته نقاشی مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد ارتباط تصویری (گرافیک) را دارد.

همسر او محمدعلی رفیعی مدیر برگزاری کنسرتهای شجریانهای پدر و پسر است که ثمره ازدواجشان سه فرزند است. دخترشان مهر سیزده ساله است و پیانو مینوازد. پسران دوقلوی آنها هم سام و سپهر هستند که مادرشان از استعداد خوب آنها در پیانو نوازی می گوید.

همایون فرزند آخر همسر اول استاد از سال 1370، پدر و گروه آوا را کنسرتهای مختلف در سراسر جهان با تنبک همراهی کرد و از سال 1378 به بعد در صحنه کنسرتها با پدر همخوانی کرد. همایون چند سال پیش با خانم گیتا خوانساری ازدواج کرد که ثمره این ازدواج هم یاسمین است که دو سال دارد.

متن کامل این مطلب در هفته نامه ایراندخت شماره71 به چاپ رسیده است.

دسته ها : خبر - هنری
سه شنبه سوم 6 1388
X