دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1761706
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
زخم هشتم
علیرضا قربانی
برای ما که سر و کارمان با خبر است، گاه اتفاق می افتد که خبر در عین کوتاهی، چنان قاطعانه بر جا میخکوب می کندمان که به معنی واقعی کلمه خشکمان می زند.

صبح یکشنبه 26 مهر وقتی برای هماهنگی درج خبر حضور رییس جمهور در کنگره بزرگداشت شهدای خراسان با دبیر کنگره تماس گرفتم و پیش از خداحافظی، سردار امیری در عبارتی چند کلمه‌ای، از واقعه‌ای خبر داد که مصداق خبر‌های قاطع و شکننده بود: «جایی برای سردار شوشتری نگه‌دار» این،
همه گفته پایانی وی بود.

قرار بود سردار شوشتری، فرصتی برای مصاحبه در باره نقش خراسان در دفاع مقدس در اختیارمان قرار دهد، به طور طبیعی باید ذهنم به این سو هدایت می شد که بالاخره زمانی برای شنیدن قطعه‌ای ‌از
تاریخ دفاع مقدس از زبان یکی از کسانی که از ابتدا تا انتها در جنگ حضور داشت، فراهم شد، اما نمی‌دانم چرا دست و دلم لرزید.

اولین احتمالی که به ذهنم رسید، شهادت این مرد بزرگ بود که با تایید کوتاه گوینده همراه شد. اما ظاهرا هنوز ساعتی از ماجرا نگذشته بود. خبر داغ و سوزان تا اعماق روحم را خراشید. احساسی متضاد برمن غلبه کرد.

از سویی برای از دست رفتن یکی از برجسته ترین فرماندهان دفاع مقدس، کسی که سینه‌اش صندوقچه اسرار نهفته و حرف‌های نگفته فراوانی درباره‌ دوران پر افتخار دفاع مقدس بود، از شدت حرمان و اندوه به خود پیچیدم و از سویی دیگر، من که تا کنون از شنیدن خبر مرگ هیچ کسی خوشحال نشده بودم، نوعی رضایت را احساس می کردم. رضایت از نوع مرگ کسی که همواره او را در اوج می‌دیدم.

رضایت از اینکه او در بستر مرگ، یا در حادثه‌ای غیر از زخم دشمن از دنیا رخت بر نبسته، بلکه آنگونه که شایسته او بود، در پروازی ملکوتی به دیدار دوست شتافت.

آنگونه که همرزمان این سردار بزرگ نقل می‌کنند، سردار شوشتری در طول دوران دفاع مقدس هفت بار مجروح شده و به افتخار جانبازی نایل آمد. هفت پله صعود برای دیدار دوست، هفت مرحله عرفانی و گذر از کوچه‌های هفت شهر عشق. تا آنکه زخم هشتم پر پرواز اورا گشود و به دیدار دوست نایل
آمد.

برای نگارنده‌این سطور بارها در باره مرگ کسانی چون سردار شهید نورعلی شوشتری، این سوال پیش آمده بود که حال که جنگ که به پایان رسیده و به وقولی باب شهادت به ظاهر بسته شده است،مرگ چنین کسی چگونه خواهد بود؟

مرگ در بستر برای کسی که سال‌های طولانی شاهد شهادت همرزمانش بوده و بارها تا دروازه شهادت پیش رفته، و شهادت بالاترین خواسته‌ی اوست، چه طعمی خواهد داشت؟ شاید بارها و بارها وقتی با این سردار بزرگ روبرو شده‌بودم این سوال از ذهنم گذشته بود. اما این بار از خبر شهادت او
احساس رضایتی داشتم. رضایت از یقینی شدن اینکه مرگ در بستر برای بعضی از انسان‌ها کوچک است.

