دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1812028
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس، برندگان نخستین جشنواره فیلم‌های تلویزیونی به شرح زیر و در بخش‌های مختلف معرفی شدند:
- جایزه بهترین چهره‌پردازی ، به آقای بابک شعــاعی برای فیلم «تنهـایـی» و خانم مریم دوستی برای فیلم «آخرین گره خورشید»
- جایزه بهترین جلوه های ویژه به آقای جواد شریفی برای فیلم «عملیات پایتخت»
- جایزه بهترین طراحی صحنه به آقای محسن نوروزی برای فیلم «لرزش زندگی»
- جایزه بهترین طراحی لباس به آقای داریوش پیرو برای فیلم «تنهایی» و «خواب زمین»
- جایزه بهترین موسیقی به آقای علیرضا کهن‌دیری برای فیلم «عبور از شب»
- جایزه بهترین صداگذاری به آقای مهدی صادقی برای فیلم «لرزش زندگی» / لوح تقدیر به آقای آرش قاسمی برای فیلم عبور از «شب»
- جایزه بهترین صدابرداری به آقای امیر پرتوزاده برای فیلم «لرزش زندگی»
- جایزه بهترین نورپردازی به آقای رضا رخشان برای فیلم «مهمانخانه‌ای در برف»
- جایزه بهترین تصویربرداری به آقای سهیل نوروزی برای فیلم «آخرین گره خورشید»
- جایزه بهترین تدوین به آقای علی ژکان برای فیلم «تصادف»

- جایزه بهترین بازیگر نقش دوم مرد به آقایان: سعید پورصمیمی و مالک سراج برای بازی در فیلم «آخرین گره خورشید» / لوح تقـدیر این بخش به آقای شاهین غلامرضایی برای فیلم «عمه ماه منیر» / لوح تقدیر دیگر این بخش به هنرمند پیشکسوت آقای سعدی افشار برای حضور در فیلم «به جا مانده»
- جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن به خانم‌ها ژاله صامتی برای فیلم «دماغ» و شهره سلطانی برای فیلم «زنی از کوچه پشتی»
- جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد به آقای مهدی هاشمی برای بازی در فیلم «وقت اضافه» و شهاب حسینی برای بازی در فیلم «تنهایی»
- جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن به خانم‌ها: رویا تیموریان برای بازی در فیلم «تنهایی» و پریوش نظریه برای فیلم «فراموشی» / لوح تقدیر به خانم‌ها نیلوفر پورمهدی برای فیلم «روجا» و سهیلا گلستانی برای فیلم «دمـاغ»

جایزه ویژه هیات داوران به‌خاطر موضوعِ نگاه به مسئله ملی:
- علیرضا بذرافشان، سارا خسرو آبادی و حسین تراب‌نژاد برای فیلمنامه «لرزش زندگی»
- فلورا سام برای فیلمنامه «حماسه ماندگار»
- چیستا یثربی برای فیلمنامه «ماه از روی سکو»
- محمد سلطانی برای فیلمنامه «عملیات پایتخت»
- آقای رضا بهشتی و پریسا عشقی برای فیلمنامه «قهوه اسپرسو»
- علیرضا محمودی و همایون اسعدیان برای فیلمنامه «آخرین گره خورشید»

- جایزه ویژه هیأت داوران به مدیر فیلم‌های تلویزیونی شبکه یک سیما آقای مسعود صباح به خاطر تولید 120 فیلم تلویزیونی در 3 سال و بیشترین نامزد در جشنواره.
- جایزه بهترین کارگردانی به آقایان فرزاد موتمن برای فیلم «دماغ» و اسماعیل فلاح‌پور برای فیلم «عبور از شب»
- جایزه بهترین فیلم تعلق می‌گیرد به آقای اکبر تحویلیان برای فیلم «لرزش زندگی» و آقای بهروز مفید برای فیلم «در همین نزدیکی»
- جایزه بهترین فیلمنامه به آقایان: علیرضا محمودی و همایون اسعدیان برای فیلمنامه «آخرین گره خورشید»

دسته ها : خبر - هنری - فرهنگی
شنبه سوم 11 1388

شهاب حسینی جایزه خود را به همسر شهیدبابایی تقدیم کرد

شهاب حسینی در مراسم پایانی جشنواره فیلم‌های تلویزیونی جایزه خود را به همسر شهیدبابایی تقدیم کرد.

به گزارش فارس، از حواشی مراسم پایانی جشنواره فیلم‌های تلویزیونی می‌توان به پخش کلیپ «ایران ایران» با صدای رضا رویگری اشاره کرد که در ادامه پخش آن، ضرغامی به خاطر اجرای ترانه این کلیپ با اهدای لوح یادبود و هدایایی از رویگری قدردانی کرد.

در بخش دیگری از مراسم شهاب حسینی که در سریال «شوق پرواز» در نقش شهید بابایی ایفای نقش می‌کند، هدیه خود را برای ایفای نقش در تله‌فیلم «تنهایی» به عنوان بهترین بازیگر مرد، به همسر شهید بابایی اهدا کرد.

این حرکت با استقبال حاضران در سالن روبه‌رو شد و جمعیت حاضر چند دقیقه‌ای ایستاده به تشویق «شهاب حسینی» پرداختند.

منبع :خبر آن لاین

دسته ها : خبر - هنری - فرهنگی
شنبه سوم 11 1388
خودمان را از مردم پنهان نکنیم
گفتگو با سعید پیردوست
جام جم: سعید پیردوست، بازیگری را از 40 سال پیش شروع کرده است. او کوله‌باری از خاطرات مختلف را با خود به همراه دارد، البته پیردوست از زمانی بیشتر شناخته شد که در مجموعه‌های طنز مهران مدیری ظاهر شد.

از کارهای این بازیگر پیشکسوت می‌توان به فیلم‌های مزاحم، چهره، دندان مار و ... اشاره کرد. آشنایی او با سیروس الوند به سال‌ها پیش برمی‌گردد. زمانی که در دبیرستان بدر به مدیریت مرحوم الوند درس می‌خوانده است. آن هم کنار افراد دیگری مانند مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان. او اکنون در سریال «خسته‌دلان» ایفاگر نقش بهبودی است. به همین مناسبت با او به گفتگو نشستیم.

از چه زمانی به گروه سازنده سریال خسته‌دلان پیوستید؟

سال 87 این کار کلید خورد و قرار بود کار 5 ماه طول بکشد، اما به خاطر شرایط مکانی و زمانی تصویربرداری خسته‌دلان نزدیک به یک‌سال طول کشید و در این فاصله توانستم تنها در یک تله‌فیلم به نام «شکر و قهوه» به کارگردانی علیرضا امینی بازی کنم.

در فیلم آقای «هفت‌رنگ» هم بازی داشتید. درست است؟

بله. آن کار هم به من پیشنهاد شد و در 2 پلان آن بازی کردم، اما به دلیل حضورم در سریال خسته‌دلان از آن کار هم انصراف دادم، چون آقای الوند اصرار داشتند من در کنار کار حضور داشته باشم، چون متن‌ها را شب می‌نوشتند و ما صبح کار می‌کردیم.

اما فیلمنامه را محمدهادی کریمی نوشته و گویا شما با فیلمنامه کامل سرصحنه رفته‌اید؟

بله، اما بازنویسی نهایی متن‌ها را خود الوند انجام می‌داد. برای همین ممکن بود موقعیت داستان، تعداد پرسوناژها و کلا شرایط تغییر کند، بنابراین حضور تک‌تک افراد الزامی بود.

شاید حساسیت زیاد به این دلیل بوده که سیروس الوند کارگردان سینماست و وسواس خاصی در کار دارد؟

درست است. خسته‌دلان اولین تجربه الوند در زمینه ساخت یک مجموعه تلویزیونی بود. به همین دلیل خیلی حساس شده بود و سعی می‌کرد برای کار سنگ تمام بگذارد، به طوری که همه ما فکر می‌کردیم مقابل دوربین 35 هستیم و همه چیز هم کاملا سینمایی بود، از دکور گرفته تا نورپردازی.

چند کوپه اصلی داشتید؟ چون بیشتر کوپه‌ها شبیه هم هستند؟

ما 5 کوپه اصلی داشتیم که در منطقه‌ای از سعادت‌آباد و در یک سوله آن را ساخته بودند. این قطار ساخته شده یک راهروی اصلی و یک رستوران داشت. یک کوپه متعلق به بهداری بود و یکی هم برای رئیس قطار. یادم است نورپردازی در آن راهروی تنگ بسیار کار مشکلی بود، آن هم با توجه به تعداد پرسوناژها. برای همین گاهی وقت‌ها ما فقط روزی دو سه دقیقه تصویربرداری می‌کردیم، اما می‌دانستیم که یک کار خوب ارائه خواهیم کرد و برای همین خستگی از تنمان در می‌رفت.

