دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1765283
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
خاطراتی از شهید بابایی
ولی الله کلاتی:
شهید بابایی در سال 1349 برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت. طبق مقررات دانشکده می بایست هر دانشجوی تازه وارد به مدت دو ماه با یکی از دانشجویان آمریکایی هم اتاق می شد. آمریکائی ها، در ظاهر، هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان می کردند؛ ولی واقعیت چیز دیگری بود. چون عباس در همان شرایط نه تنها تمام واجبات دینی خود را انجام می داد بلکه از بی بند و باری موجود در جامعه غرب پرهیز می کرد.

هم اتاقی او در گزارشی که از ویژگی ها و روحیات عباس می نویسد، یادآور می شود که بابایی فردی منزوی و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت است و از نوع رفتار او بر می آید که نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی می باشد و شدیداً به فرهنگ و سنت ایرانی پایبند است. به هر حال شخصی است«غیر نرمال»؛ و پیداست که منظور از آداب و هنجارهای اجتماعی در غرب چه چیزهایی است. همچنین گفته بود که او به گوشه ای می رود و با خودش حرف می زند؛ که منظور او نماز و دعا خواندن عباس بوده است. گزارشهای آن آمریکایی بعدها باعث شد تا گواهینامه خلبانی به او اعطا نشود، و این در حالی بود که او بهترین نمرات را در رده پروازی به دست آورده بود.

روزی در منزل یکی از دوستان راجع به چگونگی گذراندن دوره خلبانی اش از او سؤال کردم. او پاسخ گفت:
ـ خلبان شدن ما هم عنایت خداوند بود.
گفتم:ـ چطور؟
گفت:ـ دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود؛ ولی به خاطر گزارش هایی که در پرونده خدمتی‌ام درج شده بود تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند؛ تا سرانجام روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که می بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم در امر خلبانی اظهار نظر می کرد. او پرسش هایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤالهای ژنرال بر می آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت؛ زیرا احساس می کردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه هایی که برای زندگی آینده ام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم.
در همین فکر بودم که درِ اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود. با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم به ساعتم نگاه کردم؛ وقت نماز هر بود. با خود گفتم کاش در اینجا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست. همین جا نماز را می خوانم. ان شا‌ءالله تا نمازم تمام شود او نخواهد آمد. به گوشه ای از اتاق رفتم و روزنامه‌ای را که در آنجا بود به زمین انداختم و مشغول خواندن نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم و یا بشکنم؟ بالاخره گفتم نمازم را ادامه می دهم و هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می نشستم از ژنرال عذرخواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت:ـ چه کردی؟
گفتم:ـ عبادت می کردم.
گفت:ـ بیشتر توضیح بده.
گفتم:ـ در دین ما دستور بر این است که در ساعتهایی معین از شبانه روز، باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود؛ من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.
ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت:ـ همه این مطالبی که پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟
پاسخ دادم:ـ آری همین طور است.
او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت من خوشش آمده بود. با چهره ای بشّاش خودنویسش را از جیبش بیرون آورد و پرونده ام را امضا کرد. سپس با حالتی احترام آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت:
ـ به شما تبریک می گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم.

من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.

محمد سعید نیا:
در سیره پیامبر گرامی اکرم (ص) آمده است که آن حضرت «کم هزینه و بسیار بخشنده و یاری کننده» بودند. از ویژگیهای آشکار عباس، سادگی و بی پیراگی او بود. می خواهم بگویم که عباس نیز واقعاً دارای شخصیتی اینچنین بود. او هر چه داشت به دوستانی که احساس می کرد بدان نیاز دارند می داد و کمتر یا بهتر است بگویم «اصلاً» به فکر خود نبود. او به هیچ وجه اهلِ تکلّف و تجمّل نبود.

به یاد دارم در پایان دوره آموزش خلبانی در آمریکا، هنگامی که به ایران باز می گشت، به همراهِ خانواده برای استقبال به فرودگاه مهرآباد رفته بودیم. پس از چند ساعت انتظار سرانجام هواپیما بر زمین نشست و دقایقی بعد عباس را در سالن انتظار ملاقات کریدم. پس از روبوسی و خوش آمد گوئی، او از من خواست تا به قسمت ترخیص فرودگاه بروم و وسایلش را تحویل بگیرم. رفتم و مدتی را به انتظار نشستم تا سرانجام بار و اثاثیه عباس را تحویل گرفتم. چمدان و ساک او از همه ساکها و لوازم دیگر مسافرین کم حجم‌تر به نظر می آمد. در بین راه به شوخی از او پرسیدم:
ـ برای ما سوغات چه آورده ای؟ ان شاء الله که چیز قابل توجهی است.
او مثل همیشه لبخندی زد و سرش را با علامت پاسخ مثبت تکان داد. ما به راه افتادیم. پس از ساعتی که به منزل رسیدیم، تمام افراد منزل به استقبال عباس آمده بودند و از این که پس از مدتها دوری از ایران، دوباره او را می دیدند خیلی خوشحال بودند. چند ساعتی به دیده بوسی و احوالپرسی گذشت. وقتی که خانه خلوت شده بود به شوخی گفتم:

ـ حالا نوبت وارسی سوغاتیهای عباس آقاست.
عباس چمدان را باز کرد. با کمال شگفتی مشاهده کردیم، آبریزی را که با خود از ایران برده بود در میان نایلونی پیچیده و در کنار آن چند دست لباس دانشجویی و لباس خلبانی نهاده است. در ساک دستی‌اش هم تعدادی نوار «تعزیه» و یک مجلّد «قرآن» و کتاب «مفاتیج الجنان» همراه با تعدادی کتاب فنّی و پروازی به زبان انگلیسی بود. خندیدم و گفتم:ـ مرد حسابی! من بیش از پنجاه، شصت تومان بنزین سوزانده ام تا به استقبال تو آمده ام و تو از آن طرف دنیا این آبریز را آورده ای؟!
در حالی که به نشانه شرمندگی، سرش را به زیر انداخته بود، برگشت و با لهجه شیرین قزوینی گفت:
ـ تو که میدانی؛ آنجا آنقدر گرانی است که حد ندارد.
آن روز شاید دیگران به مقصود او پی نبردند؛ ولی من با سابقه ای که از او سراغ داشتم، منظور او را از «گرانی» دریافتم و به یقین دانستم که عباس آنچه را که مازاد بر مخارج خویش بوده، به نشانی دوستان و آشنایان بی بضاعتش در نقاط ایران می فرستاده و مثل همیشه آن دوست، نامی و نشانی از عباس نمی‌یافته است.

اقدس بابایی:
همیشه پدرم آرزو داشت، عباس پزشک و ترجیحاً دکتر داروساز شود. شاید این بدان علّت بود که خودش کمک داروساز بود و چنین می پنداشت که اگر عباس پزشکی بخواند، در آینده خواهد توانست با دریافت جواز داروخانه، در کنار هم کار کنند، از این رو در تعطیلات تابستان یکی از سالها که عباس در دبیرستان درس می خواندند او را به داروخانه ای معرفی می کند و از مسئول داروخانه می خواهد تا مهارتهای نسخه خوانی را به او بیاموزد. خاطرم هست که عباس هیچ علاقه ای به کار در داروخانه نداشت؛ ولی مثل همیشه به خاطر احترام به خواسته پدر پذیرفت و تمام تابستان آن سال را در داروخانه مشغول به کار برد.

مدتها گذشت و عباس پس از پایان تحصیلات متوسطه در کنکور دانشکده پزشکی و آزمون ورودی دانشکده خلبانی به طور همزمان پذیرفته شد؛ ولی چون علاقه ای به پزشکی نداشت و به خاطر اشتیاقِ فراوانی که به استخدام در نیروی هوایی داشت به دانشکده خلبانی رفت. پس از گذرانیدن دوره های مقدماتی به منظور ادامه تحصیل عازم آمریکا شد و پس از پایان دوره خلبانی هواپیماهای شکاری به ایران بازگشت و ما به شکرانه بازگشت او از آمریکا، گوسفندی قربانی کردیم.
یکی دو روز بعد به هنگام تقسیم گوشت میان افراد بی بضاعت، در حال عبور از کنار آن داروخانه بودیم که ناگهان عباس اتومبیل را متوقف کرد و گفت:
ـ چند لحظه در ماشین بمانید؛ من سری به داروخانه می زنم و فوری بر می گردم.
عباس رفت و بعد از زمانی تقریباً طولانی برگشت. از او پرسیدم:
ـ چه کار داشتی؟ چرا این قدر دیر آمدی؟ آخر گوشتها بو گرفت.
ابتدا سرش را به زیر انداخت و چیزی نگفت و وقتی پافشاری مرا دید گفت:
ـ حدود هفت، هشت سال پیش در این داروخانه کار می کردم. روزی صاحب این داروخانه به من حرف رکیکی و چون من در آن موقع بچّه بودم و نمی توانستم از خودم دفاع کنم. به تلافی آن حرفِ زشت، فلاکس چای او را شکستم. حالا امروز رفتم تا جبران خسارت کنم و پولش را بپردازم.

جواد بابایی:
من برادر بزرگ عباس هستم. ما با هم بسیار صمیمی بودیم و او احترام خاصی برای من قائل بود. به همین خاطر همیشه مرا «داداشی» صدا می زد. خاطرم هست روزهایی که به مدرسه می رفتیم، هر روز مادرمان به هر کدام از ما پنج ریال برای خرید لوازم مورد نیازمان می داد. من هر روز با خریدن شکلات و یا آدامس، خیلی زود پولم را خرج می کردم؛ ولی عباس عادت داشت که هر چه را با پنج ریال می خرید با همکلاس هایش، که عموماً وضع مالی خوبی هم نداشتند، بخورد. او همیشه از حق خود به نفع دیگران می گذشت؛ اما وقتی احساس می کرد که به او ستمی شده است بسیار جدّی و قاطع وارد عمل می شد و آنقدر پایداری می کرد تا حق خود را می گرفت.

به یاد دارم وقتی عباس هفت ویا هشت ساله بود، روزی بر اثر موضوعی که خوب در خاطرم نیست بین من و او مشاجره لفظی درگرفت. من عباس را به کاری که انجام نداده بود متهّم کردم. او که از حرف من به شدت ناراحت شده بود، اصرار داشت که او آن کار را انجام نداده و البته معلوم شد که حق با عباس بوده است؛ ولی من به گفته او اعتنا نمی کردم و همچنان تکرار می کردم که او مرتکب آن کار شده است. عباس که از سماجت من به خشم آمده بود. ناگاه فریاد زد:
ـ نه. من این کار را انجام نداده ام.