روح بعضی از انسان‌ها آنچنان عظمت می یابد که فرشتگان مرگ را یارای گرفتن جانشان در بستر نیست. و خدا که خود را خون‌بهای شهیدان خوانده ضیافتی ویژه برایشان برپا می کند. به گونه‌ای
که «رضی الله عنهم و رضوا عنه».
منبع : تابناک
شنبه دوم 8 1388
ققنوس ترین پرنده ها
به مناسبت شهادت جمعی از فرماندهان سپاه و سران طوایف
از عشق دچار بی قراری شده اید
از جبهه و جنگ مرد کاری شده اید
ققنوس ترین پرنده هایید هنوز
کز آتش خون خویش جاری شده اید

از جاری خونین بلا می آیید
بر شانه ی گریه های ما می آیید
تا داغ حسین در قلب شماست
هر لحظه ز دشت کربلا می آیید

پر خاطره از عشق و بلا می آیید
آیینه تر از آینه ها می آیید
ای عشق که با توسن دل همسفرید
از ساحت سرخ کربلا می آیید

گل بانگ سحر صفای تکبیر شماست
آواز ظفر دعای شبگیر شماست
در لحظه ی انفجار ، ای ترکش نور
خورشید عروج ناب تصویر شماست

حبیب اله بهرامی "شهنی"
منبع : تابناک
پنج شنبه سیم 7 1388

شهردار تهران در آیین وداع با سردار شهید رجبعلی محمد‌زاده گفت: نباید طوری عمل کنیم که با ضعف ، غفلت و حرکت نکردن به سوی وحدت و همدلی کارآمدی نظام از بین نرود. 

محمدباقر قالیباف که به عنوان یکی از همرزمان سردار شهید رجبعلی محمد‌زاده در مصلی شهر بجنورد در میان همزرمام و مردم شهید پرور بجنورد سخن می گفت؛ افزود:وحدت گرانبهاترین گوهری است که نزد ماست و دشمنان تلاش می کنند ما را از این مدار خارج کنند. 

وی با نام بردن از تعدادی از سرداران شهید دوران دفاع مقدس از شهرستان بجنورد ادامه داد:در زمان جنگ ریاست مطرح نبود ، شهید رمضانی به شید محمدزاده می گفت تو فرمانده باش و شهید محمدزاده می گفت تو فرماندهی را برعهده بگیر ! همان چیزی که متاسفانه از جامعه ما رخت بربسته است.
قالیباف افزود: جهاد تنها اسلحه به دست گرفتن نیست و امروز جهاد ما کارآمد نشان دادن دین در اداره کشور است. 

وی خاطرنشان کرد: نکند با ضعف و غفلت و حرکت نکردن به سوی وحدت و همدلی کارآمدی نظام از بین برود و جوانان باورشان را به انقلاب از دست بدهند.
وی با بیان این مطلب که"شهید محمد‌زاده در دفاع از نظام هرگز کوتاه نیامد"افزود:این سردار شهید یک مجاهد واقعی در راه حفظ ارزش‌های اسلامی و انقلاب بود و با وجود آنکه در دوران جنگ تحمیلی به شدت مجروح شده بود لیکن در راه مقابله با دشمنان سر از پای نمی‌شناخت. 

وی اظهار داشت: ما مدیون خون شهدا هستیم و شهدا همواره آحاد مردم و جامعه را به وحدت و اطاعت از ولایت مطلقه فقیه سفارش کردند. 

شهید سردار شهید محمد زاده فرماندهی سپاه سلمان سیستان و بلوچستان را بر عهده داشت که در عملیات تروریستی به همراه سردار شوشتری و بیش از 30 نفر دیگر به شهادت رسید.

مرجع : ایلنا
چهارشنبه بیست و نهم 7 1388
خاطره ای جالب از شهید شوشتری
یکی از کاربران "تابناک" در پیامی آورده است:

شهادت سردار رشید و بی نظیر را تبریک و تسلیت می گویم

این خاطره مربوط به زمانی است که سردار شوشتری فرمانده ارشد سپاه پاسدران خراسان بود.

در آن زمان من آپارتمانی از یکی از بچه های سپاه خریداری کردم. تعداد 8 واحد از آن مجموعه آپارتمانی در اختیار بچه های سپاه از جمله شهید کاوه و دیگران بود که ظاهرا چند دست هم گشته بود.