آشنایی دیرینه شما با کارگردان خسته‌دلان چقدر در حضورتان در این سریال موثر بود؟

من سال‌هاست با خانواده الوند آشنا هستم. پدر آقای الوند مدیر دبیرستان بدر بودند و من آنجا تحصیل کردم و خود الوند را هم از زمانی می‌شناسم که فیلمنامه‌نویس و روزنامه‌نگار بود؛ اما سیروس الوند آنقدر که به نقش‌های فیلمنامه‌اش فکر می‌کند،‌ به رفاقت‌هایش فکر نمی‌کند و هیچ‌گاه از سر دوستی نقشی را به کسی واگذار نکرده و وقتی می‌خواهد کاری را بسازد، چشمش را روی تمام رفاقت‌هایش می‌بندد؛ بنابراین من به خاطر آشنایی‌ام با او در این کار بازی نکردم، بلکه این نقش مثل همه نقش‌های دیگر به من پیشنهاد شد و سپس آن را پذیرفتم.

خودتان نقش بهبودی را چقدر دوست داشتید؟

خیلی زیاد. به نظرم بهبودی شخصیت بامزه‌ای داشت. به قول الوند، بهبودی چاشنی شیرین این سریال است.

بهبودی جزو نقش‌‌های اصلی و حساس نیست، اما خیلی خوب دیده شده است؟

بله. البته ابتدا نظر کارگردان این بود که چون او زیاد حضور ندارد بهتر است با من جلسه‌ای قرار‌داد ببندند، اما آقای الوند اصرار داشتند من در طول کار باشم، چون معتقد بودند نقش من در طول کار زیادتر خواهد شد. به هر حال من هم سعی کردم این نقش را شبیه شخصیت طنزهای 90 شبی اجرا نکنم و اگر شیرینی‌ای در آن کاراکتر وجود دارد، ناخودآگاه است که بیشتر از طریق حرف‌ها و نگاه‌هایش شکل می‌گیرد. به نوعی می‌شود گفت من در این نقش غرق شده‌‌ام، به طوری که وقتی مقابل در قطار می‌‌ایستادم مردم عادی از من می‌پرسیدند که کدام کوپه را باید سوار شوند.

سیروس الوند آنقدر که به نقش‌های فیلمنامه‌اش فکر می‌کند،‌ به رفاقت‌هایش فکر نمی‌کند و هیچ‌گاه از سر دوستی نقشی را به‌کسی واگذار نمی‌کند

حفظ راکورد حسی، آن هم در طول یک سال برایتان سخت نبود؟

خیر، چون وقتی یک بازیگر سه چهار ماه مداوم یک نقش را بازی می‌کند دیگر آن نقش ملکه ذهنش می‌شود و شاید اگر یک سال بعد هم دوباره در آن شرایط قرار بگیرد باز بتواند آن نقش را ایفا کند؛ البته ارتباط برقرار کردن با نقش هم بسیار مهم است.

فکر نمی‌‌کنید اگر داستان خسته‌دلان به صورت دنباله‌دار روایت می‌شد در جذب مخاطب موفق‌تر بود؟

خیر، چون اساسا قصه این کار جا برای دنباله‌دار شدن نداشت و اگر غیر از این بود. قطعا برای مخاطب خسته‌کننده می‌شد، ولی حالا وقتی یک اپیزود تمام می‌شود مخاطب یک نفس راحت می‌کشد و دیگر ذهنش درگیر نمی‌شود.

جاهایی جدیت بهبودی بیشتر از رئیس قطار است چرا؟

چون بهبودی حکم ناظم قطار را دارد و اوست که باید بر همه چیز نظارت داشته باشد، اما رئیس تنها باید روی قوانین کنترل داشته باشد. به هر حال بهبودی سعی می‌کند خودش همه چیز را رفع و رجوع کند پیش از این که رئیس قطار بخواهد دخالت کند.

خودتان کدام قسمت خسته‌دلان را بیشتر پسندیدید؟

قسمت استاد را خیلی دوست داشتم. آقای نصیریان در این قسمت فوق‌العاده بازی کردند.

آیا در سریال خسته دلان از بداهه هم استفاده کردید یا به دیالوگ‌های متن وفادار بودید؟

اصلا فی‌البداهه چیزی را نمی‌گفتیم و همه چیز باید طبق فیلمنامه پیش می‌رفت و حتی یک واو را هم نباید جا می‌انداختیم. کارگردان تاکید داشت درست و منطبق با فیلمنامه کار کنیم.

آیا شما می‌دانید چرا نام خسته دلان را برای سریال انتخاب کرده‌اند؟

به نظر من اسم خوبی برای این سریال انتخاب شده است، چون در این کار ما با آدم‌هایی روبه‌رو هستیم که هر‌کدام گرفتاری بخصوصی دارند و به دنبال راه حل هستند برای رهایی از مشکلات.

در سریال «قهوه تلخ» به کارگردانی مهران مدیری هم بازی دارید. از نقشتان در این سریال برایمان بگویید؟

قهوه تلخ یک طنز هر شبی است. من در این کار نقش یک قهوه‌چی را دارم به نام پهلوان مشیر. در قدیم رسم بر این بوده که وقتی پهلوانی بازنشسته می‌شده، قهوه‌خانه‌ای درست می‌کرده که محفل مردم باشد. به هر حال می‌توانم بگویم این کار یکی از استثنایی‌ترین کارهای مهران مدیری خواهد بود.

آقای پیردوست چرا بجز مهران مدیری با دیگر کارگردان‌های طنزساز همکاری نمی‌کنید؟

چون به مدیری و گروهش اعتقاد دارم و ترجیح می‌دهم تنها با این گروه همکاری کنم. هر چقدر هم که نقشم کوتاه یا بلند‌باشد.

خودتان چقدر روحیه طنز دارید؟

در خانواده و میان دوستان همیشه به عنوان آدمی خنده‌رو معروف بوده‌ام و اگر روزگار سرستیز با من نداشته باشد، آدمی هستم که دیگران از مصاحبتم لذت خواهند برد.

ماندگاری چقدر جزو دغدغه‌هایتان است؟

من زیاد راجع به این مسائل فکر نمی‌کنم. همیشه سعی کرده‌ام ارتباط مستقیم و خوبی با مردم داشته باشم. یک بازیگر نباید خودش را از مردم پنهان کند، چون آنها مشوق ما هستند. در هر حال سعی می‌کنم با اعمال و رفتارم ماندگاری‌ام را تثبیت کنم.

کار با کدام کارگردان برایتان لذت بخش‌تر است.

هر کدام برای خودشان ویژگی خاصی داشته‌اند. مثلا مهران مدیری و سیروس الوند 2 کارگردان خوب هستند. ولی تم کاری‌شان با یکدیگر متفاوت است و نمی‌توان گفت کدام خوب است و کدام خوب نیست.

ارزیابی‌تان از روزهای آینده و حرفه بازیگریتان چیست؟

چون مرغ بر این کنگره تا چند توان خواند

یک روز نگه کن که بر این کنگره خشتیم
منبع : فردا
دسته ها : گفتگو - هنری - فرهنگی
چهارشنبه شانزدهم 10 1388
لاله اسکندری با سریال ابراهیم حاتمی‌کیا کارش را شروع کرد. شروع موفقی داشت و توانست در آن نقش، بسیار خوب بدرخشد. کارنامه کاری اسکندری تغییر و تحول زیادی دارد، اما «در چشم باد»، سریالی است که او پنج سال درگیر آن بود و یکی از نقش‌های اصلی آن را برعهده دارد. کم‌کم حضور او را بیشتر حس خواهید کرد، به همین بهانه با او درباره سریال و قسمت‌های آمریکا به گفت‌و‌گو نشستیم.

از «در چشم باد» بگویید و اینکه اینقدر طولانی شد. حتی بخش‌های آمریکای این سریال هم طولانی‌مدت شد. چرا؟!
زمانی که من سال 84 برای این سریال قرارداد بستم، بخش آمریکا در فیلمنامه بود و مثل همه فیلمنامه‌ها که می‌خواندم، نوشته بود: «فخرالسادات/ لس‌آنجلس/ خارجی». با خودم فکر می‌کردم به لواسان می‌آیند یا شمال می‌روند! یا در نهایت اگر بخواهند خیلی به فیلمنامه وفادار باشند به کشوری در همسایگی و مرز می‌روند. واقعیتش را بخواهید فکر نمی‌کردم با این شرایط کنونی به آمریکا برویم و تولید مشترک کشورها به‌نظرم امر عجیبی بود. 

به آقای جوزانی گفتم واقعا به آمریکا می‌رویم؟! ایشان گفتند اگر این کار را نکنیم من سریال را تحویل نمی‌دهم! در واقعیت این کار بسیار سخت است چون ما 11 نفر از ایران بودیم و بقیه آمریکایی بودند. از بازیگران اصلی هم من، کامبیز دیرباز و پارسا پیروزفر بودیم اما اینکه چرا اقامت ما در آمریکا طولانی شد هم امری طبیعی است، چون به‌هرحال هر کاری پیش‌تولید می‌خواهد. برای ساخت یک تله‌فیلم نزدیک به دو ماه پیش تولیدش وقت می‌برد، یکی از مشکلات ما هم این بود که رسیدن ما به آمریکا همزمان شد با مشکلات بعد از انتخابات و طبعا این فاصله‌ها و شرایط ناآرام کشور سیر تولید ما را کند کرد اما چون به تاریخ پایان اعتبار ویزایمان نزدیک شده بودیم باید وارد خاک این کشور می‌شدیم و نزدیک به 60 روز هم آنجا پیش‌تولید طول کشید.
 