آنگاه، در حالی که بغض گلویش را گرفته بود به طرف من آمد و چون اندام قوی تری نسبت به من داشت، مرا بر زمین انداخت و در نتیجه دندان من شکست. آن روز عباس وقتی از شکسته شدن دندان من باخبر شد، به شدت متأثر شد و معذرت خواست. بعدها او هر وقت در مقابل من می نشست و چشم به صورتم می دوخت، گویا به یاد آن حادثه می افتاد و زیر لب با خود چیزی می گفت. از چهره‌اش پیدا بود که هنوز بابت آن واقعه احساس شرمندگی می کند. سالها گذشت؛ تا اینکه در این اواخر خداوند لطف کرد و من خانه ای خریدم و یک طبقه آن را اجاره دادم و بعدها معلوم شد مستأجری که به خانه ما آمده، خانواده ای بی بند و بار و موجب آزار و اذیت همسایه‌ها بود. یک روز عباس به منزل ما آمد و از من خواست تا به مستأجر تذکّر بدهم، شاید رفتارشان را اصلاح کنند؛ ولی من هر چند بار که یادآوری کردم نتیجه ای نگرفتم.
سرانجام عباس از من خواست تا عذر آنها را بخواهم. من گفتم مبلغی از مستأجر به ودیعه گرفته ایم و در حال حاضر بازپس دادن آن برایم مشکل است. عباس گفت که نگران نباشد من برایتان پول تهیه می کنم.

دو روز بعد مبلغ مورد نیاز را به من داد و سفارش کرد تا به آنها سخت نگیرم و فرصت کافی بدهم تا منزل را تخلیه کنند. من هم آن مبلغ را به مستأجر دادم و سرانجام او نیز منزل را ترک کرد.

از این رویداد یک سال گذشت. روزی من آن مقدار پول را که به عباس به من داده بود تهیه کردم تا به او باز پس دهم؛ ولی او از گرفتن پول امتناع کرد و من هر چه اصرار کردم او پول را نگرفت. سرانجام وقتی که پافشاری مرا دید رو به من کرد و با لحنی شرمگین گفت:
ـ داداشی! من به تو بدهکارم.
بعدها دانستم که این مبلغ دیه همان دندانی است که او در دوران کودکی از من شکسته است.

عظیم دربند سری:
اوایل سال 1349 در کلاس آموزش زبان انگلیسی مرکز آموزشهای هوایی درس می خواندم و سمت ارشدی کلاس را داشتم؛ از آغاز تشکیل کلاس چند روزی می گذشت که دانشجوی تازه واردی به ما ملحق شد که بعدها فهمیدم نامش عباس بابایی است. مقررات کلاس در ارتش حکم می کرد، آن کس که درجه‌اش بالاتر است ارشد کلاس باشد. درجه من «هنرآموز» بود و درجه او «دانشجو» و از من بالاتر بود. لذا طبیعی بود که او باید به من اعتراض کند و دست کم از من فرمانبرداری نکند؛ ولی برخلاف انتظار همه، خیلی عادی، مثل دیگران آنچه را که من می گفتم انجام می داد. از وظایف ارشد، یکی این بود که باید هر روز در پایان درس «اتیکت» یکی از شاگردان را جهت نظافت کلاس می گرفت و به مسئول ساختمان می داد. آن روز نوبت بابایی بود.
من در حالی که احساس می کردم سکوت عباس تا به حال از سر آگاهی دادن به من بوده است و شاید از این حرکت من به خشم بیاید و رودرروی من بایستد، با حالتی مضطرب به نزدیکش رفتم و از او خواستم تا اتیکتش را جهت نظافت سالن به من بدهد. او خیلی ساده و مؤدبّانه اتیکت را به من تحویل داد.

وقتی اتیکت عباس را به مسئول ساختمان دادم، او در حالی که شگفت زده به نظر می آمد با صدای بلند، به من گفت:
ـ این که دانشجوست!
گفتم:ـ بله:

با عصبانیت گفت:
ـ جایی که دانشجو در کلاس است تو چرا ارشد هستی؟ خیلی زود برو و جاروب او را بگیر و خودت کلاس را نظافت کن. از فردا هم او ارشد کلاس است؛ نه تو.
من به ناچار به کلاس برگشتم. دیدم بابایی در حال نظافت کردن است. هر چه کوشیدم تا جاروب را از دستش بگیرم او نپذیرفت و گفت:
ـ چه اشکالی دارد؟
برگشتم و ماجرا را به مسئول ساختمان گفتم. او بدون اینکه حرفی بزند از پشت میزش بلند شد و به سمت کلاس حرکت کرد. عباس همچنان در حال نظافت بود. مسئول ساختمان محترمانه ماجرا را از او جویا شد و وقتی نتوانست بابایی را از نظافت کردن باز دارد، گفت:
ـ مقررات حکم می کند که شما ارشد باشید.
عباس لبخندی زد و پاسخ داد:
ـ اما من ارشدیت ایشان را می پسندم؛ پس ترجیح می دهم که ایشان ارشد باشند؛ نه من. او هر چه کوشید نتوانست عباس را قانع کند و آن روز گذشت. فردا صبح که از خواب بیدار شدیم. چون طبق دستور، من باید سمت ارشدی را به بابایی واگذار می کردم، برای چندمین بار از او خواستم تا ارشدیت را بپذیرد؛ ولی او گفت:
ـ چون از ابتدای دوره شما ارشد بوده‌اید تا پایان دوره هم شما ارشد باشید و از شما می خواهم دیگر پیرامون این موضوع حرفی نزنید.

بی تکلّفی او در من خیلی تأثیر گذاشته بود. حرکت آن روز عباس برایم بسیار شگفت آور بود؛ ولی بعدها که با او بیشتر آشنا شدم دانستم که او همواره سعی می کرد تا نفس خود را از میان بردارد و اگر آن روز ارشدیت را نپذیرفت صرفاً به این دلیل بود.

از آن روز به بعد دوستی من و عباس شروع شد. در یکی از زنگهای تفریح، او نزد من آمد و سر صحبت را باز کرد. از من پرسید:
ـ نماز می خوانی؟
گفتم:ـ گاهی وقتها.
گفت:ـ کجاهای قرآن را از حفظ هستی؟
گفتم:ـ چیزی از قرآن حفظ نیستم.
گفت:ـ می خواهی آیاتی از قرآن را به تو یاد بدهم که نامش «آیت الکرسی» است؟
سپس شروع کرد در مورد فضیلتهای آیت الکرسی صحبت کردن. من زیر بار حرفهای او نمی رفتم؛ ولی او از من دست بردار نبود. همان روز در زنگ تفریح بعدی، قرآن کوچکی از جیبش بیرون آورد که همان آیت الکرسی در آن نوشته شده بود و گفت:
ـ بیا ببینم می توانی قرآن بخوانی؟
من شروع به خواندن کردم و همه را غلط می خواندم. او با آرامش و متانت، دو، سه مرتبه آن آیه را خواند و گفت:
ـ می توانی این سوره را حفظ کنی؟
به این ترتیب در زنگهای تفریح با هم بودیم و پیوسته با من قرآن کار می کرد. یادم هست که کلاس پانزده روزه ما تمام شد و من با عنایت و تلاش عباس آیت الکرسی و سوره های «والّیل» و «والشّمس» را حفظ کرده بودم. دیگر من و عباس با هم خیلی دوست شده بودیم. کلاس بعدی را که می خواستیم شروع کنیم چون استادمان خانمی آمریکایی بود، او به من پیشنهاد کرد تا با هم نزد مسئول آموزشگاه برویم و از او بخواهیم تا کلاس ما را به جابجا کند. او در تلاش بود تا به کلاس برویم که استاد «مرد» باشد و سرانجام با پافشاریهای عباس، او موفق شد تا کلاس را تغییر دهد. پس از پایان دوره آموزشی زبان، عباس برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت و با رفتن او من احساس تنهایی می کردم.

چند سال گذشت و من در سال 1350 با درجه گروهبان دومی در پایگاه دزفول مشغول به خدمت شدم. دوری از عباس برایم خیلی سخت بود؛ به همین خاطر به سختی نزد بستگان عباس رفتم و از آنها نشانی او را در آمریکا گرفتم. نامه ای به او نوشتم و احساس خود را در نامه بازگو کردم. در نامه ای که عباس برای من فرستاد عکسی از خودش در آن بود. از من خواسته بود تا نزد پدرش بروم و از او نسخه تعزیه حضرت ابوالفضل (ع) را بگیرم و برای او بفرستم. در طول مدتی که عباس در آمریکا بود از طریق نامه با یکدیگر در تماس بودیم.

به یاد دارم تابستان سال 1352 بود، در یک روز گرم که پس از پایان کار به خانه رفته و در حال استراحت بودم، ناگهان زنگ خانه به صدا درآمد. لحظه ای بعد همسرم برگشت و گفت:ـ مردی با شما کار دارد.

من به نزدیک در رفتم. ناباورانه دیدم عباس است. او از آمریکا برگشته بود. با خوشحالی یکدیگر را در آغوش گرفتیم و به داخل منزل رفتیم. گفت که فارغ التحصیل شده و اکنون به عنوان خلبان شکاری به پایگاه منتقل شده است. از این که دانستم دوباره با عباس خواهم بود خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم. هوای خانه خیلی گرم بود؛ به همین خاطر عباس رو به من کرد و گفت:
عظیم! خانه تان چرا اینقدر گرم است؟
گفتم:ـ عباس جان! کولر که نداریم، برای این که خنک بشویم. اول یک دوش می گیریم، بعد هم می رویم زیر پنکه می نشینیم.
احساس کردم عباس از این وضع ما ناراحت شده است؛ پس به ناچار موضوع صحبت را تغییر دادم. آن شب تا دیر وقت با هم بودیم. آخر شب او خداحافظی کرد و رفت. فردای آن روز دیدم عباس با یک کولر آبی به منزل ما آمد. گفت:
ـ عظیم! ببخشید ناقابل است. چون زمان ازدواج شما در اینجا نبودم، هدیه ام را حالا آورده ام.
من و همسرم از هدیه عباس خوشحال شدیم. این در حالی بود که عباس حقوق چندانی دریافت نمی‌کرد؛ و من یقین داشتم این کولر را به سختی تهیه کرده بود.

اقدس بابایی:
در سال 1353 همراه همسرم (آقای سعیدنیا)، که از کارکنان نیروی هوایی است، در منازل سازمانی پایگاه دزفول زندگی می کردیم. حدود دو سال می شد که عباس از آمریکا برگشته بود و به منظور گذراندن دوره تکمیلی خلبانی هواپیمای « F-5» به پایگاه دزفول منتقل شده بود. در آن زمان او هنوز ازدواج نکرده و بیشتر وقتها در کنار ما بود.