وقتی برای صدور سند به قسمت املاک آستان قدس رضوی مراجعه نمودم با این مشکل مواجه شدم که هریک از واحد های فوق از سالها قبل، بین 50 تا 60 هزار تومان بابت شارژ ماهیانه بدهکار می باشند.

بر اساس مقررات آستانه، برای صدور سند بایستی بدهی آن واحد را تسویه می کردم و آن هم در شرایطی بود که هرچه در اختیار داشتم برای خرید آپارتمان فوق داده بودم و آن مبلغ هم که بیش از شش ماه از حقوقم بود، خارج از توان مالی ام بود.

از مسئولین املاک آستانه کمک خواستم، آنها رابط قدیمی خود و سپاه را به من معرفی کردند، اتفاقا او در حوزه مدیریت سردار مشغول به کار بود. به او مراجعه کرده و شرح ماوقع را دادم. او کاملا در جریان بود؛ در آنجا متوجه شدم که آن رشته سر دراز دارد چراکه اختلاف شدید و مشکلی طولانی و پر از کش و قوس های مالی در بین بود. رابط شرح مفصلی از مسائل گذشته و اختلافات طرفین را بازگو کرد و از من خواست تا از آستانه بخواهم که فعلا از مطالبه صرف نظر کند.

از آن طرف (در آستانه) نیز نیاز به مکاتبه مسئولین املاک با مدیران آستانه و طرح در جلسات و ارائه طریق می بود که آنهم فرآیندی طولانی و مبهم داشت.

به ناچار دو روز بعد به محل دفتر سردار مراجعه کرده و از همان آقای رابط خواستم که با سردار ملاقات کنم. او با جدیت جواب منفی داد و گفت در این خصوص کمکی به من نمی کند.

از محل فرماندهی سردار به طبقه هم کف آمده و غمگین و مستاصل روی صندلی جا خوش کرده سر در گریبان از خداوند استغاثه می کردم تا مشکلم حل شود، واقعا درمانده شده بودم، در این حین صدای اذان بلند شد، از سربازی پرسیدم نمازخانه کجاست؟ یکباره به ذهنم رسید که احتمالا سردار برای نماز می آید از همان فرد پسوال کردم سردار کی برای نماز می آید، او به طرف پله ها برگشت و گفت: سردار آمد، او سردار است. پایین پله ها به او سلام کردم و گفتم سردار درمانده شده ام، از شما کمک می خواهم. با روی باز و بسیار صمیمانه گفت: چه شده عزیزم.

کوتاه و مختصر شرح دادم و در پایان گفتم آن عزیزان در آن واحدهای آپارتمانی وضو گرفته اند، نماز خوانده اند و من هم توان مالی ندارم.

او با مهربانی گفت الان مسئله را حل می کنم و بعد از نماز بیا دفترم.
گفتم: راهم نمی دهند
گفت: با خودم بیا
بعد از نماز به نزد او رفتم، جالب اینکه دستم راگرفت و با خود به دفتر کارش برد.
پرسید چقدر بدهکار هستیم. گفتم واحد من یا کل 8 واحد.
گفت: کل هشت واحد چقدر بدهکار می باشد.
گفتم کل هشت واحد ..... ریال (رقم دقیق یادم رفته ولی حول و حوش 500 هزار تومان بود)
به حسابداری تلفن زد و دستور داد از حساب تنخواه خودش چک صادر شود.
در پایان جمله ای گفت که نشان از عمق شخصیت والا و ذات و طینت پاکش داشت.

گفت: احتمالا اذیت شده ای و از شما می خواهم که از دست ما و شهیدانی که در آنجا ساکن بوده اند ناراحت نباشی و ما را ببخشی.

اشک در چشمانم جمع شد، او را در بغل گرفتم، پیشانی اش را بوسیدم، گفتم سردار شما باید من را ببخشید. نمی خواستم مزاحمتان شوم.

صمیمانه از هم خدا حافظی کردیم؛ تا نزدیکی پله ها مرا همراهی کرد.