چون ما گریمورمان را نتوانستیم با خودمان ببریم، آقای ملکان نتوانستند بیایند و آنجا هم مجبور شدیم از گریمور دیگری استفاده کنیم. چند نفر تست دادند تا بالاخره آقای دین‌جونز نهایی شد اما از لحاظ زمان فیلمبرداری همان زمانی را که تخمین زده بودند (یعنی یک ماه) کار را به‌پایان رساندند. 

چرا گریمور نتوانست بیاید؟
تولید این پروژه پنج، شش ساله با 340، 350 بازیگر ادامه پیدا کرد و بالاخره انجام شد. کل این پروژه نزدیک به 12 میلیارد هزینه داشته است

یکی از دلایلش این بود که ویزای ایشان دیر درست شد اما بعد از اینکه ویزایشان درست شد هم به‌علت اینکه سر کار دیگری رفته بودند نتوانستند به‌خاطر تعهد کاری‌شان همراه گروه شوند. هم ایشان و هم آقای رمضانزاده که دستیار ایشان بودند. 

طرح گریم پیری شما در ایران زده شده بود؟
نه. قرار بود که این اتفاق بیفتد و ما سکانس‌های پیری را در ایران هم داشته باشیم اما فقط پارسا پیروزفر با این گریم جلوی دوربین رفت. پس دست طراح گریم در آمریکا برای پیری من و کامبیز دیرباز بازتر بود. به‌خاطر همین هم برای نزدیک شدن به گریم پارسا پیروزفر، طراح چندین بار تست زد تا به آن شکل برسد. 

طولانی شدن مدت فیلمبرداری باعث بیشتر شدن هزینه هم شد؟
تولید این پروژه پنج، شش ساله با 340، 350 بازیگر ادامه پیدا کرد و بالاخره انجام شد. کل این پروژه نزدیک به 12 میلیارد هزینه داشته است. برای ساخت چنین سریالی با این همه آدم و لوکیشن نسبت به تولیدات آن طرف آب‌ها چنین هزینه‌ای شوخی است. مثلا برای طراحی گریم ما هر بخشی را یک نفر انجام می‌داد.
 
برای قطعه‌سازی، ساخت مو یا ریش هر کسی جدا انتخاب می‌شد با یک دستمزد جدا و مشخص. برای داشتن هریک از این افراد یک رقم نجومی هزینه می‌شد. بچه‌های اینجا همه با جان و دل کار می‌کنند. بچه‌های ایران واقعا با هیچ‌چیز کار می‌کنند! این از طرفی خوب است و از طرفی هم این کم‌خواهی آنها باعث می‌شود که شرایط تولید آنگونه که باید، پیش نرود. 

مثلا ما در یک کار در کنار جوی آب می‌ایستیم و آفتاب هم در چشم و سرت می‌زند و رتوش می‌شویم! اما در آمریکا برای هر کاری یک کاروان وجود داشت، یک کاروان مخصوص لباس، یک کاروان مخصوص گریم یا در حقیقت بهتر است بگوییم هر بازیگری برای خودش یک کاروان داشت! هرکدام از این موارد هزینه‌ای داشت اما می‌ارزید! هر بلایی سر بازیگر در ایران می‌آید، گروه تولید با خود می‌گویند: «عیبی ندارد، بازیگران صبورند» این اتفاق خوبی نیست! 

اینکه صبور هستید اتفاق خوبی نیست؟
اینکه باید با همه شرایط کنار بیاییم! من بسیاری از اوقات برای اینکه صحنه خارجی داریم و سرما نخورم با ماشین خودم به سر کار می‌روم تا حداقل وقتی کار ندارم بتوانم بخاری ماشین را روشن کنم اما اگر ماشین نبرم، حتما مجبورم در یک مینی‌بوس بنشینم که با گاز نفتی گرم می‌شود و کنارش اتاق گریم هم همانجا بنا شده است و سرما می‌خورم و فردا نمی‌توانم جلوی دوربین بروم. سینما صنعت گرانی است. ایجاد شرایط رفاهی باعث بازدهی بالا می‌شود. 

این شرایط کاری در آمریکا برای چند
در آمریکا برای هر کاری یک کاروان وجود داشت، یک کاروان مخصوص لباس، یک کاروان مخصوص گریم یا در حقیقت بهتر است بگوییم هر بازیگری برای خودش یک کاروان داشت! هرکدام از این موارد هزینه‌ای داشت اما می‌ارزید! هر بلایی سر بازیگر در ایران می‌آید، گروه تولید با خود می‌گویند: «عیبی ندارد، بازیگران صبورند» این اتفاق خوبی نیست!

دقیقه از سریال برپا شد؟
برای 45 دقیقه! یعنی یک قسمت از سریال. یک ماه فیلمبرداری برای 50 دقیقه. 

تهیه‌کننده بخش آمریکا چه کسی بود؟
خود آقای جوزانی. 

پس برای ایشان هم هزینه کردن برای چنین مواردی سخت بوده؟
حتما. چون هرکدام از آن کاروان‌ها روزی چند 100 دلار اجاره داشت اما بالاخره ما باید فرهنگ‌سازی کنیم. چرا فقط درباره دستمزد بازیگران صحبت می‌شود و چرا هروقت موضوع کم می‌آورید، به سراغ دستمزد بازیگرها می‌روید؟! دستمزدی که قابل مقایسه با دستمزد کلانی که بازیگران آمریکا یا حتی هندوستان می‌گیرند، نیست. متاسفانه آدم‌ها فقط این وجه را می‌بینند. 

برگردیم به «در چشم باد». وقتی در آمریکا بودید «در چشم باد» را پیگیری می‌کردید؟
بله، از طریق اینترنت دنبال می‌کردم. چیزی که جالب است بگویم این است که قصه از ابتدا به این شکل نبود، از فلاش‌بک‌های آمریکا شروع می‌شد. چون کار به تعویق افتاد، مجبور شدیم پخش را شروع کنیم و بعد سکانس‌های آمریکا را بگیریم. 

هفته پیش در سکانسی از بلندی افتادید، راجع به آن توضیح دهید!
اتفاقا آن سکانس بداهه بود. 

یعنی واقعا از ارتفاع افتادید؟
بله. زیر من یک کاناپه بود. شاید هم بهتر باشد بگویم یک تخت روحوضی و از آن ارتفاع پایین افتادم. قرار بود چنین صحنه‌ای را در گورستان داشته باشیم ولی در گورستان نمی‌شد. به همین دلیل در این سکانس من به آقای جوزانی گفتم، فکر نمی‌کنید خوب باشد که اینجا من بیفتم؟ که ایشان هم استقبال کرد. من هم بدون هیچ فکری افتادم. بعد از کار، آقای نیکپور خیلی من را دعوا کرد و مدام به من می‌گفتند از اینکه گردن یا کتفت بشکند نمی‌ترسیدی؟ فقط کمی گردنم درد گرفت. 

کار آقای جوزانی چه تفاوتی با دیگر کارهایتان داشت؟
از این لحاظ که توانستیم وارد عرصه بین‌المللی شویم و حضور بین‌المللی را هم تجربه کنیم بسیار لذت‌بخش بود. ضمن اینکه در رده‌های سنی مختلفی نقش بازی کردیم. این تجربه و همکاری بسیار خوب و لذت‌بخش بود. شاید در وهله اول حضور کوچکی در این مجموعه بزرگ بازیگران را بترساند اما دیدید که همه آمدند و کار را هم قبول کردند. چون کار یک کار ملی است و همه مثل من به آن نگاه کردند. همه دست‌به‌دست هم دادند تا یک کار ملی و فاخر ساخته شود. کاری که بر مبنای مستندات تاریخی باشد و ماحصل آن چیزی است که روی آنتن می‌بینید. در سه مقطع زمانی و سه جنگ که ایران درگیر آن بوده را نشان می‌دهد. 

پیری خودتان را وقتی دیدید، چه احساسی پیدا کردید؟
اولین چیزی که گفتم این بود که چقدر شبیه مادرم شدم (خنده) خیلی‌ها هم این را گفتند. 

طبیعی بود؟
تقریبا. شاید می‌شد بهتر از این باشد ولی بهترین Option موجود بود. بسیار سخت است دورانی را که تجربه نکردی بخواهی تجربه کنی. ضمن اینکه فخرالسادات در دوران پیری عالی نبود و به لحاظ روحی شرایط سختی را می‌گذراند. من باید اکت‌های خاصی می‌داشتم و دلم می‌خواست جوری بازی کنم که برای تماشاگر این پیری باورپذیر باشد و با خودش فکر نکند که به‌زور گریم پیر شده است. 

منبع : فرارو

دسته ها : گفتگو - هنری - فرهنگی
جمعه بیستم 9 1388

بازیگر نقش جهان در دلنوازان: قهر نکردم، آنفلوآنزا گرفته بودم

 «جهان از دلنوازان قهر کرده است» این شایعه‌ای بود که از هفته گذشته و با نزدیک شدن به پایان سریال در برخی محافل خبری مطرح و بعد هم دهان به دهان در میان مخاطبان این مجموعه پیچید.