به یاد دارم روزی از روزهای ماه مبارک رمضان بود و طبق معمول عباس صبح قبل از رفتن به محل کار به خانه ما آمد. چهره‌اش را غم و اندوه پوشانده بود و ناراحت به نظر می رسید. وقتی دلیل آن را جویا شدم. با افسردگی گفت:
ـ نمی دانم چه کار کنم؟ به من دستور داده اند که امروز را روزه نگیرم.
با شگفتی پرسیدم:
ـ برای چه؟
عباس ادامه داد:
ـ یکی از ژنرالهای آمریکایی به پایگاه آمده و قرار گذاشته است تا امروز ناهار را در باشگاه و با خلبانان بخورد؛ به همین خاطر فرمانده پایگاه به خلبانان دستور داده تا امروز را روزه نگیرند.
او را دلداری دادم و گفتم:
ـ عباس جان! خدا بزرگ است. شاید تا ظهر تصمیمشان عوض شد.
او در حالی که افسرده و غمگین خانه را ترک می کرد، رو به من کرد و گفت:
ـ خدا کند همانطور که تو می گویی بشود.
ساعت سه بعدازظهر بود که عباس به منزل ما آمد. او خیلی خوشحال به نظر می رسید. با دیدن من گفت:
ـ آباجی هنوز روزه هستم.
من شگفت زده از او خواستم تا قضیه را برایم تعریف کند. عباس کمی به فکر فرو رفت و در حالی که از پنجره به دور دست می نگریست، آهی کشید و گفت:
ـ آباجی! ژنرالی که قرار بود ناهار را با خلبانان بخورد، قبل از ظهر، به هنگام پرواز با کایت در سدّ دز سقوط کرد و کشته شد.

صدیقه حکمت:
از ابتدای ازدواج تا به دنیا آمدن اولین فرزندمان «سَلمی»، عباس همیشه می گفت: «پیامبر (ص) فرموده است: دختر رحمت است. رحمت خداوندی، و من آرزو می کنم اولین فرزندم دختر باشد.»

در دوران بارداری، به خاطر مأموریتهای پروازی، عباس خیلی کم در کنارم بود، ولی برای به دنیا آمدن فرزندمان بیشتر از من بی تابی می کرد. زمانی که مرا برای وضع حمل به بیمارستان قزوین بردند، عباس در پایگاه هوایی دزفول بود. به تلفن به او اطلاع داد شده که من در بیمارستان بستری شده ام. وقتی عباس خود را به قزوین رسانید، فرزندمان به دنیا آمده بود و مرا به منزل انتقال داده بودند.

آن روز عباس سراسیمه وارد منزل شد و با دیدن من و سلما، گویی از شادی می خواست پر در بیاورد. دستهایش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت:
ـ خدایا شکرت. از تو ممنونم که آرزویم را برآورده ساختی.
سپس کنار من نشست و گفت:
ـ در اتاق عملیات نشسته بودم. یکی از بچّه ها خبر داد که تلفن مرا می خواهد. گوشی را برداشتم. صدای داداشی بود که می گفت: عباس خانمت در بیمارستان در حال وضع حمل است.

به دفتر کارگزینی رفتم. مرخصی گرفتم و حرکت کردم. در راه به هر شهری که می رسیدم، بی درنگ به دنبال تلفن می گشتم تا از حال تو جویا شوم. آخرین بار که تماس گرفتم. دایی گفت که فرزندت دختر است. خیلی خوشحال شدم. وقتی به قزوین رسیدم مستقیم به بیمارستان رفتم. دیدم از شما خبری نیست. مسئول بخش گفت صبح مرخص شده اید و در سلامت کامل هستید. از شدّت شادی به هر یک از پرستاران و مستخدمان که بر می خوردم انعامی می دادم. شاید بعضی از آنها نمی دانستند که دلیل این کار چیست.

او وقتی تعریف می کرد چشمهایش از شادی برق می زد. حرفش را که تمام کرد برخاست و دو رکعت نماز شکر به جا آورد. چند دقیقه بعد یک ورق کاغذ برداشت و روی آن چیزی نوشت و بالای گهواره نوزاد گذاشت. پرسیدم:
ـ چه کار می کنی؟
کاغذ را به طرف من گرفت. روی کاغذ با خط درشت نوشته بود:
« لطفاً مرا نبوسید.»
خندیدم و گفتم:
این چه کاری است که می کنی؟
در پاسخ گفت:
ـ می دانی خانم! صورت بچه به گُل می ماند. اگر او را ببوسند اذیت می شود. من خودم دلم برایش پر می‌زند. اما دلم نمی آید تا صورت او را ببوسم.

در حدود سال 1355، که یک سال از زندگی مشترک من و عباس می گذشت، روزی از طرف یکی از دوستان عباس به میهمانی دعوت شدیم.

در روز مقرر، من و عباس با دختر چهل روزه‌امان به میهمانی رفتیم. پس از ورود دریافتیم که مجلس، میهمانی معمولی نیست، بلکه جشنی است که به مناسبت سالگرد ازدواج میزبان ترتیب داده شده است؛ ولی با شناختی که از روحیه عباس داشته اند به دروغ به او گفته بودند که یک میهمانی ساده و معمولی است.

وضع زننده‌ای در مجلس حاکم بود. یک لحظه عباس را دیدم که صورتش سرخ شده و از شدّت خشم تاب و تحمل را از دست داده است. چند دقیقه ای با همان وضع گذشت. آنگاه عباس از میزبان عذرخواهی کرد و از خانه بیرون آمدیم.

عباس در آن تاریکی شب به تندی به طرف خانه می رفت. وقتی وارد خانه شدیم بغضش ترکید و پیوسته خودش را سرزنش می کرد که چرا در آن مجلس شرکت کرده است. سپس لحظه ای آرام گرفت و به فکر فرو رفت . بعد از جا برخاست. وضو گرفت و شروع به خواندن قرآن کرد.

آن شب او می گریست و قرآن می خواند. شاید می خواست تا با تلاوت قرآن غبار کدورتی را که به خاطر شرکت در آن میهمانی بر روح و جانش نشسته بود بزداید.

خمس مال را داده اید؟

منبع: سایت ساجد
دسته ها : در محضر شهید
دوشنبه بیست و ششم 5 1388
بیداد گرانی و دیواربلند حاشای مقامات
"ماه رمضان امسال گرانی نداریم و لذا نیازی به توزیع بن ویژه ماه رمضان نیست".

معاون وزیر بازرگانی در توسعه بازرگانی داخلی این‌گونه به مردم اطمینان خاطر داد که از بابت سفره‌های خود در ماه مبارک رمضان نگرانی نداشته باشند. این مقام مسوول اعتقاد داشت که اقدامات دولت نهم در سال‌های اخیر و همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان در کنترل و نظارت بر قیمت‌ها بی‌سابقه بوده و به جز توزیع مواد پروتئینی همچون گوشت و مرغ، سایر کالاها با قیمت مناسب عرضه شده است.

رسانه دولتی منتشر کننده این خبر نیز با خوشحالی در ادامه این گفت‌وگو آورد که دولت در سال 1387 در ماه مبارک رمضان اقدام به توزیع بن ویژه این ماه شامل مواد پروتئینی، عدس، لوبیا و شکر در میان حقوق‌بگیران و کارگران کرد.

بیماری فراموشی همه گیر شده است
سال 87 رئیس دولت نهم از توزیع ارزاق عمومی بین تمامی حقوق بگیران جامعه خبر داد ولی این وعده حداقل برای جامعه کارگری هیچ‌گاه محقق نشد، به‌گونه‌ای که این موضوع حتی در مجلس هم مورد بحث قرار گرفت ولی کارگران هیچ سهمی از ارزاق توزیع شده نیافتند و تنها قسمت این جامعه از ارزاق توزیع شده، منت‌هایی بود که بعدها بر سر آنها گذاشته شد. از این رو انتشار چنین اخباری ناشی از فراموشی سریع در برخی محافل نسبت به رویدادهای گذشته است.

میوه و سبزی جزء سایر کالاها نیست
همچنین نگاهی به سخنان معاون وزیر بازرگانی نشان می‌دهد که میوه جزء اقلام مورد محاسبه وی در سفره اقشار کم‌درآمد، محلی از اعراب ندارد، چون وی در حالی از عرضه مناسب سایر کالاها خبر می‌دهد که قیمت میوه‌های مختلف، بنا بر آمار اعلامی بانک مرکزی بین 23 تا 157 درصد افزایش را تجربه کرده است.

بنا به گزارش‌های رسمی بانک مرکزی که در سایت این نهاد قدرتمند مالی موجود است، زردآلو پیشتاز افزایش قیمت بین میوه‌های مختلف محسوب می‌شود. قیمت هر کیلو زردآلو از چهارم مرداد ماه سال 87 تا دوم مرداد ماه سال 88، از 11450 ریال به 29470 ریال رسیده که رشدی معادل 38/157 درصد را نشان می‌دهد. در همین بازه زمانی نیز طالبی که سال 87 با قیمت هر کیلو 4400 ریال به مردم عرضه می‌شد در مرداد سال‌جاری با قیمت کیلویی 5420 ریال به مردم عرضه شده است که از همین رو، با 18/23 درصد افزایش قیمت، کمترین رشد بین میوه‌ها را به خود اختصاص داده است.

آمار بانک مرکزی نشان می‌دهد که سیب گلاب، آلو، گلابی، شلیل و شبرنگ و هلو به ترتیب با 9/95، 7/100، 140، 5/123 و 133 درصد افزایش قیمت نسبت به سال گذشته، جزء میوه‌هایی محسوب می‌شوند که مردم امسال مجبورند آنها را با قیمت‌هایی بیشتر از دو برابر قیمت سال گذشته آنها تهیه کنند.

انگور با 51 درصد، خربزه با 60 درصد و هندوانه با 64 درصد افزایش قیمت، جزء کالاهایی محسوب می‌شوند که باید برای تهیه آنها بیش از 5/1 برابر سال گذشته هزینه شود و پرتغال با 28 درصد و گیلاس با 39 درصد جزء میوه‌هایی محسوب می‌شوند که تقریباً با نرخ تورم 26 درصدی کشورمان در سال گذشته هماهنگ حرکت کرده‌اند.

در گروه سبزی‌های تازه هم جز گوجه فرنگی که به دلیل مشکلات سال گذشته، امسال با کاهش قیمت مواجه شده است، سایر محصولات این بخش نیز افزایش قیمت‌هایی بین 5 تا 45 درصد را تجربه کرده‌اند.
در این بخش، لوبیا سبز با 45 درصد رشد بیشترین جهش قیمتی را شاهد بوده و کدو سبز با 11/5 درصد افزایش، کمترین رشد قیمتی را داشته است.

