خیره است چشمِ خانه به چشمانِ مات من
خالی است بیصدا و سکوتت حیات من
دل میکنم به خاطر تو از دیار خویش
ای خاطرت عزیزتر از خاطرات من
آیات سجدهدار خدا چشمهای توست
ای سوره مغازله، ای سور و سات من!
حقالسکوت میطلبند از لبان تو
چشمان لاابالی و لبهای لات من
شاعر شدن بهانه تلمیح کهنهایست
تا حافظ تو باشم، شاخه نبات من!
شکر خدا که دفتر من بیغزل نماند
شد عشق نیز منکری از منکرات من
محمدمهدی سیار
از اظهار عقیده جلوگیرى نکرده و نمىکنیم امام در دیدار دو امریکایی
رمزى کلارک، دادستان کل اسبق امریکا و ریچارد فالک، استاد دانشگاه پرینستون در ایالت نیوجرسى و رئیس بخش مطالعات خارجى آن، همچنین دان لوئى نماینده سازمانهاى مذهبى امریکا در اوایل ژانویه 1979 براى بررسى وضع ایران از نزدیک، به تهران سفر کردند. هر سه نفر، از رهبران جنبش مخالف با جنگ ویتنام و شرکت فعال امریکا در جنگ بودند. اینان پس از بازدید از تهران، در راه بازگشت در پاریس توقف کردند و روز 26 ژانویه 1979 با امام خمینى دیدار و مذاکره نمودند. |
مرجع : جماران |
با سر رسیدهای بگو از پیکری که نیست
از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست
شبها که سر به سردی این خاک می نهم
کو دست مهربان نوازشگری که نیست
باید برای شستن گل زخمهای تو
باشد گلاب و زمزمی و کوثری که نیست
قاری خسته تشت طلا و تنور نه!
شایسته بود شان تو را منبری که نیست
آزاد شد شریعه همان عصر واقعه
یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست
تشخیص چشم های تو در این شب کبود
می خواست روشنایی چشم تری که نیست
دستی کشید عمه به این پلکها و گفت:
حالا شدی شبیه همان مادری که نیست
دیروز عصر داخل بازار شامیان
معلوم شد حکایت انگشتری که نیست
حتی صبور قافله بیصبر میشود
با خاطرات خستهترین دختری که نیست
یوسف رحیمی
اثر تهمینه میلانی
تهیهکننده: آقامون اینا
روز- داخلی- صحنه قتل
یک جنازه به طرزی عجیب روی زمین افتاده و از سینهاش دود بلند میشود. به اندازه یک دایره با شعاع cm10 روی سینه مرد سوراخ است و دود از سوراخ ناشی از سوختگی بیرون میزند. بوی کباب همهجا را فراگرفته است. تیم تحقیقات کارآگاهی مشغول کارند. دور جنازه مرد را با گچ خط میکشند. جنازه را که برمیدارند، نقش یک گاو میبینیم که با گچ درست شده و این اشارهای است به اینکه مردها حتی مردهشان هم آدم نیست.
در حین بلند کردن جنازه چشم کارآگاه «تیزبین» که تنها مرد خوب جهان است به دست مشت کرده مرد میافتد که یک دسته موی بلند مش کرده در مشتش دیده میشود.
کارآگاه تیزبین: اسمش چی بوده مقتول؟
یکی از همکاران: هیبت دریانی.
کارآگاه تیزبین: اون موها رو از توی مشتش در بیارین بفرستین آزمایشگاه. یه لیوانم آب بریزین توی سوراخ سینهاش حالمون به هم خورد بس که دود کرد این یارو!
دستی یک لیوان آب روی سوراخ سینه مقتول میریزد. سینه سوخته مرد جِزّی صدا میکند و خاموش میشود.
روز- داخلی- دفتر کارآگاه تیزبین
کارآگاه پشت میز کارش نشسته و مشغول بافتن یک شالگردن با کاموای موهر نارنجی و بنفش است و ترانهای را زیر لب زمزمه میکند.
کارآگاه تیزبین: هوس، تو دلم داره میکشه نفس...
صدای در میآید.
کارآگاه تیزبین: کیهکیه در میزنه من دلم میلرزه آه! بیا تو.
منشی وارد میشود. یک نامه جلوی کارآگاه میگذارد و یک کیسه نایلون که تارهای مو در آن است. کارآگاه کاغذ را میخواند.
کارآگاه تیزبین: به نام خدا. نتیجه آزمایشات نشان میدهد که رشته موهای مذکوره با رنگ موی اورآل (Loreal) N.7/1 رنگ شده سپس به شکل سوزنی از زیر کلاه مش درآمده، ابتدا دکلره شده، آن گاه با استفاده از رنگ موی ایگورا رویال (Igora royal) N.6 مش گردیده است.
کارآگاه سری به تأسف تکان میدهد.
کارآگاه تیزبین: اینا دیگه کیین؟! این مو تابلوئه که رنگ مشش ایگورا رویال N.3 است. این مو کاملاً کاهیه!