وطن امروز نوشت:
براساس استدلال طرح‌کنندگان این شایعه، فلاحی‌پور از بزرگ‌نمایی بازیگران «دلنوازان» شاکی بوده و ادعا کرده که حرمت بازیگری او در نگارش فیلمنامه این مجموعه نادیده گرفته شده است و تنها چیزی که در این سریال به چشم می‌آید بازیگران جوان آن هستند(!!) احتمالاً بر همین اساس هم پرویز فلاحی‌پور با گروه قطع همکاری کرده و از ادامه حضور در پروژه انصراف داده است.

همچنین بودند کسانی که همین خبر را به اختلافات مالی بر سر دستمزد، مستدل کرده و آن را موجب دلگیری فلاحی‌پور از «دلنوازان» دانستند. یکشنبه‌شب و با پایان ناگهانی کاراکتر «جهان» در داستان «دلنوازان» و کشته شدن او احتمال صحت این شایعات و اختلافات در ذهن مخاطبان قوت گرفت و حتی برخی پایان سریال را متأثر از این حاشیه‌ها و زودتر از موعد مقرر دانستند، اما اصل ماجرا گویا صورت دیگری داشته است.

پرویز فلاحی‌پور در گفت‌وگو با «وطن امروز» درباره کشته شدن «جهان» در سریال و پایان نقشش می‌گوید: من متاسفانه چند هفته‌ای است مبتلا به آنفلوآنزای نوعA شده‌ام و حال خیلی بدی دارم. اصلا در شرایطی نبودم که بخواهم بازی‌ در این مجموعه را ادامه دهم. من حتی در پاسخ به اصرارهای پیاپی آقای مهام (تهیه‌کننده مجموعه) مبنی بر ادامه حضورم در سریال، به ایشان گفتم بیایند حال مرا ببینند، من تمام بدنم درد می‌کرد و قادر به حرکت نبودم و به خاطر تزریق انواع و اقسام آمپول‌ها تمام دستم سوراخ‌سوراخ شده بود! بازیگر نقش«جهان» در پاسخ به این سؤال که آیا از ابتدا قرار بود جهان کشته شود یا این تغییر در پایان‌بندی به‌ دلیل وضعیت او بوده ‌است، گفت: پایان نقش من به شکل دیگری بود و قرار نبود که در نهایت کشته بشوم، اما روال عادی داستان در نسخه فعلی تغییر چندانی نکرده است.

وی درباره حضور پررنگ‌تر بازیگران جوان و نقش بیشتر آنها نسبت به بازیگران پیشکسوت در مجموعه که برخی آن را محور اختلافش با گروه تولید «دلنوازان» اعلام کرده بودند هم گفت: من از حضور جوانان در این سریال راضی هستم و به نظرم حدیث میرامینی و شاهرخ استخری حضور خیلی خوبی داشته‌اند.

این حرف‌ها که درباره من گفته شده ساخته ذهن و توهم یک سری افراد است که من اصلا نمی‌دانم از کجا این حرف‌ها را درمی‌آورند. اصلا چرا من باید در این‌باره حساسیت از خودم نشان دهم، من که اسمم اول عنوان‌بندی آمده و عملا نقش یک سریال هستم. با وجود تمام این اظهارات اما فلاحی پور به طور قاطع وجود اختلافات را رد نکرد و چنین اختلاف سلیقه‌هایی را طبیعی دانست و گفت: من برای شخصیت‌پردازی‌ها با عوامل کار اختلاف سلیقه داشتم اما این اختلاف سلیقه دلیل بر دعوا و درگیری نیست. آقای سهیلی‌زاده از دوستان من است همین طور آقای مهام و محمدی، ما فقط سر شخصیت‌پردازی‌ها با هم مشکل داشتیم و به نظرم این تضارب سلیقه‌ها موجب بهتر شدن کار می‌شود.

در حال حاضر هم از برخورد مردم و اینکه سریال «دلنوازان» با اقبال عمومی مواجه شده است، خوشحالم. امیدوارم که سلیقه مردم در آینده ارتقا پیدا کند و جایگاه‌ یک سریال را در قیاس با دیگر سریال‌ها بدانند.

 

منبع : خبر آن لاین
دسته ها : گفتگو - هنری - فرهنگی
سه شنبه بیست و ششم 8 1388
بازیگر سریال دلنوازان قهر کرد و رفت
پرویز فلاحی‌پور که درسریال دلنوازان در نقش "جهان" را بازی می‌کرد در اعتراض به کمرنگ بودن نقش خود از ادامه بازی صرف نظر کرد.

بییندگان این سریال شب گذشته به هنگام تماشای تلویزیون با داستان گم شدن جهان روبرو شدند. حال آن که این اتفاق در متن اصلی فیلمنامه وجود ندارد و کارگردان به دلیل قهر فلاحی‌پور داستان را تغییر داده است.

به گزارش همشهری جوان ، پرویز فلاحی‌پور از ابتدای سریال تاکنون به خاط کمرنگ بودن نقش خود بارها با سهیلی‌زاده ،کارگردان دلنوازان جرو بحث کرده و چون موفق به کرسی نشاندن حرف خود نشده ترجیح داده است از ادامه کار منصرف شود.

پرویز فلاحی‌پور پیش از این در سریال‌های شب‌دهم و گل‌های گرمسیری و یوسف بازی کرده است.
منبع : تاتبناک
دسته ها : خبر - هنری
شنبه بیست و سوم 8 1388
روایت فرزاد حسنی از زندگی خصوصی یک کارگردان
به یاد داشته باشیم که آدم‌ها حق حیات و انتخاب دارند. این واکنش‌ها از طرف کسانی که ادعای روشنفکری هم دارد خیلی عجیب است اما متاسفانه در مورد ما وجود دارد.
شفاف : فرزاد حسنی از وبلاگ نویسان و منتقدان سینمایی در یادداشتی که وبلاگش آنرا منتشر کرده بخش هایی از زندگی خصوصی خسرو سینایی کارگردان شاخص ایرانی را منتشر کرده که در نوع خود جالب است . فرزاد حسنی در یادداشت خود نوشته است :

تقریبا شک و تردید نیست که من یکی از دوستداران و طرفداران پر و پاقرص "خسرو سینایی" و فیلم های خاص او بخصوص فیلم "یار درخانه " و"عروس آتش" هستم .به نظرم فیلم "یار درخانه "فیلم خاصی بود که تنها یکبار از تلوزون ایران پخش شد و هرچند در زمان پخش این فیلم سن و سال کمی داشتم اما هنوز تمام این فیلم رو تو ذهنم ثبت و ضبط شده دارم و خیلی به این فیلم علاقه مند هستم . چند سال پیش فرصتی دست داد و با ایشان در خانه هنرمندان ملاقات و گپ و گفت طولانی داشتیم در مورد فیلم "عروس آتش" . می گفت که دخترش ظاهرا در مناطق جنوب –فکر کنم – در رشته پزشکی درس می خوانده و از نزدیک شاهد چنین اتفاقاتی در زندگی عشیره ای مردم آن مناطق بوده و به همین دلیل شکل گیری این داستان رو مدیون دخترش می دونست . وقتی ازش در مورد فیلم یار درخانه پرسیدم صحبتش رو با دیگران قطع کرد و با تعجب پرسید :مگه تو این فیلم رو دیدی ؟ این فیلم که جایی پخش نشده .

گفتم :بله دیدم.چندین سال پیش یکبار تو تلوزون پخش شد و برای من خیلی جالب و تاثیر گذار بود
و خیلی هم دوستش دارم چون به موضوع مهاجرت لهستانی ها به ایران و اون ماجرا خیلی علاقمندم و شما تنها کسی هستی که در باره این موضوع فیلم ساخته اید و به این موضوع هم علاقه خاصی دارید . . کلی در باره مهاجرت لهستانی ها به ایران و ماجرای مهاجرت گپ زدیم و من هم که مهیا و آماده اینجور بحث ها و گفتگوها هستم با اشتیاق با ایشان در این خصوص صحبت کردم .

تلاش و کوشش سینایی در پرداختن به این جمعیت انسانی مهاجر کهخ در جنگ جهانی دوم مجبور به مهاجرت به کشورمان شده اند در سال گذشته منجر به توجه جدی دولت لهستان به تلاش های سینایی در این خصوص شد .

یکی دیگر از فیلم های جالب سینایی در مورد موضوع مهاجرت لهستانی ها به ایران فیلم "مرثیه گمشده" است .مرثیه گمشده (The Lost Elegy) عنوان فیلمی مستند ساخته خسرو سینایی محصول سال ۱۳۶۲ ایران است.

این فیلم درباره مهاجرت هزاران لهستانی به ایران در طی سال‌های جنگ جهانی دوم در سال‌های ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ است. بنا بر برخی اسناد، تعداد مهاجران حدود ۳۰۰ هزار نفر بوده است.سینایی برای ساخت این فیلم، عکس‌های باقیمانده از جنگ جهانی دوم را به‌کار برده و همچنین با افرادی که آن دوره را به یاد دارند، گفتگو کرده است.

