خبر دیدار یک زن کرمانی با میرزای شیرازی در روز 29 ربیع الاول سال 1310
این زن پس از سفر حج به عتبات رفت و در سامرا وارد خانه میرزای شیرازی شد و مثل یک خبرنگار آنچه را دیده بیان نوشت.
از این شرح کوتاه، می توان نکات آموزنده ای را به دست آورد.
امروز که روز جمعه بیست و نهم است، صبحی مشرّف شدم به حرم مطهر، واز آنجا رفتم خانة جناب میرزا. تا ظهر نشستم، خدمت ایشان نرسیدم. آمدم منزل، نهار خوردم. باز عصری رفتم خدمت ایشان. چون ناخونشان را گرفته بودند، بریده بودند، به واسطة خون آمدن نماز ظهر [و] عصرشان دور شده بود. تعارفی با من کردند، برخاستند برای نماز. تا نماز کردند، دیروقت شد. فرمودند ما که درست خدمت شما نرسیدیم، فردا تشریف بیاورید اینجا. بنده عرض کردم: فردا صبح مرخّص میشویم. چون زمستان در پیش است، زوّار روانه هستند. بایست همراه باشیم. فرمودند: امشب بمانید. آمدم به حرم مشرّف شدم، برگشتم. نماز مغرب و عشا را اقتدا کردم. قدری صحبت کردم. مگر مردم میگذارند آسوده باشند. گویا قرارشان این است: از صبح تا سه ساعت به غروب مانده بیرون مینشینند. بعد میآیند اندرون. آن وقت زنها میآیند، تا سه ساعت از شب رفته کار آنها را رواج میدهند. امشب که من بودم، سی نفر زن عرب و عجم مجاور آمدند. بیشتر اینها هم چیز میخواستند. بعد شام آوردند، چلو و خورش به و خربزه. فرمودند: من غذای ظهر را دیر میخورم. شبها شش هفت از شب رفته شام میخورم، شما بخورید. من شام خوردم همراه علویه [همسر میرزا]. خبر کردند که ده بیست نفر مرد آمدند. من برخاستم، خداحافظی کردم، مرخّص شوم. دو دانه اشرفی و قدری تربت التفات فرمودند. آمدم منزل، ولی در منزل جناب میرزا چای و قلیان باب نیست.
(به نقل از سفرنامه مکه از بانو علویه کرمانی)
منبع : آینده
|
بدون شک میتوان این نامه را عاشقانهترین نامهای دانست که از یک فقیه، مجتهد، مرجع تقلید شیعه و رهبر فرهمند ایران طی بیش از یک دهه بر جای مانده و نه فقط در میان روحانیان و سیاستمداران که در میان روشنفکران و نویسندگان هم بینظیر است.
|
به گزارش شیعه آنلاین، «تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است. عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند. [حال] من با هر شدتی باشد میگذرد ولی به حمدالله تاکنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتا جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد... ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت؛ روحالله.»
گرچه خانم خدیجه ثقفی؛ بانو قدس ایران، همسر گرامی امام خمینی در همان ایام فروردین ماه 1312 هجری شمسی، نامه عاشقانه حضرت روحالله، رهبر آینده انقلاب اسلامی ایران را از فرط شرم و حیای ایرانی و اسلامی پاره کرده، اما چند سال پیش این نامه از همه جا سر در آورده و نه فقط در صحیفه امام که در مطبوعات و حتی رادیو و تلویزیون خوانده شد.
بدون شک میتوان این نامه را عاشقانهترین نامهای دانست که از یک فقیه، مجتهد، مرجع تقلید شیعه و رهبر فرهمند ایران طی بیش از یک دهه بر جای مانده و نه فقط در میان روحانیان و سیاستمداران که در میان روشنفکران و نویسندگان هم بینظیر است. (متن فوق برگرفته از مقاله "فرید مدرسی" در مورد همسر امام بوده که در مجله شهروند امروز به چاپ رسید).
خاتمی به روایت خاتمی و میر حسین موسوی | ||||
| ||||
|
به مناسبت سالگرد درگذشت آیتالله سیدروحالله خاتمی
در ابتدای دهه 40، «تحولخواهان در نهاد روحانیت» در قالب کتابی به نام «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» مانیفست اعتقادی خود را درباره چگونگی و چیستی حوزه نگاشتند و برابر چشمان همگان با خیال راحت انتقاد کردند و پایشان را فراتر از چارچوب مرسوم حوزه قرار دادند. پس از آن بود که نظامهای جدید آموزشی در حوزه علمیه قم در قالب چند مدرسه و موسسه برپاشد. در دی 1341، آن هنگام که بزرگان تحولگرایی در حوزه؛ آقایان علامه طباطبایی، سید ابوالفضل زنجانی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان، سیدمحمد بهشتی، سیدمحمود طالقانی و مرتضی جزایری در کنار یکدیگر این مانیفست را نوشتند، نمیدانستند که شخصیتی در شهر کوچکی به نام «اردکان» حضور دارد که سالها پیش در قالب یادداشتی همینگونه سخن گفته بود.