غروب- داخلی- دفتر رئیس
رئیس مردی 55 ساله و بسیار خشن است.
رئیس: ببین تیزبین! این پرونده برای ما خیلی اساسیه. عوض اینکه توی ساعت اداری واسه زنت بافتنی ببافی، باید تا 4 ساعت دیگه نتیجه کامل این تحقیقات رو بذاری روی میز من. وگرنه مجبوری بعد از اخراجت دائم توی خونه واسه زنت بافتنی ببافی.
کارآگاه تیزبین: البته باعث افتخاره. ولی چشم.
شب- داخلی- منزل تیزبین
- تیزبین در حال جارو کشیدن.
- گذر زمان.
- تیزبین در حال شستن ظرفها.
- گذر زمان.
- تیزبین در حال پهن کردن رختهای شسته شده.
- گذر زمان.
- تیزبین در حال تعویض پوشک بچه.
- گذر زمان.
- تیزبین در حال پختن غذای فردا.
- گذر زمان.
- تیزبین خسته و کوفته و خرد و خراب در حالی که پرونده قتل هیبت دریانی را زیر بغل دارد به هال خانه وارد میشود. همسر تیزبین که یک کاسه پاپ کورن (پففیل) و یک دلستر خانواده و یک کاسه تخمه آفتابگردان روی میز کنار دستش دارد، روی کاناپه لم داده و مشغول دیدن قسمت هفتم از فصل هشتم سریال «ویکتوریا» است. تیزبین چراغ هال را روشن میکند.
زن: خاموش کن اون صاب مرده رو. مگه نمیبینی دارم سریال میبینم. اَه! از دست این بیملاحظهگیای تو!
تیزبین: خب آخه میخوام پرونده رو بخونم.
زن: دیگه چی شده. باز کدوم مرد ذلیل مردهای به زن معصوم و بدبختش شک کرده و به خاطر خیالپردازی ذهن بیمار ومعلولش زن بیگناهرو با چاقو تیکهتیکه کرده؟!
تیزبین: نه قضیه این یکی فرق میکنه.
زن عصبانی تلویزیون را خاموش میکند.
زن: اه! نمیذاری یه سریال ببینم که. این زن بدبخت...
تیزبین: ویکتوریا؟
زن:... نه بابا دوستش. از دست شوهرش سرطان گرفته میخوان عملش کنن. حالا باشه فردا و پسفردا و پس اون فردا هر سه تا تکرارشو میبینم. اون جوری واینستا منو نیگا کن. پاشو برو یه چایی نبات با عرق نعنا بیار، نفخ کردم.
بعدم بگو ببینم قصه چیه.
تیزبین با چای نعنا و نبات برمیگردد.
تیزبین: میدونی چی عجیبه؟ وقتی دور جنازه با گچ خط کشیدیم شکل یه گاو دراومد.
زن: خب اینکه طبیعه. چیز غیرطبیعی چی دیدی؟
تیزبین: آهان! سینه جنازه سوراخ بود و سوخته. دود میکرد. توی دست جنازه یه مشت هم مو بود خرمایی N.7.1 با مش سوزنیه N.3
زن: N.3؟! عمراً. الان N.6 مده.
تیزبین: نه جون تو رنگش به کاهی می زد. N.3 بود.
زن: نه حتمآً دکلرهش زیاد مونده بوده رو سرش.
یادت نیس پارسال عید پروین عمه اقدس اینا چه گندی زد به موهای سهیلا جون؟ از بس که دکلره رو دیر ورداشت.
تیزبین:
آره! گندش بزنن. این پروین عمه اقدس اینا فقط بند و ابروش خوبه. ولی من دس به قیچی و رنگشو اصلاً قبول ندارم.
زن: خب. گفتی یارو سینهاش سوخته بوده؟
تیزبین: آره.
زن: طرف جز جیگر زده بوده. لابد زنشو کتک زده، اونم نفرینش کرده و گفته جز جیگر بزنی. اونم جز جیگر زده. طرف به مرگ طبیعی مرده. خوبم شد که مرد.
روز- داخلی - دفتر تیزبین
تیزبین بافتن شالگردن موهر صورتی و بنفش همسرش را تمام کرده و آخرین دانه بافتنیاش را هم کور میکند و همزمان میگوید:
تیزبین: کور بشه چشم حسود و بخیل و هر کی چشم نداره ببینه.
پایان
نقد فیلم
کور بشه چشم حسود!
(نقدی بر فیلم مرگ بر مرد...)
نوشته: شیلا ویتاکر
ترجمه: پروین عمه اقدس اینا
«مرگ بر مرد» در ظاهر فیلمی ساده است، اما معانی پیچیدهای دارد و یک اثر متافوریک کامل است. گنجینهای است که یک کلید کوچک دارد. کلیدی طلایی که در این صندوقچه پرجواهر را میگشاید. این کلید برای بیننده با شعور در همان سکانس اول جاسازی شده: نقش گاوی که بعد از برداشتن جنازه مرد بر زمین مانده. این یعنی همه چیز . میلانی در همان ابتدا به ما میگوید که «مرد» در واقع حیوانی است که هیچ بویی از لطافت نبرده. گاوها با شاخهای مهیبشان در چمنزارها راه میروند و به جای بو کردن گلها، آنها را نشخوار میکنند و تاپاله میاندازند. گاوها کارخانههای زنده، متحرک و شاخدار تبدیل گل به تاپاله هستند.