وقتی چک را به قسمت املاک دادم با تعجب گفتند عجب، مشکل ده ساله حل شد.
من از آن زمان هر وقت به یاد آن واقعه می افتادم و یا نام سردار را می شنیدم دعایش می کردم.
حالا او به خیل شهیدانمان پیوسته و به درجه والای شهادت رسیده، اما او براستی عزیز و ارزشمند بود، پاک و بی آلایش بود، وارسته و جان برکف.

وقتی خبر شهادت آن رادمرد به همراه سرداران دیگر را شنیدم به یاد حرف امام عزیزمان افتادم
بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می شود. انشاءالله

روحش شاد.
منبع : تابناک
چهارشنبه بیست و نهم 7 1388

 تقدیم به معلم شهید مهدی فرید طالب نیا

یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا
شعله از توست ، اگر گرم زبانی است مرا

به تماشای تن سوخته ات آمده ام
مرگ من باد که این گونه توانی است مرا

نه زخون گریه آن زخم ، گزیری ست تو را
نه از این گریه یکریز ، امانی است مرا

باورم نیست ، نگاه تو و این خاموشی؟
باز برگردش چشم تو گمانی است مرا

چه زنم لاف و رفاقت ؟ نه غمم چون غم توست
نه از آن گرم دلی هیچ نشانی است مرا

گو بسوزد تنه خشک مرا غم ، که به کف
برگ و باری نبود دیر زمانی است مرا

عرق شرم دلم بود که از چشمم ریخت!
ورنه برکشته تو گریه روا نیست مرا
 

  ساعد باقری

چهارشنبه بیست و نهم 7 1388
پیام تسلیت خاتمی در پی حادثه سیستان و بلوچستان
من شهادت همه عزیزان را از صمیم قلب به ملت بزرگوار بخصوص بستگان این عزیزان تسلیت عرض می کنم و از خداوند منان سلامت و شفای آسیب دیدگان گرامی و صبر و اجر همه بازماندگان را مسألت می کنم و به روان پاک شهیدان درود می فرستم. امید است که هوشیاری و دست نیرومند عدالت بتواند با کشف و برخورد با ریشه ها و عوامل این جنایت بزرگ و جنایتکاران، التیام بخش دل داغدار مردم و بخصوص بازماندگان شریف این حادثه و موجب رسوایی بیشتر و یأس فزون تر دشمنان اسلام و ایران گردد.
پایگاه اطلاع‌رسانی سید محمد خاتمی: سید محمد خاتمی با صدور پیامی ضمن محکوم کردن جنایت ننگین تروریستی که منجر به شهادت عده ای از سرداران سرفراز، شخصیتها و معتمدان محلی و مردم شریف استان سیستان و بلوچستان شد این فاجعه را به ملت بزرگوار ایران و بستگان داغدار این عزیزان تسلیت گفت. متن کامل این پیام بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر بزرگوارم حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای محمد اسماعیل شوشتری

با دلی آکنده از اندوه یاد سردار رشید و پرافتخار اسلام و انقلاب و ایران و چهره درخشان دوران شکوهمند دفاع مقدس، سرلشکر شهید نورعلی شوشتری را گرامی می دارم و شهادت او را به جناب عالی و خاندان مکرمش تبریک و تسلیت عرض می کنم.

جنایت ننگین تروریستی که منجر به شهادت عده ای از سرداران سرفراز، شخصیتها و معتمدان محلی و مردم شریف استان سیستان و بلوچستان شد از هر جهت محکوم است. بخصوص که این اقدام جنایتکارانه برای ضربه زدن به تلاش مقدسی بود که برای ایجاد تفاهم و سیر به سوی همدلی و وحدت میان قوم ها و طایفه ها و قشرهای مختلف صورت می گرفت؛ امری که امروز نیز چون دیروز و فردا مورد نیاز جامعه ما است و روشن است که چه کسانی از این اقدام های ننگین پشتیبانی می کنند و عوامل رسوای خود را به این جنایات وا می دارند.