مرثیه گمشده در ۱۳ اکتبر ۲۰۰۷ برای نخستین بار در دانشگاه علوم انسانی لهستان به نمایش درآمد و از سینایی تجلیل شد. یک سال پس از آن در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۸، در مراسم اختتامیه جشنواره گیدنیای لهستان، صلیب لیاقت جمهوری لهستان از سوی" لخ کاشینسکی"، رئیس جمهور این کشور به سینایی اهدا شد.

این نشان افتخار به خاطر تلاش فراوان سینایی برای معرفی تاریخ ملت لهستان به وی اعطا شد.

یکی دیگر از فیلم های جالب توجه سینایی فیلم "گفتگو با سایه" است که در مورد زندگی "صادق هدایت" ساخته شده و خود بحث جدایی را می طلبد که اگر عمری باقی باشد و حوصله کافی مفصل در مورد این فیلم و صادق هدایت و زندگی خصوصی اش می نویسم .

اشاره دوم



یکی از نکات جالب در زندگی خصوصی سینایی بزرگ همزیستی جالب او با دو همسر است . با توجه به خصوصیت فردی و تحصیلات و موقعیت فردی او به عنوان یک روشنفکر اجتماعی و فرهنگی زندگی کردن با دو همسر کمی عجیب و غریب می نماید .

برای من این موضوع همیشه جالب توجه بود و علاقه داشتم در این خصوص چیزی بنویسم . نکته جالب اینکه هر دو همسر سینای از اساتید و نقاشان به نام و صاحب سبک هستند که تابلوهایشان در نمایشگاه ها و گالری های داخل و خارج از کشور با استقبال بسیار زیاد مواجه می شوند.

شاید در عالم پرهیاهو و پر از فراز و نشیب هنرمندان این سیک زندگی خاص این سه هنرمند در کنار یکدیگر کمی عجیب و غریب باشد.به نظرم این نوع زندگی خصوصی هر چه هست منحصر به فرد و یگانه است چه در عالم هنر ایران و حتی در جهان نمی توان نمونه مشابهی در در دنیای امرووز برای این شیوه زندگی سه هنرمند در کنار یکدیگر،پیدا کرد. اما فرح اصولی همسر دوم سینایی از کیفیت و شرایط این نوع زندگی سخن می گوید و نقاط تاریک ذهنمان را در این مورد روشن می کند :

فرح اصولی در سال 1332 در زنجان متولد شد، وی دیپلم نقاشی از هنرستان زیبای دختران و لیسانس گرافیک دانشکده هنرهای زیبا است،شرکت در نمایشگاهای انفرادی،گروهی و گروه دنا،سابقه تدریس و دبیر نمایشگاه و دو سالانه از فعالیت های اصولی به شمار می رود.فرح اصولی، عقیده دارد که تصویر‌سازی قصه‌های قرآنی، نسل آینده را با مفاهیم عمیق آن آشنا می‌کند و خاطر نشان می‌سازد: "درقرآن قصه‌های آموزنده‌ای وجود دارد که می‌توان بر اساس آنها به تصویر‌گری پرداخت و به این وسیله نسل آینده را با مفاهیم عمیق این کتاب آسمانی پیوند داد".

این هنرمند تصویر‌گر می‌افزاید: "معتقد هستم اگر هنرمندی بخواهد راستگو باشد، هنرش امری معنوی خواهد بود، زیرا آثارش باید از خاستگاهی باطنی آغاز شود و سفر درونی هنرمند برای خلق اثر نمی‌تواند امری عادی و این جهانی باشد. در این سفر، معنویت نقش اصلی را بازی می‌کند و اگر به این نکته توجه شود، اثر هنری خلق شده، با ارزش خواهد شد. در اعصار کهن، هنرمند نگارگر به دنبال نقش یک واقعیت قدم برنمی‌داشت بلکه با درهم‌ریختن پرسپکتیو و شفاف‌کردن حایل‌ها، فضایی می‌آفرید که خارج از زمان و مکان مادی بود و دنیای دیگری را نشان می‌داد."

فرح اصولی بیشتر به عنوان هنرمند و کمتر به عنوان همسر دوم کارگردانی صاحب نام شاخته شده است . مثلث زندگی "فرح اصولی"، که دو راس دیگرش "خسرو سینایی" و "گیزلا وارگا" هستند، 20 سال است این پرسش را در ذهن بسیاری برانگیخته است که چگونه یک مرد روشنفکر فیلم‌ساز می‌تواند دو همسر روشنفکر نقاش داشته باشد، هر سه با هم زندگی کنند و هر سه راضی باشند؟ و آیا طرحی را که درانداخته‌اند برای زندگی دیگران هم توصیه می‌کنند؟

متنی که می‌خوانید خلاصه گزیده‌ ایست از مصاحبة 7صفحه‌ای با فرح اصولی که در شماره 38 مجله زنان به چاپ رسیده است.

- خانم اصولی چند سال دارید و چند سال است ازدواج کرده‌اید؟
43 ساله هستمدر 24 سالگی ازدواج کردم و دو فرزند 11و 9 ساله دارم.

- خانم اصولی از آشنایی با همسر و ازدواجتان بگویید.

اول بگویم که شوهر من همسر دیگری به نام گیزلا وارگا دارد. ایشان نقاش هستند و بسیار ارجمند و تاثیرهای بسیار مثبتی بر من داشته‌اند. من 13سال از شوهرم و 9سال از گیزلا کوچک‌ترم و در دوره‌ای با آن‌ها آشنا شدم که تازه فارغ‌التحصیل شده بودم. خیلی چیزها را از این دو نفر، که شخصیت و سواد چشمگیری دارند، یاد گرفته‌ام و متقابلاً تاثیراتی هم بر آن‌ها گداشته‌ام. آشنایی ما از ساختن یک فیلم انیمیشن شروع شد. آن‌جا هر سه با هم آشنا شدیم و من به یک اندازه تحت تاثیر شوهرم و گیزلا قرار گرفتم.

-احتمالاً شیوه زندگی شما تبعاتی هم به دنبال داشته، لطفا برایمان از واکنش‌های بیرونی بگویید.

بله این قضیه پیامدهای فراوانی داشته. مثلا مطبوعاتی‌ها زندگی ما را منفی و متحجرانه می‌دانند. این موضع‌گیری‌ها هم در نشریات دولتی و هم خصوصی وجود دارد. هر کدام از این دو گروه نگاه خاص خود را به زندگی ما سه نفر دارد. ما را از خود می‌دانند. در حالی که توجه زیاد به زندگی خصوصی هنرمند و بایکوت‌کردن او رفتار ناپخته‌ای است. اولین نشانه روشنفکری ظرفیت داشتن است. باید به زندگی، اثر هنری یا تفکر فرد با دید بازی نگاه و بعد رد یا قبولش کنیم. باید به یاد داشته باشیم که آدم‌ها حق حیات و انتخاب دارند. این واکنش‌ها از طرف کسانی که ادعای روشنفکری هم دارد خیلی عجیب است اما متاسفانه در مورد ما وجود دارد. یک بار پسرم را پیش پزشکی بردم گفت: "گلویش چرک کرده اما طبیعی است. هنرمندها معمولا به بچه‌هایشان توجه نمی‌کنند." من بینهایت رنجیدم چون توجهی که من و امثال من به بچه‌ها داریم با یک محاسبه ساده دو برابر بقیه است.

-واکنش گیزلا در مورد ازدواجتان چه بود و این موضوع چه قدر برایتان اهمیت داشت؟

اصلاً این ازدواج پیشنهاد گیزلا بود. ما سه نفر در آن لحظه بدون این‌که به جنسیت فکر کنیم به عاطفه‌ای که بین هر سه ما ایجاد شده بود بها دادیم. در این زندگی به یقین هیچ کسالتی وجود نداشت اما زحمت و سختی‌های زیادی وجود داشت. چیزی که دیگران در مورد ارتباط من و گیزلا خیال می‌کنند این است که رقیب عشقی داشتن تجربه سختی است ولی من می‌گویم چیزی که در این زندگی تجربه کرده‌ام نکته‌ای ظریف‌تر اما سخت‌تر از این تحلیل‌های ساده است. قضیه بیشتر به امتحانی دائمی و هر روزه شبیه است، امتحانی که باید در دل خودمان بدهیم و اگر آدم در دل خودش هم بخواهد دروغ بگوید، زندگی‌اش خیلی راحت تبدیل به جهنم می‌شود. اصل این است که بتوانیم همه چیز را ببخشیم.

-ارتباط بین زن و مرد و اصلاً ازدواج بر اساس قانونی غریزی و تملک‌جویانه است. معمولاً در مقوله زناشویی سخاوت نمی‌گنجد واین باور به مشارکت گذاشتن عشق را سخت می‌کند.