در این گروه خیار حدوداً 34 درصد، بادنجان 33 درصد، سیب زمینی 26 درصد، پیاز 6/42 درصد و سبزی‌های برگی 8 درصد رشد قیمت نسبت به مرداد ماه سال 87 را تجربه کرده‌اند.
لبنیات از قافله تورم جا ماند
لبنیات در جداول بانک مرکزی جزء معدود گروه‌هایی است که از قافله تورم کشور جا مانده است. در این گروه کره پاستوریزه تنها کالایی است که با کاهش 19 درصدی قیمت روبرو شده است و در مقابل، ماست غیرپاستوریزه و پاستوریزه و پنیر پاستوریزه حدود 10 درصد رشد قیمت، پنیر غیرپاستوریزه 15/32 درصد و شیر استریلیزه 11/11 درصد رشد را تجربه کرده است.

مفهوم قیمت مناسب چیست؟
در گزارش‌های بانک مرکزی مربوط به دوم مرداد ماه سال‌جاری، نرخ 44 کالای خوراکی مورد نیاز مردم تصویر شده است که عبارتند از: ماست غیرپاستوریزه، ماست پاستوریزه، پنیر غیرپاستوریزه، پنیر پاستوریزه، کره، شیر، تخم‌مرغ، برنج وارداتی غیرتایلندی، برنج داخله درجه یک و دو، نخود، لپه نخود، عدس، لوبیا چیتی، سفید و قرمز، سیب، پرتغال، زردآلو، آلو، گلابی، شلیل و شبرنگ، گیلاس، هلو، انگور، طالبی، خربزه، هندوانه، خیار، گوجه‌فرنگی، بادنجان، کدو سبز، سیب‌زمینی، پیاز، لوبیا سبز، سبزی‌های برگی، گوشت گوسفند با استخوان، گوشت گاو و گوساله، گوشت مرغ، قند، شکر، چای خارجی و روغن نباتی جامد و مایع.

جمع قیمت هر کیلو از هر کدام از این کالاها با توجه به قیمت‌های اعلامی از سوی بانک مرکزی برابر با رقم 1 میلیون و 38 هزار و 311 ریال است. در صورتی‌که ما نیاز هر خانواده 4 نفره (کوچک‌تر از خانوار متوسط ایرانی که 5 نفره است)، را روزانه به ازای هر نفر یک قرص نان با قیمت متوسط یک هزار ریال در نظر بگیریم، هزینه نان این خانوار رقمی برابر با 120 هزار ریال در ماه خواهد بود. اگر اجاره بهای این خانوار در شهرهای بزرگ را حدود 1 میلیون ریال (مسلماً در شهرهای بزرگی چون تهران این رقم بالاتر است) در نظر بگیریم و این رقم را با احتساب هزینه‌های دیگر شهرنشینی مثل حمل و نقل، قبوض آب، برق، گاز و تلفن به 1 میلیون و 500 هزار ریال افزایش دهیم، به این نتیجه خواهیم رسید که برای کارگری با حداقل دستمزد ماهانه 2 میلیون و 630 هزار ریال درآمد، تنها رقمی نزدیک به 1 میلیون و 130 هزار ریال برای هزینه‌های پوشاک و خوراک باقی می‌ماند. جمع اقلام بالا با احتساب نان، حدود 1 میلیون و 158 هزار و 311 ریال است؛ یعنی یک خانوار کارگری ساکن در شهرهای کشور، نه فقط درآمدی برای پوشاک، درمان، بهداشت و تفریح نخواهند داشت، بلکه از عهده تهیه ماهانه یک کیلو از هر کدام از اقلام فوق نیز بر نخواهند آمد و این در حالی‌است که مسوولان ما بر مناسب بودن قیمت کالاهای مصرفی مردم تاکید دارند.

عمق فاجعه هنوز هم برای برخی ناپیداست
در 44 قلم از کالاهای اعلامی توسط بانک مرکزی، 12 کالا به میوه و 8 قلم به سبزی‌ها اختصاص دارد. ناگفته پیداست که یک کیلو از اقلام فوق برای یک خانوار 4 نفره، نه تنها برای مصرف یک ماه کافی نیست، بلکه به مصرف یک هفتگی خانوار متوسط هم نخواهد رسید.

واضح است که 2 کیلو برنج، پنیر، ماست، گوشت قرمز و روغن و 1 کیلو کره، شیر، گوشت سفید، تخم مرغ، قند و شکر نیز جوابگوی نیازهای خانوار ایرانی با 4 نفر نخواهد بود و تنها شاید 1 کیلو از حبوبات برای مصرف این خانوار کافی باشد. لذا این سوال بی‌پاسخ باقی می‌ماند که چگونه با این شرایط سخت، برخی از مسوولان همچنان بر این نکته تاکید دارند که مردم نباید نسبت به افزایش قیمت‌ها نگران باشند و به‌راستی این عده از مسوولان، چه زمانی به عمق فاجعه معیشتی مردم و به‌خصوص قشر حقوق‌بگیر در کشور پی خواهند برد؟
منبع : آینده
دوشنبه بیست و ششم 5 1388
ایرانی‌ها با نمک‌ترین مردم جهان هستند
بررسی‌ها نشان می‌دهد ایرانی‌ها به طور میانگین بیش از 3 برابر میزان مجاز نمک مصرف می‌کنند.

به گزارش ایسنا، دکتر حسین حسنی، متخصص قلب و عروق و عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس با بیان این مطلب، مصرف استاندارد نمک را بین 4 تا 5 گرم در روز و مصرف ایرانی‌ها را به طور متوسط 12 تا 15 گرم عنوان کرد.

وی افزود: 4 تا 6 گرم این میزان از طریق صنایع غذایی و 9 تا 11 گرم آن نیز از طریق سفره و آشپزخانه مصرف می‌شود.

این متخصص قلب و عروق، در ادامه از آمار ابتلای 5/18 تا 20 درصدی ایرانی‌ها به بیماری فشار خون سخن گفت و این آمار را بسیار نگران کننده توصیف کرد و افزود: فشار خون بالا عامل 49 درصد بیماری‌های ایستمیک قلبی است.
منبع :تاباک
دسته ها : خبر - علمی
يکشنبه بیست و پنجم 5 1388
طنز:محاکمه موسوی در "کیهان وخوانندگان"
آی طنز نوشت:با توجه به اینکه خوانندگان اهمیت خیلی والایی از نظر سردبیران( که ما باشیم) داشته و اصولا نظر آنان اینقدر مهم است که روزنامه کیهان هم به آنها توجه ویژه ای نموده و هی آنها را منتشر می نماید، ما هم تصمیم گرفتیم نظراتی را که برای کیهان ارسال می شود، منتشر کنیم تا مشت محکمی به همه جای دشمنان اسلام بزنیم.



از اینکه مذاکرات جناب آقای دکتر مهندس احمدی نژاد ریاست محبوب 25 میلیونی با فراکسیون اصولگرایان به نتیجه رسیده و قرار است ایشان وزیرانی مردمی مثل خودشان را تعیین نموده و با رای قاطع نمایندگان که حداقل 220 رای به هر وزیر خواهد بود، به خدمت مشغول شوند، آیا وقت آن نرسیده است که موسوی و خاتمی و کروبی محاکمه شوند، بخصوص اگر به گرانی هم توجه شود ممنون می باشیم.

شمس الله شریعتمداری



وقتی روزی نامه های اجاره ای و زنجیره ای با چاپ مقالات سراپا دروغ آرامش ما را سلب نموده و نمی گذارند، شب ها استراحت نمائیم، چون ما در منطقه شلوغی در نارمک بوده و سروصدای روزنامه ها ما را اذیت می نماید، چرا با آنها برخورد قانونی ننموده و موسوی و کروبی و خاتمی را مجازات نمی نمایند.

حسین



آیا زمان آن نرسیده است که افرادی همچون علی مطهری که بخاطر شهرت پدر شهیدش حضرت آیت الله مطهری( تخت طاووس سابق) موقعیت به دست آورده و به آب و نانی رسیده است و اگر یک کلمه بیشتر حرف بزند، این دفعه خواستار اعدامش می شویم، نرسیده می باشد که در نامه خود اشاره ای به شهدای بسیجی که اخیرا به دست میرحسین موسوی به شهادت رسیدند، نامی برده و افرادی مانند خاتمی و کروبی نیز به طعمه دادگاه عدل اسلامی تبدیل نمایند.

حیدر شریعتمدارون



آیا نباید به اشخاصی مانند آقای علی مطهری و برادرش پاسخ داد که در مورد کشته شده های حوادث بعد از انتخابات باید گفت که اگر پیامبر خطاب به عمار یاسر آن جمله معروف را فرمود که بوسیله ظالمین کشته می شود این موضوع در حقیقت بیانگر حقانیتی بود که در وجود شخصیت عمار بود، یعنی این که عمار چون بر حق بود کشته شدنش لاجرم بدست ظالمین بود. در حالی که کشته شدگان اخیر اولا کشته نشده و در برنامه تلویزیون حضور یافته و اگر هم کشته شده باشند، چه کسی می تواند ادعا کند که آشوبگران کشته شده حوادث اخیر بر حق بوده اند که بتوان آنها را با عمار مساوی دانست و آن نتیجه دلخواه را گرفت. آیا به جای نوشتن این مقالاتهای سراپا کذب، آقای علی مطهری نباید خواستار محاکمه رهبران اغتشاشگران همچون موسوی و خاتمی و کروبی ها شوند؟

رقیه شریعتمدارچی



در حالی که دست عوامل فرانسه در دادگاه از آستین مجرمان سنگدل فرانسوی به درآمد و پای عوامل انگلیس از شلوار کارمند سفارت انگلیس دیده شده و کشورهای غربی خارج برای مسوولین خط و نشان کشیده که کاری به عوامل اغتشاشات اخیر نداشته باشید، آیا وقت آن نرسیده است که حداقل با اعدام کارکنان سفارتخانه های خارجی و رهبران آنان مانند موسوی و خاتمی و کروبی مرهمی بر داغ دل پابرهنگان گذاشته شود؟

حسین شین.