من شهادت همه عزیزان را از صمیم قلب به ملت بزرگوار بخصوص بستگان این عزیزان تسلیت عرض می کنم و از خداوند منان سلامت و شفای آسیب دیدگان گرامی و صبر و اجر همه بازماندگان را مسألت می کنم و به روان پاک شهیدان درود می فرستم. امید است که هوشیاری و دست نیرومند عدالت بتواند با کشف و برخورد با ریشه ها و عوامل این جنایت بزرگ و جنایتکاران، التیام بخش دل داغدار مردم و بخصوص بازماندگان شریف این حادثه و موجب رسوایی بیشتر و یأس فزون تر دشمنان اسلام و ایران گردد.

سید محمد خاتمی
بیست و هفتم مهرماه 1388
منبع : فردا
دسته ها : در محضر شهید - نامه
سه شنبه بیست و هشتم 7 1388
بهترین خاطره فرزند شهید شوشتری
وی بهترین خاطره خود را اینگونه عنوان کرد: بهترین خاطره من زمانی بود که پدرم با لباس خاکی از جبهه باز می گشت و ما را در آغوش می گرفت.
روح الله شوشتری در گفتگوی با جوان آنلاین، با اشاره به اینکه پدرش ازمدتها پیش خود را آماده شهادت کرده بود،: حالات روحی پدرم بعد از رفتن شهید کاظمی بسیار تغییر کرده و خود را آماده شهادت کرده بودند. گویا خود نیز می دانستند که زود خواهند رفت.

وی ادامه داد: ایشان همیشه به ما توصیه‌های اخلاقی می کردند و تاکید زیادی بر انجام واجبات دینی داشتند و از همه مهمتر بسیار بر پیروی از خط ولایت تاکید می کردند.

فرزند این شهید بزرگوار، توصیف حالات روحی پدرش را سخت عنوان کرد و ادامه داد: ایشان تنها پدر ما نبودند، بلکه خود را وقف مردم کرده بودند. 12، 13 سال بود که فقط پنج شنبه و جمعه ایشان را می دیدیم و در باقی ایام هفته در نقاط مختلف کشور مشغول انجام ماموریت بود.

وی بهترین خاطره خود را اینگونه عنوان کرد: بهترین خاطره من زمانی بود که پدرم با لباس خاکی از جبهه باز می گشت و ما را در آغوش می گرفت.
منبع : تابناک
سه شنبه بیست و هشتم 7 1388
گزیده ای از زندگی سردار شهید شوشتری
سردار سرتیپ پاسدار نور علی شوشتری در سال 1327 در روستای سر ولایت شهرستان نیشابور به دنیا آمد.
فارس: سردار شوشتری که در پی یک حادثه تروریستی صبح امروز به درجه رفیع شهادت نائل آمد، بارها در بین همرزمانش گفته بود: آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکه تکه شود.

سردار سرتیپ پاسدار نور علی شوشتری در سال 1327 در روستای سر ولایت شهرستان نیشابور به دنیا آمد.

بنابراین گزارش، وی که از فرماندهان پر افتخار و یارگاران نامدار دفاع مقدس محسوب می شود در دوران قبل از انقلاب با ارادت ویژه ای که نسبت به مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای داشت و به طور مرتب در جلسات ایشان شرکت می نمود و بدین طریق با فضای مبارزه ارتباط داشت. در دوران بعد از انقلاب و مخصوصاً در زمان دفاع مقدس نیز در عملیات های مختلف - خصوصاً در جبهه جنوب - حضور فعال داشت.

سردار شوشتری که افتخار همرزمی شهیدان بزرگواری همچون شهید باکری و شهید برونسی را در کارنامه زرین خود دارد در اکثر عملیات ها با مسئولیت های مختلف به ویژه فرماندهی محورهای عملیاتی حضوری فعال داشت که هفت بار جراحت شدید و تحمل رنج و درد ناشی از آن ماحصل این حضور فعال و مخلصانه بود و بدین ترتیب افتخار جانبازی را چون برگ زرین دیگری برای کتاب زندگی سراسر مجاهدت او به ارمغان آورد.