ببینید انحصارطلبی یک شکل عشق است و بخشیدن و بزرگواری شکلی دیگر. وقتی زنی می‌فهمد که شوهرش با زنی رابطه دارد خیلی ضربه می‌خورد اما در این گونه موارد زنان معمولاً بیش از آن که به مسئله روابط جنسی آن دو فکر کنند، نگران عاشق‌شدن شوهرانشان به رقیبند. این مقوله در کتاب جنس دوم سیمون دوبوار هم وجود دارد. خیلی از زنانی که در چنین موقعیتی قرار می‌گیرند، برای تسکین خودشان می‌گویند: "ارتباط جدید شوهرم عشق نیست، ارتباطی است که دیر یا زود تمام می‌شود." اتفاقا وقتی فرد سختی‌های زیادی را در رابطه با کسی تحمل کرده و لحظات باارزشی را از اوج تا سقوط داشته، از مرزهایی عبور کرده و از انحصارطلبی‌ها گذشته، طبیعی است که وابستگی‌اش شدیدتر می‌شود چون بهای پرداخت شده زیادتر بوده است. در عین حال نمی‌توانم بگویم که آدم چه طور در آنِ واحد می‌تواند دو نفر را دوست داشته باشد.

-خانم اصولی به نظر می‌آید که شما مصراً طرح زندگیتان را برای دیگران پیشنهاد نمی‌کنید؟

بله من حقیقتاً با صدای بلند اعلام می‌کنم که زندگی‌ام شبیه هیچ کدام از مواردی نیست که در اطراف اتفاق می‌افتد. ما در یک خانه زندگی می‌کنیم. در یک آتلیه کار می‌کنیم. همه مسائل‌مان به هم وصل است. من اصلاً ازدواج‌های دردناک مجدد را که کاملاً به زندگی شخصی‌ام بی‌شباهت‌اند، رد می‌کنم چون به حق انتخاب اعتقاد دارم و تحمیل را به راحتی نمی‌پذیرم. خود ما شاید اگر دو سال زودتر یا ده سال دیرتر با هم آشنا می‌شدیم، این زندگی شکل نمی‌گرفت. یا اگر یکی از اعضای مثلث چیزی غیر از این بود، چنین ترکیبی حاصل نمی‌شد. من که حاضر نبودم با مرد دیگری در چنین زندگی‌ای شریک شوم و این همه بها بپردازم. تازه عشق همه ماجرا نیست، وقتی قدم در راه گذاشتید تازه اول امتحان پس‌دادن است. این ریاضت‌ها در حوصله همه نیست.
منبع : فردا
سه شنبه بیست و یکم 7 1388
به یاد تصویر کودکی در قاب سینما
برخلاف کپل، نارنجی، دم باریک و کلاه قرمزی و پسر خاله که صدسال دیگر هم بگذرد، باز هم کودک‌ می‌مانند، بخش عظیمی از خاطرات کودکی ما، با زمان رشد می‌کنند، قد می‌کشند و چهره عوض می‌کنند. این چهره‌های معصوم و با نمک که با ذات پاکشان جلوی دوربین رفته‌اند، امروز یا از سینما و صفحه شیشه‌ای تلویزیون دور شده‌اند، یا آنقدر بزرگ شده‌اند که فقط با دیدن اسمشان در تیتراژها بشود، پیدایشان کرد.

آن زمان‌های دور که قهرمان‌ها، معصومتر از امروز بودند و تماشاگر با پیچش‌های داستانی اندکی جذب می‌شد، بی‌شمار قهرمان روی پرده سینما می‌آمد و می‌رفت و بی‌شمار خاطره به جا می‌گذاشت و بی‌شمار تعجب از دیدن دوباره‌شان.
در این سینمای 30 ساله، جوان‌های بسیاری سن و سال‌دار شدند و حالا فارغ از دویدن به دنبال خانه دوستشان، دیگر خانه و زندگی به هم زده‌اند.

* مجید جوزانی
کمی که به گذشته برگردی، یا لابه لای فرهنگ فیلم‌های ایرانی، اسم «جاده‌های سرد» را جستجو کنیم، حتما تصویر کودکی را به خاطر می‌آورید که اسمش رحمان بود و برای تهیه دارو برای پدر بیمارش با معلم مدرسه (علی نصیریان) راهی شهر می‌شود. در این فیلم که مسعود جعفری جوزانی در سال 64 کارگردانی کرد، مجید جوزانی، نقش رحمان را بازی کرد.
مجید جوزانی که دکترای تئاتر دارد، در طول این سال‌ها، همچنان در حوزه سینما و به خصوص تئاتر فعالیت می‌کند و امروز مدیر خانه هنرمندان ایران است.

* مژی‌لانگ دانش‌پوی
به گزارش فارس، سال 64 فیلم دیگری با عنوان «مادیان» ساخته شد که علی ژکان آن را کارگردانی کرد. در این فیلم که همچنان در اذهان سینمادوستان باقی مانده، کاراکتری به اسم گلبوته داشت که نقش آن مژی‌لانگ دانش‌پوی بازی می‌کرد. این دختر 12-13 ساله که شمار بسیاری از منتقدان سینما بازی‌اش را ستوده‌اند، امروز در خارج از کشور و در انگلستان زندگی می‌کند و تنها چندی پیش در فیلم مستندی که درباره مادیان ساخته شده بود، با وی گفت‌وگویی شد.

* مهدی اسدی
مهدی اسدی، بازیگر شماری از فیلم‌های به نمایش در نیامده ابوالفضل جلیلی است. او در: یک داستان واقعی، مرد ناتمام، شیرک، گال و بهار بازی کرده است. این چهره که در آثار جلیلی شناخته شد، هنوز در عرصه سینما فعال است، ولی دیگر به سراغ بازیگری نمی‌رود.

اسدی در این باره می‌گوید: آخرین کارم یک فیلم مستند کوتاه به اسم هومیان است که درباره نگاره‌های صخره‌ای ساختم.
او که صدابرداری را به صورت حرفه‌ای پی ‌می‌گیرد، افزود: من هنوز با آقای جلیلی کار می‌کنم و در فیلم گل یا پوچ به عنوان دستیار کارگردان فعالیت کردم.
اسدی می‌گوید: سینما را دوست دارم ولی نمی‌خواهم بازیگری کنم، چون از مطرح شدم، بدم می‌آید.

* حامد کلاهداری / شهنام شهابی
حامد کلاهداری، که این روزها خبر کارگردانی نخستین فیلم سینمایی‌اش با عنوان شکلات داغ منتشر شده، بازیگری را از فیلم شاخ گاو کاری از کیانوش عیاری شروع کرده است، آن هم در سن 9 سالگی.
کلاهداری به فارس می‌گوید: خانه ما روبه‌روی دانشگاه تهران بود، یک روز یک دانشجوی تئاتر به من پیشنهاد داد که در فیلمش بازی کنم، بعد از همین طریق به آقای عیاری معرفی شدم.
او می‌افزاید: از سن 11 سالگی کارگردانی می‌کنم و حدود 57 سریال بازی کرده‌ام و 6-7 فیلم سینمایی. به موازات بازی هم مرتبا فیلم ساختم که در جشنواره مختلفی هم جایزه کسب کردند.
این بازیگر کودک دیروز و کارگردان امروز گفت: بازیگری دغدغه من نیست و همیشه کارگردانی را دوست داشته‌ام.

او که با شهنام شهبازی در فیلم تعطیلات تابستانی همبازی بود، در پاسخ به خبرنگار فارس از وضعیت کنونی او، اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و می‌گوید: حدود 15 سال است که از او بی‌ خبرم. ما همسایه و دوست بودیم و در تعطیلات تابستانی، خودم معرفی‌اش کردم که با هم بازی کنیم.
وی گفت: حدود 15 سال است که از او بی‌خبرم، فقط یک شماره تماس دارم که از خانه‌شان است و فکر می‌کنم هنوز هم همان جا باشند.

* شاهد احمدلو
شاهد احمدلو، بازیگر نقش کوتاهی در سرب مسعود کیمیایی بود. او که پسر محمدولی احمدلو، مدیر تدارکات سینما است، دیگر به عنوان یک کارگردان سینما شناخته شده. او که فارغ التحصیل رشته نقاشی از دانشکده هنر و معماری است، پس از ساخت چند فیلم کوتاه و مستند، فیلم‌های بلند موش، اگه می تونی منو بگیر ، چند میگیری گریه کنی را کارگردانی کرد.
احمدلو در ایام کودکی‌اش در فیلم‌های دندان مار، گروهبان، دره شاپرک ها، چاووش بازی کرد و باج خور، حریف دل، فردا روز دیگری است، پاییز بلند، قافله دیگر فیلم‌های او در سمت بازیگر هستند.

* بابک بادکوبه
بابک بادکوبه، یکی از کودکان سریال مشهور «خانه ما» است که در سال 69 در فیلم سفر جادویی ساخته ابولحسن داوودی، کودکی‌های اکبر عبدی را بازی کرد. او که در تلویزیون فعالیت می‌کند، دو سال پیش، آخرین بار در فیلم همخانه (1386) بازی کرد.
او چندین بار نیز به عنوان مجری، در برنامه‌های تلویزیونی جلوی دوربین رفت.

* مهدی باقربیگی
مهدی باقربیگی یکی از آشناترین چهره‌های کودکی است که هنوز که هنوز است، گه‌گاه که تلویزیون قسمت‌هایی از قصه‌های مجید را پخش می‌کند، همه مشتاق تماشای شیطنت و هوش کودکانه‌اش هستند.
باقربیگی که به عنوان مجید شناخته شده، در مجموعه 9 قسمتی قصه‌های مجید در سال 71 به کارگردانی کیومرث پوراحمد بازی کرد. این پسر‌بچه اصفهانی که در کل ایران، شناخته شده است، پس از سالها دوباره در سریال سرنخ به کارگردانی پوراحمد بازی می‌کند.