ضمن قدردانی از سرمقاله های ارزشمند کیهان به قلم آقای شریعتمداری که مرهمی بر دل ما می باشد، آیا وقت آن نرسیده است که با افرادی مثل آقای کروبی که شرم و حیا را کنار گذاشته و نامه اخیر را منتشر کرده است، برخورد قضایی بشود و بدین ترتیب تکلیف مردم و نظام با امثال وی مشخص گردد؟

اکبر شریعت چی از قیام دشت



آیا وقت آن نرسیده است که روزنامه محترم کیهان ستون ویژه ای را به نقد مردم از مسئولین بخصوص مسوولین سابق اختصاص بدهد تا با انعکاس این انتقادها اشتباهات دولت و دولتمردان، اگر چه اشتباهی هم نکرده اند، چه اشتباهی کرده اند جز پیروی از اباعبدالله الحسین رهبر آزادگان و شهید رجایی و امام راحل( ره) کمتر بشود و امور اصلاح گردد. و همچنین آشوبگرانی که شیشه های کلیسای ما را شکسته اند مانند موسوی و کروبی و خاتمی مجازات گردند؟
وارطان شاریعتمادار

کیهان: این ستون و همچنین صفحه «نامه ها و پاسخ مسئولان» برای انعکاس نظرات خوانندگان محترم در موضوعات مختلف مختصاص داده می باشد. شما می توانید انتقادات خود را با حفظ حریم افراد و عدم توهین و اعلام موضع خود در قبال دولت های قبل و ارائه فتوکپی شناسنامه و کارت ملی و کپی کارت پایان خدمت و آغاز خیانت، بیان نمایید.

با توجه به اظهارات گستاخانه جورج دبلیو بوش رئیس جمهور آمریکا که علیرغم ظاهرسازی و اعلام نام اوباما به عنوان رئیس جمهور، سکان جنگ طلبی را در اختیار دارد، و اظهارات اخیر وزیر خارجه آمریکا مبنی بر حمایت علنی از آشوبگران حوادث بعد از انتخابات و ادامه این روند، وظیفه مسئولین امنیتی کشور بسیار خطیر می باشد، لذا باید بیشتر از پیش مراقب باشند و بر همین اساس از مسافرت سران شناخته شده اغتشاشگران به خارج جلوگیری کرده و مقدمات برخورد قضایی با موسوی و خاتمی و کروبی را فراهم سازند.
یارمحمد شریعت از کابل


آیا وقت آن نرسیده است تا با افرادی مانند قالیباف برخورد قانونی توسط نیروهای لباس شخصی صورت بفرماید؟ چرا که شهرداری با قبض عوارض نوسازی که درب منازلین شهروندانهای تهرانی فرستاده آرامش خانواده های را به هم ریخته است. برای بنده مبلغ 150 هزار تومان عوارض نوسازی تعیین کرده اند که 13 هزار تومان جریمه است- در حالی که خودشان کوتاهی کرده اند و عوارض سال گذشته را نگرفته اند. در ضمن شماره تلفن 137 هم مشکلی را ( حسن! ببین این شماره درسته) حل نمی کند. در پایان می خواستم پس از حل مشکل شهرداری خواستار محاکمه کروبی و خاتمی و موسوی بشوم
ح. ش. یک شهروند ناراضی از شهرداری تهران( منظور قالیباف می باشد)



آپارتمانم را به همسرم صلح کردم و حالا که به اداره دارایی مراجعه کردم تا برای تنظیم سند مفاسا حساب مالیاتی بگیرم، این اداره از من کد رهگیری معاملات مطالبه می کند و راهی بنگاه های معاملات ملکی کرده است. فکر نمی کنید این کار مردم را سرگردان و کلافه کرده و بخصوص اینکه در مسیر رفتن به دارایی اغتشاشگران اتوبوس را آتش زده و اینجانب متقاضی دستگیری و مجازات موسوی و خاتمی و کروبی می باشند.
ح. کیهانزاده


آیا وقت آن نرسیده است که به مشکلات خیابان دماوند در ایستگاه منصوری روبروی تامین اجتماعی رسیدگی گردد؟ زیرا نیاز شدید به نصب پل عابر پیاده وجود دارد. می خواستم از طریق این ستون این نیاز و درخواست خود را به گوش مسئولان شهرداری بخصوص آقای قالیباف که به جای نصب العین پل به تبلیغات از طریق برج میلاد برای رهبری اغتشاشات گشت، برسانیم. امیدوارم مورد توجه قرار بدهند و همچنین بزودی شاهد مجازات موسوی و خاتمی و کروبی باشیم.
سمیه شریعتمدار



آیا وقت آن نرسیده است که اینجانب بابت چاپ سخنرانی آیت ا... جوادی آملی در مورد ولایت فقیه در روزنامه کیهان مورخ 19/5/88 تشکر کنم. همچنین می خواستم خواستار مجازات عوامل اغتشاش از جمله موسوی و کروبی و خاتمی و چاپ مقالاتی در مورد مجازات گردم.

نظرعلی شریعتی



آیا زمان اخراج اینجانب نرسیده است؟ می خواستم بگویم که حدود یک سال است که از دانشگاه علوم پزشکی تهران بازنشسته شده ام، در حالی که من یکی از عناصر فریب خورده بوده و باید اخراج شوم نه بازنشسته. از دولت مهرورز که حتی به دشمنانی همچون من نیز توجه می نماید تشکر نموده لطفا مرا اخراج و به وضع عوامل اغتشاش از جمله موسوی و خاتمی و کروبی رسیدگی گردد.
قاسم شریعتمداری



آیا وقت آن نرسیده است که اینجانب از مقاله ای که با عنوان "کودتای رنگی در ایران شکست خورد" در صفحه سیاسی کیهان مورخ 18/5/88 چاپ شده از جهت روشنگری بسیار آموزنده و قابل استفاده بود. ضمن زحمت هایی که در روزنامه می کشید قدردانی و خسته نباشید می گویم و خواستار محاکمه عوامل کودتای رنگی یعنی موسوی و خاتمی و کروبی می باشم.
آرداشس کیهانیانس



تعدادی دوره گرد با بلندگو صبح تا شب در بلوار 110 فردیس کرج مزاحم زندگی و آسایش ساکنین این محله شده و سبزی می فروشند و همچنین یکی از آنان شبیه یکی از اغتشاشگران که در تلویزیون پخش شد، می باشد. بارها به اداره سدمعبر شهرداری آقای قالیباف در این مورد مراجعه کرده و شاکی شده ایم اما با بی توجهی کامل آقای قالیباف روبرو می شویم.
پیام شریعتمدارزاده


در بیمارستان شهید شریعتمداری بابل، تمام کارهای مربوط به بانوان، توسط پزشکان مرد انجام می شود. حتی در مورد مامایی نیز در این بیمارستان، پزشک زن حاضر نیست. از وزارت بهداشت و درمان دوران خاتمی که عامل این وضع می باشد، شکایت داشته و تقاضای رسیدگی می شود. لطفا پس از ارسال پزشکان و مامایان زن، موسوی و خاتمی و کروبی محاکمه گردیده پیگیری نمایید.( اینو خیلی ظریف نوشتم، حذف نشود، در صورت کمبود جا)
شریعت کیهان زاده



آیا وقت آن نرسیده است که نیروی انتظامی نسبت به برخورد با افرادی که به بهانه داروفروشی در ناصرخسرو جلوی مغازه ها بعضا به ایجاد مزاحمت و فروش موادمخدر مبادرت ورزیده اقدام نمایند، این افراد در روزهای اغتشاش برای موسوی تبلیغ نمودند و خواستار محاکمه موسوی و کروبی و خاتمی می باشیم.
حسن قاسمی شریعتمدار
دسته ها : ادبی - طنز
يکشنبه بیست و پنجم 5 1388
مهندس موسوی:
تشکیلات «راه سبز امید» را ایجاد می‌کنیم تا حقوق مردم را استیفا کنیم/با برخوردهای اخیر، جا دارد انسان سر به زیر خاک کند

مهندس میر حسین موسوی گفت: آنچه موجب پیدایش جنبش اعتراضی مردم و ابعاد روزافزون آن شده است نادیده گرفتن قانون و کرامت و حقوق ذاتی شهروندان و رفتارهای فراقانونی است.

وی که در دیدار با اعضای انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران این مطالب را عنوان می‌کرد افزود: اگر به جای آنکه مردم را خس وخاشاک بنامند و تحقیر کنند و در صدا وسیما شروع به جو سازی کنند، مواضع منصفانه‌ای می‌گرفتند و اگر قبل از آن که مردم به خیابان ها بیایند در چارچوب قانون و با احترام به حقوق مردم با آنان برخورد می‌کردند ما امروز با بسیاری از بحران‌ها روبرو نبودیم. او همچنین تاکید کرد: شبیه نظام جمهوری اسلامی در جهان وجود ندارد، به همین نسبت حفظ و حراست از آن هم کار دشواری است. وی افزود: شعارهای ما در طول انتخابات در چارچوب قانون اساسی واصولی که مردم باور دارند انتخاب شد، امروز هم به همان شعار ها پایبند هستیم و یقین داریم اگر با خواست مردم منصفانه برخورد می‌شد و دستگاه‌های تبلیغی به جای پیوند دادن حرکت‌های خودجوش مردم به بیگانگان و وارونه نشان دادن حقایق سعی در اقناع افکار عمومی با نقد منصفانه و التزام به راست‌گوئی می‌کردند به نفع نظام بود و روح بدبینی وبی‌اعتمادی به جامعه دمیده نمی‌شد.

نامزد دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در این دیدار به تشریح بخشی از ناگفته‌های روز انتخابات پرداخت و گفت: از چند روز قبل از 22 خرداد ستادهای ما با موج عظیمی از تماس‌های مردمی که حاکی از زمینه‌چینی گسترده برای تقلب در انتخابات بود و اطلاعات دقیقی در مورد تحرکات در دست انجام و سناریوهایی که برای روز انتخابات و بعد از آن طراحی شده است مواجه گردید، به صورتی که در شب انتخابات مجبور به صدور اطلاعیه‌ای برای فراخواندن مردم به خوش‌بینی نسبت به مجریان و پرهیز از قصاص قبل از جنایت شدیم. اما آنچه در فردای آن شب دیدیم عبارت از به اجرا درآمدن پیش‌بینی‌های ارائه شده به ما یکی پس از دیگری و قرائن بی‌شماری بود که سلامت جریان حوادث را زیر سوال می‌برد. آری تعلیمات اسلامی ما را ملزم می‌کند که نسبت به اعمال مومنین با حسن ظن برخورد کنیم، اما همین تعلیمات به ما اجازه نمی‌‌دهد که تن به دروغ دهیم.