آیتالله سیدروحالله خاتمی، نهتنها پیش از آنان، بلکه پیش از اینکه بزرگان حوزه قم به درخواست آیتالله بروجردی اصول اصلاحات حوزوی را بنویسند که البته اجرایی هم نشد، در دفتر یادبودی که از آن «حجتالاسلام وزیری» بود، از تحولگرایی در حوزه و آسیبشناسی آن نوشت؛ در دفتر یادبودی که بزرگانی همچون امام خمینی هم در آن مطالبی نوشتند. آیتالله خاتمی در 30 مهر 1326 همان گونه نوشته بود که 15 سال بعد دیگران به آن رسیدند و امروز هم همچنان بزرگان حوزه از آن میگویند و مینالند؛ او مواردی را به عنوان نقاط ضعف حوزه بازگو کرد: «تشتت افکار، بینظمی دستگاه روحانیت، تربیت نکردن مبلغ و خطباء و اهالی منبر پاک و زبردست، تجمع همه فضلا و دانشمندان در مراکز علمی و خالی گذاردن شهرهای کوچک و قصبهها و دهها از اشخاص شایسته برای هدایت و تربیت مردم، تربیت نکردن برنامه صحیح و متناسب تحصیلی یرای محصلین و هزاران دردهای دیگر، پیکر جامعه مسلمانان بهخصوص روحانیت را بسیار ضعیف ساخته و تهدید به نیستی میکند... » او آنچنان از این وضعیت ناخرسند بود که در ادامه با مزاحی تلخگونه میگوید: « هروقت به این مسائل به مناسبتی توجه میکنم، از شدت تاثر پریشان (میشوم، از این رو) از مغز پریشان جز فکر پریشان تراوش نخواهد کرد. »
آیتالله آنچنان به این وادی توجه داشت که در ایام تبعید امام خمینی در نجف؛ همان زمانی که همه این عالم دینی را در قامت یک رهبر سیاسی میدیدند و حتی در حلقه درسیاش چارچوب حکومت اسلامی تئوریزه میشد، در نامهای از تشتت در راس هرم سازمان روحانیت گلایه کرد و آسیبشناسیاش را از نهاد روحانیت محور نامه قرار داد. اینگونه بود که امام هم در 21 اسفند 44، در پاسخ به آن نامه فقط از حوزه گفت و خودش را همدرد با آیتالله دانست: « مطالبی که مرقوم شده بود، صحیح. غفلت از آن نداشتم... اینجانب در رجوع از حبس سابق در نظر گرفتم که کاری که مقدمه این نحو امور و طلیعه تفاهم بین حضرات است، انجام دهم. بعضی اصلا در شور هم حاضر نشدند و بعضی که در ظاهر صلاح دیدند، عمل نکردند. و کسانی هم به اعذار مختلفه متشبث شدند... والی الله المشتکی و علیه التوکل فی الشده و الرخاء... »
او در بیان انتقادات خود از ساختار حوزه، فقط با معممین سخن نمیگفت، بلکه مکلاها هم بیپرده گلایههای او را میشنیدند؛ همانگونه که استادمحمدرضا حکیمی از آن یاد کرده است.