او که در رشته مهندسی کشاورزی تحصیل کرده، مدتها در فیلمی بازی نکرد ولی در جشنواره‌های کودک و نوجوان به عنوان میهمان افتخاری حاضر می‌شد.
باقربیگی یادگاری از شخصیت فراموش نشدنی مجید است که در کنار پروین دخت یزدانیان (بی بی) هر جمعه کودک و پیر منتظر تماشایش بودند.

* میرفرخ هاشمیان و بهاره صدیقی
میرفرخ هاشمیان و بهاره صدیقی بازیگران فیلم بچه‌های آسمان ساخته مجید مجیدی هستند. آنها با خلق دنیایی که فقر نتوانسته است، آن را تخریب کند، فراتر از مرزهای ایران رفتند. رضا ناجی که در این فیلم همبازی آنها بوده، درباره این دو بازیگر می‌گوید: من همچنان از حال همه همبازی‌هایم باخبرم. میرفرخ هاشمیان که نقش علی را بازی می‌کرد، کودک با استعدادی بود و بعد از بچه‌های آسمان نیز در فیلم کوتاهی به اسم کیف بازی کرد، ولی دیگر متاسفانه پیشنهادی دریافت نکرد.
وی ادامه می دهد: میرفرخ حالا کارمند یک شرکت است و دلش می‌خواهد که دوباره فیلم بازی کند. بهاره صدیقی هم که نقش زهرا را بازی می‌کرد، حالا برای خودش دختر بزرگی شده و دانشجو است. اما دیگر فیلمی بازی نکرد.
ناجی می‌گوید: آنها گلچینی هستند که مجیدی کشفشان کرد و استعداد خیلی شگرفی هم دارند. مثلا حسین عابدینی (بازیگر فیلم پدر) هم یکی از همین کشف‌های مجیدی است که بازیگری را ادامه داد و در سریال از یادرفته ساخته فریدون حسن‌پور بازی می‌کند.

* محمد شعبان‌نوری
در این لیست بلند، بازیگرانی چون محمد شعبان‌نوری هم دیده می‌شوند، که در فیلم درخت گلابی در سال 76 بازی کرد و سال بعد در عشق طاهر نیز جلوی دوربین رفت. در طی این سالها او، در یکی‌، دو سریال تلویزیونی با چهره‌ای بزرگتر از قبل ایفای نقش کرد و گویا کم و بیش نیز در عرصه سینما فعال است و فیلم کوتاه می‌سازد.

* مهراوه شریفی‌نیا و شروین نجفیان
مهراوه شریفی‌نیا اولین بار، سال 68 در دزد عروسک‏ها ساخته محمدرضا هنرمند بازى کرد و با اکبر عبدى و مادرش (آزیتا حاجیان) همبازى شد. او در این فیلم، در کنار شروین نجفیان، دو بازیگر کودک این فیلم بودند.
او بعدها در نقش کوتاهی در سریال امام علی (ع) بازی کرد و در هجده سالگى براى رخشان بنى‏اعتماد در فیلم سینمایی «زیر پوست شهر» ایفای نقش نمود. دخترى به نام تندر، پرنده‌ از قفس پرید و بازی در چند فیلم کوتاه حاصل بخشی از فعالیت‌های شریفی‌نیا بود که در نهایت در سریال ساعت شنی (بهرام بهرامیان)، حضور پررنگ و قابل تأملی یافت. او اکنون یکی از بازیگران شناخته شده در تلویزیون محسوب می‌شود که آخرین کارش در سینما اخراجی‌ها 2 بود.
نکته قابل توجه این است که بازیگر نقش مقابل، شریفی‌نیا، یعنی شروین نجفیان در کار موسیقی فعالیت می‌کند و آخرین حضورش در عرصه بازیگری فیلم هفت ترانه بود.

* ملیکا شریفی‌نیا
ملیکا شریفی نیا بازی در سینما را از سال 1370 با فیلمی به نام «اوینار» به کارگردانی «شهرام اسدی» شروع کرد و سپس با دیدار در استانبول، دایان باخ، اشک و لبخند و ... ادامه داد.
وی در سال‌های اخیر بیشتر به عنوان بازیگر سریال‌های تلویزیونی فعالیت داشته و از کارهای اخیر او می‌توان به سریال «شمس‌العماره» اشاره کرد.

* عطیه معصومی
عطیه معصومی بازیگر فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» (پوران درخشنده)، است که آخرین بار در سریال بزنگاه به کارگردانی رضا عطاران بازی کرد. این دختربچه ناشنوا که حالا دیگر ازدواج کرده و صاحب یک کودک شده، تصویر معصوم و کودکانه‌اش در پرنده کوچک خوشبختی، با نامش عجین شده است.

* عمار تفتی، امید آهنگر، سعید شیخ‌زاده و دیگران
براساس این گزارش، به جز عمار تفتی بازیگر فیلم‌های ایلیا نقاش جوان و نون و گلدون، که دیگر بازیگر مطرحی شده، امید آهنگر بازیگر مجموعه تلویزیونی علی کوچولو که در سریال‌های تلویزیونی ادامه کار می‌دهد، سعید شیخ‌زاده بازیگر دره شاپرک‌ها، حسنک، علی و غول جنگل، خوش خیال که هر از چند گاهی شاهد بازی‌اش در تلویزیون هستیم، بازیگران کودک فیلم‌های اسب‌های چوبی، نان و کوچه، مسافر جنوب، ننه لالا و فرزندانش، خانه دوست کجاست؟، بی‌بی چلچله، رابطه، نیاز، مدرسه پیرمردها، دونده و... هستند که یاد و خاطره‌شان با ماست و هنوز تصویر کودکی‌هایشان برای مخاطب پررنگ‌ است.

نویسنده: آزاده کریمی
منبع : تابناک
دسته ها : خبر - هنری - فرهنگی
دوشنبه بیستم 7 1388
10 سینماگر ایرانی به امریکا می روند  
 

گروه فرهنگی، شیما شهرابی؛ گروهی 10نفره از سینماگران ایرانی از جمله محمدمهدی عسگرپور، ابراهیم حاتمی کیا، رخشان بنی اعتماد و سیدرضا میرکریمی به دعوت آکادمی اسکار از جمعه هفته آینده در برنامه بررسی سینمای ایران در امریکا شرکت می کنند. این اتفاق در حالی رخ می دهد که چندی پیش اعضای هیات رئیسه آکادمی اسکار به دعوت خانه سینما برای برگزاری کارگاه های تخصصی به ایران سفر کردند. سفر این افراد با اعتراض معاون هنری رئیس جمهور که در دولت اخیر بر مسند معاونت سینمایی وزارت ارشاد تکیه زده است، روبه رو شد. شمقدری که در اوج اختلاف با جعفری جلوه معاونت سینمایی دولت نهم قرار داشت وزارت ارشاد را در تصمیم گیری خانه سینما درباره دعوت از این افراد مقصر دانست و اعضای آکادمی اسکار را منتسب به نظام سرمایه داری و سیاسی هالیوود دانست که در آن فیلم های ضدایرانی ساخته می شود. دامنه اعتراضات او فراتر هم رفت تا جایی که مجلسیان حامی رئیس دولت که حرف های معاون فرهنگی را هم راستا با ایده و دیدگاه احمدی نژاد می دانستند سه وزیر ارشاد، اطلاعات و امور خارجه را برای پاسخ درباره حضور این افراد که شمقدری آنها را هالیوودی ها می خواند به مجلس فراخواندند. واکنش ها و اعتراضات اصولگرایان مجلس و معاونان رئیس دولت و هنرمندان هم نظرشان به سفر اعضای آکادمی اسکار تا جایی ادامه پیدا کرد که سید گانیس رئیس آکادمی اسکار در یکی از کارگاه های تخصصی گفت؛ «ما برای سیاست به ایران نیامده ایم بلکه برای کار فرهنگی به ایران آمده ایم. ما نمایندگان هالیوود نیستیم، ما نمایندگان آکادمی اسکار هستیم.» حالا و در آستانه نشستن شمقدری بر صندلی معاونت سینمایی قرار است عده یی از سینماگران ایرانی به دعوت آکادمی اسکار که اعضای سفرکرده اش به ایران با تمام حرف و حدیث های شنیده شده خاطرات و لحظات جالبی را از سفر به ایران در سایت رسمی آکادمی اسکار ثبت کردند به امریکا بروند. آنها برای شرکت در برنامه «از نزدیک و شخصی؛ فیلمسازان ایرانی از زبان خودشان» که با همکاری آکادمی اسکار و آرشیو فیلم و تلویزیون یوسی ال ای در سالن جیمز بریج برگزار می شود، سفر می کنند. در این برنامه قرار است پس از نمایش هشت فیلم از سینمای امروز ایران، جلسه بحث و بررسی با حضور یک یا چند نفر از عوامل هر فیلم برگزار شود. محمدمهدی عسگرپور، ابراهیم حاتمی کیا، سیدرضا میرکریمی، رخشان بنی اعتماد، امین تارخ، فرهادی توحیدی، فاطمه معتمدآریا، مجتبی راعی، علیرضا رئیسیان و مجتبی میرتهماسب سینماگرانی هستند که به نمایندگی از سینمای ایران در برنامه «از نزدیک و شخصی» شرکت و سینمای ایران را به مخاطبان امریکایی معرفی می کنند. به گزارش مهر برنامه سینماگران ایرانی در طول این سفر به این شرح است؛ نخستین جلسه این برنامه ساعت 30/19 به وقت محلی روز جمعه نهم اکتبر با حضور تمام سینماگران ایرانی برگزار می شود و بعد از آن فیلم سینمایی «به همین سادگی» به نمایش درمی آید. در نشست نقد و بررسی این فیلم میرکریمی حضور خواهد داشت. مستند «بانوی گل سرخ» هم روز شنبه پس از نمایش با حضور میرتهماسب بررسی می شود.