مهندس موسوی در ادامه صحبت خود به حوادث روز انتخابات پرداخت و گفت: با تمام این احوال ما در ابتدا فکر کردیم که شاید آنچه شاهد آن هستیم ناشی از سوء تدبیر است، برای همین خود من تلاش کردم با مسئولان کشور تماس بگیرم و همان روز دوبار با رئیس قوه قضائیه، دو بار با دادستان کل کشور، دو بار با رئیس مجلس و چهار بار با بیت رهبری موضوع را مطرح کردم. علاوه بر این گروهی از طرف ستاد به دیدار وزیر کشور رفتند تا نگرانی‌های مردم را منتقل کنند و عجیب بود که وزیر کشور در حالی که در آن روز قاعدتا تنها کارش باید رسیدگی به مسائل مربوط به انتخابات باشد پس از مدت زیادی معطل کردن افراد اعزام شده به آنان وقت ملاقات نداد. اینها قرائنی بود که یکی پس ازدیگری انباشته می‌شد تا این که از عصر روز 22 خرداد حمله به ستادهای انتخاباتی اینجانب آغاز شد و سپس به ستاد مرکزی و سایر ستادها در سطح کشور گسترش یافت و مشخص شد که طرح و برنامه‌ای برای تقلب در انتخابات وجود دارد. البته بنده یک رای بیشتر نداشتم و می‌توانستم از حق خودم بگذرم، ولی از حقوق مردم نمی توانستم بگذرم، چون ما مسلمان هستیم وآموز‌ه‌های دینی به ما اجازه نمی‌دهد به دروغ تن بدهیم. قصد ما این بود که پس از تلاش نفس گیر ایام انتخابات، نتیجه هر چه باشد آن را بپذیریم، اما آنچه اتفاق افتاد ما و جامعه را به این سمت کشاند .

مهندس موسوی در ادامه سخنان خود با نقد عملکرد متصدیان رفتار آنان را فراقانونی و موجب اصلی حوادث اخیر کشور دانست و گفت: اگر در جریان انتخابات وحوادث پس از آن مطابق قانون و انصاف عمل می‌شد ما شاهد این حوادث نبودیم، بلکه اگر بنده هم برروی مسائلی پا فشاری می‌کردم مورد اعتراض مردم قرار می‌گرفتم که چرا تندروی می‌کنم. اما نادیده گرفتن قانون و فراتر از قانون عمل کردن و نادیده گرفتن کرامت و حقوق ذاتی شهروندان موجب پیدایش جنبش اعتراضی و ابعاد روز افزون آن شد. وی با اشاره به عوامل تحریک احساسات مردم و تداوم موج اعتراضات گفت: به فاصله کمی از انتخابات فردی که به فراخور عنوانش باید نمونه ادب باشد یک ساعت و اندی در تلویزیون صحبت کرد و 37 مرتبه نام بنده را به زبان آورد و این برنامه 3 بار از صدا وسیما پخش شد بدون آن که کوچکترین فرصتی برای پاسخگویی داده شود. این تنها یک نمونه از رفتارهای غیرمنصفانه و تحریک ‌کننده‌ای بود که مردم را عصبی کرد وموجب گسترش آشوب‌ها شد. حال آن که اگر مردم از مسئولان نظام انصاف و احترام به حقوق ذاتی‌شان را می‌دیدند تجمعی همانند راهپیمائی چند میلیونی25 خرداد می‌توانست آبی بر آتش خشم آنان باشد .در حالی که با رفتارهای غلط و زشت بعدی روز به روز از چنین سرانجامی دورتر شدیم.

نخست وزیر دوران جنگ سپس به سوء استفاده از ظرفیت و جایگاه برخی نهادها و رو در رو قرار دادن آنها با مردم اشاره کرد و گفت: همه ما به انقلاب علاقه داریم. ما به نهادهائی چون بسیج وسپاه علاقه داریم، چون فکر می‌کنیم بسیج برای مقابله با دشمن است و سپاه برای آن ایجاد شده تا در مقابل دشمنان بایستد. آیا صف کردن سپاه و بسیج درمقابل مردم لطمه به افتخارات آنان نیست؟ و آیا تلاش برای وابسته نشان دادن حرکت خودجوش مردم از سوی صداوسیما و سایر رسانه‌های دولتی زمینه بی‌اعتمادی مردم به دستگاه های تبلیغاتی را فراهم نمی‌کند؟ ما می‌گوئیم به جای آن که جمعیت‌های میلیونی مردم رامتهم کنید، برای یافتن متهمان اصلی در بین کسانی بگردید که با کارگردانی وصحنه‌گردانی جنگ مسموم تبلیغاتی اعتماد و آ رامش مردم را هدف گرفتند و با تحلیل‌های مالیخوالیایی خود به دشمن خدمت می‌کنند. یقینا جریاناتی که در طول این دو ماه در صدا وسیما وهمچنین در روزنامه کیهان با مردم می‌جنگیدند تامین کننده منافع و در طول سیاست‌های آمریکه وانگلیس هستند.

مهندس موسوی همچنین در بخش دیگری از سخنان خود تنها هدف دادگاه‌های نمایشی هفته‌های اخیر را اثبات یک توهم بی‌اساس دانست و اجرای این سناریوها بر علیه فرزندان انقلاب را تقبیح کرد. او با اشاره به نقض اصول اولیه دادرسی قضایی از جمله دسترسی آزاد متهمان و خانواده‌های آنان به وکیل و آزادی‌‌ آنها در دفاع از خود تاکید کرد: این چنین دادگاه‌هایی حتی اگر برای دشمنان انقلاب برگزار می‌شد شایسته جمهوری اسلامی نبود. آیا نباید در برپایی یک دادگاه اصول اولیه دادرسی در مورد دسترسی متهمان و خانواده آنان به وکیل و آزادی آنان در دفاع از خود رعایت شود.

وی افزود: اخباری که متاسفانه به تواتر رسیده است اگر درست باشد جا دارد انسان سر زیر خاک کند. آیا این نحوه برخورد با مردمی که با شعار الله اکبر به صحنه آمده اند به نفع کشور است! به نظر من این گونه عمل کردن موضوع را بغرنجتر می‌کند و راه‌حل آن رااز دسترس دورتر می‌برد و زمینه بدبینی واعتراضات را وسعت می‌بخشد.

مهندس موسوی در خاتمه به شکل‌گیری تشکیلات راه سبز امید به عنوان یک نهضت فراگیر اشاره کرد و گفت رنگ سبز نماد این راه و مطالبه اجرای بدون تنازل قانون اساسی شعار آن است و شبکه‌های اجتماعی خودجوش و خودمختار بی‌شمار و گسترده در سطح جامعه بدنه این جنبش هستند. در حقیقت راه سبز امید ادامه شعار راهبری هر شهروند یک ستاد است که این بار برای مطالبات به حق مردم و استیفای حقوق آنان شکل می‌گیرد. او گفت: نمی‌توان بخش‌هایی از قانون اساسی را اجرا کرد و بخش‌های دیگر آن را دور انداخت. همین دادگاه‌های نمایشی و کتک‌زدن و آزار مردم در خیابان‌ها نشان‌دهنده یک ساختار‌شکنی روشن است و ربطی به قانون اساسی و اعتقادات دینی و ملی ما ندارد.

مردم تشنۀ یک رسانۀ فراگیر قابل اعتماد هستند

در این دیدار ابتدا دکتر ظفرقندی ضمن تشریح فعالیت های صنفی، سیاسی و تشکیلاتی انجمن، حمایت بخش اعظم جامعۀ پزشکی کشور از مهندس موسوی را در انتخابات اخیر و وقایع پس از آن مورد تأکید قرار داد. وی با ارائۀ تحلیلی از شرایط موجود تداوم جدی این حمایت ها که اکنون ابعاد وسیع تری یافته است را اعلام و بر خواسته های مشترک مردم که در کلام وبیان مهندس موسوی وچارچوب مواضع وی متجلی است تأکید کرد.

سپس دکتر نوربالا، دکتر آشفته، دکترحریرچی، دکتر شیخ رضائی، دکتر شجاعی، دکتر واعظ زاده، دکتر شکوری راد، دکتر سروش و دکترسالاری فر به تشریح دیدگاههای خود پرداختند.

خلاصۀ نکات مورد توجه و تأکید سخنرانان عبارت بود از:

- فقدان رسانۀ فراگیر و مناسب که بتواند خلاء ارتباطی حامیان و هواداران را با رهبری جنبش برقرار کند کاملاً محسوس است و باید برای آن چاره ای اندیشید. عملکرد یک جانبه و همراه با تحریف و جعل اخبار در صدا و سیما موجب توجه مردم به رسانه های بیگانه، که در ارائۀ اخبار حرفه ای عمل می کنند و موجب جذب مخاطب و اعتماد آنها می شوند، شده است. این رسانه ها طبیعتاً اهداف خود را دنبال می کنند و در غیاب رسانۀ مطلوب ملی توان بیشتری در اثر گذاری می یابند. مردم در اعتراضات خود مصمم و پیگیر هستند. به همین دلیل تشنۀ یک رسانۀ فراگیر قابل اعتماد هستند و باید برای آن فکری بشود.

- رفتار حاکمان فعلی کل نظام جمهوری اسلامی را، با سابقۀ سی ساله آن، در انظار جهانیان به زیر سوال می برد و این گونه القاء می شود که سرنوشت همۀ نظام های دینی و ارزشی این چنین خواهد بود. نباید بگذاریم وجهۀ نظام جمهوری اسلامی که ثمرۀ مجاهدت های امام، خون شهدا و فداکاری ها و زحمات مردم است بیش از این تخریب شود. اگر علاقمندان به نظام سینه سپر نکنند و در صف مقدم این حرکت قرار نگیرند جای آنان را کسان دیگری پر می کنند که هدفشان ممکن است روشن و مشخص نباشد.

- امیدی که در مردم ایجاد شده برای آنان عزیز تر از جانشان است. آنها حاضرند برای حفظ این امید جان خود و عزیزانشان فدا شود. آنها یی که در این را شهید داده اند و یا آسیب دیده اند، پشیمان نیستند بلکه خواستار ادامۀ حرکت تا رسیدن به مقصود هستند. آنها نگران این هستند که مبادا خون شهدایشان به فراموشی سپرده شده و پایمال شود و نوعاً قدر شناس شما، بخاطر عدم سازش و ایستادگی بر اصول و پیگیری مجدانۀ حق شان، هستند.

- جوانها در این جنبش نشان دادند که همۀ تصورات در مورد بی انگیزگی و خمودگی آنها غلط بوده است و آنها بسیار جسور تر و پیگیر تر از نوع ما، که جوانهای دورۀ انقلاب بوده ایم، در صحنه حاضر هستند. علاوه براین روحیۀ بالا، آنها شعور بسیار زیادی را از خود در تنظیم آهنگ حرکت و طرح شعارها به نمایش گذاشته اند که بنظر می رسد حاصل تجربیات دورۀ اصلاحات است. آنها اسیر رادیکالیسم و تندروی نمی شوند و به شعارهای ساختار شکنانه، که می تواند به اصل حرکت فراگیر مردم لطمه بزند، توجه نمی کنند. آنها خیلی هوشمندانه حرکت خود را با رهبری جنبش هماهنگ می کنند. به همین دلیل این ارتباط باید نزدیک تر و مستمر تر باشد.