با وقوع عملیات مرصاد وی به توصیه مقام معظم رهبری مسئولیت این عملیات غرور آفرین را بر عهده گرفت و به نقل از شهید صیاد شیرازی فرماندهی خوبی از خود به نمایش گذاشت تا جایی که در تماس مرحوم حاج سید احمد خمینی با وی و ابلاغ گزارش پیشرفت عملیات توسط آن مرحوم به امام خمینی (ره)، حضرت امام خطاب به سردار شوشتری می فرمایند: "در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد. "

فرماندهی لشگر5 قرارگاه نجف، قرارگاه حمزه و جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه بخشی از مسئولیت های این فرمانده بزرگ و شهید والا مقام است. وی از اول فروردین 88 نیز با حفظ سمت، فرماندهی قرارگاه قدس زاهدان را عهده دار شد و موفق گردید با تلاشی پیگیر و مجاهدتی خستگی ناپذیر ایجاد اتحاد بین طوایف شیعه و سنی را در این استان به افتخارات خود بیفزاید.

سردار شهید نورعلی شوشتری که سال های متمادی منصب خادمی افتخاری بارگاه ملکوتی امام رضا را نیز عهده دار بود بارها در جمع همرزمانش گفته بود: آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکه تکه شود.

سردار شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده قرارگاه قدس که در تدارک برگزاری همایش وحدت سران طوایف در استان سیستان و بلوچستان بود صبح دیروز در اقدامی تروریستی به فیض شهادت نائل آمد.
منبع : فردا
دوشنبه بیست و هفتم 7 1388
یار سفر کرده
محمدمهدی بهداروند
نذر شهید سرلشکر نورعلی شوشتری

آن روز صبح حدود 30 دقیقه به اذان صبح مانده بود، و قرار بود من و سردار جعفر اسدی فرماندهی نیروی زمینی سپاه در این وقت درباره خاطرات جنگ تحمیلی با هم صحبت کنیم، و من از آنها برای کتابم به نام روزهای آتش استفاده کنم. پله های ساختمان فرماندهی نیروی زمینی را آرام آرام بالا آمدم، در آن نیمه شب سکوت محضی بر تمام ساختمان حاکم بود.

وارد راهرو که شدم، از گوشه اتاقی که درب آن، نیمه باز بود تو را دیدم که بر سجاده ات نشسته‌ای و مشغول خواندن نماز شب هستی، چه زیبا می خواند و چقدر لطیف اشک می ریختی تا حدود 10 دقیقه من بودم و تو. دل نمی کندم و یادم رفته بود که سردار اسدی، در اتاق فرماندهی نیرو انتظار مرا می کشد. وارد اتاق تو شدم، و در پشت سرت نشستم و خیره خیره، این رابطه عاشقانه را به تماشا نشستم.

 از بزرگ فرماندهان سپاه که سن و سالشان از همه فرماندهان بیشتر بود تنها تو بودی و سردار جعفر اسدی. احساس می کردم برای رهایی از قفس داری با تمام وجودت دعا می‌کنی. چه می گفتی، نمی دانم ولی اصرار بر دعا داشتی. آن شب خیلی گریه کردم و از اینکه من هم نام رزمنده بر خود دارم شرمنده شدم، ما کجا و شما کجا؟ تو چه در جنگ، چه بعد از جنگ هیچ فرقی نکردی همان نورعلی شوشتری ملازم حرم امام رضا(ع) بودی.

تو، علایی، رودکی، اسدی و عدّه‌ای دیگر اصلاً تکان نخوردید، سراغ دنیا نرفتی و ترجیح دادید همان ایام دفاع باشی تا رزمندگان از شما الگو بگیرند و در این راه ثابت قدم باشند. همیشه می گفتی باید باقی راه را هم رفت این راه رهرو می‌خواهد. این را من نمی گویم، همه عالم و آدم می گویند.