در چنین احوالی مردی مثل تیزبین واقعاً نعمت است. مردی که وقتی دانه آخر بافتنی را کور میکند میگوید: «کور بشه چشم حسود...» و این هم استعارهای زیباست. کور کردن بافتنی و جمله فوق.
به نظر من زن تیزبین باید قدر شوهرش را بداند و همیشه برای بند و ابرو برود پیش پروین عمه اقدس اینا که بند و ابروش حرف ندارد. برای مش هم باید همانجا برود. آن یک دفعه هم پروین حواسش پرت شده بود که موهای او را خراب کرد. ضمناً آدرس آرایشگاه پروین هم تهران- بلوار فردوس - ... طبقه دوم میباشد. لطفاً قبلاً وقت بگیرید. ساعت کار 14 تا 22. ضمناً روزهای دوشنبه مدل مجانی میباشد.
منبع : خبر آن لاین
مولای من بیا ...
هر شب یتیم توست دل جمکرانی ام
جانم به لب رسیده بیا یار جانی ام
از باد ها نشانی تان را گرفته ام
عمری است عاجزانه پی آن نشانی ام
طی شد جوانی من و رؤیت نشد رخت
" شرمنده جوانی از این زندگانیم"
با من بگو که خیمه کجا می کنی به پا
آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام
در این دهه اگر چه صدایت گرفته است
یک شب بخوان به صوت خوش آسمانی ام
در روضه احتمال حضورت قوی تر است
شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام
هم پیر قد خمیدگی زینب توا م
هم داغدار آن دو لب خیزرانی ام
این روزها که حال مرا درک می کنی
بگذار دست بر دل آتشفشانی ام
در به دری برای غلام تو خوب نیست
تأیید کن که نوکر صاحب زمانی ام
عباس احمدی
غربت پروانهها
مجید نظافت |
در حالی که به تازگی علی اکبر جوانفکر به عنوان مدیر عامل سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) منصوب شده، محمد جعفر بهداد، مدیرعامل سابق این خبرگزاری و معاون سیاسی دفتر احمدی نژاد، از صدور رای محکومیت خود توسط دادگاه خبر داده است.
به گزارش ایرنا، محمد جعفر بهداد گفته است : دادستان تهران به عنوان مدعی العموم سه شکایت علیه اینجانب مطرح کرده که دو مورد در دفاع از علی لاریجانی، رییس مجلس، و یک مورد در حمایت از اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس مجلس خبرگان رهبری است.
محمدجعفر بهداد از نیروهای طرفدار محمود احمدی نژاد ، در گذشته خبرنگار پارلمانی مؤسسه کیهان و همکار صفارهرندی، وزیر سابق ارشاد و فرهنگ اسلامی، بود که در دولت نهم به عنوان مدیرعامل ایرنا منصوب شد.
محمدجعفر بهداد در توضیح جزییات شکایات مطرح شده علیه خود گفته است: شکایاتی که عباس جعفری دولتآبادی، دادستان تهران، در دفاع از دکتر لاریجانی علیه اینجانب مطرح و به نحو عجیب و با اصرار مشغول پیگیری آن است، به دو مقاله منتشره در ایرنا بر میگردد که یکی پس از ۵۰ دقیقه انتشار با تشخیص و مستقیما توسط خودم از روی خروجی حذف شد و در دیگری نیز، اصولا «نه به تصریح و نه تلویحا» نامی از کسی برده نشده است.
بهداد در یادداشتی با عنوان « آنهایی که جوانان ما را به کشتن دادند» علی لاریجانی را متهم کرده بود که حوادث پس انتخابات نقش داشته است.
وی، بدون نام بردن از علی لاریجانی نوشته بود:«کسانی که بعد از ظهر روز رای گیری در تماس تلفنی با میر حسین موسوی پیروزی وی در انتخابات را تبریک گفته و توقع توهم آمیز او را تشدید و اراده اش را برای تحریک افراد به شورش و اغتشاشگری تقویت کردند».
در روزهای بعد از انتخابات ، خبری مبنی بر تبریک علی لاریجانی به میر حسین موسوی به عنوان برنده انتخابات در بعضی محافل شایع شده بود.
با این حال مجمد جعفر بهداد درباره نحوه محکومیت خود در دادگاه گفته است:« فقط چند روز پس از انتصاب اینجانب به عنوان معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور بلافاصله یکی از پروندهها به دادگاه ارجاع شد و قاضی محترم پرونده نیز، ضمن برگزاری جلسه دادگاه و اخذ دفاعیه متهم اقدام به صدور رای محکومیت به صورت غیابی کرد که فارغ از علت اینهمه شتابزدگی، در صدد ارایه درخواست دادخواهی و تجدید نظر هستم».