- ما از حضرت علی آموخته ایم که اگر مسلمان از شنیدن اینکه در قلمرو حکومت اسلامی خلخال از پای زن یهودی کشیده شده است دق کند بر او ملامتی نیست. آیا این همه شهید و مجروح به اندازۀ آن نبوده است که صدای برخی از علما بلند شود و اعتراضی بکنند؟ البته مردم قدر شناس مراجع و علمایی که واکنش های شایسته نشان داده و با آنان همراهی کرده اند و یا مرهم بر زخمشان گذاشته اند، هستند.

- باید وقایع اخیر آسیب شناسی شود. بنظر می رسد در حرکت انقلاب اسلامی برخی محاسبات اشتباه بوده و در مورد برخی موضوعات ساده اندیشی وجود داشته است که پس از سی سال کار به اینجا رسیده است.
- رابطۀ نخبگان با بدنۀ جامعه کم شده است. ما قبلاً بیشتر به میان مردم می رفتیم و با آنان ارتباط داشتیم. همین که برای آنها کار می کردیم و می دیدند ما اهل نماز و روزه و شعائر دینی هستیم خودش بهترین تبلیغ بود. این نوع ارتباطات کم شده و مردم ما را کمتر در کنار خود می بینند.

- در بارۀ مهدویت و امام زمان عوام فریبی گسترده ای وجود دارد. باید در این زمینه آگاهی بخشی در جامعه صورت بگیرد تا از اعتقادات دینی مردم سوء استفاده نشود.

- اگر چه نتیجه انتخابات به گونه ای دیگر اعلام و بدان عمل شد ولی دستاوردهای جنبش فراتر از رئیس جمهور شدن نامزد مورد علاقۀ ما بوده است و نتیجه حرکت به هیچ وجه،یا در مجموع، شکست نبوده است. مردم در شما صداقت و صلابت را دیدند و در کنار اصلاح طلبی اصولگرایی واقعی را دیدند و اعتماد کردند و با این اعتماد همچنان امیدوارند. حضور شما باعث باز پس گیری شعارهای اصیل انقلاب از کسانی شد که آن شعارها را بناحق برای خود مصادره کرده بودند.

- ما نه در این انتخابات، بلکه از سالهای سال پیش شما را می شناخته ایم و ارادت داشته ایم. طیف حامیان و هواداران شما خیلی گسترده است. برخی هم این سوال در ذهنشان است که آیا از ظرفیتی که در جریان انتخابات بدست آمد بهتر از این نمی شد استفاده کرد. آیا ظرفیت های قانونی بخوبی استفاده شد؟ پاسخ این انتقادها چیست؟

- ما نگران این هستیم که طرف مقابل برای برون رفت از بحرانی که گرفتارش است به فکر ایجاد بحران بزرگتری باشد که کل کشور را تهدید کند و آن نوعی حملۀ خارجی به ایران است. یک حملۀ خارجی به آنها این فرصت را می دهد که هر صدای مخالفی را با شدید ترین وجهی سرکوب کنند. آنها ممکن است این نسخه را برای رهایی خود تجویز کنند در حالی که می تواند برای کل کشور بسیار خسارتبار باشد.

منبع : پارلمان نیوز

يکشنبه بیست و پنجم 5 1388
دست استاد قلابی دانشگاه رو شد
فردی با مدرک دیپلم که قصد داشت با ارائه اسناد و مدارک جعلی به عنوان استاد دانشگاه مشغول به تدریس شود، توسط کارآگاهان پلیس آگاهی استان کرمانشاه شناسایی و دستگیر شد.

به گزارش ایسنا، سرهنگ امیدی ـ رییس پلیس آگاهی استان کرمانشاه ـ در تشریح جزییات این پرونده گفت: گزارشات مردمی رسیده مبنی بر این که فردی قصد دارد با ارائه مدرکی که احتمال جعلی بودن آن هست به عنوان استاد مشغول به تدریس در دانشگاه شود، سبب تشکیل پرونده‌ای در آگاهی شد.

وی افزود: کاراگاهان مبارزه با جرائم خاص و رایانه‌ای در ابتدا به تحقیقات محسوس و نامحسوس پرداخته و مدارک ارائه شده بابت استاد دانشگاهی از طرف فرد مذکور را پس از هماهنگی‌های لازم با حراست دانشگاه تحویل گرفته و بعد از بررسی‌های مقدماتی روی مدارک، آن‌ها را به اداره تشخیص هویت جهت اطمینان از جعلی بودنشان ارسال کردند.

رییس پلیس آگاهی استان کرمانشاه بیان کرد: مدارک در آزمایشگاه‌های اداره تشخیص هویت مورد آزمایش قرار گرفته و جعلی بودنشان محرز شد، لذا کارآگاهان با دریافت اطلاعات بدست آمده و اخذ مجوز قضایی فرد مذکور را دستگیر و تحقیقات خود را از وی آغاز کردند.

متهم در ابتدا منکر اتهامات وارده شد و بیان کرد که از مشخصات و عکس وی سوءاستفاده شده است. ولی در ادامه با جمع‌آوری قرائن و دلایل کافی و نیز کشف فرم تقاضای استخدام در دانشگاه ناچارا به بزه انتسابی اعتراف و اظهار کرد با توجه به آشنایی که به دروس حقوق داشتم با استفاده از کامپیوتر شخصی خود اقدام به جعل و تهیه مدارک کارشناسی ارشد حقوق به نام خود کرده و آن‌ها را به دانشگاه ارائه کردم و قصد داشتم به عنوان استاد در دانشگاه تدریس کنم که موفق نشدم.

به گزارش اداره اجتماعی پلیس آگاهی ناجا، سرهنگ امیدی عنوان کرد: در نهایت متهم پس از این اعترافات به همراه مدارک جعلی جهت اخذ تصمیمات لازمه به مرجع قضایی معرفی شد.
منبع :تاباک
دسته ها : خبر
يکشنبه بیست و پنجم 5 1388
رمز و راز اسکناس‌های تقلبی
طبق ماده 526 قانون مجازات اسلامی، هر کس اسکناس رایج داخلی یا خارجی یا اسناد بانکی‌ نظیر برات‌های قبول شده از طرف بانک‌ها یا چک‌های صادره از طرف بانک‌ها و سایر اسناد تعهدآور بانکی و نیز اسناد یا اوراق بهادار یا حواله‌های صادره از خزانه را به قصد اخلال در وضع پولی ‌یا بانکی یا اقتصادی یا بر هم زدن نظام و امنیت سیاسی و اجتماعی، ‌جعل یا وارد کشور نماید یا با علم به مجعول بودن استفاده کند، چنانچه مفسد و محارب شناخته نشود، به حبس از 5 تا 20‌سال محکوم می‌شود.

اگرچه قانون، مجازات سنگینی برای مقابله با چاپ و انتشار اسکناس‌های تقلبی در نظر گرفته است، اما در عین حال آمار جاعلان اسکناس در ایران و سایر کشورها کم نیست:

* چاپخانه غیر‌مجاز تولید اسکناس‌های تقلبی پس از دستگیری 2 مرد میانسال به اتهام چاپ این اسکناس‌ها کشف و پلمب شد.
* کارآگاهان پلیس آگاهی تهران بزرگ از طریق اطلاعات مردمی در جریان چاپ و توزیع اسکناس‌های جعلی 20 و 50‌هزار ریالی قرار گرفتند و جاعلان اسکناس که در یک کارگاه تولیدی اقدام به جعل اسکناس‌های مذکور می‌کردند، توسط پلیس دستگیر شدند.


* با کشف محموله 90‌میلیون ریال اسکناس جعلی، پلیس موفق به کشف اسکناس‌های جعلی 50‌هزار ریالی شد.
* جلسه رسیدگی به اتهامات متهمان پرونده خرید و فروش ارز و شبه مسکوکات در مجتمع قضایی امور اقتصادی برگزار شد.

* متهمان در خصوص چگونگی توزیع اسکناس‌های جعلی گفتند: پس از جعل و چاپ اسکناس‌های دو هزار تومانی ابتدا مشتریان خود را از قشر کم درآمد و مناطق جنوب شهر که عمدتا اجاره‌نشین می‌باشند و با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو هستند، شناسایی می‌کردیم و مبالغ چاپ شده را به قیمت یک سوم ارزش اصلی به فروش می‌رساندیم و در آخرین معامله خود که قرار بود 10‌میلیون تومان اسکناس جعلی را با مبلغ 3‌میلیون تومان به فروش برسانیم، دستگیر شدیم.

همچنین بنابر آمار بانک مرکزی اروپا، بیش از 20‌درصد از اسکناس‌های یورویی که در کشور‌های اروپایی وجود دارد، جعلی هستند؛ در حالی که هیچ نوع نظارت دقیقی در این امر وجود ندارد. به طور کلی در نیمه اول سال 2008، 312 هزار اسکناس یوروی تقلبی در سرتاسر اروپا توقیف شد که این آمار در مقایسه با سال گذشته که 265‌هزار مورد بوده افزایش چشمگیری داشته است.

چاپ اسکناس تقلبی چرا؟
سرانه مصرف اسکناس در ایران 10 برابر اروپا است و سهم مبادلات الکترونیکی در بازار ایران بسیار ناچیز است. خریدهای روزانه بیشتر با پول نقد انجام می‌شود و کم‌ارزش بودن پول، حجم اسکناس‌های در گردش را افزایش می‌دهد.
این امر می‌تواند انگیزه چاپ اسکناس جعلی را در جامعه ما افزایش دهد.

در عین حال مشاهده چک پول‌های تقلبی در بازار موجب شد تا شهروندان ایرانی مجبور باشند برای خرید مایحتاج روزانه خود با تحمل زحمت و مخاطرات زیاد حجم زیادی از اسکناس را با خود حمل کنند.
در این شرایط بانک مرکزی ایران به موازات گرانی کاغذ اسکناس ناشی از تحریم‌ها که هزینه تولید و چاپ هر اسکناس را به طرز فزاینده‌ای افزایش داده، برای مقابله با چاپ و نشر جعلی اسکناس موارد امنیتی را نیز افزایش می‌دهد.

هرچند بانک مرکزی مصر است تا با استفاده از تمام ابزارهای امنیتی اسکناسی منتشر کند که کمتر گروهی توان چاپ جعلی آن را داشته باشند؛ اما هزینه امحای اسکناس‌های در گردش سالانه توان بانک مرکزی را برای تحقق این هدف کاهش می‌دهد.