 
 نمازت را که خواندی، برگشتی و متوجه حضور من شدی، کلی خجالت کشیدی، و در حالی که با دستمال سفیدت، اشکهای چشمانت را پاک می کردی، گفتی دکتر، چرا بی اجازه وارد اتاق من شدی؟ من راضی نیستم و من در حالی که گریه می کردم گفتم سردار دیدن این همه صحنه عاشقی، اذن و اجازه که نمی خواهد تو دستی بر آر و برای دل وامانده من هم دعایی کن.

امثال تو و اسدی، چه زنده باشید و چه شهید، شهیدید. شک نکن. در حالی که صدای اذان صبح، از محوطه پادگان شهید صفوی به گوش می‌رسید، با بغضی عجیب گفتی، دکتر به صاحب این وقت، دلم برای احمد کاظمی خیلی تنگ شده است. دوست دارم من هم مانند احمد عاقبت عمرم به شهادت باشد.

 من دنبال هر حرف تو سریع می گفتم سردار شوشتری شک نکن، عاقبت بخیری مال تو و امثال توست تو و احمد هیچ فرقی ندارید، تو و اسدی عصاره خوبان جنگ هستید. ما چشم امیدمان به شماست. از اتاقت بیرون آمدم که ناخودآگاه برگشتم و در حالی که لباس روحانی‌ام بر تنم بود، پشت سر تو ایستادم و اقتدا کردم چه نمازی بود؟ چقدر شمرده، شمرده، نماز می خواندی رئیس دفترت وقتی دید من با لباس روحانی به تو اقتدا کرده‌ام خنده‌اش گرفت و گفت این هم از عجایب روزگار است.

بعد از نماز منتظر این که برگردی و مرا نگاه کنی و باز اعتراض کنی نماندم. سریع مهرم را برداشتم و به سوی اتاق فرماندهی نیرو رفتم. حدود یک ساعت سردار اسدی از پنجوین و شهید جاویدی برایم می گفت ولی من اصلاً در باغ نبودم و تمام دلم متوجه این نیمه شب تو بود.

بار دوم برای گرفتن یادداشتی جهت کتاب پرواز آخر که برای احمد کاظمی تدوین کردم، سراغت آمدم و گفتم سردار رشید، اسدی، باقر قالیباف و محسن رضایی هر کدام برای این کتاب من پیامی داده‌اند تو هم برای پربار شدن این کتاب، به احترام احمد کمکم کن. تو در حالی که سرت را پایین انداخته بودی و با تسبیح سبزت ور می رفتی گفتی من کجا و احمد کجا؟ تنها می توانم بگویم احمد در دقیقه 90 بازی برنده شد و خود را به حسین و مهدی رساند و خودش را آسمانی کرد. هرچه به تو اصرار کردم، حرفی بزنی تا آن را ضبط کنم. قبول نکردی و تنها با خودکار سبزت در گوشه سالنامه‌ام نوشتی، دکتر بهداروند راه دراز و سخت است، دعا کن عاقبت بخیر شویم.

 
«شوشتری» امروز تو مزد دلتنگی‌هایت را گرفتی و بنا به پیشگویی خودت در آن منطقه به شهادت رسیدی. احمد هم چون تو همین آرزو را در نیروی هوایی کرد، بگذریم باید به صادق آهنگران بگویم دیگر نخوان در باغ شهادت را نبندید، این راه همچنان باز است و اهلش را می‌طلبد با تمام وجود برایت از خدا تمنّای شهادت داشتم و اینک سجده شکر می کنم که مزد اخلاص خود را از خدا گرفتی و راهی شدی.

امروز در حالی که دکتر حسین علایی خبر شهادت تو را به وسیله تلفن به من داد، تمام خاطرات شیرین‌مان جلوی چشمانم پدیدار شدند و در تلفنی که به سردار اسدی زدم تا به او هم تسلیت بگویم، دیدم حال او بهتر از حال من نیست او نیز تنها دعا می‌کرد.
منبع : تابناک
دوشنبه بیست و هفتم 7 1388
سروده شاعر بلوچی درباره شهید شوشتری
فارس: یکی از عشایر بلوچ به نام محمد روان بد در ستایش تلاش‌های مخلصانه شهید شوشتری در منطقه سیستان و بلوچستان شعری سروده است.