«به نام پدر» حاتمی کیا هم همان روز پس از مستند 40 دقیقه یی «بانوی گل سرخ» به نمایش درمی آید و با حضور فیلمساز شاخص سینمای جنگ مورد بررسی قرار می گیرد. روز یکشنبه 11 اکتبر نوبت به نمایش فیلم سینمایی «سفر به هیدالو» می رسد که در جلسه بحث و بررسی پس از آن راعی حضور خواهد داشت.

برنامه «از نزدیک و شخصی؛ فیلمسازان ایرانی از زبان خودشان» روز پنجشنبه 15 اکتبر با نمایش «مادر» زنده یاد علی حاتمی در لینوود دان تیه تر آکادمی اسکار ادامه می یابد که در نشست پس از آن امین تارخ بازیگر فیلم شرکت می کند. همان روز «پرونده هاوانا» هم به نمایش درمی آید و در نشست نقد و بررسی آن رئیسیان و توحیدی کارگردان و نویسنده حضور می یابند. این برنامه روز جمعه با نمایش دو فیلم دیگر در لینوود دان تیه تر آکادمی اسکار به پایان می رسد؛ ابتدا «گیلانه» که با حضور بنی اعتماد و معتمدآریا کارگردان و بازیگر نقد و بررسی می شود و در نهایت هم «هفت و پنج دقیقه» به نمایش درمی آید و با حضور عسگرپور و توحیدی کارگردان و نویسنده مورد بررسی قرار می گیرد. سایت آکادمی اسکار در توصیف سینمای ایران چنین نوشته است؛ سینما در ایران- سرزمین شاعران و داستانسرایان- تاریخی طولانی و تاثیرگذار دارد. جامعه بزرگ و تثبیت شده هنرمندان سینمای ایران امروز در تهران و دیگر نقاط فعالیت می کنند و مهارت های فنی و شیوه روایت شاعرانه آثار آنان از سوی مخاطبان و جشنواره های سینمایی تحسین شده است. فیلمسازان جوان و ساختارهای متفاوت روایی هم در سینمای ایران ظهور کرده اند. یکی از قدیمی ترین جشنواره های سینمایی ایران در امریکا در یو سی ال ای برگزار می شود اما جلسه های نمایش فیلم به ندرت با حضور فیلمسازان همراه بوده است. این برنامه فرصتی است برای نمایش فیلم و شنیدن روند تولید هر کدام از زبان خالقان آنها. این جملات ستایش آمیز از سینمای ایران حاصل حضور اعضای آکادمی اسکار است که به دعوت خانه سینما به ایران سفر کردند و در کارگاه های تخصصی چند فیلم ایرانی را تماشا کردند و به بحث و بررسی آن پرداختند. بسیاری با رسیدن سمت معاونت سینمایی به جواد شمقدری و مطرح شدن نام هایی چون علیرضا سجادپور و... برای تصدی زیرمجموعه های معاونت سینمایی ارشاد به آغاز درگیری های معاونت سینمایی ارشاد و خانه سینما اشاره کردند. شاید سفر سینماگران به امریکا بار دیگر مورد اعتراض افرادی که آمدن اسکاری ها را به ایران جایز نمی دانستند قرار گیرد. آنها که بحث های سیاسی را به فرهنگ مرتبط می دانستند این روزها در معاونت سینمایی نقش های اساسی تری دارند. پیشنهاد می دهیم قبل از هر تصمیم گیری سری به سایت آکادمی اسکار بزنند و خاطرات خوش سینماگران امریکایی از سفر به ایران و نگاه تحسین آمیزشان به فیلم های ایرانی را بخوانند آن وقت شاید یادشان بیاید تعامل فرهنگی با سینماگران دنیا و آشنا شدن فرهنگ ها خیلی هم به سیاست مربوط نیست.

منبع : بازیاب
دسته ها : خبر - هنری
شنبه یازدهم 7 1388
همه چیز درباره لیلا حاتمی
به علت بیماری پدرش در ۱۳۷۵ تحصیل را نیمه کاره رها کرد و به ایران بازگشت.
سینمای ما: لیلا حاتمی، دو هفته پس از ‌آغاز اکران پانزدهمین فیلم کارنامه بازیگریش، سی و هفتمین سالگرد تولدش را جشن خواهد گرفت. همزمانی این دو رویداد را می‌تواند سرفصل‌ تازه‌ای درکارنامه این بازیگر تلقی‌کرد. سیزده سال پیش داریوش مهرجوئی بازی فیلم نقش لیلا را به او سپرد، حادثه‌ایی که حضور‌های موردیش در فیلم‌های پدر فقید زمینه وقوعش را فراهم نکرده بود.

نه سال پیش با فیلم آب و آتش او با یک پیچ تند هم تصورات ما از خودش در تکرار نقش دختران معصوم و بغض آلود را فرو‌ریخت. مریم شکوهی با آن پسر‌عموی سنگدلش تیشه‌ای بود به ریشه همه تصورات ما از لیلا حاتمی. او یک بازیگر کامل بود. لیلای مهرجوئی و مریم فیلم آب و آتش فریدون جیرانی برایش ارج و قرب و توجه آوردند. او توانست بار سنگینی که این دو فیلم بردوشش گذاشته بودند، با دیپلم افتخارفجر و تندیس خانه سینما به سلامت زمین بگذارد. اما تکرار فیلم‌هایی که دوباره لیلا را به همان وادی معصومیت ذاتی و بغض ابدی می‌کشاند، آرام آرام ما را به فراموشی آن پیچ تند فر‌ا‌می خواند.

او در این سال ها طعم مادر شدن را چشید و سنش هر سال با تکرار همان نقش‌ها بالا می رفت، تا ما هم چنان دل خوش آرامش چهره‌ایی باشیم که یاد‌آور صحنه‌های باشکوه عاشقیت در فیلم‌های پدرش بود. اما پیچ تند دوباره در راه بود. بگذارید قبل از رسیدن به این پیچ تند کمی درباره لیلا حاتمی حرف بزنیم. در رشتهٔ ریاضی فیزیک در تهران دیپلم گرفت. در دانشگاه پلی تکنیک در رشتهٔ برق شروع به تحصیل کرد. پس از دو سال به لوزان سوئیس رفت تا ادبیات فرانسه بخواند.

به علت بیماری پدرش در ۱۳۷۵ تحصیل را نیمه کاره رها کرد و به ایران بازگشت. این همه تغییر مسیر را جز پیچ تند چه می توان نامید. می‌خواهم بازهم درباره لیلا حاتمی حرف بزنم. درباره این که او فیلم‌نامه شب‌افتتاح نوشته جان کاساواتیس را ترجمه کرده. فیلم‌نامه فیلمی درباره تنهائی. درباره دلشوره و تنهائی بازیگر روی صحنه. درباره انجام بازی ‌در میان جمع در اوج تمنای نیاز به گوشه نشینی و عزلت. حالا سرجمع حرف هایم را می خواهم این طور ادامه بدهم. که آن تحصیلات نا‌کام از برق به ادبیات فرانسه و از تهران به لوزان و این ترجمه از این فیلم خاص تکلیف ما را با لیلا حاتمی روشن می‌کند. او آرامش خود و فیلم‌های عادیش را به یک باره با یک پیچ تند بهم می زند.

چرا که بازیگر است. او که فرزند درام نویسی بزرگ و بازیگری خود ساخته محسوب می‌شود، خوب باید بداند که چه وقت تکخال خود را از آستین بیرون بیاورد. بی‌پولی تکخال لیلا حاتمی است. پیچ تندی که به سلامت از آن عبور کرده . او در فیلمی کمدی، با انبوه بازیگران شناخته شده به تنهائی گلیم خودش را به لطف انتخاب درست و هدایت حساب شده کارگردان از آب بیرون بکشد. او بازیگر است و در این کار به پختگی رسیده. در بی‌پولی او با نهایت دقت و احساس یک دختر ساده‌لوح طبقه متوسط تهرانی را به نمایش می‌گذارد. بی‌پولی اثبات بدون بحث این ادعاست که لیلا حاتمی در اوج است. خدایا برای او یک پیچ تند دیگر مقدر کن. این آرزوی ماست برای او در آستانه چهل‌سالگی.
منبع : فردا
دسته ها : مقالات - هنری
پنج شنبه نهم 7 1388
X