براساس آمار منتشره قابل‌اتکا، عمر اسکناس در ایران با وجود رعایت همه استانداردهای کیفیتی در تهیه آن حدود نصف عمر اسکناس در کشورهای صنعتی است و به دلیل پایین بودن فرهنگ استفاده از اسکناس در کشور و فرسوده شدن اسکناس‌ها زودتر از عمر مفیدشان، روزانه بر تعداد اسکناس‌های فرسوده افزوده می‌شود.

متوسط عمر اسکناس در ایران، 5سال است که با توجه به کیفیت اسکناس حداقل باید دو برابر مقدار فعلی؛ یعنی 10 سال باشد. در حال حاضر، سالانه 700میلیون قطعه اسکناس فرسوده از رده خارج می‌شود؛ در حالی که نیمی از آنان در اختیار مردم قرار دارد.

اداره نشر اسکناس بانک مرکزی با بیان اینکه هزینه چاپ هر اسکناس به طور متوسط 241‌ریال است، تعداد اسکناس امحا شده در هر سال را متوسط 700میلیون برگ ذکر کرد که هزینه چاپ این تعداد اسکناس به علاوه 20درصد هزینه‌های جانبی برای امحا و جایگزینی اسکناس در هر سال معادل 175میلیارد ریال است که این هزینه از محل مالیات پرداختی مردم تامین می‌شود.

نحوه تشخیص اسکناس‌های تقلبی
ماده قانونی 526 قانون مجازات اسلامی، موارد بی‌شمار جعل اسکناس و انگیزه بالای جاعلان برای انتشار اسکناس تقلبی موجب می‌شود، جزو افرادی باشیم که مدام به اصل بودن اسکناس‌های درون کیفشان شک می‌کنند و به دنبال راهی برای اطمینان حاصل کردن از اصل بودن آنها هستند.
شاید رایج‌ترین روشی که اغلب مردم کوچه و بازار برای تشخیص اصل بودن اسکناس‌ها از آن استفاده می‌کنند، بالا نگه داشتن پول‌های کاغذی و تلاش برای دیدن به اصطلاح «نخ اسکناس» است، اما قابل‌توجه این دسته از افراد باید گفت که پول‌های تقلبی هم این نخ‌ها را دارند. پس وقتی که نمی‌شود با این شیوه تشخیص درستی داشت باید سراغ راه‌های دیگری رفت.
یکی از این راه‌ها تاباندن اشعه ماوراء‌بنفش به اسکناس است. با این کار، نخ‌های نامرئی امنیتی که به صورت رشته‌های تکه‌تکه در سراسر اسکناس پراکنده شده‌اند، نمایان می‌شود.

اگر به اشعه ماوراء بنفش دسترسی ندارید، در بازار ماژیک‌های مخصوص تشخیص اسکناس‌های اصل موجود است. خاصیت این ماژیک‌ها این است که تنها روی اسکناس‌های تقلبی رنگ پس می‌دهند. فروشندگان این ماژیک‌ها می‌گویند: اگر ماژیکی که در اختیار دارید روی اسکناس‌هایتان نقش ایجاد نکرد، یعنی پول‌ شما اصل است.

اما یک روش ساده و کم‌خرج‌تر نیز وجود دارد. در این روش یک عدد اسکناس و تکه‌ای پارچه سفید موردنیاز است. با کشیدن پارچه روی سطح اسکناس، اگر قلابی نباشد، پارچه به رنگ اسکناس در می‌آید. به این ترتیب اگر مثلا این کار را روی اسکناس دوهزار تومانی انجام دهید پارچه رنگ آبی به خود می‌گیرد. (پارچه باید روی عکس حضرت امام (ره) کشیده شود؛ چون این بخش از اسکناس رنگ پس می‌دهد). نکته دیگر اینکه با وجود رنگی شدن پارچه، اسکناس کمرنگ نخواهد شد.

بانک مرکزی ایران درخصوص مشخصات امنیتی اسکناس و ایران‌چک اعلام کرده است: مشخصات امنیتی و قابل‌بررسی اسکناس و ایران چک به شما کمک می‌کند تا به راحتی اسکناس‌های واقعی را از موارد تقلبی و جعلی آنها تشخیص دهید. در اسکناس‌های صادره توسط بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران موارد متعددی از خصوصیات امنیتی وجود دارد که تشخیص آنها با اندکی دقت برای شما آسان خواهد بود. در بیشتر موارد بهتر است به یک خصیصه اکتفا نکنید، بلکه موارد بیشتری را جهت حصول اطمینان بیشتر بررسی نمایید.

بانک مرکزی به صراحت اعلام کرده است: دقت داشته باشید که نگهداری و استفاده از اسکناس‌های جعلی پیگرد قانونی دارد.
- چاپ برجسته: تصویر حضرت امام خمینی(ره) در سمت راست با چاپ برجسته.
- واترمارک: طرح تصویر حضرت امام خمینی (ره) در سمت چپ و در خمیره کاغذ (واترمارک) که در مقابل نور از دو طرف قابل‌رویت است و همانند طرح تصویر واترمارک اسکناس‌های سری قبل است.

- نخ امنیتی: نخ امنیتی از نوع پلی‌استر با نوشته بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در درون کاغذ قرار گرفته است که در مقابل تابش اشعه ماوراء بنفش به رنگ‌های سبز، آبی و قرمز نمایان می‌شود.
- نشانه برجسته برای تشخیص نابینایان: سمت چپ و پایین دو نقطه به صورت برجسته برای سهولت شناسایی این اسکناس توسط عزیزان روشندل در نظر گرفته شده است.

- سیترو: سمت چپ و پایین (سمت راست مشخصه موضوع بند 4) بخشی از مبلغ اسمی اسکناس به صورت لاتین (2000) چاپ شده که با چاپ قسمت مکمل آن در پشت اسکناس در مقابل نور قابل‌رویت است. (طرح SeeThrough)
- تصویر مخفی: طرح تصویر مخفی در قسمت وسط و پایینی روی کتیبه قهوه‌ای رنگ مبلغ اسمی اسکناس به صورت لاتین (2000) به طور مخفی چاپ شده است که با قرار دادن اسکناس در حالت افقی و در مقابل نور قابل‌رویت است.

- ریزچاپ (میکروپرینت): عبارت «جمهوری اسلامی ایران» در مستطیل‌های کوچک بنفش رنگ در قسمت بالای اسکناس به صورت ریزچاپ (میکروپرینت) درج گردیده است که با ذره‌بین قابل‌رویت است.
- شماره سریال زیر نور ماوراء بنفش: شماره سریال اسکناس‌ها به رنگ قرمز در قسمت پایین سمت راست و بالای سمت چپ با استفاده از مرکب فلورسنت چاپ شده است که زیر نور ماوراءبنفش به رنگ طلایی قابل‌رویت می‌باشد.

- چاپ برجسته: بخش‌هایی از این اسکناس دارای چاپ برجسته می‌باشد که برجستگی این سطوح در مقایسه با چاپ‌های دیگر به سادگی به‌وسیله انگشتان دست قابل‌لمس است.
- فیبرهای نامرئی فلورسنت: استفاده از فیبرهای نامرئی فلورسنت در خمیره کاغذ به رنگ‌های سبز، آبی، قرمز و زرد در رو و پشت اسکناس که مقابل تابش اشعه ماوراءبنفش قابل‌رویت است.

- مرکب فلورسنت: استفاده از مرکب فلورسنت در بخش اعظم سطح اسکناس و بخشی از پشت اسکناس که در زیر نور ماوراءبنفش به رنگ سبز روشن دیده می‌شود.
- نخ امنیتی: نخ امنیتی این اسکناس از نوع پنجره‌ای با روکش فلزی است و آرم بانک مرکزی نیز در زمینه آن به چشم می‌خورد، این نخ درون خمیره کاغذ می‌باشد و فقط بخش‌هایی از آن در سطح کاغذ نمایان است.

- ریزچاپ برجسته: ریزچاپ برجسته با نوشته «بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران» که با استفاده از وسایل بزرگنمایی (ذره‌بین) به سادگی قابل‌رویت می‌باشد.
- ریزحروف برجسته منفی، مثبت: ریزحروف برجسته جمله «جمهوری اسلامی ایران» به‌صورت مثبت و منفی در طرح گنجانده شده که با استفاده از ذره بین به سادگی قابل‌رویت می‌باشد.
منبع : تابناک
دسته ها : خبر - علمی
يکشنبه بیست و پنجم 5 1388
پژوهشگران امریکایی به روش تازه یی دست یافته اند که از پخش شدن سرطان در بدن انسان جلوگیری می کند.

به گزارش نیویورک تایمز در این روش سلول های مرکز سرطان به طور مستقیم هدف قرار می گیرند و در واقع جلوی عود کردن سرطان گرفته می شود.

در روش فعلی با عمل جراحی غده های سرطانی را خارج می کنند و سپس با شیمی درمانی و رادیوتراپی باقیمانده آن را هدف قرار می دهند ولی سلول های پایه سرطانی مقاومت به خرج داده و حتی گاهی در سطح یک درصد عود می کنند چرا که این سلول ها در میان رگ های خونی و مغز و کبد ممکن است باقی بمانند و خود را نوسازی کنند.

یک تیم پزشکی در دانشگاه هاروارد که مشغول مطالعات در ژنوم انسانی است به داروهایی دست یافته اند که سلول های سرطانی را مورد حمله قرار می دهد ولی با سلول های سالم کاری ندارد. 

این داروها در 36 نوع شناخته شده اند که پژوهشگران می گویند یکی از آنها داروی اصلی ضد غدد سرطانی است.
مرجع : اعتماد
دسته ها : خبر - علمی
يکشنبه بیست و پنجم 5 1388

دیشب باران قرار با پنجره داشت

روبوسی آبدار با پنجره داشت

 

یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد

چک چک ، چک چک ...چکار با پنجره داشت ؟

 

دستور زبان عشق                   دکتر قیصر امین پور

دسته ها : ادبی - شعر
يکشنبه بیست و پنجم 5 1388

درد تو به جان خریدم و دم نزدم

درمان تو را ندیدم و دم نزدم

 

از حرمت درد تو ننالیدم هیچ

آهسته لبی گزیدم و دم نزدم

 

دستور زبان عشق                    دکتر قیصر امین پور

دسته ها : ادبی - شعر
يکشنبه بیست و پنجم 5 1388

من می شنوم رنگ صدا را آبی

آهنگ تر ترانه ها را آبی

 

در موج بنفش عطر گل می بینم

موسیقی لبخند خدا را آبی

 

  دستور زبان عشق                     دکتر قیصرامین پور

دسته ها : ادبی - شعر
يکشنبه بیست و پنجم 5 1388
X