سردار نورعلی شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده قرارگاه قدس که در تدارک برگزاری همایش وحدت سران طوایف در استان سیستان و بلوچستان بود امروز صبح در اقدامی تروریستی به فیض شهادت نائل آمد.

این شهید بزرگوار در ایجاد وحدت و اتحاد میان طوایف و عشایر بلوچ نقشی غیرقابل انکار داشته است، به همین دلیل افراد و گروه‌هایی که با اتحاد سران طوایف بلوچ منافع خود را در خطر می‌دیدند وی و همراهانش را به شهادت رساندند.

یکی از عشایر بلوچ به نام محمد روان بد برای تشکر از زحمات این شهید بزرگوار شعری سروده است که در ادامه آن را می‌خوانید:

قوم وفادار بلوچ
حمد خدایی که بود ذوالمنان
نعمت او شامل هرانس و جان
قدرت او در همه جا آشکار
منت او بر همه کس رایگان
مدح نبی شافع روز جزا
فخر همه سید کون و مکان
باد بر او ، بر همه اولاد او
رحمت حق ، بی عدد و بی کران
عرض درودی به امام عزیز
آنکه چو برق آمد و رفت از میان
یافت از او کشور ایران نجات
ازستم شاهی و ظلم عیان
رهبر ما خامنه‌ای نیکدل
حفظ و سلامت کننده مستعان
باز درودی به شهیدان ما
آن که نمودند فدا جسم و جان
پیش قدم بود بسیج و سپاه
در خط جبهه ، زهمه بی گمان
یاد عزیزان گذشته به خیر
نیز سلامی به همه پیروان
سرور ما شوشتری نامدار
آمده در خدمت ما میهمان
مقدم او باد گرامی مدام
مجلس او شاد چو گل جاودان
محتشم و نیکدل و راد مرد
رهرو پویای همین کاروان
لطف کن ای سرور نیکو نهاد
بر در رهبر برسان این فغان
هست ز اولاد همین انقلاب
قوم بلوچ ای پدر مهربان
حافظ مرز است به مردانگی
بهتر از او نیست دگر مرزبان
داد ذخایربه عشایرلقب
رهبر ملت به یقین آن زمان
هست وطن خواهی او در مثل
گیر زتاریخ جهان این نشان
بود نبردش همه با انگلیس
دارد از این گونه بسی داستان
پیش عدو راست چو تیر ایستاد
خم نشده پیش ستم چون کمان
یافت چو آن روز ثمر انقلاب
شد دل ما خرم و شیرین دهان
داد به هر فرد ز اولاد خویش
سهمیه ای از ثمرش ارمغان
نیست به جز حسرت و غم سهم ما
زین همه اعطا و مزایای آن
دانش و فرهنگ و نه دانشکده
مسئله کار به خرد و کلان
فقر بود مایه هر اعتیاد
فقر کند باغ جهان را خزان
گلشن ما خسته و پژمرده شد
آبرسانی کنش ای باغبان
هست چنین وضع اسف بار ما
نیست زهر دیده بینا نهان
خدمت رهبر چو رسیدی بگو
شمه‌ای از مشکل ما بر زبان
هست دعا گوی تو صد ها نفر
باش علی رغم عدو کامران
نصرت حق باد مدام یاورت
در همه گه خرم و خندان بمان
يکشنبه بیست و ششم 7 1388

 

 تقدیم به شهدای حادثه تروریستی سرباز

در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است
« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »
تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود
اینک به یمن یاد شما جان گرفته است
در آسمان سینه‌ی من ابر بغض خفت
صحرای دل بهانه‌ی باران گرفته است
از هر چه بوی عشق تهی بود، خانه‌ام
اینک صفای لاله و ریحان گرفته است
دیشب دو چشم پنجره در خواب می‌خزید
امشب سکوت پنجره پایان گرفته است
امشب فضای خانه‌ی دل، سبز و دیدنی است
در فصل زرد، رنگ بهاران گرفته است
      
سلمان هراتی

يکشنبه بیست و ششم 7 1388
X