تفاوت آیتالله خاتمی با دیگر تحولخواهان، فقط در زمان بازگویی که به دهه 20 باز میگشت و پیش از سایرین بود، مختص نمیشود، بلکه او این نظرات را هم اجرایی کرد. او پس از تحصیل در اصفهان به اردکان بازگشت و حوزه علمیه این شهر را به همراه دیگر روحانیون بازسازی کرد و روش تحولخواهانه خویش را پیاده کرد. این برنامه درسی که از آن یاد میشود، به دورانی باز میگردد که حوزه، نه تنها حوزه امروز نبود، بلکه هنوز زعامت آن برعهده آیتالله بروجردی هم قرار نگرفته بود. حجتالاسلام «سیدمحمد موسوی زاده» یکی از شاگردان آن دوره حاجآقا روحالله، اینگونه در این باره میگوید:« ایشان نظم خوبی در مدرسه اردکان ایجاد کردند؛ امتحان می گرفت. فقط هم از دروس حوزوی امتحان نمیگرفت؛ مثلا ادبیات فارسی هم درس میداد و امتحان میگرفت. » حجتالاسلام « علی جدیدی » دیگر شاگردش هم به گونه دیگر روش آموزشی ایشان را بیان میکند: « برنامه ایشان این بود که هفتهای یکبار یا 15 روز یکبار درسها را می پرسیدند و امتحان میگرفتند. اگر کسی در درس حاضر نمیشد، ناراحت می شدند و تذکر میدادند. همچنین آقای خاتمی گاهی اوقات برای رسیدگی به وضع طلاب بهطور غیرمنتظره سری به طلاب میزد تا ببیند آنها چکار می کنند. » این روش، روشی است که حدود 15 سال بعد، مرحوم قدوسی در مدرسه حقانی به کار گرفت. همچنین «میرزا احمد پیشوایی» هم از استادش میگوید و درباره روش او به یاد میآورد که « آقای خاتمی گذشته از اینکه استاد همه ما بود، پدر ما نیز بود. ایشان هر سه ماه یکبار از طلاب امتحان کتبی و شفاهی میگرفت. » پیشوایی در پاسخ به این سوال که آن زمان در حوزهها رسم بر امتحان گرفتن نبود؛ چه برسد به حوزه کوچک و غیرمشهوری همچون اردکان؟، میگوید: « اما در اردکان این رسم بود.» از سوی دیگر، آیتالله خاتمی در کنار متون اصلی حوزه، برخی دروس دیگر را که به فهم آن متون کمک میکرد، را آموزش میداد و در حوزه تحت زعامتش، مجالس گفت و شنود برگزار میکرد.
آیتالله در آن دوره روزنامه میخواند؛ اقدامی که در خاطرات روحانیون از آن به عنوان رفتاری ممنوعه در قم یاد میشود. رادیو گوش میکرد؛ رادیویی که از نگاه برخی در آن دوره حرام بود. او حتی در ایام طلبگی در اصفهان در مسابقات مقالهنویسی شرکت کرد و جایزه گرفت.
البته دیگر تفاوت او با سایر تحولخواهان این است که در حین بیان این انتقادات و حتی اجرایی کردن نظراتش، نماینده و وکیل چندین مرجع بزرگ تقلید در منطقه بود و هر از چندگاهی به قم میرفت و با آنان دیدار میکرد. در حالی که اغلب تحولخواهان در گذشته و امروز، نهتنها در حوزه به اجرایی کردن نظراتشان نمیپردازند، بلکه از فضای حوزه هم دور میشوند و دورادور انتقاد میکنند.
***
آیتالله خاتمی درباره حوزههای علمیه معتقد بود که « حوزههای علمیه وابسته به هیچ شخصی نیست » و « باید تحت نظم کامل اداره شود و طلاب جوان باید در تحصیل خود نظم را سرلوحه قرار دهند. » همچنین او درباره عالمان دینی گفته بود: « اگر عالم دین خودش حب دنیا داشته باشد، چگونه میتواند راهنما و الگوی مردم باشد؟... عالم دینی اگر اگر تهذیب نفس نداشته باشد، مخزن تولید فساد است و علمش تاریکی محض است.»
از سوی دیگر، ویژگی «روحانیت» و اسلوب رفتاری آنان از منظر آیتالله اینگونه دیده شده بود: « اگر عمل یک شخص روحانی منطبق بر گفتههایش نباشد، در آخرت از همه مردم پستتر و بیچارهتر خواهد بود... اگر مردم به اندازه سر سوزنی احساس کنند که یک روحانی گرایش به مادیات دارد، او دیگر به درد روحانیت نمیخورد و قول و فعلش هیچ اثری بر مردم ندارد... » او همچنین درباره ارزش روحانیت گفته بود: « اگر یک نفر روحانی میخواهد ارزش خودش را بفهمد، باید ببیند که چقدر به درد مردم میخورد و چه اندازه وجودش برای مردم مفید... » و به آنان توصیه کرده بود: « روحانیت حقیقی باید روحانینماها را به مردم بشناسانند... روحانیت باید پیش از هر چیز انگشت انتقاد را متوجه خودش کند... روحانیون دنیادوست از همان زمان معاویه دین خود را به بهایی اندک میفروختند... مفاسد زیادی روحانیت را تهدید میکند که از بزرگترین آنها حب جاه و گرایش به مادیات است... »
آیتالله اینگونه میاندیشید و اینگونه باور داشت، اما حضورش در اردکان کمتر مجال داد که این آراء در قم و سایر حوزههای بزرگ علمیه شنیده و در مجالس و محافل نقل شود.
منابع:
گفت و گوی نگارنده با برخی شاگردان آیتالله خاتمی
یادنامه خاتمی، محمدتقی فاضل میبدی، انتشارات موسسه معارف اسلامی امام رضا(ع)
روح باران، خانه فرهنگ خاتمی
تندیس دینداری و فرزانگی، محمدرسول دریایی
صحیفه امام خمینی
بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، شرکت سهامی انتشار
منبع : آینده